[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحتوسقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند]
قبل از تسلط طالبان بر افغانستان در آگست ۲۰۲۱، این باور وجود داشت که این گروه تحول یافته و از اشتباهات گذشتهی خود درس گرفته است، طوری که بسیاری گمان میکردند که آنان به رویکردهای سختگیرانهی قبلی خود باز نخواهند گشت؛ این امیدواری در بیرون از افغانستان بازار پررونقتر داشت. طالبان پس از بهدست گرفتن قدرت در ابتدا سعی کردند از این خوشبینی سود برده و تصویر مثبتی از خود به جامعهی بینالمللی ارائه دهند، و امیدوار بودند دولتی که به زور تأسیس شده است بهرسمیت شناخته شود. با اینحال و با گذشت سه سال از تسلط این گروه، هیچ کشوری بهطور رسمی رژیم آنان را بهرسمیت نشناخته است. اکنون به نظر میرسد که کاسهی صبر رهبران سختگیر طالبان برای بازگرداندن قوانین سختگیرانهی خود لبریز گردیده و به سرعت در حال برگشت به قوانین سختگیرانهی سلطهی قبلی خود هستند. در سه سال حاکمیت، طالبان هنوز نتوانستهاند یک ساختار سیاسی یا قانون اساسی واضحی ایجاد کنند و به نظر میرسد که به این کار علاقهای هم ندارند، و هنوز کشور را با حکومت سرپرست اداره میکنند. طالبان هیچ تمایلی برای تشکیل یک دولت فراگیر یا سهیم کردن شهروندان خارج از گروه خود نشان ندادهاند.
ترجیح طالبان برای حفظ ویژگیهای یک گروه مسلح بهجای تحول به یک دولت انعطافپذیر، مانع پیشرفت شده است. طالبان بهعنوان یک گروه کوچک مذهبی ظرفیت منحل کردن جامعهی بزرگ افغانستان را در ایدئولوژی خود ندارند. ایجاد قوانین سختگیرانه، بیثباتی سیاسی، بیاعتمادی گسترده، مهاجرت شهروندان تحصیلکرده، محدودیتها بر تحصیل و اشتغال زنان و حکومتداری غیرتخصصی افغانستان را تقریبا از مسیر پیشرفت منحرف یا متوقف کرده است. منحرف شدن تمرکز جامعهی بینالمللی از افغانستان و فقدان آدرس بااعتبار برای جهان شرایط را نیز به نفع این گروه رقم زده است. رویکرد سهسالهی این گروه باعث خدشهدارشدن مقبولیت اندک آنان در داخل گردیده و امیدواری برای توسعه پایدار را به حداقل رسانیده است.
با اینحال، سؤال اینجا است که راهحل واقعبینانه برای بیرونرفت از این وضعیت چیست؟ و چهگونه میتوان امیدی برای سرنوشت حدود چهل میلیون شهروند ایجاد کرد؟ چه چیزی میتواند این وضعیت را تغییر دهد و افغانستان را از مسیر منحرفشدهی توسعه به مسیر امن بازگرداند؟
علم سیاست توسعه پایدار را مستلزم ثبات سیاسی پایدار میداند، که یک دولت منعطف و متخصص میتواند این ثبات را تضمین کند. در ۴۵ سال اخیر حکومتها در افغانستان مخالفان خود را ابتدا ناتوان و نادیده پنداشته و بهجای راهحلهای صلحآمیز و ساده، بیشتر متوصل به خشونت و سرکوب گردیده که باعث راندن آنان به کشورهای مختلف و مخصوصا همسایه گردیده است. سپس بعضی کشورها از این موقعیت استفاده کرده و برای تضعیف و حتا سقوط حکومتها از آنان بهرهبرداری و حمایت کرده است. رفع این وضعیت مستلزم یک دولت انعطافپذیر است که بتواند همهی جناحها، بهشمول طالبان را در جامعهی افغانستان منحل نموده و از تکرار این روند جلوگیری کند. علاوه بر این، راه را برای ثبات سیاسی باز کند. واقعیت امر این است که طالبان و سایر گروهها و جریانهای سیاسی که در ۴۵ سال اخیر در سیاست افغانستان حضور داشته، در آزمونهای گذشته مؤثر ثابت نگردیده و در آینده هم نمیتوان به آنها خوشبین بود. برای تغییر این وضعیت باید یک محور واقعبینانه و نیرومند وجود داشته باشد تا بتواند در تغییر شرایط بهگونهی مؤثر نقش داشته باشد.
نکتهی قوت طالبان عدم داشتن مخالفان نیرومند است که ضعفهای این گروه را مستور نگه داشته است. جریانهای شخصیتمحور و سنتیای که از دههها در سیاست کشور حضور دارند و در هر حالت بر موجودیت خود در قدرت تأکید دارد نه تنها توانایی به چالش کشاندن طالبان را از دست داده بلکه بهعنوان مدعی قدرت یا جایگزین احتمالی این گروه، باعث تقویت طالبان نیز گردیده است. اکثر این جریانها محصول جنگهای ۴۵ سال اخیر افغانستان بوده و دیگر از محبوبیت لازم در داخل افغانستان و حتا نزد جامعهی بینالمللی برخوردار نیستند. وجود چنین مخالفان سیاسی درواقع به تبلیغات گروه طالبان کمک کرده و به آنان فرصت میدهد که خود را یکهتاز میدان تلقی کند.
از قوانین و رویکرد طالبان هویدا است که بهشدت در حالی بازگشت به شرایط سلطهی قبلی خود هستند. این امر میتواند منجر به شرایط سختتر اقتصادی و تحصیلی گردد، سطح نارضایتی را در داخل بیشتر افزایش دهد و حتا میتواند تجدید رویکرد جامعهی بینالمللی در قبال این گروه را به همراه داشته باشد.
اما شرایط فعلی افغانستان با شرایط سلطهی قبلی طالبان یکسان نیست و این امر میتواند این گروه را به چالش بکشد. طی بیست سال اخیر افغانستان شاهد پیشرفتهای قابل ملاحظه بود و قشر خبره و با دانش، بهویژه در نسل جوان ایجاد گردیده که میتواند این روند را به نحوی به چالش بکشد. طی سه سال حاکمیت طالبان بیشترین قوانین و پالیسیهای این گروه توسط این قشر در داخل و بیرون از افغانستان به چالش کشیده شده است. عدم یک محور مشخص این اعتراضها و مقاومتها را افراد نگه داشته و این پراکندگی تا حدی از وزن آن کاسته است. پژوهشگران سیاسی به این باور اند که اهداف مشترک خصوصا در شرایط دشوار مردم را با هم یکجا میسازد و زمینهی تغییر در جامعه را فراهم میکند. با وجود آنکه در حال حاضر اختناق سخت حکمفرما است، اما این اختناق فرصت را به نخبههای سیاسی شایسته و آکادمیک، بهویژه نسل جوان و با دانش ایجاد کرده است که یک محور واحد منعطف برای صداهای پراکنده ایجاد کند.
از آنجایی که این محور در منازعات چهاردههی اخیر نقش نداشته، میتواند با روایتهای جدید و بدون هیچگونه سلیقههای قومی، مذهبی و جنسیتی حمایت سریع اکثریت مردم افغانستان را جلب کند. طالبان با وجود فشار بهطور مؤثر نمیتوانند مانع حمایتهای اکثریت مردم افغانستان از این نوع جنبشها گردد. حمایت مردمی از «جنبش تحفظ پشتونها» در بخشهایی از افغانستان با وجود هشدارها و ممانعتهای طالبان مصداق عینی این واقیعت است. یک محور سیاسی قدرتمند و با برنامه که از حمایت اکثریت مردم افغانستان برخودار باشد میتواند یک آدرس بااعتبار به جامعهی جهانی هم ایجاد کند و حتا میتواند پروسهی صلح ناتمام را تکمیل نموده و مسیر افغانستان برای تغییر و ثبات سیاسی را فراهم کند.