close
Photo: AP

افغانستان؛ زندانی به بزرگی یک کشور (بخش نخست)

مبشر احمدی

دِرِک باک، نویسنده‌ی کتاب «سیاست شادکامی» می‌نویسد که کشور کوچک بوتان در عمق کوه‌های هیمالیا، با دین بودایی، سرزمینی با کوه‌های بلند، جنگل‌های انبوه، رودخانه و جویبارهای ناشی از یخچال‌های طبیعی، اما از چشم گردشگران پنهان و حتا تا دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی برای جهان خارج، ناشناخته شده بود. نه ‌تنها این، که فقر، بی‌سوادی و مرگ‌ومیر نوزادان، بوتان را در ردیف بدترین کشورهای جهان قرار می‌داد. در سال ۱۹۷۲ یک‌باره توجه جهان به این کشور کوچک معطوف گردید؛ زیرا یک امر نامتعارف و بر خلاف معمول رخ‌ داد؛ پادشاه بوتان، جی‌جم سینگی وانچوک، اعلام کرد که از این پس معیار اصلی ملت او برای اندازه‌گیری توسعه و پیشرفت «شادکامی ناخالص ملی» است نه تولید ناخالص ملی. او با اعلام طرح پنج‌ساله‌اش برای توسعه بوتان گفت: در پایان زمان تطبیق طرح اگر ملت بوتان شادکام‌تر از پیش نشوند، باید بدانیم که این طرح شکست خورده است.

سال گذشته، وقتی که دومین سال تسلط طالبان بر افغانستان سپری می‌شد، گزارش ارزیابی شاخص جهانی «شادی» یا به تعبیر پادشاه بوتان، شادکامی نیز نشر شد، در آن گزارش افغانستان جایگاه «غمگین‌ترین کشور جهان» را به خود اختصاص داد. کشوری که گویا مردم آن هیچ بهره‌ای از شادمانی و شادکامی نبرده باشند. در شاخص جهانی شادی، حمایت‌های اجتماعی، درآمد، صحت، آزادی، سخاوت، عدم فساد، جامعه‌ی بدون ترس و ناامنی، آزادی اندیشه و موارد دیگر معیار سنجش است. با توجه به وضعیتی که هم‌اکنون گروه طالبان در افغانستان به‌جود آورده‌ است، این جایگاه همچنان در اختیار این کشور خواهد ماند، چه این‌که در یک سال گذشته تحولی پیش نیامده است که بر میزان رضایت مردم از وضعیت موجود افزوده و کام آنان را «شاد» کرده باشد.

این نوشته می‌کوشد با ارائه‌ی گزارشی مختصر از هردو دوره‌ی تسلط طالبان بر مقدرات سیاسی مردم افغانستان، رنج ناشی از حاکمیت دوباره‌ی این گروه را که بر جنبه‌های مختلف زندگی شهروندان کشور محدودیتی‌های عجیب و غریبی وضع و  در حقیقت این کشور را برای مردم آن به یک زندان بزرگ تبدیل کرده است، به تصویر بکشد.

دور نخست طالبان

بار نخست، گروه طالبان دولت برهان‌الدین ربانی را در سال ۱۹۹۶ که بر کابل و بخش‌های محدودی از افغانستان تسلط داشت، ساقط کردند و خود قدرت سیاسی را در این کشور به‌دست گرفتند. حاکمیت دور اول این گروه بیشتر از پنج‌ سال دوام نکرد (سپتامبر ۱۹۹۶تا نوامبر ۲۰۰۱)؛ اما تسلط پنج‌ساله‌ی طالبان بر افغانستان، خاطراتی به سنگینی و تلخی یک دیکتاتوری طولانی‌مدت را به‌جا گذاشت و اکنون با سپری‌شدن بیش از سه ‌سال از تسلط دوباره‌ی این گروه بر افغانستان، تجربیات و خاطرات تلخ دور نخست دوباره جان گرفته و زندگی را به کام شهروندان این کشور تلخ کرده است.

در دور اول حاکمیت طالبان، این گروه به محض ورود به کابل، داکتر نجیب، آخرین رییس‌جمهور تحت حمایت شوروی سابق را که به دفتر نمایندگی سازمان ملل‌ متحد پناه‌ برده بود، کشت و جسد او را در چهارراهی آویزان کرده و در معرض دید مردم گذاشت. نخستین نمایش قدرت از نوع طالبانی در کابل، این گونه برپا شد. احمد رشید، خبرنگار مشهور پاکستانی که ظهور و زوال دور اول طالبان را از نزدیک دنبال کرده است در کتاب «طالبان؛ اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید» می‌گوید: «اعدام نجیب‌الله نخستین عمل بی‌رحمانه و نمادین طالبان بود. این قتل فجیع برای ترساندن مردم کابل از قبل طراحی شده بود» (احمد رشید، ۱۳۷۹، ص ۸۸).

گسترش قلمرو با شعار تطبیق شریعت

طالبان در دور اول حاکمیت خود، با شعار اجرای شریعت اسلامی به میدان آمده و مخالفان پرتعداد سیاسی خود را یکی پس از دیگری از سر راه برداشتند. شعار تطبیق شریعت برای مردمی به‌شدت مذهبی و سنتی افغانستان، طالبان را در به‌دست آوردن قلمرو و جغرافیای بیشتر، کمک می‌کرد. این گروه اما از همان آغاز در مناطق تحت کنترل خود، نسخه‌ی سختگیرانه‌ای از شریعت اسلامی را در یک فرمت سیاسی به‌نام «امارت اسلامی» پیاده کرد که نای نفس کشیدن از مردم را گرفته بود؛ «….طی ۲۴ ساعت اشغال کابل، طالبان سخت‌ترین شیوه‌ی اسلامی را، که در هیچ‌ جای جهان سابقه ندارد به کار بستند» (احمد رشید، ۱۳۷۹، ص ۸۹).

در دور اول تسلط طالبان بر افغانستان، مثل امروز، زن‌ها اجازه‌ی کار و آموزش یا بیرون رفتن از خانه را نداشتند. مردان باید لباس محلی می‌پوشیدند، ریش انبوه می‌گذاشتند، تراشیدن ریش و حتا گذاشتن موی بلند جرم بود. تلویزیون، سینما، تئاتر، موسیقی و عکاسی ممنوع شده بود. تقویم افغانستان از هجری خورشیدی به هجری قمری تغییر یافته، مجازات‌های خشنی مانند قطع دست و سنگسار در پیش چشم مردم و در محضر عام انجام می‌شد؛ «آنان کلیه مدارس دخترانه را بسته‌اند و به زنان اجازه نمی‌دهند حتا برای خرید مایحتاج از خانه خارج شوند. طالبان هرنوع تفریح و سرگرمی، از جمله موسیقی، تلویزیون، ویدیو، ورق‌بازی، کاغذباد (کاغذپران)بازی و اغلب ورزش‌ها و بازی‌ها را ممنوع کرده‌اند. بنیادگرایی طالبان آن‌چنان افراطی است که پیام‌ صلح و تساهل اسلامی و ظرفیت آن را برای همزیستی با گروه‌های مذهبی و قومی مختلف زیرسؤال می‌برد» (احمد رشید، ۱۳۷۹، ص ۲۱).

گروه طالبان در آن دوره، با  مخالفان سیاسی خود از خشونت تمام‌عیار کار گرفته و نسبت به اقلیت‌های مذهبی و قومی با بی‌رحمی تمام برخورد می‌کرد. جنگ‌جویان طالبان، در بخش‌های مختلف کشور هزاره‌ها را قتل‌عام کرده و به‌ویژه در ولایت‌های بلخ و بامیان با کشتن هزاران مرد و زن هزاره جوی‌ خون جاری کردند. احمد رشید کشتار مردم هزاره را در شهر مزار شریف این‌گونه شرح می‌دهد: «…طی ساعات بعد، آنچه روی داد یک نسل‌کشی وحشیانه بود که طالبان به تلافی شکست‌های سال گذشته به آن دست زدند. یکی از فرماندهان طالبان بعدها اظهار داشت که ملا عمر به ما اجازه داده بود دو ساعت کشتار کنیم ولی ما دو روز مشغول این کار بودیم… مردم به خانه‌های‌شان پناه می‌بردند و سربازان طالبان به‌دنبال آن‌ها به زور وارد خانه‌ها می‌شدند و اگر معلوم می‌شد که اعضای خانواده هزاره هستند، در دم تمام اهل ‌خانه را قتل‌عام می‌کردند» (احمد رشید، ۱۳۷۹، ص ۱۲۴).

طالبان سرمست از تصرف جغرافیایی در مناطق محل سکونت اقوام دیگر، افغانستان را به یک جزیره‌ی بریده از جهان تبدیل کرده بودند. برای شبکه القاعده، در مناطق جنوب و عمدتا پشتون‌نشین کشور فرصت مانور و سازماندهی فراهم گردید و این کشور به پایگاه ‌امن القاعده تبدیل شد و در نتیجه یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال خون‌بارترین حمله‌ی تروریستی در جهان توسط القاعده سازماندهی شد؛ حمله‌ی ۱۱ سپتامبر در امریکا که جان هزاران نفر را گرفت و در پیرامون خود تحولات بزرگ سیاسی را در جهان و افغانستان رقم زد.

زلمی خلیل‌زاد که اکنون خود متهم است به این‌که «با عِرق قومی و قدرت امریکا، زمینه‌ی به قدرت رسیدن دوباره‌ی طالبان را از طریق مذاکرات صلح فراهم کرده است»، در کتاب «فرستاده» راجع به نقش القاعده و حمایت آن از طالبان می‌نویسد: «این تحول غیرعادی بود. ترتیب رایج‌تر این است که یک دولت از گروه تروریستی حمایت کند. اما در این‌جا، یک گروه تروریستی از دولتی حمایت می‌کرد. القاعده به طالبان کمک مالی کرد و به همین ترتیب کمک‌های فنی در زمینه‌ی سازندگی و دیگر بخش‌ها کرد. القاعده هزاران افراط‌گرا را از سرتاسر جهان اسلام به ‌افغانستان آورد تا مهارت‌های شبه‌نظامی را در اردوگاهی آموزشی افغانستان فراگیرند» (خلیل‌زاد، ۱۳۹۵، ص ۷۸).

اوج قدرت مانور القاعده، برادرخوانده گروه طالبان و حضور رهبران این شبکه‌ی تروریستی در افغانستان، سقوط گروه طالبان را نیز در پی‌ داشت. به عبارت دیگر، این مهمان‌ناخوانده میزبان را به درد سر انداخت. پس از حادثه‌ی یازدهم سپتامبر و به‌رغم فشارهای دولت امریکا مبنی بر تحویل‌دهی اسامه ‌بن ‌لادن، رهبر القاعده، ملا عمر، رهبر طالبان اما دست از حمایت این متحد خود با استدلال این‌که او مهمان مردم افغانستان است برنداشت. سرانجام دولت امریکا در رأس یک ائتلاف بزرگ جهانی به افغانستان حمله کرد و در مدت کم‌تر از یک ‌ماه به تسلط طالبان بر این کشور خاتمه داد که در پیرامون آن نظام جدید سیاسی به حمایت جامعه‌ی بین‌المللی در افغانستان شکل گرفت.

بازگشت خشونت

با ساقط شدن حاکمیت طالبان توسط امریکا و ائتلاف بین‌المللی همکار آن و ایجاد نظم نوین سیاسی در افغانستان، زندگی دوباره به‌روی مردم این کشور لبخند زد. برخرابه‌های ناشی از جنگ‌های داخلی بناهای جدید ساخته شد. آرامش به افغانستان بازگشت. علاوه بر تصویب قانون اساسی و هم‌زمان با ایجاد و تقویت نهادهای دولتی، تشکیل اردو و پولیس ملی روی دست گرفته شده و جریان قدرت سیاسی از طریق برگزاری انتخابات به چرخش ‌افتاد. در نخستین سال‌های پس از سقوط طالبان، کودکان دختر و پسر به مکاتب برگشتند، زنان اجازه‌ی کار یافتند و دوباره به اجتماع وارد شدند. به مرور زمان به تعداد رسانه‌های آزاد افزوده‌ ‌شد و مردم به ارزش‌های نوینی چون حقوق بشر، آزادی بیان، انتخابات، جامعه‌ی مدنی، حاکمیت قانون و… آشنایی حاصل کردند.

این وضعیت اما در حقیقت بیشتر از چند سال دوام نکرد و شادکامی مردم بار دیگر با رنج ناشی از خشونت جنگ جا عوض کرد. رهبران طالبان که موفق شده‌ بودند از چنگ نیروهای امریکایی به پاکستان پناه ‌ببرند، از همان‌جا دوباره برای ‌سازماندهی جنگ‌جویان خود در داخل افغانستان برنامه‌ریزی کردند؛ «ملا عمر… بعد از حمله‌ی ایالات متحده بر افغانستان در اکتبر ۲۰۰۱، گروه طالبان را به‌عنوان یک گروه شورش‌گر احیای مجدد کرد. در اواخر سال ۲۰۰۱، طالبان به‌طور کامل از کابل ریشه‌کن شدند؛ برای یک مدت کوتاه به نظر می‌رسید که آنان به‌گونه‌ای خفت‌آور به زباله‌دان تاریخ سپرده شده‌اند. در چنین شرایط دشوار، ملا عمر شورش گسترده‌ی طالبان را در برابر چشمان قدرت‌مندترین ائتلاف نظامی جهان سازماندهی کرد و الهام بخشید» (حسن عباس، ۱۴۰۲، ص ۳۸).

از سال ۲۰۰۶ به بعد، حملات تروریستی گروه طالبان بیشتر و پیچیده‌تر شد. حملات انتحاری در گوشه و کنار افغانستان از مردم قربانی می‌گرفت. طالبان این‌بار خشن‌تر و بی‌رحمانه‌تر از پیش برگشته بودند و برای مقابله با نیروهای امریکایی و دولت افغانستان از هیچ‌ فرصتی؛ حتا به قیمت قربانی شدن غیرنظامیان و مردم افغانستان دریغ نمی‌کردند. آنان اگرچه خود در میدان جنگ بسیار تلفات دادند، اما به لطف موجودیت زرادخانه‌هایی به‌نام مدارس دینی در دو سوی مرز مشترک افغانستان و پاکستان، هیچ‌گاه با کمبود نیروی جنگی مواجه نشدند؛ جنگ‌جویان پر تعداد اما رایگان که برای دست‌یافتن به بهشت با سلاح تعصب و افراطیت دینی و قبیله‌ای مجهز بودند.

طالبان نه از طریق جنگ جبهه‌ای و ایجاد خط مستقیم نبرد، بل از طریق حملات انتحاری و انفجاری، حمله‌های گروهی بر ادارات دولتی و مردمی، هدف قرار دادن اماکن عمومی، حمله بر اهدافی حتا در قلب شهر کابل و مناطق شهری به‌شدت حفاظت‌شده، تخریب پل‌ها و معابر عمومی، تخریب پایه‌های برق و آنتن‌های مخابراتی، بمب‌گذاری‌های کنار جاده، اختطاف و گیروگان‌گیری، استفاده از پوشش زنان برای انجام حملات انتحاری، جاسازی بمب حتا در …، کلاه و لنگی، استفاده از قرآن، کتاب و غذا برای بمب‌گذاری و در کل موجی از خشونت‌های بی‌سابقه را در پیش گرفته بودند و در بیشتر از ده سال گذشته وضعیت طوری شده بود که هیچ جایی امن نبود، ترس از ترور و حملات خشونت‌بار انتحاری و انفجاری این گروه در حقیقت آرامش را از مردم گرفته و روزی نبود که خانواده‌های بسیاری به سوگ مرگ عزیزان‌شان نمی‌نشستند.

فرجام بیست سال جنگ

پس از سال‌های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ با حضور هزاران سرباز خارجی از نزدیک به چهل کشور جهان در افغانستان و هزاران نیروی امینتی داخلی، با بازگشت مجدد طالبان در میدان نبرد، این کشور بار دیگر در مسیر جنگ و خشونت قرار گرفت. با گذشت هر روز دامنه‌ی بحران سیاسی گسترش می‌‌یافت و این در واقع سبب شد که از حضور جامعه‌ی بین‌المللی و امکاناتی که در افغانستان سرازیر شده بود به‌عنوان یک فرصت استثنایی، آن‌چنان ‌که باید، به نفع ثبات و پیشرفت این کشور استفاده صورت نگیرد.

جنگ طالبان با ائتلاف بین‌المللی و دولت افغانستان، این کشور را در یک وضعیت بسیار پیچیده قرار داد. پس از سال‌ها جنگ و قربانی‌شدن هزاران سرباز خارجی و داخلی، جان‌باختن هزاران نفر از مردم افغانستان و میلیاردها دالر سرمایه‌گذاری در زمینه‌های مختلف، سرانجام کار به جایی رسید که دولت امریکا که به هدف حذف طالبان و ایجاد دموکراسی به افغانستان آمده بود، پذیرفت که با این گروه بر سر میز مذاکره بنشیند.

با گذشت حدود بیست سال از حضور امریکا در افغانستان، سرانجام توافق صلح بین دولت امریکا و گروه طالبان در ماه فبروری ۲۰۲۰، در دوحه قطر به امضا رسیده و این توافق مبنای خروج نیروهای خارجی از افغانستان شد. یک سال بعدتر و برخلاف باور مردم و حتا رهبران سیاسی، روند خروج نیروهای خارجی آغاز و در پانزدهم آگست ۲۰۲۱، آخرین سرباز امریکا افغانستان را ترک کرد. به این ترتیب به حضور بیست‌ساله‌ی امریکا و دیگر متحدان بین‌المللی آن در جنگ با گروه طالبان خاتمه داده شد و این گروه دوباره بر اریکه‌ی قدرت سیاسی در افغانستان تکیه زد.

ادامه دارد…