صائمه فتحی
نیمهشب چهارشنبه، ۲۸ نوامبر، آرامش معمول منطقهی مرزی نورک در ولایت ختلان با صدای انفجاری شکسته شد. انفجاری شدید، آسمان را برای چند ثانیه روشن کرد و اردوگاه موقت کارگران چینی را به صحنهای از دود و آتش تبدیل کرد. دقایقی بعد، مقامهای امنیتی تأیید کردند که عامل حادثه یک پهپاد مهاجم بوده؛ پهپادی که طبق ارزیابی اولیه از خاک افغانستان هدایت شده و بهطور مستقیم محل استقرار کارگران را هدف گرفته است.
از میان آوار ساختمانهای نیمهساخته، امدادگران سه کارگر جانباخته را بیرون کشیدند و چندین زخمی را به مراکز درمانی منتقل کردند. این حادثه اولین نمونهی ثبتشده از استفاده از فناوری جدید پهپاد برای ضربهزدن به اهداف اقتصادی در خاک تاجیکستان از داخل افغانستان بود؛ موضوعی که بلافاصله نگرانیهای جدی امنیتی برای چینیها ایجاد کرد.
اما ماجرا به همین جا خاتمه نیافت. سه روز بعد در نخستین ساعتهای بامداد شنبه، ۱ دسامبر، اینبار منطقه شادک در ولایت خودمختار کوهستان بدخشان (GBAO) هدف حملهای زمینی قرار گرفت. مهاجمان ناشناس با استفاده از خمپاره و راکت، مواضعی در سمت تاجیکستان را زیر آتش گرفتند؛ حملهای سریع، کوتاه و مخرب که تا رسیدن نیروهای مرزبانی پایان یافته بود. اطلاعات موجود دربارهی این حمله کمتر از حادثهی پهپادی است، اما نتیجه مشخص است: دو کارگر چینی دیگر جان باختهاند و نگرانیها وارد مرحلهی تازهای شده است.
وقوع دو حمله در کمتر از یک هفته، آنهم در مناطقی که چین پروژههای بلندپروازانه عمرانی و زیرساختی خود را پیش میبرد، این واقعیت را با شفافیتی بیسابقه آشکار کرد: امنیت در امتداد مرزهای طولانی، دشوارگذر و بهشدت آسیبپذیر تاجیکستان با افغانستان بسیار شکنندهتر از برآوردهای پیشین است.
کشورهای منطقه در آشوب؛ حملات پهپادی و فرامرزی از افغانستان
پس از دو حملهی مرگبار در تاجیکستان، موجی از نگرانی در کشورهای منطقه شکل گرفت. نخستین واکنش رسمی از سوی دوشنبه منتشر شد. وزارت خارجهی تاجیکستان در بیانیهای کمسابقه اعلام کرد که «حملهی اخیر با استفاده از سلاحهای آتشین و یک پهپاد مجهز به نارنجک انجام شده است»؛ عبارتی که برای نخستینبار تأیید میکرد فناوریهای نوین جنگی، آنهم از داخل خاک افغانستان، بهطور مستقیم علیه اهداف غیرنظامی در آسیای مرکزی بهکار گرفته شده است. تاجیکستان بدون نامبردن از گروه خاصی، این رخداد را «کار گروههای جنایتکار» مستقر در افغانستان دانست؛ گروههایی که سالهاست در حاشیهی مرزهای کوهستانی بدخشان رفتوآمد میکنند، اما تا کنون چنین حملهای با این سطح از پیچیدگی در کارنامهشان دیده نشده بود.
هرچند هیچ گروهی مسئولیت حمله را برعهده نگرفته، اما نام چند بازیگر مسلح فوراً در تحلیلها تکرار میشوند: داعش خراسان، اویغورهای تندرو، گروه انصارالله تاجیکستان و جنبش اسلامی اوزبیکستان. این شبکههای پراکنده اما فعال سالهاست در امتداد مرزهای افغانستان و آسیای مرکزی حضور دارند و بارها هشدار داده شده که توانایی انجام عملیات در خاک کشورهای همسایه را دارند.
چین که در سه کشور تاجیکستان، پاکستان و افغانستان سرمایهگذاریهای گستردهی اقتصادی دارد، پس از حمله نخست بهطور همزمان با دوشنبه و کابل تماس گرفته و خواهان «اقدامات فوری برای تضمین امنیت شهروندانش» شد. پکن این حملات را «خطری جدی برای پروژههای حیاتی منطقه» خوانده و تأکید کرده است که ادامهی حضور شرکتها و کارکنان چینی در این کشورها «بهطور مستقیم به سطح امنیت» وابسته خواهد بود.
در سوی دیگر، طالبان در واکنشی محتاطانه پذیرفتند که این حملات «از داخل خاک افغانستان» انجام شده، اما مسئولیتی برعهده نگرفتند؛ موضعی که بهگفتهی کارشناسان امنیتی، نهتنها تلاشی برای فاصلهگذاری با گروههای مسلح است، بلکه عملاً اعترافی است به این که این گروه هنوز نتوانسته کنترل انحصاری بر قلمرو و مرزهای کشور برقرار کند. طالبان تاکنون عاملان هیچکدام از این حملات، چه در تاجیکستان و چه در پاکستان، را معرفی نکردهاند.
اما پیامد این حملات تنها به سطح هشدارهای امنیتی محدود نمانده است. وقوع حملات فرامرزی اکنون توجه بازیگران بزرگتر منطقهای را دوباره به افغانستان جلب کرده است. تاجیکستان پس از حملهی پهپادی نورک، بهطور رسمی از مسکو درخواست پشتیبانی امنیتی کرده؛ اقدامی که نشان میدهد حتی نزدیکترین متحدان روسیه نیز به این نتیجه رسیدهاند که توانایی مقابلهی مستقل با تهدیدهای سرچشمهگرفته از افغانستان را ندارند. دبیر شورای امنیت روسیه، سرگئی شویگو دو ماه قبل در مقالهای در روزنامه «راسیسکایا گازیتا» نوشته بود که برپایهی برآوردهای روسیه، حدود بیست گروه تروریستی بینالمللی در افغانستان مستقر اند که در مجموع بیش از ۲۳ هزار شبهنظامی دارند. حکومت قبلی افغانستان با بیشتر این گروهها در جنگ بود و علیه آنها عملیات انجام میداد. اما گروه طالبان به جز گروه داعش با بسیاری از این گروهها رابطهی طولانی ایدئولوژیک و راهبردی دارد.
کشورهای آسیای مرکزی هم بارها هشدار داده بودند که حضور جنگجویان فراملی در مرزهای افغانستان میتواند به بحران امنیتی گستردهتری بینجامد. با حملات فرامرزی از خاک افغانستان، اکنون این هشدارها به واقعیت تبدیل شدهاند؛ واقعیتی که نشان میدهد نظم امنیتی منطقهای در حال لغزش است و حملات فرامرزی دیگر یک استثناء نیست، بلکه به الگویی خطرناک تبدیل شده است. مجموع این تحولات حاکی از آن است که مسئلهی امنیت در مرزهای افغانستان از سطح یک بحران محلی فراتر رفته و به دغدغهی مشترک چین، روسیه و دولتهای آسیای مرکزی تبدیل شده است.
در کنار این نگرانیهای کشورهای منطقه، جنبهی دیگر این رویدادها این است که این حوادث تنها نمونههایی از یک الگوی گستردهتر هستند؛ الگویی که طی سالهای گذشته، همراه با افزایش حضور اقتصادی چین در منطقه، حملات مستقیم به شهروندان و مهندسان چینی را بهطور محسوسی بیشتر کرده است. این روند نهفقط در داخل افغانستان، بلکه در پاکستان و اکنون تاجیکستان نیز تکرار شده؛ کشورهایی که پروژههای کلیدی چین در آنها جریان دارد و همین حضور پررنگ، کارکنان و مهندسان چینی را برای گروههای تندرو، به یکی از اهداف حساس در معادلات امنیتی منطقه تبدیل کرده است.
کشته شدن چینیها و نام افغانستان در صحنهی جرم
در بعد از ظهر ۲۲ قوس ۱۴۰۱، هوتلی در منطقهی شهر نو کابل که محل اقامت چند تبعهی چینی بود، مورد حمله قرار گرفت. مهاجمان مسلح وارد ساختمان هوتل شدند و بخشهای اصلی هوتل را هدف قرار دادند. نیروهای طالبان چند دقیقه بعد به محل رسیدند و مهمانان را از راهپلهها و پشتبام خارج کردند. شیشههای شکسته، آثار گلوله روی دیوارها و رفتوآمد آمبولانسها نشان میداد حمله حسابشده و دقیق بوده و اتباع چینی هدف اصلی آن بودهاند. شفاخانه ایمرجنسی در کابل اعلان کرد در این حمله ۳ نفر کشته شده و ۱۸ نفر دیگر زخمی شدهاند.
شام سهشنبه، دوم دلو سال گذشته، در شمالشرق افغانستان در ولایت تخار یک شهروند چین در ولسوالی خواجهبهاءالدین توسط افراد مسلح ناشناس کشته شد؛ حادثهای که در نزدیکی مرز ولسوالی دشتقلعه رخ داده و حساسیتهای امنیتی منطقه را دوباره برجسته ساخت. مقامهای محلی طالبان کشتهشدن این شهروند چین را تأیید کردند. سخنگوی فرماندهی پولیس طالبان در تخار، هویت فرد جانباخته را «لی» اعلام کرد و گفت که او شب گذشته همراه با مترجم خود و بدون هماهنگی با مسئولان دفتر چینی و نیروهای امنیتی محلی، قصد سفر به مقصدی نامعلوم را داشته است. بهگفتهی طالبان، لی هنگام عبور از مسیر کتکجر، از مربوطات ولسوالی خواجهبهاءالدین، هدف تیراندازی افراد مسلح قرار گرفته است.
صبح هشتم حمل سال جاری، جادههای کوهستانی بشام در ایالت خیبرپختونخوا شاهد یکی از مرگبارترین حملات علیه اتباع چین در پاکستان بود. کاروان مهندسان چینی که از اسلامآباد بهسوی پروژهی بند برق داسو در حرکت بودند، در مسیر بشام هدف یک حملهی انتحاری قرار گرفتند. بمبگذار، که سوار بر یک موتر مملو از مواد انفجاری بود، خود را به موتر حامل مهندسان رساند و انفجار شدیدی رخ داد. شدت انفجار به حدی بود که موتر چینیها از مسیر منحرف شد و به دره سقوط کرد؛ سقوطی که شناسایی اجساد را برای نیروهای امدادی و تیمهای تحقیقاتی به چالشی جدی تبدیل کرد.
در این حمله پنج مهندس چینی و رانندهی پاکستانی آنان جان باختند. احمد شریف چودری، سخنگوی ارتش، در یک نشست خبری در اسلامآباد اعلام کرد که «طراحی و هدایت این حمله در افغانستان انجام شده» و «بمبگذار انتحاری یک تبعهی افغان بوده است.» او گفت که شبکهی برنامهریزی و پشتیبانی این عملیات از آن سوی مرز عمل میکرده و حمله «ارتباط مستقیم با خاک افغانستان» داشته است.
چین و طالبان
کشته شدن شهروندان چینی در منطقه، رابطهی طالبان و چین را دگرگون کرده است. قبل از به قدرت رسیدن طالبان نگرانی اصلی چین در مواجهه با تحولات افغانستان، نقش و حضور شورشیان اویغور در این کشور بود؛ نگرانیای که سابقهی آن به دههها قبل بازمیگردد و امروز دوباره در سایهی قدرتگیری طالبان برجسته شده است.
میان طالبان و بخشی از گروههای شورشی مسلمان اویغور چینی، یک پیوند ایدئولوژیک ریشهدار وجود دارد؛ در دورهی نخست حکومت طالبان (۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱)، افغانستان به یکی از مهمترین مراکز فعالیت و سازماندهی جنگجویان اویغور تبدیل شد. طالبان در آن دوره نگاه همسو و برادرانهای به اویغورهای تندرو داشتند؛ زیرا هر دو جریان خود را بخشی از «امت واحد اسلامی» و درگیر در جهاد علیه دولتهای «غیراسلامی» میدانستند. طالبان در آن سالها نهتنها مسیر انتقال سلاح و مهمات به این گروه را باز گذاشتند، بلکه اردوگاههای آموزشی ویژهای در اطراف کابل ایجاد کردند که در آن نیروهای اویغور برای «جهاد» علیه ارتش آزادیبخش خلق چین (PLA) آموزش میدیدند. این همکاری بهحدی نزدیک بود که در برخی موارد طالبان نیروهای خود را برای جنگ در کنار جداییطلبان اویغور اعزام میکردند- اقدامی که در پکن بهعنوان تهدیدی مستقیم علیه امنیت ملی چین تلقی میشد.
چین ادعا میکند که شاخههای اویغورها طی سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۱ بیش از ۲۰۰ حمله تروریستی در خاک چین انجام دادهاند؛ حملاتی که طبق آمار رسمی منجر به۱۶۲ کشته و ۴۴۰ زخمی شده است. بخشی از این عملیاتها بهویژه در آستانهی بازیهای المپیک ۲۰۰۸ پکن شدت گرفت. از جمله، حمله به نیروهای شبهنظامی در کاشغر که به کشتهشدن ۱۷ افسر انجامید و توجه جهانیان را به تهدید امنیتی اویغورها جلب کرد.
با آغاز گفتوگوها میان امریکا و طالبان، چین نیز وارد میدان شد. در سال ۲۰۱۹، در حالی که مذاکرات دوحه در جریان بود، نه عضو ارشد طالبان برای دیدار با نمایندهی ویژهی چین به بیجینگ سفر کردند. سفر دوم هیأت طالبان به چین در ماه جون همان سال انجام شد؛ دیداری که محور اصلی آن «نقش احتمالی طالبان در مهار فعالیتهای تروریستی مرتبط با اویغورها» بود. پکن در این مرحله آشکارا سیگنال داد که در صورت همکاری طالبان برای مهار تهدیدهای اویغوری، حاضر است حمایت سیاسی و دیپلماتیک بیشتری از این گروه ارائه کند.
اما چهار سال پس از بازگشت طالبان به قدرت در ۲۰۲۱، معادله بهسمت دیگری چرخیده است. نهتنها سطح تهدیدهای مرتبط با اویغورها کاهش نیافته، بلکه افزایش تحرکات شورشیان فرامرزی در مرزهای افغانستان با پاکستان و تاجیکستان و کشتهشدن شهروندان چینی، نشان میدهد که کنترل طالبان بر این گروهها هنوز محدود و ناکافی است. همین وضعیت سبب شده چین از اعطای حمایت سیاسی همهجانبه به طالبان خودداری کند و همچنان با احتیاط و بدگمانی با کابل تعامل داشته باشد.
آیا اوضاع از کنترل طالبان خارج شده است؟
اظهارات اخیر آصف درانی، نمایندهی ویژهی پیشین پاکستان در امور افغانستان، بازتابدهندهی نگرانی فزایندهای است که در پایتختهای منطقه طنین انداخته است. او دو هفته پیش بهصراحت گفت که کنترل وضعیت افغانستان از توان طالبان خارج شده و کشورهای منطقه ناگزیرند برای جلوگیری از گسترش بحران امنیتی، وارد عمل شوند. تحلیل مقامات پاکستانی این است که در درون ساختار طالبان، شکاف میان سه جناح اصلی: قندهار، کابل و شبکه خوست/حقانی، بهطور بیسابقهای عمیق شده است. این اختلافها دیگر تنها در سطح مناقشات سیاسی نیست، بلکه بر نحوهی اعمال قدرت، تصمیمگیری امنیتی و حتی اجرای دستورات رهبر طالبان نیز سایه انداخته است. برخی فرماندهان میدانی و شبکههای محلی عملاً از فرمانبرداری از هبتالله سرباز زده و سیاستهای او را نادیده میگیرند.
پس از به قدرت رسیدن طالبان، برخی شاخههای طالبان بهطور مستقل یا نیمهمستقل در حملات برونمرزی دخالت داشتهاند؛ حملاتی که از خاک افغانستان شروع شده اما طالبان در کابل یا قندهار از آن نهتنها بیخبر ماندهاند، بلکه در بسیاری موارد قادر به مهار یا پیگرد عاملان آن هم نیستند. این وضعیت، کنترل طالبان بر مرزها را به چالش کشیده و ادعای آنان دربارهی «ثبات کامل» و «امنیت» را زیر سوال برده است.