نظام تحصیلی فعلی طالبان که حق تحصیل را از دختران گرفته است، در کانکور امسال با کاهش تعداد شرکتکنندگان ثابت کرد که نسل زید (Gen Z) افغانستان به تحصیل در این نظام علاقهی چندانی ندارد. نسل زید به کسانی گفته میشود که متولد سالهای ۱۳۷۵تا ۱۳۹۰ هستند و به رسانهها و اینترنت از کودکی دسترسی دارند. این نسل ادبیات و نحوهی رفتار و نوع لباس متفاوتتر از نسلهای قبلی دارند و از تصادف روزگار مجبور اند جوانی و دوره تحصیل شان را زیر حاکمیت دور دوم طالبان بگذرانند. این نسل در طول دوران دانشآموزی و دانشجویی با شکستها و گسستهای مناسبات اجتماعی و سیاسی روبهرو بوده/هستند که عاملان آن بیشتر طالبان بودند. شکست و سقوط نظام جمهوریت در اسد ۱۴۰۰ در چندین لایه صورت گرفت. یکی از لایههایش دگرگونی نظام تحصیلی بود. این دگرگونی با فرار یا استعفای استادان دانشگاه از افغانستان، غالب شدن تفکر طالبانی و تبدیل کتابهای دانشگاهها و مکتبها کلید خورد. لایه دیگر معضل سقوط دگرگونی نوع نگاه نسل زید و خانوادههای افغانستانی نسبت به تحصیل و آیندهی کاری بود. طالبان بعد از گرفتن قدرت بهجای بهتر کردن نظام تحصیلی سنگ محکم دیگری را بر پای لنگ نظام تحصیلی و روند تحصیل افغانستان زدند. نصاب تحصیلی را تغییر دادند و دروازهی دانشگاه را بهروی دختران بستند. نسل زید در بازهی زمانی فعلی مثل نسلهای قبل نیاز به تحصیل و نظام تحصیلی مطابق با معیارهای جهانی دارد اما طالبان در طول سه سال حاکمیت بر افغانستان برای نسل زید و نظام تحصیلی چه به ارمغان آوردهاند؟ فرشاد، نثاراحمد و تمیم در این گزارش به سؤالاتی در این زمینه پاسخ دادهاند که این نسل دربارهی نظام تحصیلی و تحصیل چهگونه فکر میکنند.

یک، ترس از لشکر بیکاران
«نخواستم دانشگاه بخوانم چون نمیخواهم به لشکر بیکاران افغانستان بپیوندم. بیکارانی که هیچ کار بلد نیستند.» این حرف را از ته دل میگوید. فرشاد ۲۲ ساله یک نمونه از نسل زید افغانستان است. درست است که این نسل به اینترنت و رسانه دسترسی دارند و لباس متفاوت و ادبیات متفاوت دارند اما مناسبات اجتماعی و سیاسی و وضعیت اقتصادی افغانستان تأثیر عمیقتر بر زندگیشان گذاشته است. فرشاد خروسخوان از خواب میخیزد، صبحانه میخورد و به کارخانهی خیاطی میرود. شلوار مد روز به تن دارد و مدل مویش جذاب است. مودب صحبت میکند و خیلی زود صمیمی میشود. او فارغ صنف دوازدهم مکتب است، اما دیپلم و ریزنمرات خود را نگرفته و نمیخواهد بگیرد چون به نظر او مدرک تحصیلی در افغانستان ناچیز و بیاهمیت است و همه یکی از آن را با خود دارند. او شرایط فعلی افغانستان را خیلی تاریکتر میبیند؛ «حالا که حکومت طالب است. وضعیت تحصیل بیخی خراب است. طالبان به غیر از ملاها و شاگردان مدرسهها به دیگران کار نمیدهند.»
دو برادر بزرگتر فرشاد که از دانشگاه فارغ شدهاند، یکی بیکار و دیگری آموزگار مکتب است و معاش آموزگاریاش طوری مصرف میشود که برای جیبخرچی پسرش پنج افغانی هم باقی نمیماند. سرگذشت برادران فرشاد و چشمدید خانوادهی فرشاد از وضعیت باعث شده همهی خانواده به انتخاب تحصیل رأی منفی بدهند. فرشاد خیاطی را خوب بلد است. پتلون و واسکت میدوزد. خود او و فامیلش از تحصیل روی خوشی ندیدند. طوری که گفت: «برادرم در جریان تحصیل هم بیپول بود؛ حالا هم بیپول است.»
فرشاد دلیل زنده بودن را پول میداند و فقط برای پول کار میکند؛ «پول نداشته باشی قبر هم خریده نمیتوانی تا بمیری و خاکت کنند.» او فرزند سوم خانواده است. پدرش پیر شده و بیمار است. هر ماه پدرش را به شفاخانه میبرد و از او مراقب میکند. به همینخاطر پدرش او را بیشتر دوست دارد چون عصای دست پدر و مادرش شده است. برادر بزرگترش که بیکار است، با خانواده رابطهی درست ندارد؛ بیشتر وقتها بر سر موضوع کار و بیکاری با پدر در مجادله است. برای فرشاد خانواده همه چیز است. او حاضر است برای خانوداه هر کاری بکند؛ «این حرف اشتباه است که نسل زید بیخیال است. من در قبال خانواده و فرد مورد علاقهام بیخیال نیستم.»
فرشاد دم به دقیقه گوشیاش را چک میکند و در فیسبوک و تیکتاک حساب کاربری دارد؛ «زندگی بدون اینترنت وحشتناک است. در دهم محرم اینترنت قطع بود. آنروز حس میکردم زندگی رو به اتمام است.» به نظر فرشاد، دنیای کار افغانستان برای یک فرد تحصیلکرده که دنبال کار است و ارتباط و واسطه ندارد وحشتناک است. وضعیت فعلی شرایط را بدتر هم کرده است؛ «در حکومت طالب جایی برای آدمی که حقوق و علوم سیاسی خوانده باشد نیست. این واقعا سخت است.»
در کارگاه خیاطیای که با فرشاد مصاحبه کردم هشت نفر دیگر هم بودند که تقریبا همنظر با فرشاد اند. نظام تحصیلی افغانستان به نظر همهی آنان مشکل جدی دارد. فردی که از دانشگاه فارغ میشود در بعضی حالات شایستهی بازار کار نیست. فرشاد میگوید: «برادرم در چند جای کار پیدا کرده اما پیش برده نتوانسته و رها کرده است. نظام تحصیلی و دانشگاهی افغانستان باید ارتقا پیدا کند.» اینروزها آدمهای مثل فرشاد که دنبال کسبوکار و پول اند زیاد شده و همه میخواهند تحصیل را دور بزنند و مستقیم درآمد داشته باشند؛ «دو تا پسر عمهام بهبهانهی درس خواندن به کابل آمدهاند اما هردویشان کار میکنند.»
دو، درس خواندن از درس نخواندن بهتر است
مسیر دانشگاه را هر روز صبح، ۴۵ دقیقه پیاده میرود. به وضعیت شهر و آشفتگی جامعه از عمد نگاهی نمیکند چون به افسردگی و خراب شدن وضعیت روحی و روانیاش منجر میشود. نوع لباس و تمام حرکات و اداهایش محترم و نشاندهندهی شخصیت یک دانشجو است. سال دوم دانشگاه و اسمش نثاراحمد است. از جامعهی روستایی افغانستان وارد دانشکدهی تاریخ دانشگاه کابل شده است. دو برادر کوچکترش بهخاطر وضعیت بد اقتصادی نتوانستهاند درس بخوانند و فعلا در ایران مهاجر اند و کار شاقه میکنند. نثاراحمد در نظام تحصیلی فعلی جایی برای پیشرفت نمیبیند. به نظر او، پولی که بعضی استادان دانشگاه میگیرند پول مفت است؛ «استادان دانشگاه بعضیهایشان حتا خط خوانده نمیتوانند. بیشترشان لیسانس هستند و همین که فارغ شده استاد شدهاند.» در دانشگاه آزادی فکری ندارند. سؤال و جواب نیست. تمام حرفهای استادان و مدیران دانشگاه را باید بدون چونوچرا قبول کنند. او برای یک آیندهی بهتر و داشتن کار و درآمد و تحصیلات عالی، تصمیم به خواندن دانشگاه گرفته است. اما حالا از رسیدن به این هدفها «ناامید» است. خانوادهی نثاراحمد دید مثبت به تحصیل دارند و او به هوای حمایت خانوادهاش وارد دانشگاه شده است. هدفش از خواندن رشتهی تاریخ آگاهیدهی به مردم از حق و حقوق شان در برابر تبعیض و ناعدالتیها است و میخواهد وجدانهای خوابیده را بیدار کند تا از فاجعهها و بدبختیها رهایی یابند.
وصلهی ناجور
نثاراحمد از آینده و استمرار یک روند دینی افراطی در داخل دانشگاه میترسد. او و همصنفانش هر هفته دوبار در سالن سیمینارهای دانشگاه جمع میشوند و استادان ثقافت برای آنان از جهاد میگوید؛ «یک استاد ثقافت میگفت مسلمان واقعی باید هم اهل سخن باشد هم اهل تفنگ.» نثاراحمد و همصنفانش در طول یک سمستر در سطح دانشگاه حتا یک سیمینار مربوط به رشتهی خودشان ندارند اما هر هفته در دو سیمینار در مورد جهاد باید حاضر باشند.

نثاراحمد ۲۳ ساله بهشدت کتابخوان است و دیدش نسبت درس خواندن و یادگیری خوب است. دوستان او هم مثل خودش درس میخوانند و قوت قلب و انگیزهبخش نثاراحمد هستند. وقتی از او سؤال میکنم آیا نظام تحصیلی افغانستان یک دانشجو را به تمام مهارتهای لازم بازار کار مجهز میکند یا خیر؟ با قطعیت جواب میدهد: نه. به نظر او، نظام تحصیلی فعلی نیاز به یک بازبینی مکمل دارد. او مجبور است در دانشگاه سکوت کند و طرز فکر غالب را در ظاهر قبول کند اما نسبت به آیندهی پساطالبانی امروز امیدوار است؛ «طالب تا کی میتواند اینکار را ادامه دهد؟ طالب تا کی میتواند مردم را خفه کند؟ در نهایت اینها از بین میروند.» به نظر او، تحصیل باید همیشه جریان داشته باشد. حتا اگر به نتیجهی دلخواه نرسد باز هم آگاهیای که یک فرد پیدا میکند با پول قابل مقایسه نیست. نثاراحمد روی این حرف تأکید دارد: «درس خواندن بهتر از درس نخواندن است.»
سه، فارغالتحصیل بیکار و بیسرنوشت
امضاهای روی لباس سفیدش که یادگار آخرین روز دانشگاه و پایان دورهی لیسانس است هنوز روی لباسش است و آن لباس برایش عزیز است. با دل پردرد و حالت غمانگیز از فارغ شدن و تشویق نشدن حتا در حد یک کلمه یاد میکند. روزی که از دانشگاه فارغ شده است حتا اعضای خانوادهاش هم به او تبریک نگفتهاند. بعد از فراغت از دانشگاه بیکار مطلق است و با برادرانش در حال مجادله. تمیم متولد ۱۳۷۹ در هرات است. او در زیر آفتاب سوزان و بدون خیمه در هرات دورهی دانشآموزی را تمام کرده و در سال ۱۳۹۹ به دانشگاه کابل راه یافته است. تجربهی تحصیل در نظام جمهوریت و طالبان را دارد.
تمیم کسی است که مثل یک شاخهی درخت در اسد ۱۴۰۰ بریده شد. او مجبور است هر روز از یخن افسردگی بگیرد تا نگذارد افسردگی زمینگیرش کند. با خود و خانواده بگومگو دارد چون بیکار است. بیکاری یک پدیدهی وحشتناک و چندلایه است که در دودههی گذشته دامن بیشتر کسانی را گرفته است که از دانشگاه فارغ شدهاند. تمیم بعد از سقوط دولت جمهوریت شاهد تغییر ۱۸۰ درجهای نظام تحصیلی بوده و کموکیف همه چیز را میتواند به خوبی مقایسه کند. او به امید دو استاد وارد دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی شد ولی همان دو استاد دانشگاه بعد از سقوط جمهوریت از کابل فرار کردند؛ «استادان دانشگاه فرار کردند و بیشترین ضربه را به دانشجویان زدند. چون استادان جدید شایستگی و لیاقت تدریس را ندارند.»
بعد از سقوط جمهوریت بسیاری از دوستان تمیم تحصیل را رها کردند و رفتند دنبال کسبوکارهای دیگر. دوستانش بیشتر از او موفق شدند و بهگفتهی او، اکنون رفتار و منزلت اجتماعی خیلی بهتری دارند؛ «تحصیل دانشگاه برای من یک ناکامی است. دوستانم که دانشگاه نخواندن حداقل صاحب جیب خودشان هستند.» او با علاقهی شدیدی به دانشگاه کابل از طریق رقابت کانکور راه یافته است اما حالا دانشگاه خواندن را یک باخت توصیف میکند. تمیم نظام تحصیلی فعلی را یک نظام ناکام میداند و میگوید که این نظام قادر به تولید نیروی کار متخصص و متناسب با بازار کار نیست؛ «بهخصوص بعد از سقوط نظام جمهوریت وضعیت کیفیت درسها و ظرفیت استادان بهشدت پایین آمده است. استادانی که فعلا در دانشگاه کابل درس میدهند بیشتر لیسانس هستند و در همین سالها از دانشگاه فارغ شدهاند.»
افراطیت و ترویج اندیشهی جهادی
تمیم هم در مورد سیمینارهای استادان ثقافت در دانشگاه کابل نگرانی دارد. به نظر او، ربطی بین خیلی از رشتهها با ثقافت اسلامی منطقی نیست؛ «این برخورد ناشیانه با علم باعث ترویج افراطیت میشود. طالبان عملا دارند اندیشههای جهادی خود را تبلیغ میکنند.» به نظر تمیم، نسل زید افغانستان در آینده با مشکلات زیادی مواجه هستند؛ «در قدم اول تبعیض است. من خودم شاهد تبعیض قومی و مذهبی در ریاست پاسپورت بودم. مشکلات دیگری که نسل ما با آن دستوپنجه نرم میکند تبلیغات گروههای افراطی، دخالتهای بیجای طالبان در همهی امور زندگی و گرانی است.»
نسل زید افغانستان بعد از سقوط جمهوریت یکی از بزرگترین ضربههای روحی و روانی را خوردهاند که حاصلش بدبینی به تحصیل و یادگیری است. بیشترشان میخواهند تحصیل را دور بزنند و مستقیم به پول و آگاهی برسند. این نسل که انتظار میرفت نسل بهتری برای افغانستان باشند، با سقوط جمهوریت امکان دارد یا افراطی شوند یا عطای تحصیل را به لقایش ببخشند.
یادداشت: نامها در این گزارش مستعار گزینش شدهاند.