close
Photo: blog.ketabchi.com

بازخوانی آثار کلاسیک (۴)؛ طاعون سیاه‌و‌سفید در سرزمین رنگین‌کمان

(تاویل‌های از رمان «طاعون»، اثر آلبر کامو)

احمد برهان

در شماره سوم به تعریف لفظ «کلاسیک» و تاویل نخست پرداخته شد. در شماره فعلی به سه تاویل ممکن دیگر اشاره می‌شود. رمان طاعون چه می‌خواهد برای متن‌خوان بگوید؟ این پرسش در لایه‌‌های متنوع درهم‌تنیده، پس از تأمل در برابر دیده‌ی سوژه‌ی معنااندیش به ظهور می‌رسد. در ارتباط دیالکتیک سوژه‌ی متن‌خوان و ابژه‌ی متن، آنچه در نهایت از زهدان هرمنوتیک فلسفی زاده می‌شود، با رشته‌ی از اندیشه‌ی مادرانه یا پدرانه محکم است. این گفت‌وگو به‌شدت به چشم‌انداز متن‌خوان در بازه‌ی زمانی معین، مرز جغرافیایی و رشته‌ی فرهنگی بستگی دارد.

در تاویل نخست، طاعون یک بیماری بیولوژیک است. از روی غریزه تمایل به تسلط جسم‌های ضعیف و کثیف و گندیده دارد و تا سرحد مرگ و نابودی آن‌ها را می‌کشاند. نظم مرده‌ی روزمرگی را برهم می‌زند و تفکر پنهان و اگزیستانسیالیستی جمعی را به آفتاب می‌افکند. رمان طاعون از نگاه فنی و ادبی یک اثر ساختارگرا نیست، بل کامو در خلق آن در پی معنای فلسفی پدیدارهای طاعونی است. این رمان ساختار ساده و روایت خطی دارد. داکتر ریو یک راوی، دانای کل محدود، است. آنچه را او می‌بیند با یادداشت‌های روزنامه‌ای و گزین‌گویانه به ثبت می‌رساند. بنابراین در این رمان متن‌خوان به دنبال جملات قشنگ ادبی و تشبیه‌های تصویری زنده و کاربردی نباید باشد. هر چند زبان تصویری متن داستان بسیار زنده و تابع نظریه‌ی بازی‌های زبانی ویتگنشتاین، فیلسوف بزرگ اتریشی-بریتانیایی است. و دامنه‌ی بازی آن در متن جهانی قابل تفهیم است.

تاویل دوم: فاشیسم و بیماری تمامیت‌خواهی

‏«هیچ چیز به اندازه‌ی نفرت از چیزی مشترک، مردم را با هم متحد نمی‌کند؛ نه عشق، نه دوستی و نه احترام!» آنتون چخوف، داستان‌نویس مطرح روسی

با نگاه استعاری به متن رمان طاعون، معناهای نمادین و چندبعدی شکل می‌گیرد. متن‌خوان وقتی واقعا در متن جهان داستان قرار می‌گیرد، فراتر از مرزهای لفظ می‌رود و رویداد فهم در معناهای گوناگون زاده می‌شود. در این متن، موش‌ها نشانه‌های آفت‌زدگی اجتماعی را به تصویر می‌کشند. رکود و زوال تحرک اجتماعی سبب تولید میکروب شده و در نهایت، بیماری همه‌گیر در جغرافیای خاص حاکم می‌شود‌. بیماری طاعون تمایل به تسلط همه‌ی امور جسمانی فرد بیمار دارد. فرد اگر مقاومت نکند، و برای بقایش مبارزه نکند، او را به سادگی از صحنه‌ی جهان هستی محو می‌کند.

در عرصه‌ی قدرت سیاسی، با یک نوع نظام سیاسی به‌نام «فاشیسم» مواجه هستیم که تمایل به تمامیت‌خواهی و خودکامگی بیمارگونه دارد و کامو خود در نامه‌ای به دوستش رولان بارت، فیلسوف و نظریه‌پرداز ادبی فرانسوی، گفته است که هدفش از خلق متن طاعون، ظهور تفکر فاشیستی در اروپای آن روزگار بوده است. کامو در پاسخ به نقد و بررسی رمان از سوی بارت نوشت: «کوشیده‌ام که طاعون دارای چند بعد باشد. با وجود این، یکی از مسایل آن مقاومت اروپا در برابر فاشیسم است. دلیل آن اینکه دشمنی را که از آن نامی برده نشده است همه، در همه کشورهای اروپایی شناختند.» اندیشه‌ی فاشیستی، مبتنی بر نشنالیسم قومی افراطی است که با سلطه‌ی بیمارگونه سعی می‌کند با هر وسیله‌ی ایدیولوژیک بر همه‌ی امور اعضای جامعه تسلط یابد و حفظ نظام دیکتاتوری در راس قدرت رهبری خلاصه می‌شود. رهبری از تقدس مطلق برخوردار است. این ایده‌ی راست افراط‌گرا دست رد به هر نوع مولفه‌های دموکراتیک می‌زند. نابودی «دیگران» بر اصالت «ما»ی قومی استوار است. با صلح و گفت‌وگو میانه‌ای ندارد مگر اینکه با پشتوانه‌ای که شکل گرفته، بر همان اساس فرو بریزد. با هر نوع ایده‌ی نشنالیستی به نزاع برمی‌خیزد و لیبرالیسم را صراط نادرست و گمراه‌کننده می‌داند. آرمان‌شهری که در ذهن رهبر مطلقه‌ی این حکومت تصویر می‌شود، از دو رنگ «سیاه‌و‌سفید» اعمار شده است. و رنگین‌کمان حضور جمعی را بر دار خودکامگی می‌آویزد.

در زمانه‌ی حال، در جغرافیای معین، با همه‌گیری طاعون سیاه‌و‌سفید مواجه هستیم. افرادی را به خود مبتلا می‌کند که بهره‌ی از آزادی‌خواهی مدنی نبرده‌اند. آنها با استدلال‌های دموکراتیک مسلح نیستند. آنها را با هر وسیله‌ی خشن‌آمیز تا سرحد نابودی می‌کشاند. در این سرزمین، در پنج دهه‌ی اخیر، سه گونه طاعون شیوع یافته است. در دهه شصت، طاعون سرخ با سلاخی کردن توده‌های روشن‌گر اعلام موجودیت کرد. در دهه‌ی بعد، از دل آن طاعون کشنده‌ی جهادیسم سربرآورد. مشخصه‌ی این‌همانی هر یک از این طاعون‌های سیاسی، گرایش‌های ایدیولوژیک بوده است. همه از آبشخور همان جهان‌بینی تجویزی تغذیه می‌شده‌اند. یک نوع اختلال روانی-سیاسی که منجر به انقطاع ارتباطی با دیگر حوزه‌های انسانی می‌شود. باشندگان امروز این سرزمین، با طوفانی‌ترین طاعون ایدیولوژیک دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. آنها چاره‌ای جز تاب‌آوردن در برابر این طوفان ندارند و عبور از آن یعنی وفاداری به غریزه‌ی بقا در هر شرایط دشوار. هاروکی موراکامی، رمان‌نویس مطرح جاپانی، در رمان جذاب «کافکا در کرانه» سخنی اندیشمندانه‌ای درباره استعداد عبور از طوفان می‌گوید: «از طوفان که در آمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به طوفان پا نهاده بودی؛ یعنی طوفان همین است.» یعنی گذار از طاعون طالب.

تاویل سوم: کشتن مرگ توسط ارزش‌ زندگی

رمان طاعون از دید شخصیت اول داستان، داکتر ریو، روایت می‌شود. گزینش این شخصیت خود جنبه‌ی نمادین دارد. داکتر کسی است که رسالت نجات دادن افراد بیمار را دارد. جامعه‌ی بشری بدون وجود داکتران به یک منجلاب بی‌معنا تبدیل می‌شود و در برابر چالش‌های طبیعی شکست می‌خورد. توصیفی که از شهر اوران در اول رمان صورت گرفته، به شکل دلهره‌آوری عادی است. «اصلا حواس‌شان نیست که زنده هستند.» گذشته از شیوع طاعون در سده‌های گذشته، جهان مدرن با مرگ زندگی به مفهوم سبز و سنتی آن مواجه است. طاعون سیاه موسوم به «مرگ سیاه» در قرن چهاردهم در اروپا بیش از پنجاه میلیون کشته برجای گذاشت. همین‌طور در سال ۱۶۲۹ در ایتالیا صدها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. طاعون بزرگ لندن در سال ۱۶۶۵ و بعد در قرن نزدهم در چین زلزله‌ی بر زندگی مردم وارد کرد.

بیماری طاعون از حیوان، موش‌های کثیف، به انسان انتقال می‌یابد. انسانی که دچار مسخ‌شدگی حیوانی شده و از این‌همانی خودش فاصله گرفته است. وحشت وجود را در مواجهه با مرگ احساس می‌کند و سایه از سایه‌ی خود می‌ترسد. ترس از سایه‌ای بر سایه‌ای افکنده که انکارش محال می‌نماید. در متن رمان می‌خوانیم: «جالب‌ترین رفتار‌ها در زمان طاعون، رفتار عاشقان بود. چون آن‌ها دایما فکر می‌کردند معشوق‌شان در چه حال است و حسرت این را می‌خوردند چرا به رفتارهای عادی معشوق‌شان دقت نکرده بودند.» چرا ارزش زندگی را نداسته‌اند. بی‌پناهی بشر در برابر طاعون در مرکز فلسفه‌ی کامو واقع است. یک شخصیت داستان می‌گوید که امکان ندارد طاعون باشد. زیرا در غرب نابود شده است. کامو اما با طعنه می‌گوید: «بله همه می‌دانند به غیر از مرگ.» که یادآور فلسفه‌ی کافکا نیز است: حس اسارت در زندانی که درهایش باز است؛ محکومیت به‌خاطر گناهانی که انجام نداده‌ایم؛ و معماهایی که جواب آن‌ها را پیدا نمی‌کنیم.

کامو همچنان -در کل در فلسفه‌ی اگزیستانسیالیستی خود- از زبان صریح و حقیقت‌گویانه حرف می‌زند: «فهمیده‌ام که همه‌ی بدبختی انسان‌ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند. از این‌رو من تصمیم گرفته‌ام که صریح حرف بزنم و صریح رفتار کنم تا در راه درست بیفتم.» مرگ سیاه، به صریح‌ترین صورت حرف می‌زند. سیاه‌و‌سفید جدا نمی‌کند. در هر جانداری خانه کند، در نهایت آن را به خانه‌تکانی وامی‌دارد. خوشبختی یعنی مواجهه‌ی جدی با مسأله‌ی مرگ در برابر ارزش‌گذاری به زندگی. وقتی آدمی در زمانه‌ی ماشینیزه شدن هر امر حیاتی، به مردگان متحرک تبدیل می‌شود، کووید-۱۹ یک تلنگر بیداری‌زای زندگی‌بخش به‌شمار می‌رود. هیچ‌گونه توجیهی جهان‌شمول برای زندگی وجود ندارد، اما استدلال مستحکم هم برای زندگی نکردن وجود ندارد. نمی‌توانیم زندگی را تا ابد با خود نگه‌داریم، اما این قدرت در هستی ما نهاده شده تا پیش از نابودی آن، به آن معنای وجودی ببخشیم. سقراط بزرگ، بر سر زندگی نسنجیده فریاد فلسفی می‌زد.

تاویل چهارم: نادانی در برابر دانایی‌های پنهان

در جای‌جای متن رمان، کامو، اشاره به نادانی بشر در برابر دانایی‌های ممکن و پنهان طبیعت می‌کند. در نگاه فلسفی این رمان، ما بی‌اینکه خبر داشته باشیم در دل یک طاعون بسر می‌بریم. یک بیماری خاموش و ناپیدا که هر آن ممکن است ما را بکشد. در پایان رمان، پس از یک سال تسلط طاعون بر شهر، شدت آن فروکش می‌کند. زندگی دوباره به روال عادی خودش برمی‌گردد. ولی کامو می‌گوید که طاعون چیزی نیست که آن را به دیروز نسبت بدهیم و زمان حال را از نبود آن آزاد بدانیم. همه طاعون را درون خودشان دارند و هیچکس از وجود شوم آن مصون نیست. و این یعنی طبیعتی که به‌شدت مرموز است و دانایی‌های ما را به چالش می‌کشد.

نتیجه این‌که، رمان طاعون یک متن مهم و کلاسیک است. همیشه تازگی دارد. همیشه تاویل‌های هرمنوتیک از آن می‌تواند متنوع باشد. طاعون بیماری همه‌گیری است که از ضمیر ناخودآگاه جمعی ما حکایت می‌کند. طاعون حکومت خودکامه‌ای است که بندبند جامعه را به اسارت می‌کشاند. طاعون هیولای مرگی است که می‌تواند به زندگی معنا ببخشد. و طاعون معمای مرموزی است که شناخت آن همیشه نسبی است.

در شماره بعدی بازخوانی آثار کلاسیک، به مناسبت هشت مارچ به متن رمان «ناشاد» تراژدی محمدحسین محمدی می‌پردازم. موفق باشید!