اول می روز جهانی کارگر است. اما هنوز کارگران به بازسازی هویت روحی و جسمی خویش میاندیشند. تاریخ از هویت کارگر خالی است. ولی کارگر بیشتر از یک واژه، یک تاریخ است. هرقدر درون تاریخ سفر میکنیم، با هویت کارگر سروکار نداریم، فقط با واژهی «کارگر» مواجه میشویم. فقدان هویت، غیبت معنا را در زندگی کارگر سرنوشت ساخته است. کارگر شبیه به اپیدمی مسری میماند که هر چیزی در زندگیاش آلوده با رنج است. برای همین، هرقدر به کارگر نزدیکتر شویم، از آسایش دورتر میگردیم. اما آنسو، خیلی نزدیکتر، در میان جریان زندگی جمعی، کارفرمایانی حضور دارند که کارگران در خدمت آرمانهای آنان قرار دارند.
من بهدلیل علاقهی وافری که به درک جهان، روزمرگی و شبهای کارگران دارم، مشتاقم بهمناسبت روز جهانی کارگر، به این بپردازم که شبها و روال زندگی کارگران چگونه میگذرد؟
شبهای کارگران
آرون کومار، پژوهشگر دورهی فوق دکترا در مرکز بینالمللی مطالعات پیشرفتهی مریان تاگور در دهلی نو، مقالهای دارد زیر عنوان «تاریخ شبهای طبقهی کارگر در بمبئی» (۲۰۱۹). او در این مقاله، زندگی کارگران فقیر قرن نزدهم در هند تحت استعمار را به تصویر کشیده است. او میپرسد، اگر تاریخ شبهای طبقهی کارگر نوشته شود، چه شکلی خواهد داشت؟ در ادامه متوجه میشویم که در قرن نزدهم، کنترل وقت شب برای کارگران یک عمل سیاسی بوده است. و این کار به شرافت آنان بهعنوان موجودات مستقل مهر تأیید زده است. شبها کارگران کنار هم میخوابیدند و شاید برای بیداری، آینده خلق میکردند.
همچنین، ژاک رانسییر، فیلسوف فرانسوی کتابی دارد زیر عنوان «شبهای پرولتاریا: خواب و خیالهای کارگران در فرانسهی قرن نوزدهم» (۱۹۸۱). در این کتاب همچنین به این نتیجه میرسیم که شب در خیال کارگران، گاهی سرنوشت است و گاهی مبارزه.
اما آهستهآهسته در طول قرن هفدهم، معنای شب و زندگی شبانه در اروپا تغییر کرد. چنان که، گریک کوسلوفسکی در کتاب «امپراتوری شبها» (۲۰۱۲)، مفهومی را در ارتباط تغییر پیشآمده بهنام «مستعمرهسازی شب» مطرح کرده است. این مفهوم توضیح میدهد که چگونه شبهای کارگران مهندسی گردیده و بر تمامی ساحت شبانهی آنان خطوخال کشیده شده است. شبهای کارگران باوجود اروپای تغییریافته، اما هنوز در جعبهی مستعمرهسازی، دستکاری میشود و به تبع خاطر دیگران آرایش میگردد.
برای راستیآزمایی جهان شبهای کارگران در هند و فرانسه، ذهنم بهسوی کارگران افغانستانی میرود. کارگران ما در غیبت سندیکا و کارخانه بهسر میبرند. در غیاب آگاهی و جنبشی، آنان به خدمت خیابان، سردی و داغی هوا، کارفرما و زیر پلها قرار دارند. شب برای کارگران ما عرصهی سیاسی نیست، بلکه کابوس انتظاری است که صبح از درون تاریکی زودتر امتداد یابد. کارگران ما شبها رویایی خود را نمیسازند، بلکه آرزوی فربه شدن قصرهایی را میبینند که سر از آسودگی انسانهای نکبتبار سرزمین ما بلند میکند. شبهای کارگران ما، شبهای کوتاهی است که پیشتر از روز دیگران آغاز میشود. کارگران ما که در کارهای غیرصنعتی مصروف اند، تصور کارمحور یا طبیعتمحور از زمان دارند. تصور طبیعتمحور از کار به معنای این است که کار محور زندگی است، نه اینکه کار بخشی از زندگی باشد. تصور آنان از شب و روز فقط کار است. تقسیمبندی زمان در نزد کارگر افغانستانی، تمدید زندگی در مناسبات کاری است، نه مناسبات زندگی.
روال زندگی کارگران
روال زندگی گوشهی دیگری از محیط روانی و فیزیکی کارگران است. جایی که میان کار و زندگی، اولویت کارگر با کار است. زندگی در اندیشهی کارگر دو بعد دارد: کار برای کار. چنان که، اریک چیس، یکی از نویسندههای غربی در مقالهی تحت عنوان «مختصری دربارهی ریشههای روز کارگر» (۲۰۱۹) مینویسد: «در اواخر قرن نوزدهم، طبقهی کارگر در ستیزی مداوم برای رسیدن به هشت ساعت کار روزانه بود. شرایط کار طاقتفرسا بود و ۱۰ تا ۱۶ ساعت کار روزانه در محیطی ناایمن کاملا متداول بود. مرگ و آسیب در محل کار امری رایج بود، وضعیتی که الهامبخش کتابهایی مانند “جنگل” اثر آپتون سینکلر و “پاشنهی آهنین” اثر جک لندن بود. در همان دههی ۱۸۶۰ کارگران برای کوتاهکردن ساعات کاری بدون کسر حقوق مبارزه میکردند اما تنها در اواخر دههی ۱۸۸۰ بود که نیروی کار سازمانیافته آن اندازه توانایی پیدا کرد که ساعت کار روزانه را هشت ساعت اعلام کند.» در این تلاش و رزمایش بیمانند میخوانیم که تمام سعی کارگران این است تا زمان را برای دوام کار تمدید کنند، نه اینکه سرنوشت کارگری را تغییر دهند. کارگران بهدلیل قدرت بدون حصر و اندازهی کارفرمایان، همیشه به کارگری میاندیشند، فقط با اندک تغییر شرایط.
به قول اریک چیس، «در ۱ می ۱۸۸۶، بیش از ۳۰۰ هزار کارگر شاغل در ۱۳ هزار حرفه در سراسر امریکا در نخستین روز بزرگداشت کارگر دست از کار کشیدند. در شیکاگو، کانون معترضانی که خواستار هشت ساعت کار روزانه بودند، ۴۰ هزار نفر دست به اعتصاب زدند.»
با اینحال، پس از اول می ۱۸۸۶ که بهنام روز کارگر مسما گردید و هزاران کارگر برای آن قربانی دادند، ساعت کاری و روال زندگی کارگران تغییر کرد. امریکا نخستین کشور برای این مبارزه بود، اما اکنون نخستین کشور برای سرکوب این مبارزهها است. اکنون کارگران در مردمسالارترین کشور دنیا هر روز بهبهانههای مختلف، بخشی از ماشین کاری میگردند. کشورهای اروپایی هرچند همطراز با سیاست امریکایی اند، ولی فضای زندگی کارگران را مقداری از طبیعتمحور جدا کردهاند.
با اینحال، تاریخنگار بریتانیایی ای. پی. تامسون در ۱۹۶۷ نشان داد که سرمایهگذاری صنعتی منضبط زمان و کار را دگرگون کرد تا مردم مفهوم کار و زندگی زمانبندیشده را فرا بگیرند. آهسته و پیوسته، ساعت و توجه به زمان کار در میان مردم گسترش یافت و مرجع جدید کسب نمود. سپس، آموزش کارگران، تعیین جریمهها، زنگهای مشخص برای ساعتهای کاری و تعیین مسئول برای سالنهای کارخانهها باعث گردید تا زندگی کاری از زندگی روزمرهی اجتماعی جدا شود.
زندگی اجتماعی معمولی از انسان میخواهد تا بخشی از تن و روان خود را در خدمت خوابیدن، گپزدن، صرف وقت با خانواده، غذا خوردن و تفریح قرار دهد. اکنون در کشورهای پیشرفته، امکان عبور کارگران از کار محض مساعد گردیده است. آنان با پرداخت مالیه و تمکین به دساتیر سرمایهداری، توانستند بخشی از زندگی معمولی خود را احیا کنند.
با این وجود، وضعیت زندگی کارگران افغانستانی در چه حالتی قرار دارد؟ بازهم غیبت کارخانههای تولیدی و نبود جنبشهای کارگری یکی از دلایلی است که کارگران ما نتوانند میان زندگی معمولی و زندگی کاری تفکیک قایل شوند. تفریح، یکی از مهمترین نیازهای انسان امروزی است، اما آیا این مهمترین در مورد کارگران افغانستانی صادق است؟
همین اکنون در کشورهای اروپایی، نزاع بنیادی میان کارگر و کارفرما در محور «تفریح» میچرخد. تمامی تلاش آنان این است که چگونه بتوانند تفریح را بخشی از هویت کاری خویش بسازند و یا دستکم زمان آن را بیشتر کنند. اما در میان کارگران فاقد کارخانه و جنبش کارگری ما، تفریح غایب است. در اصل، کارگران ما به تفریح نمیاندیشند. بهجای تفریح، خواب، زندگی در کنار خانواده و همه چیز، به جستوجوی این هستند که چگونه بتوانند کار کنند. کاری که نه آینده دارد و نه هم هزینهی برای دوران بازنشستگی آنان بهجا میگذارد. برداشت کارگران خیابانی ما از تفریح و حتا آنانی که در صنعت دستی مصروف کار هستند، برداشت رویایی است. کارگران ما فکر میکنند، اینها باید کار کنند تا کارفرمایان یا همان اربابان قدرت و ثروت، فرصت دستیافتن به تفریح پیدا کنند. با این وضعیت، جای خالی تفریح و وقتگذراندن در کنار خانواده در میان کارگران ما همیشه وجود دارد.
سخن پایانی
روز جهانی کارگر به معنای رسمیتبخشیدن به هویت کاری و شخصی کارگر است. کارگران در این روز، به شرایط حقوقی جدید در وضعیت جدید میاندیشند. به این فکر میکنند تا بیشتر از پیش، شب و روال زندگی را از روند کاری تفریق کنند. این همه تلاش در جایی صورت میگیرد که جنبش کارگری وجود دارد. صدای کارگران با وجود این همه استثمار فراگیر، هنوز شنیده میشود؛ اما چگونه میتوانیم به جنبشی بیاندیشیم که کارگران در آن ابراز هویت کنند و پس از این، تاریخ فاقد هویت کارگران ما نباشد؟