close

هزاره‌ها، آماج نسل‌کشی و انسانیت‌زدایی (بخش دوم و پایانی)

مبشر احمدی

Photo: Mirza Ahsani | Zan Times

بخش نخست این نوشتار با ذکری از مصادیق نسل‌کشی هزاره‌ها که نمونه‌هایی از یک روند طولانی، از زمان امیر عبدالرحمان تا امروز را در بر می‌گیرد، به پایان رسید. در این بخش، روی روند انسانیت‌زدایی از هزاره‌‌ها که همگام و موازی با پروسهی نسل‌کشی به پیش برده شده است و نیز سکوت در برابر فاجعه‌ی نسل‌کشی، مصونیت عاملان و چگونگی دادخواهی در این مورد، تمرکز شده است.

انسانیت‌زدایی از هزاره‌ها

هم‌زمان با روند کشتار هزاره‌ها، نوعی جنگ فرهنگی و روانی علیه این گروه قومی جریان داشت که می‌توان از آن به‌عنوان «انسانیت‌زدایی» از هزاره‌ها یاد کرد. این روند انسانیت‌زدایی بود که عادی‌سازی کشتار هزاره‌ها  را در مقاطع مختلف تاریخ فراهم ساخت. بربنیاد منابع تاریخی، مدت‌ها پیش از کشتار هزاره‌ها در زمان عبدالرحمان، نوعی دیدگاه در مورد هویت انسانی این مردم وجود داشت که نشان می‌دهد این گروه قومی از شأن و منزلت انسانی هم‌طراز با سایر گروه‌های قومی برخوردار نبوده است. چنان که در کتاب «کشتار و آزار هزاره‌ها» به نقل از تاریخ احمدشاهی آمده است: «جمیع آن جماعت وخیم‌العاقبتِ قلماق صورت و کریه‌المنظر و ذکور و اناث آن‌ها چون حشرات‌الارض مخلوط و مربوط با یک‌دیگر می‌باشند، گویا غارس نهال خلقت بشری، شجره‌ی وجود بی‌سود آن گروه مردود را از بدو ایجاد آفرینش بی‌برگ و بار جوهر آدمیت و دانش آفریده و دهقان قضا تخم وجاهت و انسانیت در زمین طینت آن قوم دَدخصلت نیافشانده و مصور صنع در چهره‌سازی آن گروه، قصد شبیه‌کشی صورت انسانی نکرده» (گلزاری، ۱۴۰۲، ص ۴۳).

این‌چنین دیدگاه نسبت به این گروه قومی بود که شأن انسانی آنان تنزل پیدا کرد و کرامت انسانی‌شان در مقایسه با منزلت اجتماعی دیگر اعضای جامعه، به‌ویژه در مناسبات قومی و تعلقات دینی-مذهبی افول کرد. لذا با این کتله‌ی بزرگ قومی در حوزه‌های مختلف زندگی اجتماعی دیگر نه براساس هویت و کرامت انسانی، بلکه به‌عنوان موجود فاقد ارزش انسانی و حتا یک شیء، تعامل صورت گرفت. با این‌حال، مردم هزاره در حقیقت با یک روندی مواجه شدند که طی آن نوعی زندگی «شیءوارگی» را تجربه کردند. زندگی‌ای که طی آن انسان هزاره مانند کالا در بازار سیاه خریدوفروش می‌شد.

در روند انسانیت‌زدایی هزاره‌ها نه‌ تنها تبلیغات و پروپاگندای دستگاه قدرت نقش داشت، بل فتوای مذهبی از سوی روحانیان دربار نیز دخیل بود. این حمایت مراجع دینی بود که امیر آهنین توانست جنگ با هزاره‌ها را جهاد اعلام نماید؛ «چون کفر اشرارِ هزاره‌یِ دایه و فولاد و زاولی و سلطان‌احمد و ارزگان و غیره به‌جایی رسید که بر جمیع غازیان مسلمان حکم کفر نمودند و سرکار اعلی در قلع و قمعِ بنیاد این بی‌دینان که اثری از ایشان در آن محال و خلال جبال نماند، و املاک ایشان در بین اقوام غلجایی و درانی تقسیم شود، چنین سررشته‌ و تجویز فرمودند که سپاه نصرت‌پناه نظامی و اُلوسی از هر سمت و جانب دولتِ خداداد آن‌چنان در خاکِ طوایفِ باغیه‌ای هزاره‌‌جات جمع شوند که نفری از آن طوایف گمراهان جان به‌سلامت نبرد» (کاتب، ۱۳۹۱، ص ۹۳۰).

محمدآصف آهنگ، نویسنده‌ی کتاب «تاریخ افغانستان، یادداشت و برداشت‌ها» نیز در این مورد می‌گوید: «ملاها و روحانیون متعصب به تحریک عبدالرحمان‌خان، کشتن، تجاوز، غصب مال و جایداد و فروش کودکان هزاره را صرف به‌نام این‌که شیعه‌مذهب هستند شرعا مجاز اعلام کردند» (آهنگ، ۱۳۹۹، ص ۱۷۱).

به‌طور خلاصه، انسانیت‌زدایی از انسان هزاره با تبلیغات دستگاه قدرت و حمایت نهاد دین از آن، نخست  او را در حد «شیءوارگی» و تبدیل شدن به ملکیت دیگران تقلیل شأن داد، سپس او را به هدف مشروع عاملان نسل‌کشی و کشتارهای سازماندهی‌شده برای کسب ثواب تبدیل کرد و در برهه‌ی دیگری از زمان، در مناسبات اجتماعی و سیاسی «غیریت‌پنداری» در دستگاه قدرت سیاسی از هزاره‌ها قربانی گرفت تا بدان‌جا که حتا رفتن فرزندان مردم هزاره به مکتب و دانشگاه نیز قطغن گردید.

سکوت در برابر فاجعه

تجربه‌ی آن دسته از جوامع انسانی که نسل‌کشی یا قتل‌عام یک کتله‌ی بزرگ انسانی را پشت سر گذاشته‌اند، این را نشان می‌دهد که قدرت سیاسی با تغییر رویکرد، سعی کرده هرچه زودتر از یک شرم‌ساری بزرگ نجات یافته و با در پیش گرفتن مسیر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز از طریق دلجویی و معذرت‌خواهی از جامعه‌ی قربانی و محاکمه‌ی عاملان نسل‌کشی، از گذشته‌ی سیاه خود فاصله بگیرد و یک زندگی اجتماعی هم‌دلانه را به هدف ایجاد تغییر و تأمین ثبات سیاسی-اجتماعی در پیش گیرند. بنابراین، جوامعی که خواسته‌اند قامت خمیده‌ی خود را از زیر بار سنگین فاجعه‌ی‌ نسل‌کشی و کشتارهای هدفمندانه بیرون آورند و از نو برای یک زندگی عزتمندانه و آینده‌ی باثبات، قامت برافرازند، دست‌کم کاری که انجام داده اعتراف به جرم انجام‌شده است.

نمونه‌های فراوانی از بحران‌های اجتماعی پس از قتل‌عام و نسل‌کشی در جهان وجود دارد که با عزم و اراده‌ی مردم و قدرت‌های سیاسی حاکم بر جغرافیای مربوطه، مدیریت شده است. در این نمونه‌ها، با پدیده‌ی نسل‌کشی و پاک‌سازی جمعی به‌عنوان یک شرّ مطلق برخورد صورت گرفته و به آن اعتراف شده است تا جریان توسعه‌ای شرارت و فاجعه متوقف گردد. نمونه‌های چون نسل‌کشی روهینگیا، نسل‌کشی بوسنی، نسل‌کشی رواندا، نسل‌کشی کامبوج، نسل‌کشی یونانیان، نسل‌کشی ارمنی‌ها، نسل‌کشی آشوری‌ها و نسل‌کشی یهودیان از جمله پرونده‌های هستند که می‌توان از آن‌ها یاد کرد.

اما در افغانستان که یک نسل‌کشی دوامدار به معنای واقعی کلمه رخ داده است، با گذشت بیش از ۱۳۰ سال از نخستین قتل‌عام هزاره‌ها توسط امیر عبدالرحمان، نه تنها به این جنایت اعتراف صورت نگرفته، بل این پدیده به‌مثابه‌ی یک روند تا اکنون به اشکال مختلف ادامه یافته است.

بنابراین، در کنار دیگر عواملی که سبب شده است ماشین کشتار سیستماتیک هزاره‌ها همچنان در حرکت بوده و متوقف نگردد، چشم‎پوشی نظام‌های سیاسی، نادیده‌انگاری اصل فاجعه و عدم اعتراف به آن است. به بیان دیگر، این نادیده‌انگاری و چشم‌پوشی، پدیده‌ی نسل‌کشی و کشتار سیستماتیک هزاره‌ها را به یک روند طولانی و پایان‌ناپذیر تبدیل کرده است. تاهنوز کسی سراغ ندارد که در بیش از صدوسی سال گذشته، یک نظام سیاسی، یا یک رهبری سیاسی در قامت پادشاه، امیر، رییس‌جمهور، نخست‌وزیر یا هر عنوان دیگری، لب گشوده و تنفر خویش را نسبت به آنچه امیر عبدالرحمان در برابر جامعه‌ی هزاره انجام داده است، اعلام کرده باشد. در واقع امر، نتیجه‌ی این رویکرد و اهمال غیر‌انسانی بوده که هنوز هم هزاره‌ها بدون هیچ گناهی و صرفا به‌دلیل تعلقات قومی و مذهبی آماج بی‌رحمانه‌ترین حملات سازماندهی‌شده به نیت پاک‌سازی جمعی واقع می‌شوند.

با ظهور گروه طالبان از سال ۱۹۹۴ به ‌بعد اما کشتار جمعی و هدفمندانه‌ی هزاره‌ها سیر صعودی گرفته و ممکن است که در حاکمیت کنونی این گروه، این روند بنا به دلایل فراوان، شدت و وسعت بیشتر پیدا کند. در بیشتر از سه‌ سال گذشته که طالبان بر سر قدرت هستند، حدود بیش از ۳۰ حمله‌ای سازماندهی‌شده علیه مردم هزاره انجام شده است که در آن بیش از ۵۰۰ نفر کشته شده و شماری زیادی نیز زخمی شده‌اند. در دور نخست حاکمیت گروه طالبان نیز هزاره‌ها در مزار شریف، یکاولنگ، بامیان و دیگر مناطق کشور قتل‌عام شدند. ملا عبدالمنان نیازی، یکی از فرماندهان مشهور و مقام رسمی این گروه در شهر مزار شریف، استراتژی هزاره به «گورستان» را اعلام و تطبیق کرد.

مصونیت عاملان کشتار

سکوت نظام‌های سیاسی و قدرت‌های حاکم در افغانستان در برخود با قضیه نسل‌کشی طولانی‌مدت هزاره‌ها علاوه بر این‌که سبب تداوم این روند شده است، نوعی مصونیت سیاسی-قضایی را نیز برای عاملان این کشتارها فراهم کرده است. در هیچ یک از برهه‌های تاریخی کسی به‌خاطر ندارد که نظام عدلی و قضایی افغانستان و در کل قدرت رسمی دولتی، عوامل یکی از رویدادهای را که منجر به کشته‌شدن دسته‌جمعی گروه از هزاره‌ها شده است، به میز محاکمه کشانده و مجازات کرده باشد.

نوع برخورد دستگاه قضایی با عوامل رویدادها و اصل قضیه و همچنین سیاست مماشات در برابر رویدادهای پرشمار قتل و کشتار جمعی هزاره‌ها، به حدی مأیوس‌کننده است که گویا کشتار انسان هزاره هیچ‌گونه عواقب عدلی و قضایی در پی ندارد. وگرنه تردیدی نیست که در کنار دیگر عوامل بازدارنده، تشکیل پرونده حقوقی و محاکمه‌ی عاملان نسل‌کشی می‌توانست به‌عنوان یک عامل مهم در توقف چرخه‌ی‌ ماشین کشتار عمل ‌کرده و این روند مرگ‌آفرین را متوقف سازد.

در بیش از دودوهه‌ی اخیر که به لطف حضور جامعه‌ی بین‌المللی، نظام سیاسی افغانستان دموکراتیک و مبتنی بر اراده‌ای جمعی بود و خود را به نظام بین‌المللی حقوق بشر و کنوانسیون‌ها و میثاق‌های جهانی متعهد می‌دانست، باز هم در رابطه به رویدادهای کشتار دسته‌جمعی هزاره‌ها کوچک‌ترین تلاش مؤثر که بتواند دست‌کم منتج به تأمین عدالت انتقالی شود صورت نگرفت و این کم‌توجهی و نادیده‌انگاری‎ ناشی از عدم اراده‌ی سیاسی برای پی‌گیری رویدادهای زنجیره‌ای حذف فیزیکی هزاره‌ها را می‌توان نوعی کمک به مصونیت عاملان کشتار این مردم تلقی کرد.

تلاش‌ها برای به‌رسمیت‌شناسی نسل‌کشی هزاره‌ها

از واپسین سال‌های دوره‌ی جمهوریت به این‌سو، جامعه‌ی هزاره دادخواهی‌ای را در کشورهای مختلف جهان به راه انداخته است تا بتواند نسل‌کشی این مردم را به‌عنوان یک واقعیت جاری در محافل جهانی به‌رسمیت بشناساند. اگرچه تاهنوز هیچ دولت و مرجع ذیصلاح جهانی به این دادخواهی جواب مثبت نداده است؛ اما برخی نهادهای رسمی با این داعیه اعلام هم‌صدایی و از آن حمایت کرده‌اند.

در تازه‌ترین مورد، کمیته روابط خارجی پارلمان کانادا قتل‌عام هزاره‌ها در زمان عبدالرحمان‌خان را به‌رسمیت شناخته است. این کمیته‌ با نشر گزارشی گفته است که «جنایات دسته‌جمعی»ای را که هزاره‌ها بین سال‌های ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ میلادی تحت فرمان عبدالرحمان‌خان، پادشاه سابق افغانستان متحمل شده‌اند، به‌رسمیت می‌شناسد. همچنین این نهاد تأیید کرده است که مردم هزاره در حال حاضر، تحت حاکمیت گروه طالبان با آزارواذیت روبه‌رو هستند. کمیته روابط خارجی پارلمان کانادا این را نیز پیشنهاد کرده است که روز ۲۵ سپتامبر به‌عنوان روز یادبود از «قتل‌عام» هزاره‌ها در سال‌های ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ تعیین شود.

پیشتر از این، انجمن وکلای امریکا در گزارشی به کنگره‌ی‌ این کشور گفته بود که همه‌ی‌ دولت‌ها باید اقدامات نسل‌کشی علیه مردم هزاره و دیگر گروه‌های اقلیت تحت تعقیب در افغانستان را به‌رسمیت بشناسند و از آن جلوگیری کنند. این انجمن از دفتر عدالت جنایی جهانی وزارت امور خارجه‌ی‌ امریکا خواسته است که برای ترویج عدالت و پایان دادن به معافیت عاملان نسل‌کشی در افغانستان اقدام کند.

این دو مورد تلاش برای به‌رسمیت شناخته‌شدن نسل‌کشی هزاره‌ها، امیدواری‌هایی را در جامعه‌ی قربانی به‌وجود آورده است. بدون تردید تا زمانی که نهادهای حقوق بشری و مراجع ذی‌صلاح بین‌المللی از داعیه و دادخواهی هزاره‌ها برای به‌رسمیت شناخته‌شدن نسل‌کشی این مردم حمایت و هم‌صدایی نکنند، روند نسل‌کشی این گروه قومی متوقف نخواهد شد.

با این‌حال، این امیدواری وجود دارد که تلاش‌های نهادهای معتبری چون کمیته روابط خارجی پارلمان کانادا و انجمن وکلای ایالات متحده امریکا بتواند در راستای به ثمر نشستن این داعیه‌ی عدالت‌طلبانه مؤثر واقع شده و زمینه‌ی محاکمه‌شدن عاملان این جرم بین‌المللی را فراهم سازد.

منابع:

  1. کاتب هزاره، فیض‌محمد، سراج‌التواریخ.
  2. گلزاری، محمد، کشتار و آزار هزاره‌ها.
  3. عبدارحمان‌خان، تاج‌التواریخ.
  4. فرهنگ، میرمحمدصدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر.
  5. دولت‌آبادی، بصیراحمد، هزاره‌ها از قتل‌عام تا احیای هویت.
  6. آهنگ، محمدآصف، تاریخ افغانستان، یادداشت‌ها و برداشت‌ها.