از مرز شیشهای دریچهی اتاق که به آسمان شهر کابل نگاهی انداخت، گفت: «آسمان امروز هم ابری است.» آسمان ابری بود، نه البته به میزانی که چشمان بیخواب او میدید و نه به پیمانهای که در ذهن او متصور میشد. زیرا بهباور خودش، «جهان بیرون» در نگاه او متأثر از «جهان درون» او بود. امور واقع و واقعیتها وقتی او دچار این «ابریگرفتگی» میشود، به همان رنگ و به همان وجود شکل میگیرند. این تجربهی ناگوار، نوسانی خلق میکند که پس از مدتی در پی او میآید. تجربهای که اشخاص معدودی از افراد جامعهی بشری به شکل نامعلوم و ناخواستهای به آن دچار و گرفتار هستند. این اختلال روانشناختی را در حوزهی علوم روانی بهنام «اختلال شخصیت دوقطبی» یاد میکنند. مهدی از تجربههای زیستهاش در این مورد روایت میکند.
شاید در تجربههای زیستهی خود این وضع روانشناختی را تجربه نکرده باشیم؛ اما اگر به پیرامون خود نگاهی بیاندازیم شاید با فردی که مصداقی از این اختلال است، مواجه شویم. بهطور مثال، این افراد گاهی بسیار شاد هستند و گاهی بهشدت دچار غمگینی و افسردگی میشوند. علت بروز آن در چرخهی رفتوآمد اغلب اوقات نامعلوم است. این اختلال در میان افراد تمام کشورها صادق است. برخی از چهرههای مطرح دیروز و امروز نیز از این اختلال رنج میبردهاند/میبرند. شخصیتهای دیروز چون لودویگ ویتگنشتاین، فریدریش نیچه، ارنست همینگوی، ابراهام لینکین، وینستون چرچیل، ویرجینا وولف، ادگار الن پو و بتهوون بودند؛ و چهرههای برجستهی امروز مثل سلینا گومز، ژان-کلاد وان دم، مایک تایسن، رابرت داونی جونیور و دیگران هستند. در بخش «دیروز» و «امروز» این نوشتار بهبرخی از آنها اشاره میشود.
دیروز
علیمهدی (مستعار) در آستانهی وقوع جنگ داخلی و کشمکشهای سمتی، در شهر کابل بهدنیا آمد. او اما به این باور نیست که «خود» به اختیار «خود» به این جهان آمده باشد؛ بل به این جهان «پرت» شده است؛ بیکمترین اختیاری، بیکمترین خواستی. نه از کسی خواهش کرده بود و نه از کسی خواسته بود. این باور او متأثر از اندیشهی «پرتشدگی» هایدگر است؛ مارتین هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶)، فیلسوف معروف آلمانی که خالق اثر دورانساز «هستی و زمان» است. هایدگر در برابر «به دنیا آمدن انسان» از «پرتابشدگی انسان» به این جهان سخن میگوید. در تعبیر «به دنیا آمدن» نوعی اراده و فاعلیتی در آن وجود دارد؛ مانند اینکه بگوییم: «من به اینجا آمدم». اما وقتی از «پرتشدگی» سخن میگوییم، نوعی از جبر تاریخی و جغرافیایی و هستیشناختی منظور است. برای مهدی این یک حقیقت تحمیلشده است؛ درست همانند نوسانهای روانی که ناشی از اختلال شخصیت دوقطبی برای او عارض میشود.
اینکه اختلال دوقطبی چیست، داکتر عبدالواحد رهنورد، متخصص بیماریهای داخلهی اعصاب و روان در شفاخانه علیآباد و شفاخانه عالمی برچی، به تفصیل به تعریف ماهیت این اختلال میپردازد. داکتر رهنورد میگوید: «بیماری دوقطبی یک بیماری روانی است که در فارسی از آن بهنام شیدایی هم یاد میشود. یک اختلال خُلقی است که دربرگیرندهی دو قطب متمایز یا دو اپیزود متمایز افسردگی و مانیا است. در فاز مانیا، بیمار خُلق شاد و پُرنشاط یا تحریکپذیر دارد که حداقل یک هفته و در صورت نیاز به بستری شدن، کمتر از یک هفته طول میکشد. اپیزود مانیا در بیماران دوقطبی، با اعتماد به نفس بیش از حد یا اغراقآمیز به اصطلاح انگلیسی (Inflated)، کاهش نیاز به خواب، حواسپرتی، فعالیت فیزیکی و ذهنی زیاد و پرداختن به رفتارهای لذتبخش و هدفمند و بدون توجه به عواقب آن مشخص میشود. در این فاز، فرد در اکثر ساعات روز و تقریبا هر روز آشکارا و به شیوهی غیرعادی و مستمر، روحیهی خیلی خوب دارد، خوش اخلاق است، یا زودرنج و تحریکپذیر است و فعالیت و انرژی وی به شکل غیرعادی زیاد است. و این ناراحتی خلقی به حدی شدید است که در عملکرد شغلی و اجتماعی و سایر جنبههای زندگی فرد اختلال وارد میکند.»
مهدی پس از فراغت از مکتب، رفتهرفته احساس کرد که دچار حالات غمگینی بیجهت میشد. گاهی هم احساس شادی بسیار در دروناش به او دست میداد. اما او این مسأله را هیچگاه تا سه سال پیش جدی نگرفت. یعنی نه به داکتری مراجعه کرد و نه هم خود جستوجوی در گوگل انجام داد. اما یکبار به شکل تصادفی به یک روانشناس مراجعه کرد. مهدی میگوید: «خاطرهای جالبی بود؛ با همه قصه کردهاماش. سال ۲۰۱۶ بود که تبلیغات این مرکز درمانی روی صفحهی مبایلم پدیدار شد. مثل برخی ایدههای ناخواسته که در ذهن پیدایشان میشود. تصمیم گرفتم بروم به این مرکز رواندرمانی. دیدم روانشناس خانم بود و من اصلا با خانمها راحت نبودم. پیش از آغاز مشوره گفت در حدود چهل دقیقه فرصت دارید تا در مورد مشکل تان بگویید. وقتی به قصه کردن در مورد مشکلم شروع کرد، حدود یکونیم ساعت گذشت. او سخت به شنیدن تمایل داشت ولی من فهمیدم که کاری از دستاش نمیآید. در آخر گفت فردا شما را به روانشناس دیگر معرفی میکنم. و من دیگر نرفتم.»
بزرگان دیروز و درگیری درونی
یکی از فیلسوفان برجستهای سدهی بیستم، لودویگ ویتگنشتاین اتریشی-بریتانیایی (۱۸۸۹-۱۹۵۱)، از اختلال شخصیت دوقطبی رنج میبرد. در احوالات او آوردهاند که دچار تغییرات خلقی میشده است و به همین علت، غالب اوقات را به تنهایی بهسر میبرده است. از چهار برادر بزرگاش، سه برادرش دست به خودکشی زدند. او نیز مدام در طول زندگیاش با فکر خودکشی درگیر بوده است. در حالاتی که در فاز شیدایی قرار داشته قوهی خلاقیت او فعال میشده است و در نتیجه، یکی از آثار کلاسیک فلسفی را پدید آورد.
فریدریش نیچه (۱۸۴۴-۱۹۰۰)، فیلسوف پرآوازهی آلمانی، بهباور شماری از نیچهشناسان، او احتمالا به اختلال دوقطبی مبتلا بوده است. در ۴۴ سالگی قوهی ذهنیاش را به شکل کامل از دست داد و دچار فروپاشی ذهنی شد. اوضاع روحی و جسمی نیچه در رمان معروف «وقتی نیچه گریست» به خوبی توصیف شده است.
ارنست همینگوی (۱۸۹۹-۱۹۶۱)، نویسندهی امریکایی و برندهی جایزه نوبل ادبیات در طول زندگی خود مستعد رفتارهای شیدایی-افسردگی بود؛ ویژگی خانوادگیای که پدر و مادرش داشتند، پسرش و نوهاش مارگوکس دارند. همینگوی بهرغم شخصیت بزرگتر و رمانهایی مانند «خداحافظی با اسلحه» و «زنگ به صدا در میآید»، دورانهایی از افسردگی و پارانویا داشت. او که وسواس مرگ داشت، سرانجام با شلیک کردن به سر خود، جانش را گرفت.
ویرجینیا وولف (۱۸۸۲-۱۹۴۱)، رماننویس و مقالهنویس انگلیسی قرن بیستم، مرزهای رمان را با آثاری مانند «خانم دالووی» و «بهسوی فانوس دریایی» گسترش داده است. اما او در طول زندگی خود دچار نوسانات خلقی و فروپاشی میشده است. مقالهای در مجلهی امریکایی رواندرمانی رفتار او را توضیح میدهد: «وولف از ۱۳ سالگی علائمی داشت که امروزه بهعنوان اختلال دوقطبی تشخیص داده میشود. او تغییرات خلقی از افسردگی شدید تا هیجانات جنونآمیز و دورههای روانپریشی را تجربه کرد. در زمان خودش. با این حال، رواندرمانی چیزی برای ارائه به او نداشت.» وولف در سن پنجاهونُهسالگی بر اثر خودکشی درگذشت. طبق بررسی منتشرشده در آگست ۲۰۱۹ در (Medicina)، تحقیقات نشان میدهد که ۲۰ درصد از افراد مبتلا به اختلال دوقطبی با خودکشی میمیرند و ۶۰ درصد حداقل یک بار اقدام به خودکشی میکنند.
امروز
مهدی به صراحت میگوید این حالات او نه دلبخواهی هستند و نه قابل دستکاری. تا سه سال پیش فکر میکرده که این حالت یک نوع خودبیمارانگاری است. شاید فقط در ذهن و خیال او بوده است. شاید این حالات ناشی از وسواس ممتد او بوده. میگوید گاهی وجود مرگ او را بهشدت در چنگال خویش میفشارد. وحشت در ناخودآگاهترین قسمتهای روانش گورستانی میشود که سنگهای گور از بینشانی او حکایت میکند. و در نهایت سبب ناراحتی دوستان و نزدیکانش میشود. مثلا همین سه هفته پیش شب یلدا بود و او به دوستانش گفت که نمیتواند همراهشان باشد. میگوید از خوبیهای ناداری و فقر، یکی این است که تا بیخ نیستی مجبورت میکند تا سیگار را ترک کنی. بعد میافزاید: «ترک که نمیشود ولی حداقل کمتر طرفش میروم.» مهدی در حالات شیدایی نور دیدهاش بیشتر میشود؛ یعنی بدون عینک هم راحت است. خوابش کمتر میشود. بیشتر زندگی را همدل و همدم خود میبیند. به زبان زندگی میتواند گفتوگو کند. اگرچه با دیگران همواره بیزبان بوده است.
از جمله چهرههای مطرح بینالمللی یکی سیلینا گومز، ابرستارهی موسیقی در مصاحبهای در سال ۲۰۲۰ گفت: «اخیرا به یکی از بهترین شفاخانههای سلامت روان در امریکا، شفاخانه مکلین [وابسته به دانشگاه هاروارد در کمبریج، ماساچوست] رفتم و در این مورد بحث کردم که پس از سالها پشت سر گذاشتن چیزهای مختلف، متوجه شدم دوقطبی هستم. بنابراین، وقتی اطلاعات بیشتری میدانم در واقع به من کمک میکند. وقتی آن را میدانم، من را نمیترساند.» در ادامه گفت: «وقتی فهمیدم، احساس کردم وزنهی بزرگی از روی من برداشته شد.»
جان کلاد ون دام، ابرستارهی فیلمهای اکشن و هنرهای رزمی امریکایی، در سالهای ۲۰۰۰ متوجه شد که مبتلا به اختلال دوقطبی است. در سال ۲۰۱۱ ون دام گفت که داروهایی را برای نوسانات خلقی میکند. شخصیت دیگر، رابرت داونی جونیور، ابرستارهی فیلمهای ابرقهرمان (Iron-man) سالها اعتیاد به مواد مخدر و مشروب داشته است. اگرچه او علنا اعلام نکرده است که مبتلا به اختلال دوقطبی است، اما مادرخواندهی او در مصاحبهای با مجلهی پیپل در سال ۲۰۰۰ گفت که این بازیگر «چند سال پیش» تشخیص داده شده بود و اضافه کرد که این وضعیت «دلیلی بود که او روزهای سختی را سپری کرد».
داکتر رهنورد در مورد علت اختلال دوقطبی میگوید: «طبق آماری که گرفته شده است، شیوع این بیماری هر دو جنس را مساویانه مبتلا میکند. سن شروع در این بیماری از دوران کودکی پنج تا ششسالگی تا ۵۰ سالگی است. متوسط سن شروع در بیماران دوقطبی ۳۰ سالگی است. طبق تحقیقات، این بیماری بیشتر نزد افراد طلاقشده و مجرد نسبت به افراد متاهل واقع میشود. علت اساسی برای این بیماری شناخته نشده است. اما تحقیقات عوامل بیولوژیک، عوامل ژنیتیک و عوامل روانی-اجتماعی را در بهوجود آمدن آن تأیید میکند.»
در مورد روشهای درمانی اختلال شخصیت دوقطبی، «انجمن رواندرمانان امریکایی» میگوید که روش معمول تجویز داروهایی «تثبیتکنندهی خلقوخو» مثل «لیتیوم» میباشد. اعتقاد بر این است که این داروها سیگنالهای مغزی نامتعادل را اصلاح میکنند. از آنجایی که اختلال دوقطبی یک بیماری مزمن است که در آن دورههای خلقی معمولا عود میکنند، درمان پیشگیرانهی مداوم توصیه میشود. درمان اختلال دوقطبی فردی است. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است نیاز داشته باشند قبل از یافتن بهترین داروها، داروهای مختلفی را امتحان کنند. در افغانستان اما، این اختلال در ساحت عمومی تقریبا ناشناخته است.