Photo: Social Media

چرا بگرام دوباره سر زبان‌ها افتاده است؟

اطلاعات روز
اطلاعات روز

احمدشهیر نوری

مقدمه

دونالد ترامپ خواستار بازپس‌گیری پایگاه بگرام شده و حتا حکومت طالبان را تهدید کرده است که اگر این پایگاه را به امریکا بازنگرداند با عواقب بدی مواجه خواهد شد. این اظهارات تند و صریح، موجی از واکنش‌ها، بحث‌های داغ انتخاباتی و پوشش گسترده‌ی رسانه‌ای را در واشنگتن برانگیخته است. طالبان با سکوتی حساب‌شده و واکنشی سرد و محتاطانه با این موضوع برخورد کرده‌اند و از امریکا خواسته‌اند رویکرد واقع‌گرایانه را در پیش بگیرد.

در این نوشته، ابتدا پیشینه‌ی تاریخی پایگاه بگرام و نقش آن در جنگ افغانستان مرور می‌شود تا اهمیت و جایگاه این پایگاه روشن گرد. سپس سخنان اخیر ترامپ و انگیزه‌های احتمالی او در فضای سیاسی امریکا واکاوی خواهد شد. در بخش بعد، واکنش‌ها و به‌ویژه سکوت یا احتیاط طرف‌های افغان طالبان و کشورهای منطقه‌ای بررسی می‌شود تا دلایل پشت پرده این رویکرد محتاطانه روشن گردد. در نهایت، پی‌آمدهای احتمالی این کشمکش از منظر امنیت منطقه، روابط امریکا و افغانستان و موازنه‌ی قدرت میان بازیگران کلیدی همچون چین، روسیه و ایران ارزیابی خواهد شد.

پیشینه‌ی تاریخی پایگاه بگرام و نقش آن در جنگ افغانستان

پایگاه هوایی بگرام یکی از مهم‌ترین تأسیسات نظامی افغانستان در هفت‌دهه‌ی اخیر بوده که ردپای حضور دو ابرقدرت را در خود دارد. این فرودگاه نظامی در دهه‌ی۱۹۵۰ میلادی با کمک شوروی سابق ساخته شد و در ابتدا به‌عنوان فرودگاه اصلی نیروی هوایی افغانستان مورد استفاده قرار گرفت[1]. موقعیت جغرافیایی بگرام واقع در حدود ۴۰ تا ۵۰ کیلومتری شمال کابل در ولایت پروان از همان ابتدا برای قدرت‌های خارجی جذاب بود. در جریان تهاجم شوروی به افغانستان ۱۹۷۹-۱۹۸۹، بگرام به یک مرکز عملیات کلیدی برای هزاران مأموریت رزمی این کشور تبدیل شد. شوروی‌ها از این پایگاه به‌دلیل نزدیکی‌اش به کابل و امکان پشتیبانی سریع هوایی بهره می‌بردند، به طوری که نیروهای مجاهدان افغانستان نیز بارها این پایگاه را هدف حملات خود قرار دادند [2].

با خروج نیروهای شوروی در سال ۱۹۸۹ و شروع جنگ‌های داخلی دهه‌ی ۱۹۹۰، کنترل بگرام بارها بین جناح‌های درگیر دست‌به‌دست شد و این پایگاه عملا به خط مقدم نبرد میان طالبان که کابل را تصرف کرده بود و ائتلاف شمال در مناطق شمالی تبدیل گردید. پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و آغاز تهاجم امریکا به افغانستان، پایگاه بگرام اهمیت استراتژیک جدیدی یافت. نیروهای امریکایی و متحدان شمالی آنان در اواخر ۲۰۰۱ طالبان را از کابل بیرون راندند و بلافاصله بگرام را به تصرف خود درآوردند. این پایگاه طی بیست سال حضور نظامی امریکا، به بزرگ‌ترین پایگاه ایالات متحده در افغانستان بدل شد؛ در واقع، بگرام ستون فقرات عملیات نظامی امریکا و ناتو در افغانستان بود [3].

با گسترش حضور نیروهای ائتلاف، بگرام از یک باند فرود متروکه به یک شهرک نظامی عظیم تبدیل شد. ارتش امریکا یک باند فرودگاه دوم در آن ساخت و تأسیسات دائمی متعددی ایجاد کرد؛ از قرارگاه‌ها و خوابگاه‌های مجهز گرفته تا شفاخانه، سالن‌های ورزشی، رستورانت‌های زنجیره‌ای امریکایی مانند برگر کینگ و پیتزا هات، و فروشگاه. پایگاه بگرام در اوج خود ده‌ها هزار سرباز و پرسنل پشتیبانی نظامی و پیمانکار را در خود جای داده بود و همچون یک شهر کوچک امریکایی در قلب افغانستان عمل می‌کرد. این پایگاه همچنین محل یک بازداشتگاه بزرگ بود که در سال‌های اولیه جنگ، توسط سازمان سیا به‌عنوان مرکز بازجویی مخفی اصطلاحا (blacksite) برای مظنونان تروریسم به کار گرفته شد و گزارش‌هایی از بدرفتاری و شکنجه در آن منتشر گردید [4]. بعدها رییس‌جمهور اوباما به وقوع موارد شکنجه در این بازداشتگاه‌ها اذعان کرد.

از نظر امنیتی، بگرام بارها صحنه‌ی حملات مخالفان مسلح بود. به‌عنوان نمونه، در سال ۲۰۰۷ هنگامی که دیک‌چینی، معاون رییس‌جمهور وقت امریکا در حال بازدید از بگرام بود، یک عامل انتحاری خود را در نزدیکی این پایگاه منفجر کرد که ده‌ها کشته و زخمی برجا گذاشت. با این وجود، تأمین امنیت بگرام همواره اولویت نیروهای ائتلاف بود و این پایگاه با سه حلقه‌ی حفاظتی، برج‌های دیدبانی متعدد و گشت‌های پیاده و مکانیزه محافظت می‌شد. بسیاری از رؤسای‌جمهور امریکا در طول جنگ برای دیدار با سربازان به بگرام سفر کردند؛ آخرین مورد، دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۹ بود که در مراسم شکرگزاری به‌طور سرزده به این پایگاه آمد و با نیروهای امریکایی دیدار کرد. چنین بازدیدهایی نشان‌دهنده‌ی اهمیت نمادین بگرام برای ارتش و دولت امریکا بود. با طولانی شدن جنگ و آغاز روند خروج، سرانجام در تابستان ۲۰۲۱ نیروهای امریکا و ناتو به‌طور کامل از پایگاه بگرام خارج شدند. خروج امریکا از بگرام در ۲ ژوئیه ۲۰۲۱ تقریبا به شکل ناگهانی و در دل شب انجام شد و کنترل پایگاه رسما به نیروهای دولتی وقت افغانستان سپرده شد. اما ارتش افغانستان که دچار آشفتگی و فروپاشی سریع بود، تنها شش هفته توانست این پایگاه پهناور را نگه دارد؛ در اواسط اوت ۲۰۲۱ و هم‌زمان با سقوط کابل، طالبان به سرعت بگرام را تصرف کردند و تجهیزات و تسلیحات برجامانده در آن نیز به‌دست این گروه افتاد.

سقوط بگرام و کابل، پایان نمادین حضور ۲۰ ساله‌ی امریکا در افغانستان بود و طالبان آن را به‌عنوان یک پیروزی بزرگ جشن گرفتند. حتا یک سال بعد، در سالگرد تصرف بگرام، طالبان رژه‌ای نظامی با نمایش تسلیحات و موترهای امریکایی باقی‌مانده در این پایگاه برگزار کردند که توجه رسانه‌ها و حتا کاخ سفید را به خود جلب نمود. به این ترتیب، پیشینه‌ی بگرام نشان می‌دهد که این پایگاه همواره در کانون جنگ‌ها و تحولات کلیدی افغانستان قرار داشته است؛ از نبرد ابرقدرت‌ها گرفته تا جنگ داخلی و حضور طولانی‌مدت نیروهای امریکایی.

بگرام از دید واشنگتن یک دارایی استراتژیک مهم با باند طولانی ۳٫۶ کیلومتری است که قادر به پذیرش بمب‌افکن‌ها و هواپیماهای ترابری سنگین است. این پایگاه که نقش فرماندهی و پشتیبانی جنگ ۲۰ ساله را ایفا کرد، در سوی مقابل، از منظر شهروندان افغانستان و به‌ویژه طالبان، بگرام نمادی از اشغال خارجی و نقض حاکمیت ملی بود که اکنون بازپس گرفته شده و به خاک افغانستان بازگشته است. این تفاوت نگاه تاریخی، زمینه‌ساز درک واکنش‌های متضاد کنونی نسبت به سرنوشت بگرام است.

سخنان اخیر ترامپ و انگیزه‌های سیاسی او در فضای امریکا

دونالد ترامپ، رییس‌جمهور امریکا طی روزهای اخیر با اظهارات جنجالی خود توجه‌ها را مجددا به بگرام معطوف کرده است. ترامپ ابتدا در جریان یک سفر خارجی، در کنفرانس خبری مشترک با کی‌یر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا در لندن فاش کرد که دولت او در حال مذاکره با طالبان برای بازگرداندن کنترل پایگاه بگرام به امریکا است. او این خبر را یک خبر داغ توصیف کرد و گفت: در تلاشیم که بگرام را پس بگیریم. به‌گفته‌ی ترامپ، یکی از دلایل اصلی اصرار او بر بازپس‌گیری بگرام، موقعیت استراتژیک این پایگاه در نزدیکی مرزهای چین است. او گفت: «می‌دانید، بگرام فقط یک ساعت فاصله دارد از جایی که چین سلاح‌های هسته‌ای‌اش را می‌سازد [5]

وی مدعی شد که حضور مجدد امریکا در بگرام می‌تواند اهرمی برای مهار چین باشد، چرا که به ادعای او، چین پس از خروج امریکا نفوذش را بر افغانستان و به‌ویژه بر بگرام افزایش داده است. ترامپ اظهار داشت: «ما می‌خواهیم آن پایگاه را پس بگیریم چون طالبان به چیزهایی از ما نیاز دارند و یکی از دلایلش این است که بگرام دقیقا یک ساعت با جایی که چین موشک‌های هسته‌ای‌اش را می‌سازد فاصله دارد.» این اشاره‌ی ترامپ ظاهرا به سایت مشهور لوپ نور در منطقه‌ی سینکیانگ چین است که محل آزمایش‌های هسته‌ای این کشور در دهه‌های گذشته بوده است [6].

البته کارشناسان متذکر شده‌اند که ترامپ در بیان این ادعا دقت کافی به خرج نداده است؛ پایگاه لوپ نور با افغانستان حدود ۲۰۰۰ کیلومتر فاصله دارد و چین اصلا در بگرام حضور نظامی ندارد. حتا خود طالبان نیز ادعای ترامپ درباره‌ی نفوذ چین در بگرام را رد کرده‌اند. بااین‌حال، اصرار ترامپ بر برجسته کردن تهدید چین به‌عنوان توجیهی برای بازگشت امریکا به بگرام، نشان می‌دهد که او می‌خواهد این موضوع را در چارچوب رقابت استراتژیک قدرت‌های بزرگ و نگرانی از برنامه‌ی هسته‌ای چین تعریف کند. ترامپ پس از آن اظهارنظر اولیه در لندن، به واشنگتن بازگشت و طی روزهای بعد چندین بار موضوع بگرام را در صحبت‌های خود مطرح کرد. او در یک پست در شبکه‌ی اجتماعی تروت سوشیال مستقیما افغانستان را تهدید کرد و نوشت: «اگر افغانستان پایگاه هوایی بگرام را به سازندگانش پس ندهد، اتفاقات بسیار بدی خواهد افتاد.» ترامپ همچنین در حاشیه یک رویداد خبری در کاخ سفید به خبرنگاران گفت: «ما داریم با افغانستان صحبت می‌کنیم و می‌خواهیم بگرام را پس بگیریم. خیلی زود و فوری. اگر آنان این کار را نکنند، خودتان خواهید دید که من چه خواهم کرد.» وقتی یکی از خبرنگاران پرسید که آیا منظور او اعزام دوباره‌ی نیروی نظامی به افغانستان برای تصرف بگرام است، ترامپ از پاسخ صریح طفره رفت و گفت: «در این باره صحبت نمی‌کنیم.»

این اظهارات تهدیدآمیز به‌ویژه تکرار عبارت «اتفاقات بدی خواهد افتاد» بازتاب وسیعی در رسانه‌های امریکا یافت و به تیتر اخبار تبدیل شد. بسیاری‌ها این موضع ترامپ را حاکی از بازگشت به سیاست تلفیقی اعمال فشار و ارائه‌ی مشوق‌ها در قبال طالبان بیان کردند که در آن امریکا تلویحا تهدید به اقدام نظامی می‌کند تا امتیاز مدنظر خود برای بازگشت به بگرام را بگیرد. انگیزه‌های ترامپ از طرح چنین موضع غیرمعمولی چیست؟ برای پاسخ، باید فضای سیاسی داخلی امریکا و دیدگاه‌های خود ترامپ را در نظر گرفت. ترامپ خروج نیروهای امریکایی از افغانستان در سال ۲۰۲۱ را که توسط دولت جو بایدن اجرا شد، یک شکست مفتضحانه و نمادی از ضعف رهبری امریکا قلمداد می‌کند [7]. هرچند که توافق اولیه‌ی خروج توسط خود ترامپ در پایان دوره‌ی قبلی‌اش در فوریه ۲۰۲۰ انجام شده بود، او نحوه‌ی اجرای آن توسط بایدن، به‌ویژه رها کردن پایگاه بگرام و برجاگذاشتن حجم عظیمی از تجهیزات نظامی را بارها مورد انتقاد شدید قرار داده است. ترامپ این رویداد را مصداق بی‌کفایتی فاحش بایدن نامیده و معتقد است که دادن بگرام به طالبان در ازای هیچ، اشتباهی تاریخی بوده است. اکنون با مطرح کردن ایده‌ی بازپس‌گیری بگرام، ترامپ در واقع در پی ترسیم یک دوقطبی سیاسی است: او می‌خواهد نشان دهد که برخلاف بایدن، حاضر است دوباره قدرت سخت امریکا را برای حفظ منافعش به کار گیرد و اشتباه خروج را جبران کند. این تلاش ترامپ را می‌توان بخشی از کارزار سیاسی او برای جلب حمایت افکار عمومی و پایگاه رأی محافظه‌کار دانست. به گزارش منابع تحلیلی، ترامپ از ماجرای بگرام بهره‌برداری سیاسی داخلی می‌کند تا چهره‌ای قاطع و قدرتمند از خود ارائه دهد و رقبای دموکرات را به ضعف در دفاع از منافع امریکا متهم سازد. او با لحنی صریح اعلام می‌کند که ما یک پایگاه هوایی عالی را از دست دادیم و حالا من می‌خواهم آن را پس بگیرم؛ پیامی که برای هوادارانش به معنای احیای اقتدار از دست رفته امریکا در صحنه‌ی جهانی است.

نباید از نظر دور داشت که ترامپ همواره تمایل داشته موضوعات سیاست خارجی را به گفتمان داخلی پیوند بزند. در گذشته نیز او ایده‌های نامتعارفی همچون خریدن گرینلند یا بازپس‌گیری کانال پاناما را مطرح کرده بود تا خود را معامله‌گر توانمند نشان دهد. در مورد افغانستان و بگرام نیز، او علاوه بر رقابت با چین، چشم‌انداز انتخابات را مدنظر دارد. به گزارش تحلیلی تهران‌تایمز، ترامپ مسأله‌ی ازدست‌رفتن بگرام را به‌عنوان نمادی از تضعیف اراده‌ی امریکا در دوران بایدن به‌شدت بزرگنمایی می‌کند و با اتخاذ موضع تهاجمی در قبال طالبان می‌کوشد هوادارانش را برای انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره در ۲۰۲۶ بسیج کند. او از این طریق در صدد بهره‌برداری از احساسات وطندوستانه و نظامی در داخل ایالات متحده است، هرچند بسیاری از ناظران تحقق عملی ایده‌ی بازگشت به بگرام را بسیار بعید و صرفا یک خیال‌پردازی سیاسی قلمداد می‌کنند [8] و [9].

در مجموع، سخنان اخیر ترامپ درباره‌ی بگرام را می‌توان ترکیبی از محاسبات انتخاباتی، عقده‌گشایی سیاسی و ملاحظات ژئوپلیتیک دانست. از یک‌سو، او می‌خواهد با مطرح کردن این موضوع، شکست دولت قبل را به رخ بکشد و خود را منجی اعتبار ازدست‌رفته‌ی امریکا نشان دهد و از سوی دیگر، با برجسته کردن تهدید چین و اهمیت استراتژیک بگرام، می‌کوشد توجیه امنیت ملی برای اقدامات تهاجمی خود بتراشد. هرچند این رویکرد تا کنون بیشتر مصرف داخلی داشته، اما اثرات بین‌المللی آن از جمله واکنش طرف افغانستانی‌ها و همسایگان را نمی‌توان نادیده گرفت. در بخش بعد به واکنش‌ها یا بهتر بگوییم سکوت‌ها در کابل و منطقه در برابر این غوغا می‌پردازیم.

واکنش‌ها و سکوت طرف‌های افغانستانی و منطقه: دلایل احتیاط  

اظهارات صریح و کم‌سابقه‌ی ترامپ درباره‌ی بازپس‌گیری بگرام، طبیعتا نگاه‌ها را به سمت واکنش طرف طالبان و همچنین کشورهای ذی‌نفع منطقه‌ای معطوف کرد. جالب این‌جا است که برخلاف جنجال پرهیاهوی واشنگتن، از کابل صدای چندانی برنخاست. طالبان با سکوتی محاسبه‌شده به این موضوع واکنش نشان دادند. سخن‌گوی طالبان، ذبیح‌الله مجاهد، یک روز پس از تهدید ترامپ، طی پیام رسمی اعلام کرد که حکومت طالبان ادعاهای ترامپ را قاطعانه رد می‌کند. وی با یادآوری توافق دوحه ۲۰۲۰ میان امریکا و طالبان خاطرنشان کرد که امریکا در آن توافق تعهد داده بود که به استقلال و حاکمیت افغانستان احترام بگذارد و از زور علیه آن استفاده نکند. سایر مقام‌های طالبان نیز موضعی مشابه اتخاذ کردند. فصیح‌الدین فطرت، رییس ستاد ارتش طالبان، در یک سخنرانی عمومی با لحنی قاطع گفت: واگذاری حتا یک وجب از خاک افغانستان به بیگانگان ناممکن است. همچنین ذاکر جلالی، از مدیران ارشد وزارت خارجه‌ی طالبان، تأکید کرد که مردم افغانستان در طول تاریخ هرگز حضور نظامی خارجی را نپذیرفته‌اند و اکنون نیز هیچ نیازی به حضور نیروهای امریکایی نیست [10].

این اظهارات نشان می‌دهد که طالبان ضمن رد قاطع بازگشت نظامی امریکا، درهای تعامل دیپلماتیک را کاملا نبسته‌اند. این رویکرد چند دلیل محتمل دارد: نخست آن‌که طالبان نمی‌خواهند با ورود به یک جنگ کلامی با رییس‌جمهور امریکا، ناخواسته زمینه‌ی تنش بزرگ‌تری را فراهم کنند. دوم آن‌که ترامپ فعلا در حد سخن تهدید کرده و اقدام عملی صورت نداده است. طالبان احتمالا ترجیح می‌دهند که منتظر بمانند و واکنش شتاب‌زده نشان ندهند، چرا که ممکن است این تهدیدات را بیشتر تبلیغات انتخاباتی تلقی کنند تا یک تصمیم قطعی سیاست خارجی. سوم، طالبان به خوبی واقف اند که در معادله‌ی قدرت کنونی، بازگشت امریکا به بگرام آسان نیست؛ بنابراین، نیازی نمی‌بینند که خود را درگیر جنجال کنند بلکه صرفا خطوط قرمز را گوش‌زد کرده‌اند.

عامل دیگر، وضعیت خاص اقتصادی و دیپلماتیک طالبان است. طالبان هنوز از سوی امریکا و بسیاری از کشورها به‌رسمیت شناخته نشده‌اند و زیر فشار تحریم‌ها و بحران اقتصادی قرار دارند. از طرفی، در ماه‌های گذشته تماس‌های محدود بین واشنگتن و طالبان برای موضوعاتی چون تبادل زندانیان و مذاکرات گروگانان برقرار بوده است. طالبان احتمالا مایل اند کانال‌های پشت پرده ارتباط با امریکا قطع نشود؛ از این‌رو با ملایمت برخورد می‌کنند تا شاید بتوانند در حوزه‌های دیگر امتیازاتی کسب کنند. مثلا، آزادسازی برخی دارایی‌های مالی بلوک‌شده، یا پیشبرد گفت‌وگوها درباره‌ی رفع تحریم‌ها. شواهد حاکی از آن است که طالبان حتا در برابر ادعای ترامپ مبنی بر گفت‌وگو جهت بازگرداندن بگرام، واکنش تندی نشان ندادند و تنها آن را تکذیب کردند. وال‌استریت ژورنال فاش کرده است که برخی مقام‌های امریکایی و طالبان احتمال استفاده‌ی مجدد امریکا از بگرام به‌عنوان پایگاهی برای عملیات ضدتروریسم را به بحث گذاشته‌اند. هرچند این گزارش رسما تأیید نشد، طالبان نیز آن را کاملا منتفی ندانستند و تنها تصریح کردند که هرگونه حضور نظامی امریکا غیرقابل قبول است.

در کنار طالبان، کشورهای همسایه و قدرت‌های منطقه‌ای نیز نسبت به ماجرای بگرام واکنش علنی تندی نشان نداده‌اند، اما قطعا تحولات را با دقت زیر نظر دارند. شاید بتوان گفت در این شطرنج ژئوپلیتیک، بازیگران منطقه‌ای ترجیح داده‌اند فعلا مهره‌ای حرکت ندهند. از نگاه این کشورها، بازگشت امریکا به افغانستان سناریویی پیچیده و پرمخاطره است که موضع‌گیری شتاب‌زده درباره‌ی آن به صلاح نیست. بااین‌حال، نگرانی‌های ضمنی آن‌ها قابل درک است:

• چین به‌عنوان همسایه‌ی نزدیک افغانستان با یک نوار مرزی کوتاه در منطقه‌ی واخان و قدرتی که در غیاب امریکا نفوذ خود را در کابل افزایش داده، به‌شدت نگران هرگونه بازگشت امریکا در جوار خود است. اگرچه پکن رسما اظهارنظر مستقیم نکرد، اما تحلیل‌گران می‌گویند پیام ترامپ در مورد بگرام توجه سیاست‌گذاران در پکن را به خود جلب کرده است. یک رسانه‌ی افغانستانی گزارش داد که چین نسبت به طرح ترامپ واکنش منفی نشان داده و آن را عامل تنش‌های جدید در منطقه دانسته است [11]. از دید چین، حضور امریکا در بگرام به معنای ایجاد یک پایگاه نظارتی خطرناک نزدیک به ولایت سینکیانگ است که پکن همواره درباره‌ی تحرکات جدایی‌طلبان اویغور در آن حساس است. چین در سال‌های اخیر تعاملات خود با طالبان را گسترش داده و حتا در پی سرمایه‌گذاری‌های بزرگ معدنی در افغانستان است؛ بازگشت امریکایی‌ها می‌تواند این برنامه‌ها را عقیم کند. بنابراین، انتظار می‌رود چین در پشت صحنه طالبان را ترغیب کند که به هیچ وجه به امریکا اجازه‌ی بازگشت ندهند.

• روسیه نیز اوضاع را با دغدغه دنبال می‌کند. مسکو هرچند پس از فروپاشی دولت پیشین افغانستان نفوذ مستقیمی در کابل ندارد، اما از طریق کشورهای آسیای مرکزی و نشست‌هایی چون فرمت مسکو فعالانه مسائل افغانستان را پیگیری کرده است. از منظر ژئوپلیتیک، حضور دوباره‌ی امریکا در افغانستان آن هم از طریق یک پایگاه بزرگ برای روسیه خبر بدی است. این امر می‌تواند اهداف منطقه‌ای روسیه را پیچیده‌تر کند، به‌ویژه در شرایطی که روس‌ها درگیر چالش اوکراین بوده و خواهان آرامش در مرزهای جنوبی خود (آسیای مرکزی) هستند. بااین‌حال، کرملین تا کنون موضع رسمی تندی نگرفته و احتمالا سعی دارد از طریق دیپلماسی با طالبان و رایزنی با چین و ایران، مانع تحقق این سناریو شود.

• ایران به‌عنوان همسایه‌ی غربی افغانستان از حساس‌ترین کشورها نسبت به این موضوع است. تهران طی دودهه حضور امریکا در افغانستان، بارها نگرانی خود را از استقرار نیروهای امریکایی در نزدیکی مرزهایش ابراز کرده بود. اکنون نیز بازگشت احتمالی امریکا به بگرام از دید ایران یک تهدید مستقیم امنیتی به شمار می‌رود. روزنامه تهران‌تایمز نوشت که برای ایران، بازگشت و کنترل امریکا بر بگرام قطعا یک تهدید خواهد بود، چرا که این پایگاه واقع در شمال افغانستان امکان رصد اطلاعاتی و عملیات نظامی علیه ولایت‌های شرقی ایران را به امریکا می‌دهد [12]. حضور امریکایی‌ها در بگرام به آنان اجازه می‌دهد انواع پهپادهای جاسوسی، شنود الکترونیک، استقرار نیروهای ویژه و حتا حملات موشکی یا هوایی علیه اهدافی در کشورهای همسایه، از جمله ایران را با سرعت عمل بیشتری انجام دهند [13]. طبیعی است که جمهوری اسلامی ایران این چشم‌انداز را بخشی از سیاست مهار خود تلقی کند.

تحلیل مذکور خاطرنشان می‌کند که تهران چنین حرکتی را در چارچوب تلاش امریکا برای محاصره و مهار ایران و چین می‌بیند و آن را اخلال در برنامه‌های خود برای گسترش نفوذ منطقه‌ای تلقی خواهد کرد [14]. ایران در سال‌های اخیر به چین و روسیه نزدیک‌تر شده است؛ طوری که با چین سند همکاری ۲۵ ساله امضا کرده است. بنابراین، تهران شکل‌گیری دوباره‌ی یک پایگاه امریکایی در افغانستان را مانعی بر سر پروژه‌های مشترک خود با پکن و مسکو قلمداد می‌کند. از این‌رو، اگرچه تا کنون مقام‌های رسمی ایران مستقیما به اظهارات ترامپ واکنش علنی نشان نداده‌اند، اما بعید نیست ایران در خفا به طالبان اطمینان داده باشد که از مقاومت آنان در برابر خواست امریکا حمایت خواهد کرد.

• پاکستان که همسایه‌ی شرقی افغانستان و از متحدان سنتی طالبان است، در ظاهر سکوت کرده اما وضعیت دورویه دارد. از یک‌سو، اسلام‌آباد پس از خروج امریکا از افغانستان از کاهش نفوذ رقیب دیرینه‌اش، هند خشنود بود و طالبان را عمق راهبردی خود تلقی می‌کند؛ که بازگشت نیروهای امریکایی می‌تواند معادله را برهم بزند و دست پاکستان را کوتاه کند. از سوی دیگر، پاکستان همچنان روابط امنیتی با امریکا دارد و نمی‌خواهد مستقیما مقابل واشنگتن قرار گیرد. بنابراین، احتمالا پاکستانی‌ها نیز ترجیح می‌دهند در خفا طالبان را به ایستادگی تشویق کنند ولی خود را درگیر رویارویی علنی نسازند. به بیان دیگر، سکوت پاکستان ممکن است نشان‌دهنده‌ی موافقت ضمنی‌اش با مخالفت طالبان باشد، بدون آن‌که هزینه‌ی دیپلماتیک مخالفت آشکار با امریکا را بپردازد.

در مجموع، واکنش‌های منطقه‌ای به اظهارات ترامپ تا کنون در قالب دیپلماسی پنهان و سکوت عمومی بوده است. هیچ یک از همسایگان افغانستان تمایلی ندارند این موضوع را با جنجال رسانه‌ای دامن بزنند، شاید به این امید که طرح ترامپ هرگز عملی نشود. کشورهای منطقه خاطره‌ی دودهه حضور نظامی امریکا را پیش چشم دارند و بسیاری از آن‌ها از خلاء قدرت پس از خروج امریکا بهره‌هایی برده‌اند؛ از پروژه‌های اقتصادی چین گرفته تا گسترش روابط منطقه‌ای ایران و نفوذ اطلاعاتی روسیه. بازگشت امریکا، هرچند بعید، می‌تواند منافع آن‌ها را تهدید کند. بنابراین، اجماع ضمنی منطقه حمایت از حفظ وضعیت کنونی است: یعنی افغانستان تحت کنترل طالبان و عاری از نیروهای امریکایی. این موضع البته فعلا به‌صورت سکوت و عدم همراهی با ایده‌ی ترامپ بروز یافته است. پیام این سکوت آن است که اگر واشنگتن بخواهد برخلاف جریان منطقه عمل کند، احتمالا با مقاومت دیپلماتیک و شاید در صورت وخامت اوضاع، مقاومت‌های دیگری مواجه خواهد شد.

پی‌آمدهای احتمالی و چشم‌انداز آینده

تقابل لفظی اخیر بر سر پایگاه بگرام فراتر از یک جنگ کلامی ساده است و می‌تواند پی‌آمدهای ژرف‌تری برای آینده‌ی امنیت منطقه و معادلات قدرت داشته باشد. در این بخش، به ارزیابی چند سناریوی کلیدی و تبعات هر یک می‌پردازیم:

1. افزایش تنش و ناامنی در افغانستان و منطقه: اگر تهدیدهای ترامپ از حد حرف فراتر رود و امریکا واقعا تلاش کند حضور نظامی خود را چه از طریق اعزام نیرو و چه با زور در بگرام احیا کند، بی‌تردید افغانستان بار دیگر به صحنه‌ی رویارویی نظامی تبدیل خواهد شد. کارشناسان نظامی امریکا خود اذعان دارند که اشغال مجدد بگرام چیزی کم از تهاجم دوباره به افغانستان نخواهد داشت و مستلزم اعزام دست‌کم ۱۰ هزار نیروی رزمی و ایجاد یک چتر دفاع هوایی گسترده برای محافظت از پایگاه است. چنین عملی، به معنای شعله‌ور کردن مجدد جنگی است که ایالات متحده دو سال قبل به دشواری از آن خارج شد.

طالبان قطعا در برابر ورود دوباره‌ی نیروهای خارجی مقاومت خواهند کرد. همچنین گروه‌های تندرو رقیب طالبان مانند شاخه‌ی خراسان داعش (ISIS-K) از فرصت حضور مجدد امریکا بهره‌برداری تبلیغاتی کرده و ممکن است حملات تروریستی خود را تشدید کند. در چنین سناریویی، امنیت منطقه نیز آسیب خواهد دید؛ سیل جدیدی از پناه‌جویان به کشورهای همسایه سرازیر می‌شود، تجارت و پروژه‌های ترانزیتی مختل می‌گردد و حتا احتمال کشیده‌شدن درگیری به خاک همسایگان مثلا درگیری‌های مرزی یا حملات راکتی وجود دارد. ایران به‌طور خاص هشدار داده که پایگاه‌های امریکا در منطقه در تیررس موشک‌هایش هستند و چنان که در جون 2025 یک پایگاه امریکایی در قطر را هدف قرار داد، حضور دوباره‌ی امریکا در بگرام نیز می‌تواند با واکنش تند تهران مواجه شود. بنابراین، یکی از پی‌آمدهای محتمل اقدام برای بازپس‌گیری بگرام، بی‌ثباتی گسترده و شعله‌ورشدن دوباره‌ی آتش جنگ در قلب آسیا خواهد بود.

2. فشار سیاسی بر طالبان و تغییر رفتار آنان: حتا اگر سناریوی تقابل نظامی مستقیم رخ ندهد، صرف باقی ماندن تهدید ترامپ بر سر بگرام می‌تواند معادلات داخلی و خارجی طالبان را متأثر کند. طالبان تا کنون تلاش کرده‌اند نشان دهند که بر اوضاع مسلط اند و استقلال افغانستان را حفظ کرده‌اند. تهدید علنی از سوی رییس‌جمهور امریکا یک چالش حیثیتی برای آنان است. ممکن است در درون طالبان، جناح تندرو خواهان موضع‌گیری شدیدتر یا حتا اقدامات پیش‌دستانه مثلا نمایش قدرت نظامی در بگرام یا نزدیکی به رقبای امریکا شوند. این می‌تواند اختلافات داخلی طالبان را تشدید کند یا دست‌کم آنان را بیش از پیش به سمت دولت‌های مخالف امریکا سوق دهند. در ماه‌های اخیر طالبان به چین و روسیه نزدیک شده‌اند تا اقتصاد آسیب‌دیده‌ی خود را تقویت کنند. ادامه‌ی تهدیدهای امریکا احتمالا طالبان را تشویق خواهد کرد که امتیازات بیشتری به پکن و مسکو بدهند؛ مثلا قراردادهای اقتصادی یا اجازه‌ی حضور پررنگ‌تر آنان در بازسازی افغانستان تا در مجامع جهانی حامی‌شان باشند [15]. نتیجه‌ی این روند، پیوند خوردن عمیق‌تر افغانستان با بلوک چین، روسیه و ایران و دورشدن بیشتر آن از غرب خواهد بود. چنین تغییری موازنه‌ی قدرت منطقه‌ای را بیش از پیش به زیان نفوذ امریکا تغییر می‌دهد؛ چرا که یکی از اهداف خروج امریکا از افغانستان، آزادشدن تمرکز برای مهار چین بود، اما اکنون سیاست ترامپ اگر تداوم یابد ممکن است کابل را به آغوش پکن و تهران سوق بدهد.

3. احیای محدود تعامل امریکا و طالبان تحت شرایط خاص: در یک سناریوی میانه، احتمال دارد همه‌ی این تهدیدها و غوغاها نهایتا به نوعی توافق پنهانی بین امریکا و طالبان منجر شود. ترامپ اشاره کرده است که طالبان به چیزهایی از ما نیاز دارند، که می‌تواند اشاره به کمک‌های اقتصادی، به‌رسمیت‌شناختن سیاسی یا لغو تحریم‌ها باشد. ممکن است واشنگتن در ازای همکاری طالبان در حوزه‌هایی مثل مبارزه با تروریسم، مثلا مهار داعش یا القاعده، امتیازاتی بدهد. در این بین، بحث استفاده‌ی اشتراکی یا نظارت‌محور از بگرام هم مطرح شده است. مثلاً توافقی که طبق آن طالبان اجازه دهند امریکا از ظرفیت‌های اطلاعاتی بگرام مثل رادار یا پهپاد برای رصد داعش استفاده کند، بدون استقرار دائمی نیرو. وال‌استریت ژورنال گزارش داد که یکی از ایده‌های در حال بررسی، به‌کارگیری بگرام به‌عنوان سکوی عملیات ضدتروریستی توسط امریکا است. اگر طالبان اطمینان یابند که این حضور موقت و محدود صرفا علیه دشمنان مشترک مانند داعش است و جنبه‌ی اشغالگرانه ندارد، شاید در چارچوب یک معامله‌ی بزرگ‌تر آن را بپذیرند؛ به‌ویژه اگر منجر به آزادسازی منابع مالی افغانستان یا لغو بخشی از تحریم‌ها شود.

چنین سناریویی البته بسیار حساس و شکننده است، زیرا طالبان در داخل باید آن را توجیه کنند و مخالفان داخلی و گروه‌های جهادی تندرو قطعا آن را خیانت قلمداد خواهند کرد. اما صرف قرار گرفتن چنین احتمالی روی میز، نشانگر آن است که نهایتا هر دو طرف، واشنگتن و کابل، ممکن است ترجیح دهند به‌جای رویارویی مستقیم، به راه‌حل‌های مصالحه‌آمیز فکر کنند. این امر در درازمدت می‌تواند منجر به عادی‌سازی تدریجی روابط امریکا و طالبان شود؛ امری که طالبان نیز خواهان آن هستند، هرچند نه به قیمت حضور پایگاه نظامی.

4. موازنه‌ی قدرت جهانی و رقابت ابرقدرت‌ها: ماجرای بگرام به شکل نمادین، بخشی از رقابت گسترده‌تر میان امریکا با چین و روسیه است. اگر امریکا به هر صورت موفق شود حضور خود را در افغانستان تجدید کند، این امر نمایشی از قدرت‌نمایی واشنگتن در برابر پکن و مسکو تعبیر خواهد شد؛ حاکی از آن که امریکا هنوز قادر است در حیاط خلوت رقبایش پایگاه برقرار کند. اما احتمال عملی شدن این گزینه ضعیف به نظر می‌رسد، زیرا چین و روسیه از تمام نفوذ خود برای ممانعت بهره خواهند گرفت. به‌گفته‌ی ناظران، پکن و مسکو پس از خروج امریکا همکاری‌های خود با طالبان را بیشتر کرده‌اند تا وقوع چنین سناریویی را غیرممکن سازند. در واقع، بازی بزرگ جدیدی در جریان است که در آن واشنگتن بگرام را نمادی از امکان طرح‌ریزی قدرت خود می‌بیند، در حالی که پکن و مسکو با حمایت از طالبان در پی تثبیت ممنوعیت حضور امریکا در منطقه هستند. سرنوشت بگرام می‌تواند پیامی به سایر نقاط جهان نیز ارسال کند؛ اگر امریکا نتواند به پایگاهی که خود ساخته بود بازگردد، ممکن است این تلقی تقویت شود که دوران تک‌قطبی به پایان رسیده و حوزه‌های نفوذ جدید شکل گرفته است. بر عکس، اگر واشنگتن با هر ترفندی جای پایی در افغانستان بیابد، روحیه متحدانش تقویت شده و شاید در پرونده‌های دیگر؛ مثلا تایوان یا اوکراین با صلابت بیشتری عمل کنند. به این ترتیب، یک پایگاه متروکه در افغانستان اکنون به اهرمی در ژئوپلیتیک جهانی بدل شده است. این خود توضیح می‌دهد که چرا با وجود گذشت چهار سال از خروج، هنوز بگرام در کانون توجه محافل امنیتی واشنگتن قرار دارد و به موضوع جدال سیاسی تبدیل شده است.

نتیجه‌گیری

تقابل اخیر بر سر پایگاه بگرام نشانگر شکافی عمیق در روایت‌ها و راهبردهای دو سوی ماجرا است: در یک سو، واشنگتن به نمایندگی ترامپ با هیاهو و تهدید علنی می‌کوشد داستان بازگشت به افغانستان را زنده کند و در سوی دیگر، کابل به رهبری طالبان با سکوتی حساب‌شده بر حفظ وضع موجود و حاکمیت خود تأکید دارد. این تضاد، آینده‌ی بگرام و نقش آن را در ابهامی همراه با تنش قرار داده است. به نظر می‌رسد در کوتاه‌مدت، سکوت و ثبات ظاهری کابل بر غوغای واشنگتن غلبه کند، زیرا نه طالبان حاضر به عقب‌نشینی از موضع خود هستند و نه شرایط میدانی و بین‌المللی اجازه‌ی ماجراجویی آسان به امریکا می‌دهد. بگرام فعلا در دست طالبان باقی خواهد ماند و به‌عنوان بخشی از خاک افغانستان، احتمالا همچنان مهره‌ای در بازی چانه‌زنی‌های پشت پرده میان کابل و واشنگتن خواهد بود. اما در میان‌مدت تا بلندمدت، نباید از تأثیرات این کشمکش غافل شد. ادامه‌دار شدن لفاظی‌های تند از سوی امریکا می‌تواند بی‌اعتمادی طالبان را تشدید کرده و افغانستان را بیش از پیش به مدار چین و روسیه نزدیک کند. تغییری که موازنه‌ی قوا در آسیای میانه را به ضرر امریکا رقم می‌زند.

از سوی دیگر، شاید راه‌حلی میانه برای بهره‌برداری غیرنظامی یا مشارکتی از بگرام پیدا گردد. آنچه مسلم است این‌که سرنوشت بگرام آزمونی مهم برای سیاست خارجی امریکا و ثبات آینده‌ی افغانستان است. برای امریکا، نحوه‌ی برخورد با مسأله‌ی بگرام نشان خواهد داد که آیا از درس‌های جنگ ۲۰ ساله و خروج پرهزینه‌ی خود عبرت گرفته است یا خیر. بازگشت شتاب‌زده به راه‌حل‌های نظامی می‌تواند اعتبار امریکا را بیش از پیش مخدوش کند.

با دیگران به‌‌ اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه