close
Photo: FarsNews

چرا شریعت‌مداران تندرو با نوروز مخالف‌اند؟

یادداشت روز

تمام رسم‌ها و جشن‌های عرفی‌ای که در نظر شریعت‌مداران تندرو حرام و نامشروع‌ اند -و نوروز یکی از آن‌هاست- یک وجه مشترک دارند: تفاوت را به یاد مردم می‌آورند.

در عید فطر، مردم از چارچوب هنجارهای غالب دینی بیرون نمی‌روند. در عید قربان، روحانیان و واعظان به مردم می‌گویند که این عید پاره‌یی از سنت‌های دین حنیف است. در زادروز اولیاء و انبیاء و امامان و عارفان و صالحان، به یاد مردم داده می‌شود که آن بزرگان اگر بزرگ‌اند به خاطر آن است که مؤمن و مسلمان بوده‌اند. حتا واژه‌ی «میلاد» در چارچوب فکر مسلط بر جامعه‌ی ما باری از تقدس دارد. شما در این جامعه می‌توانید شاد باشید (تا حدودی معین)، به شرط آن که دلیل و علت شادی‌تان غوطه‌ور شدن در یکی از تجربه‌های مجاز مذهبی باشد. می‌توانید چیزهایی را به دیگران تبریک بگویید که مبارک بودنش در گفتمان مسلط دینی جامعه تثبیت شده باشد.

نوروز متفاوت است؛ برای این که این رسم اسلامی نیست. نوروز یادگاری است از روزگار متفاوت. نوروز وصله‌ی رنگینی است که بر جامه‌ی سپید اسلام جایی ندارد و در چارچوب امور مبارک دینی محلی برایش نیست. نوروز یکی از آن فرصت‌های نادر برای شادی است که با رسم‌ها و جشن‌های دیگر جامعه‌ی دینی تفاوت دارد. نوروز در چشم کسانی که حتا به اندازه‌ی یک سر سوزن برای شادی عرفی محل قایل نیستند، جشن بیگانه‌ای است. ماندن چنین جشنی در جامعه‌ی ما البته به راستی هم مایه‌ی شگفتی است. در نوروز، مردم روز نو و سال نو را به همدیگر تبریک می‌گویند. در این جشن، کسی چهره‌های مقدس دینی را به یاد یا بر زبان نمی‌آورد. آن «یا مقلب القلوب والابصار» را اکثر مردم نه می‌فهمند و نه می‌خوانند و نه به یاد می‌آورند. در نوروز، تازه شدن فصل، خرمی طبیعت و نسیم تغییر جلو می‌آید و مذهب پس رانده می‌شود. مردم در نوروز به مسجد نمی‌روند، به طبیعت می‌روند. تلاش سخت شریعت‌مداران برای مسخ کردن نوروز و تبدیل کردن آن به یک مناسبت مذهبی اسلامی چندان کامیاب نبوده است. همین، راز مخالفت شریعت‌مداران تندرو با نوروز است. در طی قرن‌ها، اهل شریعت در یک کار بسیار کامیاب بوده‌اند: واژگون کردن نشانه‌ها و نمادهای عرفی و نشاندن نشانه‌ها و نمادهای مذهبی به جای آن‌ها. امروز اگر شما از زنان و مردان این مملکت بخواهید که چند تا از رسم‌ها و شیوه‌های زیست غیردینی در تاریخ این سرزمین را فهرست کنند، آنان چیز زیادی را به یاد نخواهند آورد. برای این که حس دینی، زیست دینی، فهم دینی، زبان دینی، ارتباط دینی و میل دینی مثل اکسیجن در هوای زیست جمعی این مردم پخش است. دیگر جایی نمانده و فاصله‌ای موجود نیست که آدم از آن جا و از آن فاصله به امکان‌های دیگر زندگی نگاه کند.

در این میان، نوروز دریچه‌ی کوچک شگفتی‌آوری است که هنوز در اول هر سال باز می‌شود و آدم‌ها از این دریچه قبل از آن که با نمادها و نشانه‌های حجیم مذهبی روبه‌رو شوند، با طبیعت عرفی و با هوای غیردینی و با گل و سبزه‌ی عربی‌نشده و آیه‌نخورده و تجوید‌نشده مواجه می‌شوند. همین است که خُلق شریعت‌مداران تندرو را تنگ می‌کند. چرا که می‌بینند که هنوز رنگی از زندگی غیردینی باقی مانده و هنوز در ضمیر مردم خاطره‌ای از حیات عرفی باقی است.

سهراب سپهری وقتی می‌دید که تا بهار مدتی مانده و «مانده تا برف زمین آب شود»، انتظار نمی‌کشید که نوروز برسد و بگوید یا مقلب القلوب والابصار. می‌گفت:

«زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد؛

و فروغِ تر چشم حشرات

و طلوع سر غوک از افق درک حیات».

زندگی را از لنزِ تنگ و تاریک آن کس نمی‌دید که ممکن است غوک در شریعتش مردار باشد و در چشم حشرات تا قیامت فروغی نبیند. در نگاه او، کاغذ زیر برف «تمنای شنا کردن در باد» دارد. تمنا، همان واژه‌ی کفرآمیزی که هیچ کس نباید به یادش آورد تا ایمانش برباد نرود. سپهری حیات عرفی آزاد را به یاد مردمی می‌دهد که فراموش کرده‌اند اذان را از سر گلدسته‌ی سرو نیز می‌توان شنید؛ به زبان بی‌واژه‌ی خود زندگی. شریعت‌مداران تندرو با نوروز مخالف‌اند، چون با زندگی آزاد مخالف‌اند.