دو روی یک سکه؛ چرا طالبان افغانستان و پاکستان جدایی‌ناپذیرند

مرور کتاب «پویایی شورش طالبان در مناطق خودمختار قبایلی»

اطلاعات روز
اطلاعات روز

سارا عنان

در سال ۲۰۰۱، تنها سه نفر از هر صد نفر در وزیرستان جنوبی سواد داشتند. همچنان یک شفاخانه‌ی دولتی در آنجا فعال بود با دوازده تخت برای نیم‌میلیون نفر. آن منطقه فاقد مکتب دولتی مدرن بود و فقط مدارس دینی غیررسمی داشت با جاده‌های آسفالت بسیار محدود (عمدتاً خاکی و غیرقابل عبور)، و حضور دولتی نمادین (فقط از طریق «ملک» و جرگه‌های قبیله‌ای، بدون ادارات مرکزی). این آمارها از کتاب «پویایی شورش طالبان در مناطق خودمختار قبایلی» است- اثری که سه پژوهشگر پاکستانی تالیف کرده‌اند و با کار میدانی نشان داده‌اند که طالبان دو طرف خط دیورند از هم جدا نیستند. پیوندهای قومی، ایدئولوژیک و خانوادگی میان طالبان دو طرف آن‌قدر عمیق است که یکی در کابل حکومت می‌کند و دیگری در خیبرپختونخوا می‌جنگد، اما هر دو از یک ریشه‌اند.

این کتاب، حاصل یک کار میدانی است. رانا، سیال و عبدالباسط، سه پژوهشگر مؤسسه مطالعات صلح اسلام‌آباد (PIPS)، به مناطق قبایلی رفته‌اند. آن‌ها با مردم محلی، با فرماندهان، با ملاهای سابق طالبان، و حتی با برخی اعضای تحریک طالبان پاکستان (تی‌تی‌پی) رودررو نشسته و مصاحبه کرده‌اند. مناطق قبایلی پاکستان همیشه پایگاه امنی برای گروه‌های شورشی بوده و درک پویایی‌های درونی این منطقه کلید فهم تحولات امنیتی افغانستان و پاکستان است.

تحریک طالبان پاکستان؛ ریشه‌های تاریخی و بستر شکل‌گیری

در دو فصل نخست، نویسندگان به گذشته برمی‌گردند و تاریخچه‌ی مناطق خودمختار قبایلی را ورق می‌زنند. این نوار مرزی از زمان استعمار بریتانیا به عمد به‌عنوان «منطقه‌ی حائل» در برابر نفوذ روسیه تزاری و بعداً شوروی نگه‌داشته شده بود. پس از استقلال، دولت پاکستان همان سیاست «عدم مداخله‌ی مستقیم» را ادامه داد. منطقه فاقد نظام آموزشی رسمی و نهادهای دولتی مدرن بوده، زیرساخت‌های حمل‌ونقل آن بسیار محدود و بیشتر راه‌ها غیرقابل‌عبور بوده‌اند، و حضور دولت تنها به‌صورت سنتی و غیرمتمرکز، از طریق ساختارهای محلی و شوراهای قومی، دیده می‌شده است. فقر، بی‌سوادی، نبود خدمات بهداشتی، و مهم‌تر از همه نبود هر نوع مشروعیت برای دولت مرکزی، زمینه را برای هر ایدئولوژی افراطی آماده کرد.

جهاد افغانستان برای این منطقه نقطه‌ی عطفی شد. مناطق قبایلی به پایگاه اصلی آموزش، تدارکات و پشتیبانی مجاهدین تبدیل شدند. مدارس دینی مثل سمارق رشد کردند. هزاران جوان قبیله‌ای برای جنگ در افغانستان آموزش دیدند. این تجربه نه‌تنها یک نسل را نظامی‌گرا کرد، بلکه زیرساخت‌های ایدئولوژیکی و سازمانی را برای گروه‌های تندرو بعدی فراهم آورد. هزاران مدرسه دینی با پول عربستان و مدیریت آی‌اس‌آی پاکستان ساخته شد. جوانان آن روز که امروز 45 تا 55 ساله‌اند، همان کسانی بودند که در آن سال‌ها کلاشینکف به دست گرفتند و برای اولین بار طعم قدرت نظامی و ایدئولوژی سلفی- دیوبندی را چشیدند. وقتی جنگ تمام شد، آن‌ها به خانه برگشتند؛ نه با مدال افتخار، بلکه با سلاح، تجربه‌ی جنگ چریکی، و یک ایدئولوژی که دیگر هیچ دولت سکولاری را برنمی‌تابید. کتاب به‌خوبی نشان می‌دهد که طالبان پاکستانی، در واقع «فرزندان ناخواسته‌ی همان جهاد» هستند که ابتدا آمریکا و پاکستان با افتخار پرورش‌شان دادند و بعد، وقتی بزرگ شدند، از کنترل خارج شدند.

طالبان پاکستان؛ المثنای خشن‌تر طالبان افغانستان

فصل سوم کتاب شاید مهم‌ترین بخش باشد. موضوعش ورود ارتش پاکستان به مناطق قبایلی پس از یازدهم سپتامبر است. حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله‌ی آمریکا به افغانستان، نقطه آغاز تحولات بنیادین در مناطق قبایلی شد. هزاران عضو طالبان و القاعده که از افغانستان فرار کردند، به مناطق قبایلی پناه آوردند. نویسندگان اشاره می‌کنند که تا پیش از سال ۲۰۰۱، اکثریت قبایل با القاعده و اعراب میانه‌ی خوبی نداشتند. بسیاری از جرگه‌های قبیله‌ای حتی آماده بودند اسامه بن لادن و همراهانش را تحویل دهند، اما وقتی پرویز مشرف تحت فشار آمریکا دستور عملیات نظامی داد، همه چیز تغییر کرد.

عملیات «شیر سرخ» در جنوب وزیرستان (۲۰۰۴) و «راه صاف» در سوات (۲۰۰۹) دو نمونه‌ی فاجعه‌بار هستند. ارتش با توپ و هلیکوپتر وارد شد، خانه‌های مردم را ویران کرد، هزاران نفر را آواره کرد، و مهم‌تر از همه، برای اولین بار در تاریخ، قبایل احساس کردند «دولت مرکزی به حریم مقدس‌شان تجاوز کرده است». قبایل محلی که قرن‌ها خودمختاری خود را حفظ کرده بودند، حضور نظامیان پاکستانی را به عنوان تجاوز به حریم خود دیدند.

در همین خلاء بود که بیت‌الله محسود، جوانی از قبیله‌ی محسود، با زیرکی تمام پراکندگی گروه‌های محلی را به یک سازمان واحد تبدیل کرد. نویسندگان تأکید می‌کنند که بیت‌الله نه فقط یک فرمانده نظامی، بلکه یک سیاستمدار قبیله‌ای بسیار باهوش بود. او از اختلاف‌های قدیمی قبیله‌ها استفاده کرد، با شبکه‌ی حقانی و جلال‌الدین هماهنگ شد. او با مهارت سیاسی و نظامی، توانست حمایت گسترده‌ای از قبایل مختلف جلب کند و تحریک طالبان پاکستان را به یک نیروی قدرتمند تبدیل کند. ایدئولوژی این گروه ترکیبی بود از تفکر طالبانی، گفتمان ضدآمریکایی، و مطالبات محلی در برابر دولت پاکستان.

روابط طالبان پاکستان و افغانستان

یکی از محورهای اصلی کتاب، بررسی روابط پیچیده‌ی میان طالبان پاکستان و طالبان افغانستان است. تی‌تی‌پی از روز اول «المثنای طالبان افغانستان» بود؛ نه کاپی دقیق، بلکه نسخه‌ی خشن‌تر، محلی‌تر، و انتقام‌جوتر از طالبان افغانستان. هم طالبان افغانستان و هم طالبان پاکستان در ترویج ایدئولوژی، در اهداف استراتژیک، و در عملیات به یک اندازه سهیم بودند. اثرات نسخه‌برداری ایدئولوژیک از طالبان افغانستان در پاکستان، با الهام از موفقیت آن‌ها در تصرف کابل در سال ۱۹۹۶، از سال ۱۹۹۸ آغاز شد و پس از سقوط طالبان در ۲۰۰۱ به شدت تقویت گردید. بر پایه‌ی همان ساختار طالبان افغانستان، گروه‌هایی با نام مشابه «تحریک طالبان» یا «تحریک طلاب پاکستان» نخستین‌بار در “اجنسی اورکزی” در سال ۱۹۹۸ شکل گرفتند و دادگاه شریعت برقرار کردند، هرچند تحریک طالبان پاکستانبه  (TTP) به صورت رسمی در سال ۲۰۰۷ تحت رهبری بیت‌الله محسود متحد شد.

طالبان افغانستان در مناطق قبایلی پاکستان حمایت‌های قومی داشتند. آن‌ها به طالبان منابع انسانی و نیازهای تدارکاتی جنگ را نخست بر علیه گروه‌های غیرپشتون، و سپس برضد نیروهای غربی به رهبری ایالات متحده فراهم می‌کردند. از سال ۲۰۰۱ مشابه کوشش‌های مذکور در مورد تأسیس «خلافت اسلامی» یا نظام شریعت، مکرراً در مناطق قبایلی پاکستان، حتا در بخش‌هایی از منطقه مرزی شمال-غرب پیشاور، به‌ویژه در سوات، به عمل آمده بود (صفحات ۱۴۶-۱۴۷).

نویسندگان می‌گویند که در سال‌های نخست روابط میان این دو گروه نزدیک بود. طالبان افغانستان از طالبان پاکستان به‌عنوان متحدان خود حمایت می‌کردند و پایگاه‌های امنیتی در مناطق قبایلی برای آن‌ها حیاتی بود. کتاب روشن می‌سازد که این روابط پیچیده تأثیر مستقیم بر وضعیت امنیتی افغانستان داشته است. مناطق قبایلی پاکستان نه‌تنها پناهگاه طالبان افغانستان، بلکه مرکز آموزش، تأمین مالی و هماهنگی عملیات آن‌ها بوده است. شبکه‌ی القاعده نیز در این معادله نقش مهمی ایفا کرده و به‌عنوان حلقه‌ی واسط میان گروه‌های مختلف جهادی عمل کرده است.

نگاهی کوتاه به ترکیب‌بندی گروه‌های طالبان پاکستان در مناطق خودمختار قبایلی نشان می‌دهد که بیشترین رهبران طالبان -نیک‌محمد، عبدالله محسود، بیت‌الله محسود، مولوی فقیر، گل‌بهادر و ملانظیر- حتا قبل از حمله یازده سپتامبر در ایالات متحده، وابسته به طالبان افغانستان بوده‌اند. گروه‌های طالبان پاکستانی به طالبان افغانستان بسیار نزدیک بودند. آن‌ها از یک گروه قومی‌اند و سابقه‌ی مشترک قبیله‌ای دارند. با هر نوع غرب‌زدگی و سرگرمی از قبیل مغازه‌های فروش ویدئو، تلویزیون و موسیقی مخالف‌اند. آنان به‌طور مداوم طالبان و اعمال‌شان را در افغانستان تقدیر و تحسین می‌کنند و از ستیزه‌جویان فراری طالبان و القاعده از افغانستان پس از حضور ایالات متحده در کشورشان پشتیبانی می‌کنند (ص 147).

نقش طالبان افغانستان: از «وعده‌ی کنترل» تا «حمایت علنی»

کتاب «پویایی شورش طالبان در مناطق خودمختار قبایلی» بهترین تحلیل موجود از یکی از پیچیده‌ترین بحران‌های منطقه است. ارزش این کتاب در اینجاست که فراتر از روایت‌های ساده‌انگارانه می‌رود، به ریشه‌های تاریخی، اجتماعی و سیاسی این بحران می‌پردازد و نشان می‌دهد که چه‌گونه سیاست‌های کوتاه‌بینانه، محرومیت‌های اقتصادی و اجتماعی، و تنش‌های ژئوپلیتیکی منطقه‌ای در شکل‌گیری این شورش نقش داشته‌اند.

بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان در سال ۲۰۲۱ معادله را کاملاً عوض کرده است. طالبان افغانستان که اکنون در کابل حکومت می‌کنند، در موقعیت پیچیده‌ای قرار دارند. از یک سو، آن‌ها وعده داده‌اند که خاک افغانستان علیه پاکستان استفاده نخواهد شد و طالبان پاکستان را کنترل خواهند کرد. اما از سوی دیگر، تی‌تی‌پی رسماً در خیبرپختونخوا و بلوچستان حمله می‌کند و اردوگاه‌هایش در کنر، ننگرهار و پکتیکا برقرار است.

پیوندهای ایدئولوژیک، قومی و تاریخی میان دو گروه به قدری عمیق است که جدا کردن آن‌ها به سادگی ممکن نیست. کتاب به ما یادآوری می‌کند که طالبان دو طرف خط دیورند، دو روی یک سکه‌اند؛ یکی در لباس حکومت، دیگری در لباس شورشی. پیوندهای قومی، ایدئولوژیک و خانوادگی میان این دو چنان عمیق است که هیچ دولت و هیچ مرز کشیده‌شده‌ای نمی‌تواند آن‌ها را جدا کند.

طبق گزارش نویسندگان این کتاب، شواهد نشان می‌دهند که طالبان پاکستان همچنان از خاک افغانستان برای سازماندهی و اجرای حملات در پاکستان استفاده می‌کنند. حملات اخیر در پاکستان، به‌ویژه در مناطق مرزی، نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که تحریک طالبان پاکستان، به‌‌رغم ضربات سنگینی که از ارتش پاکستان خورده، هنوز قدرت عملیاتی خود را حفظ کرده است. این وضعیت روابط میان کابل و اسلام‌آباد را تحت فشار قرار داده و خطر درگیری‌های نظامی میان دو کشور را افزایش داده است.

با دیگران به‌‌ اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه