امیر بهنام
دور دوم چهاردهمین انتخابات ریاستجمهوری ایران قرار است فردا (جمعه، پانزدهم سرطان) برگزار شود. در دور اول این انتخابات از میان چهار نامزدی که تا آخر باهم رقابت کردند، مسعود پزشکیان، نامزدی که از سوی اصلاحطلبان حمایت میشود، و سعید جلیلی، نامزد جبهه پایداری که از طیف تندرو اصولگرایان نمایندگی میکند، بیشترین میزان آرا را در انتخاباتی که کمترین رقم رأیدهندگان -در طول عمر جمهوری اسلامی- مشارکت کردند به خود اختصاص دادند. مجموع رأیدهندگانی که در این انتخابات شرکت کردند، کمتر از ۴۰ درصد بود. یعنی از تقریبا ۶۱ میلیون و ۵۰۰ هزار رأیدهنده کمی بیشتر از ۲۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در داخل و خارج از کشور در این انتخابات شرکت کرده و رأی دادهاند. کاهش مشارکت رأیدهندگان در چارچوب وضعیت سیاسی کنونی ایران معناها و دلالتهای گوناگونی یافته و از سوی موافقان و مخالفان جمهوری اسلامی مورد توجه قرار گرفته است.
این دیدگاه که سطح مشارکت در انتخابات میتواند میزان مقبولیت نظام سیاسی را نیز تعیین کند و به اصطلاح نوعی همهپرسی در مورد کلیت نظم سیاسی کنونی ایران است، تا سطح بیت رهبری جمهوری اسلامی طرفدار دارد و آیتالله خامنهای در انتخاباتهای گوناگون به آن اشاره کرده است. از این رو مخالفان جمهوری اسلامی میزان مشارکت پایین مردم را در معنای «نه» به نظم سیاسی موجود تفسیر میکنند، کما اینکه حامیان جمهوری اسلامی و منتقدان اصلاحطلب این رژیم آن را زنگ خطری برای ریزش پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی میبینند.
سطح پایین مشارکت در انتخابات ایران ناشی از عوامل متعددی است که به اختصار بر میشماریم.
اول، مدیریت انتخابات از سوی نهادهایی به اصطلاح بالادستی و رأس هرم قدرت. در رأس هرم قدرت شخص رهبر (آیتالله خامنهای) قرار دارد که عنوان جانبیاش ولی مطلقهی فقیه است، که عنوانی است مذهبی و براساس باورهای شیعی برساخته شده است. یعنی مجتهد جامعالشرایطی که در عصر غیبت امام دوازدهم شیعیان جانشین او است و حاکمیت اسلامی را اداره میکند. نماد اقتدار ولایت فقیه در ایران «بیت رهبری» است. بیت رهبری از اختیار و صلاحیت بیحدوحصر و منابع مالی مستقل و بزرگی برخوردار است که به آن قدرت اعمال نفوذ و مدیریت در تمامی سطوح سیاسی، دولتی، اجتماعی و اقتصادی را میدهد. در تاریخ انتخاباتهای ریاستجمهوری، همواره کسی که مدنظر بیت رهبری یا شخص رهبر (علی خامنهای) بوده، شانس بیشتری برای بدست آوردن کرسی ریاستجمهوری داشته حتا اگر میزان محبوبیت اجتماعیاش از سایر رقبا بسیار پایینتر بوده.
نیز شورای نگهبان نهادی است که درواقع در ذیل برنامههای رهبری دست به دخالت روشمند در انتخابات میزند. درواقع کسانی که میخواهند برای ریاستجمهوری نامزد شوند، باید از سوی شورای نگهبان تأیید صلاحیت شوند. شورای نگهبان یکی از دو بخش قوه مقننه است و صلاحیتهای متعددی دارد، اما مهمترین نقش این شورا در انتخاباتها این است که به غربالی میماند که از میان نامزدهای احتمالی کسانی را تأیید صلاحیت کند که در چارچوب نظر رهبری است. البته همیشه اینطور نبوده و گاهی پیش آمده که نامزدهایی که همسویی چندانی با بیت رهبری نداشته نیز تأیید صلاحیت شدهاند، با اینحال در اینکه منتقدان جدی رهبری هیچ وقت تأیید صلاحیت نشده، تردیدی نیست.
از آنجایی که نقش رهبری و نهادهای همسویی او -که از قدرت تعیینکننده برخوردار اند- در موفقیت یک نامزد انتخابات ریاستجمهوری مطلقا اثرگذار است، رأی مردم در مرتبهی دوم اهمیت تقلیل پیدا میکند و تعیینکنندگی واقعی و ارزش اصلیاش را از دست میدهد.
دوم، عنصر دیگری که در توضیح مشارکت اندک مردم در انتخابات ریاستجمهوری ایران به آن اتکا میشود این است که در کشوری که ولی مطلقهی فقیه، بیت رهبری و سازمانهای قدرتمند مستقل از دولت مانند سپاه پاسداران وجود دارد، رییسجمهور یا دولت (حکومت) کار چندانی از پیش برده نمیتواند. به عبارتی، تعیین خطوط اصلی سیاست خارجی و داخلی در انحصار رهبری است، او تعیین میکند که چه سیاستهایی در داخل کشور اجرا شود و چه مسیری در سیاست خارجی پیموده شود. نمونههای فراوانی از دخالت تا ریزترین جزئیات امور اجرایی و سیاستگذاری در دست است. خامنهای عداوت دیرینه با غرب (امریکا و اروپا) دارد و به همین خاطر ترجیحاش این است که با شرق (روسیه و چین) تعامل کند. این رویکرد در سیاست خارجی دولتهایی که در عصر او آمده و رفتهاند گاهی با حدت و شدت بیشتر و زمانی کمتر پیگیری شده است. خامنهای در امور داخلی خواهان اعمال سیاستهای سختگیرانه در مسائل خصوصی مردم است که بروز واقعی آن را در نبرد میان طرفداران و مخالفان حجاب شرعی میتوان دید. علیرغم آنکه اکثریت مردم خواهان توقف گشت ارشاد و اختیاری شدن حجاب هستند، هیچ دولتی حاضر نشده جانب مردم را بگیرد.
سه، عدم توانایی یا انگیزهی دولتهای متأخر (بهصورت خاص) در مهار بحرانهای اقتصادی، رفع موانع توسعه و بهبود شرایط زندگی مردم. ایران مانند عربستان سعودی و کشورهای حاشیهی خلیج فارس کشوری نفتی است. از نظر تجربهی توسعه از کرهی جنوبی و ترکیه پیشتر بوده، اما سطح رفاه، توسعه و شرایط زندگی مردم نه با کره جنوبی قابل مقایسه است نه با کشورهای حاشیهی خلیج و نه ترکیه. درواقع توان ایران اسلامی نه صنعت و تجارت و اقتصاد و دانش که تشکیل، پرورش و حمایت گروههای شبهنظامی و تولید تسلیحات، بهخصوص در حوزهی موشکی و پهپادی است. سپاه قدس وزنهی بیشتری در سیاست خارجی دارد و پول و تسلیحات ایران را در سراسر خاورمیانه پراکنده است. اما در داخل کشور اقتصاد رانتی، فساد چند میلیاردی، فقدان شایستهسالاری، اخراج دانشگاهیان و افزایش فقر و گرانی حاکم است. بنبست توسعه در ایران و ناتوانی مستأجران پاستور در رفع و رجوع آن سومین علت ناامیدی و بهتبع آن کاهش مشارکت در انتخابات است.
این وضعیت مردم ایران را سه پارچه کرده است. گروه اول که بیشتر در جبهه اصولگرایان و حزباللهیها میتوان دستهبندی کرد، در حمایت از ایدئولوژی حاکم بر جمهوری اسلامی، تندروی و ستیز با غرب و اسلامیزه کردن تمام شئون زندگی مردم جدیتر و افراطیتر شدهاند. گروه دوم که بخشی از بدنهی اصلاحطلبان و منتقدان وضع موجود را در بر میگیرد، خواستار تغییر تدریجی اند. یعنی آنان ضمن آنکه کلیت نظام را قبول دارند خواستار تفکیک قوا، اصلاح سیستم، کوتاهکردن دست نظامیان از بخش اقتصادی، احیای رابطه ولو محدود با غرب و رفع تحریمها و گشایش حداقلی در وضعیت مردم هستند. استدلال جدی آنان در تعیین حدفاصل شان با گروه اول و سوم این است که خواستار اصلاح، بهبود و تغییر تدریجی وضع موجود هستند. سومین گروه را میتوان براندازان یا طرفداران تغییر وضع موجود نام نهاد. این گروه باز علیرغم تنوع و تضاد فکری شدید در اینکه جمهوری اسلامی با شکل و ساختار کنونیاش ناکارآمد، غیرقابل اصلاح و مسبب بدترشدن وضعیت ایران است، همسو هستند. آنان مخالف جمهوری اسلامی هستند، طرفدار تحریم انتخابات و تغییر رژیم و بهصورت مشخص خواستار حذف «ولایت» از ساختار سیاسی در ایران هستند. گروه سوم که از گروههای مذهبی تا چپهای سکولار، جمهوریخواهان لیبرال، طرفداران مشروطه و پادشاهیخواهان و حتا تجزیهطلبان را در بر میگیرد، هر دو گروه اول و دوم را منتفعشوندگان وضع موجود و بخشی از «سیرک انتخابات» میپندارند.
عدم مشارکت ۶۰ درصدی واجدان شرایط رأی دادن در انتخابات کنونی ریاستجمهوری نشان میدهد که دو گروه اول قادر به بسیج مردم حول روایتهای خودشان نیستند و طرفداران گروه سوم که از در مخالفت صریح یا ضمنی با جمهوری اسلامی وارد شده، بهصورت چشمگیری افزایش یافته است، بهگونهای که به نظر نمیرسد حتا در دور دوم این انتخابات با وصف آنکه هر دو طرف میخواهند تنور رقابت را تا جایی که میتوانند گرم کنند، تغییری در این آرایش بهوجود بیاید. در نتیجه جامعه و فضای سیاسی در ایران شدیدا دو قطبی شده و ناامیدی از جمهوری اسلامی دستکم در کوتاهمدت وزن مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی را بسیار بالاتر برده است.