close

خلیل‌زاد؛ مردی کامیاب در ویرانگری

یادداشت روز

هفته‌ی گذشته که مردم عکس زلمی خلیل‌زاد با طالبان در کابل را دیدند، به یاد آوردند که این مرد قبل از سقوط نظام جمهوری در سال ۲۰۲۱ با همین سر و سیما و دریشی و نکتایی به کابل می‌آمد و به حاکمان آن زمان کابل مشورت سیاسی می‌داد. در افغانستان تقریبا همه زلمی خلیل‌زاد را می‌شناسند. مردی باحوصله و مودب که در تلویزیون‌ها ظاهر می‌شود و در باره‌ی زادگاه خود (افغانستان) و سیاست‌های وطن دوم خود (امریکا) سخن می‌گوید. خلیل‌زاد می‌گوید که افغانستان و مردمش را دوست دارد. ادعا می‌کند که در چندین سال ارتباطش با حکومت‌های افغانستان همیشه سعی کرده خدمتی به مردم افغانستان بکند. او که در جوانی به امریکا رفته و سال‌هاست در حلقه‌های سیاسی آن کشور فعالیت دارد، در مواجهه با کشورهای دیگر طبعا برای منافع امریکا کار می‌کند و انتظار دیگری نیز از او، که شهروند امریکاست، نباید داشت. اما این واقعیت که او از محبت خود به افغانستان سخن می‌گوید و اشتیاق خود به بهروزی مردم وطن اولش را اظهار می‌کند، رابطه‌ی او با افغانستان را با درجه‌ی دیگری از «انتظارات» می‌آمیزد. به این معنا که وقتی او مثلا سفیر امریکا در بغداد است، عراقی‌ها او را یک امریکایی می‌دانند که جز به منافع امریکا نمی‌اندیشد. ولی او وقتی در سیاست‌های مرتبط به سرنوشت افغانستان فعال می‌شود و دخالت می‌کند، شهروندان افغانستان فکر می‌کنند که وقتی خلیل‌زاد می‌گوید «من افغانستان را دوست دارم»، لابد راست می‌گوید. بنا بر این، رابطه‌اش با افغانستان با رابطه‌ای که با هر کشور دیگر دنیا دارد، فرق می‌کند. اما آیا او واقعا افغانستان و مردمش را دوست دارد؟ کارنامه‌اش به این سوال پاسخ منفی می‌دهد.

خلیل‌زاد در مصاحبه‌های خود همیشه جای خود را خالی می‌گذارد. به این معنا که خود را «مامور»ی معرفی می‌کند که از یک سو می‌بایست پاره‌ای از سیاست وزارت خارجه‌ و رییس‌جمهور امریکا را در افغانستان اجرا کند و از سویی دیگر به حاکمان افغان در کابل گوش بدهد و ملاحظات آنان را در نظر بگیرد و به واشنگتن منتقل کند. هیچ وقت به روشنی نمی‌گوید که جز این دو نقش (مامور امریکا و مشاور کابل) خودش چه نقشی شخصی در هدایت امور داشته و تا کجا برای راندن افغانستان به سمتی خاص تاثیرگذار بوده است. او مکررا گفته است که در هنگام مذاکرات امریکا و طالبان و امریکا و حکومت جمهوری -اداره‌ی محمداشرف غنی- غنی به او گوش نمی‌داده و دریافت درستی از وضعیت نداشته است. از آن طرف هم او، به عنوان نماینده‌ی امریکا، همان‌قدر که دستش باز بوده، سعی کرده افغانستان را یاری برساند که بدون غرق شدن در بحرانی بزرگ به فاز دیگری عبور کند.

حاصل تلاش خلیل‌زاد برای کمک به زادگاهش چه بوده است؟

فعلا افغانستان حکومتی دارد تک‌قومی و قرون‌وسطایی که خود را «حکومت» می‌خواند، اما توسط هیچ کشوری در جهان به عنوان یک دولت مشروع به رسمیت شناخته نشده است. این حکومت نصاب تعلیمی کشور را کاملا علم‌زدایی کرده، آزادی‌های فردی و مدنی شهروندان را ممنوع ساخته، بر تمام حقوق زنان افغانستان به صورت رسمی چلیپا کشیده، زبان رسانه‌های مستقل را بریده و با شتاب کشور را به سوی روزگاران تاریک هزار و پنجصد سال پیش می‌برد. زلمی خلیل‌زاد می‌گوید که از این وضعیت ناراحت است. اما نمی‌گوید که سهم او در فراهم آمدن این وضعیت چه و چه قدر است. خلیل‌زاد هرقدر هم که خود را در جریان بازگشت طالبان به قدرت و فروپاشی نظام جمهوریت دست‌وپابسته نشان دهد، یک واقعیت را نمی‌تواند انکار بکند و آن این است: هیچ کس در دولت امریکا او را مجبور نساخته بود که در جریان تحویل قدرت به طالبان چراغدار و پیشقراول باشد. او خود انتخاب کرده بود که این روند را تسهیل کند. کامیاب هم شد. کامیاب در ویران کردن امید و آینده‌ی مردمی که می‌گفت دوست‌شان دارد؛ موفق در بازگرداندن وطنی که می‌گفت جای خاصی در قلبش دارد به عصر ظلمت. او می‌توانست به دولت خود، امریکا، بگوید که برایش دشوار است چنین ماموریتی را بپذیرد. آن وقت، اگر می‌گفت از پدید آمدن وضعیت فعلی افغانستان ناراحت و ناراضی است، مردم افغانستان سخن او را بیشتر پذیرفتنی می‌یافتند.