مقدمه
حملهی اخیر اسرائیل به مراکز نظامی ایران تازهترین دور از تشدید بحران خاور میانه است که در یک سال گذشته به شکل دومینویی ادامه یافته و با این اقدام نظامی خاور میانه به شکل بیپیشینهای در آستانهی یک جنگ تمامعیار قرار گرفته است. رابطهی ایران و اسرائیل بهعنوان دو قدرت بزرگ منطقهای، بهرغم اینکه در ۴۵ سال گذشته همواره خصمانه بوده است؛ اما نوعی جنگ سرد بر مناسبات آنها حاکم بود و برخورد مستقیم بین دو کشور تا سال قبل رخ نداده بود. در یک سال گذشته این تقابل وارد فاز جدیدی شده است که عبارت از رویارویی مستقیم دو قدرت باشد. یکی از پیآمدهای این بحران افزایش غفلت جهان از اوضاع افغانستان، از جمله رشد افراطگرایی، نقض حقوق بشر و سرکوب رسانهها و آزادی بیان میتواند باشد.
پیشینهی بحران خاور میانه
منازعهی خاور میانه ریشه در تشکیل دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ و مخالفت با طرح تشکیل دو دولت (اسرائیل-فلسطین) در این سرزمین دارد. جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷، ۱۹۷۳، ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ عمدتا جنگهای اعراب و اسرائیل محسوب میشد. کشورهای عربی، از جمله مصر، اردن، سوریه، عراق و لبنان در حمایت از آرمان تشکیل دولت فلسطین قرار داشتند و ایالات متحده امریکا و کشورهای اروپایی حامی قاطع اسرائیل بودند و هستند. اما در اواخر دههی ۱۹۷۰ میلادی دو اتفاق رخ داد که مسیر منازعه را تغییر داد: در نوامبر ۱۹۷۷ انور سادات، رییسجمهور وقت مصر با سفر به اسرائیل و سخنرانی در پارلمان آن کشور، ارادهی خود برای پایان خصومت با اسرائیل و برقراری روابط میان دو کشور را ابراز داشت. کمتر از یک سال بعد، با میانجیگری ایالات متحده امریکا، پیمان کمپ دیوید در سپتامبر ۱۹۷۸ میان مصر و اسرائیل امضا گردید و براساس آن قرار شد اسرائیل صحرای سینا را که اشغال کرده بود تخلیه کند، مصر اسرائیل را بهرسمیت بشناسد و طرفین در صلح بهسر ببرند. از طرف دیگر، در فبروری ۱۹۷۹ انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و یکی از اهداف خود را نابودی اسرائیل و حمایت از فلسطین اعلام کرد. به این ترتیب از یکطرف شاهد تغییر مسیر کشورهای عربی از خصومت با اسرائیل به سمت دوستی هستیم و در مقابل، شاهد افزایش تنش در روابط ایران و اسرائیل. تا اکنون پنج کشور عربی یعنی مصر (۱۹۷۹)، اردن (۱۹۹۴)، امارات متحده عربی (۲۰۲۰)، بحرین (۲۰۲۰) و مراکش (۲۰۲۰)، روابط رسمی با اسرائیل دارند. توافقهای سال ۲۰۲۰ عمدتا در چارچوب پیمان ابراهیم و با تلاشهای دونالد ترمپ، رییسجمهور وقت امریکا بهدست آمده است. اگر حملهی هفتم اکتبر حماس بر اسرائیل و در پی آن حملات گستردهی اسرائیل به غزه رخ نمیداد، انتظار میرفت کشورهای عربی بیشتری، از جمله عربستان به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل گام برمیداشتند. یکی از فاکتورهای تأثیرگذار بر تحول یادشده قطببندی جهانی است که در چارچوب آن اسرائیل و کشورهای عربی هردو با امریکا روابط دوستانه دارند درحالیکه ایران در قطب مخالف امریکا و نزدیک با روسیه و چین قرار دارد.
دومنیوی بحران در خاور میانه
- ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حملهی حماس به اسرائیل؛
- ۸ اکتبر ۲۰۲۳ اقدام حزبالله در حمایت از حماس؛
- ۲۷ اکتبر ۲۰۲۳ تهاجم اسرائیل به غزه؛
- ۱ اپریل ۲۰۲۴ حملهی هوایی اسرائیل به قنسلوگری ایران در دمشق؛
- ۱۴ اپریل ۲۰۲۴ اولین حملهی موشکی ایران به اسرائیل؛
- ۱۹ اپریل ۲۰۲۴ حملهی پهپادی اسرائیل به یک پایگاه هوایی در ایران؛
- ۳۱ جولای ۲۰۲۴ ترور اسماعیل هنیه در تهران از سوی اسرائیل؛
- ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۴ حملهی اسرائیل به مقر اصلی حزبالله در بیروت و ترور سید حسن نصرالله؛
- ۱ اکتبر ۲۰۲۴ دومین حملهی موشکی ایران به اسرائیل؛
- ۱ اکتبر ۲۰۲۴ آغاز عملیات زمینی اسرائیل در جنوب لبنان؛
- ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴ حملهی هوایی اسرائیل به ایران؛
- ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴ تأکید ارتش ایران بر پاسخ در زمان مناسب.
کانونهای توجه قدرتهای بزرگ
در نظم کنونی جهانی ایالات متحده امریکا، چین و روسیه سه قدرت بزرگ برتر و در حال رقابت با همدیگر هستند. در سطح کلان آرایش جدیدی از دو قطب قدرت شکل گرفته است. از یک طرف ایالات متحده امریکا و دول اروپایی را داریم و از سوی دیگر چین، روسیه، ایران و کریای شمالی را داریم که همسویی راهبردی دارند. درحالیکه ایالات متحده امریکا نگران پیشرفت چین نه تنها در شرق دور که در آسیای مرکزی، افریقا و امریکای جنوبی است، جنگ اوکراین این کشور را درگیر یک فرآیند پرهزینه کرده است. در چنین شرایطی تشدید بحران در خاور میانه میتواند امریکا را بیش از پیش از چین غافل و فرصت بیشتری را برای این کشور فراهم کند.
از اینرو بهرغم تعهد بدون قیدوشرط امریکا به اسرائیل و بهرغم اهمیت خاور میانه، منافع امریکا ایجاب میکند که بحران خاور میانه مدیریت شود و به یک جنگ تمامعیار منجر نشود. جان میرشایمر، تئوریپرداز واقعگرای تهاجمی اخیرا در سخنرانیاش در دوحه ابراز داشت که معتقد است منافع امریکا ایجاب میکند که با روسیه نزدیک شود تا بتواند برای مهار چین مؤثریت بیشتری داشته باشد. بنابراین، منافع قطب غرب به رهبری امریکا ایجاب میکند که بحران در خاور میانه بیش از این تشدید نگردد. درحالیکه با تداوم جنگ اوکراین و تشدید بحران در خاور میانه چین بیشترین سود را برده و فاصله با ایالات متدحه امریکا را کاهش خواهد داد. صرف نظر از اینکه بحران خاور میانه به جنگ تمامعیار خواهد انجامید یا خیر، تداوم بحران در بیش از یک سال گذشته باعث شده است که جامعهی جهانی از اوضاع حاکم بر افغانستان بیش از گذشته غافل شود.
پیآمدهای غفلت از افغانستان
گروه طالبان که در افغانستان قدرت را در انحصار دارد، از تشدید بحران در خاور میانه، تداوم جنگ در اوکراین و تقابل امریکا و چین سود برده، بدون نگرانی افراطگرایی را تقویت، زنان و اقلیتها را از حقوق انسانی و سیاسیشان محروم و آزادی بیان و رسانهها را سرکوب میکند. طالبان با مهارت همزمان از امریکا و قطب مخالفش امتیاز گرفته و به سرکوب مردم ادامه میدهند. جامعهی جهانی به رهبری امریکا در دههی ۱۹۹۰ نیز پس از شکست شوروی و دولت مورد حمایت آن، افغانستان را به حال خود رها کرد. در نتیجه افغانستان ابتدا در گرداب جنگ داخلی فرورفت و سپس با حاکمیت بلامنازع طالبان به پناهگاه امن تروریسم جهانی تبدیل شد. یکی از پیآمدهای فراموشی افغانستان در دههی ۱۹۹۰ حملات یازده سپتامبر بود که امریکا و جهان را تکان داد.
اکنون نیز به نظر میرسد عدم التفات جهان، بهخصوص ایالات متحده و اتحادیه اروپا به افغانستان موجب میشود که هم افراطگرایی بهصورت خطرناکی رشد و کند و هم حقوق بشر بیش از پیش نقض گردد. طالبان بهرغم تعهدی که در چارچوب توافقنامهی دوحه سپرده بودند، پیوند خود با گروههای تروریستی مثل القاعده را قطع نکردهاند و به استناد گزارشهای تحقیقی، کمپهای آموزشی و نظامی القاعده در ولایتهای مختلف افغانستان رو به افزایش است. تقویت مدارس دینی سویه دیگر ترویج افراطگرایی است که در اولویت طالبان قرار دارد. از جانب دیگر، نقض فاحش حقوق بشر، از جمله زنان و اقلیتها ادامه دارد و آزادی بیان و رسانهها سرکوب میشوند. رشد افراطگرایی در میانمدت و بلندمدت تهدیدات امنیتی همانند ۱۱ سپتامبر را متوجه منطقه و جهان خواهد کرد و نقض گستردهی حقوق بشر در سکوت جامعهی جهانی اعتبار و داعیه حقوق بشری جامعهی جهانی را زیر سؤال میبرد.