close

ما و «محنت دیگران»

حکمت مانا

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

در ۲۱ جنوری ۲۰۲۴، عده‌ای از شهروندان افغانستان و فعالان مدنی هزاره  در چندین شهر امریکا و اروپا در برابر «نسل‌کشی» هزاره‌ها توسط طالبان و گروه‌های تروریستی دیگر افغانستان تظاهرات کردند. هدف از این تظاهرات به‌گفته‌ی برگزارکنندگان آن، جلب توجه جامعه‌ی جهانی برای به رسمیت شناختن نسل‌کشی هزاره‌ها در افغانستان خوانده شده است. چنین راهپیمایی‌هایی در سال‌های قبل هم رخ داده بود و روی‌هم‌رفته می‌توان گفت هدف اصلی آن بلند کردن صدای اعتراض به کشتارهای هدفمند هزاره‌ها در افغانستان است. تظاهرات امسال اما انگار در یک خلاء اتفاق افتاد. یک خلاء پرتناقض.

برگزارکنندگان این تظاهرات گویی هیچ توجهی به زمینه‌ی سیاسی و اجتماعی مطالبات شان در جوامع غربی نداشتند. از یک‌سو از این جهت که تقاضای توجه و به رسمیت شناختن یک نسل‌کشی در افغانستان علیه هزاره‌ها در حالی در کشورهای غربی مطرح می‌شود که خود این کشورها در زمینه‌سازی برای یک نسل‌کشی وحشتناک در خاورمیانه مقصر شمرده می‌شوند. نسل‌کشی‌ای که همزمان با راهپیمایی شهروندان افغانستان در واشنگتن و لندن، در سرزمین فلسطین در جریان بود و هنوز ادامه دارد. جنایتی که زمینه‌ساز شکل‌گیری یکی از بزرگ‌ترین پرونده‌ی دادرسی در دادگاه بین‌المللی لاهه شده است.

عموم دولت‌ها و دستگاه‌های رسمی در غرب یا مستقیما از عاملان این جنایت حمایت دیپلماتیک و نظامی می‌کنند و یا با وارونه جلوه دادن رخداد، زمینه‌ی گفتمانِ مظلوم‌ستیزی علیه فلسطینیان و مسلمانان را همزمان با دشوار کردن همدردی رسمی با آنان در جوامع غربی فراهم می‌کنند.

تعجب‌آور است که خود هزاره‌ها و شهروندان معترض افغانستان نیز در هیچ موقعیتی در طول تظاهرات شان به این نسل‌کشی اشاره نکردند. گویی هیچ پیوندی بین مردم فلسطین و افغانستان و ستمی که بر آنان می‌رود وجود ندارد.

انتظار طبیعی آدم این است که هزاره‌هایی که برای دادخواهی و توقف «نسل‌کشی هزاره‌ها» راهپیمایی می‌کنند پیوندی ولو صرفا ارزشی بین ستمی که بر خود شان و دیگران می‌رود برقرار کنند و در کنار طرح مطالبات خود، با یک مردم دیگر که همزمان مورد شدیدترین ستم ممکن قرار دارند ابراز همدردی کنند. روحیه و وجدان جمعی با هم‌صدایی‌ها و همدردی‌های این‌چنینی سبکبار می‌شود و مردم می‌توانند با دیدن درد خود در دیگران و برعکس، برای پیشبرد یک مبارزه‌ی مدنی قوت قلب بگیرند. رنجی که دیگران از ستم سیاسی می‌برند آیینه‌ای برای دیدن و فهمیدن رنج‌های خود ما است. خود ما هزاره‌ها درس‌های بسیار می‌توانیم از صرف توجه به مسأله‌ی فلسطین بگیریم: مشخصا این‌که می‌توانیم بفهمیم با چه موانعی در جهان روبه‌روییم و چه راهی برای مطالبات مان جلو پای ما است.

همچنین بی‌جا نیست انتظار داشته باشیم که جنبش‌های اعتراضی ما خواسته‌های‌شان را با اشراف به اوضاع سیاسی و ایدئولوژیکی که نسل‌کشی اسرائیل در غزه را ممکن کرده است مطرح کنند و به پیش‌ ببرند. چنانچه نوام چامسکی، فیلسوف و منتقد اجتماعی امریکایی می‌گوید: «اسرائیل آخرین مرحله‌ی استعمار اروپایی در خاورمیانه است.» منطقه‌ای که از خط‌کشی‌های مرزی‌اش گرفته تا دولت‌هایی که در طول تاریخ در درون آن مرزها به‌وجود آمده، سایه‌ و بار این استعمار را روی دوشش کشیده است. اما در هیچ دوره‌ای، گفتمان استعمار غربی را به اندازه‌ی دوران ما نمی‌شد با تمام حواس دید و شنید و ثابت کرد. از اظهار نظرهای اعتراف‌گونه‌ی جو بایدن در مورد نیاز وجود یک اسرائیل به‌عنوان چماق در خاورمیانه برای پیشبرد منافع امریکا گرفته تا دفاع شرم‌آور یورگن هابرماس و روشنفکران دولتی غربی از جنگ اسرائیل در غزه.

همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که این جنگ‌ها و جنایت‌ها در خلاء اتفاق نمی‌افتد. جنایتکاران از همدیگر درس گرفته و به همدیگر درس پس می‌دهند. یک سر این مار هفت‌سر در تل‌آویو و دیگری در قندهار است. حتا یک نگاه سرسری به تاریخ یک قرن اخیر خاورمیانه نشان‌دهنده‌ی پیوندهای عظیم و سهم‌ناک این جنایت‌های جاری است. یکی زمینه‌ساز دیگر می‌شود و مبارزه علیه یکی به‌صورت طبیعی مبارزه علیه دیگری را طلب می‌کند. ما در عصری به سر می‌بریم که نیروهای اهریمنی کماکان تمام زیست اجتماعی مان را در اختیار دارند. با وجود پریشانی سیاسی در جهان، می‌شود از پس دود و آتش جنگ، خطوط اصلی این جنگ طبقاتی را در همه جا دید.

Photo by Naaman Omar / APA

آیا از حال دیگران «بی‌خبریم»؟

رهبران جنبش‌های اعتراضی ما، به‌ویژه آنانی که در پی تشکیل یک اپوزیسیون در غرب هستند، تا اکنون به‌صورت کلی در مورد غزه ساکت بوده‌اند. این سکوت نه قبل از راهپیمایی اخیر شکست و نه در جریان یا بعد از آن. من، شخصا ندیده و به گوش خود نشنیده‌ام که در جایی از این شبکه‌ی پهناور اجتماعی، یادی، ولو حاشیه‌ای از جنایت هولناکی که در فلسطین جریان دارد بکنند. این سکوت تنها در مورد فلسطین نیست، تمامی خاورمیانه در آتش جنگ و ستمگری می‌سوزد. از کنار همه با بی‌خبری رد می‌شوند. نمی‌دانم چه سری است که ما شهروندان افغانستان در تمامی سطوح، خود را تکه‌ی جدابافته‌ای بشریت می‌دانیم که نه در نیک عالم شریک می‌شویم و نه در زشتی‌هایش.

لیکن به لحاظ صرفا تکنیکی مسأله «بی‌خبری» نیست. نمی‌تواند باشد. جام جهان‌نما در دستان ما است. چهار ماه است که خبر بمب‌باران بی‌رویه‌ی غزه توسط اسرائیل سرخط شبانه‌روزی رسانه‌ها است. حتا رسانه‌های جریان اصلی در غرب که متهم به جانبداری و پروپاگند ضدفلسطینی اند، در کلیت مسأله و این‌که ارتش اسرائیل به‌صورت بی‌رویه دست به کشار غیرنظامیان فلسطینی زده‌اند، تردید ندارند. از سوی دیگر، همان‌طور که «بلیه نه‌نی هارا‌لی» (Blinne Ní Ghrálaigh)، وکیل مدافع حقوق ‌بشر ایرلندی در دادگاه لاهه گفت: «‌این اولین نسل‌کشی تاریخ است که قربانیان، ویرانی خود را به‌صورت زنده به جهان مخابره می‌کنند.»

چون این نسل‌کشی به‌صورت زنده پخش می‌شود، نمی‌توانیم بگوییم نمی‌دانستیم. شبکه‌های اجتماعی که میدان اصلی دادخواهی هزاره‌ها است، با وجود سانسور موضوعات و محتوای طرفدار فلسطینیان، مملو از ویدیوهای بمب‌باران و ویرانی بی‌وقفه در غزه است که توسط خبرنگاران شجاع فلسطینی مخابره می‌شود. پس مسأله «بی‌خبری» نیست. مسأله این است که رهبران سیاسی هزاره و دیگر شهروندان افغانستان، یا دست‌کم آنانی که ادعای چنین رهبری را دارند، قادر و مایل به برقراری پیوند انسانی بین این دو مردم و این دو مورد از نسل‌کشی نیستند.

مثل همیشه، بایستی تکلیف عموم مردم را از «رهبران» جدا کرد. هزاره‌ها، لاقل آنانی که در شبکه‌های اجتماعی عضو هستند و می‌شود از این طریق مشرف حضور شان بود، از جنگ غزه باخبر اند و معمولا در برابر اخبار و حوادث واکنش نشان می‌دهند. همین‌قدر کافی است که از باخبری مردم باخبر باشیم. مثل همیشه، مشکل رهبران است. شاید مصلحت این است که صحبت از فلسطینیان جنبش دادخواهی هزاره‌ها را تحت شعاع قرار می‌دهد. اگر این است، هزاره‌ها تنهاترین مردم عالم هستند. تمامی جنبش‌های مدنی عدالت‌محور، از بومیان استرالیایی گرفته تا سیاه‌پوستان امریکا همگی توانسته‌اند به نیکی دادخواهی خویش را در کنار و در طول مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی فلسطینیان مطرح کنند و به این طریق صدای هر دو را بلندتر و رساتر  بگردانند. مصلحت دیگر شاید این است که همدردی با فلسطینیان خود معترضان ما را در لیست‌های سیاه سازمان‌های دولتی غربی قرار می‌دهد. این ملاحظه اگر وجود داشته باشد خود گویای این است که دادخواهی جلو کاخ سفید و باکنگهام بی‌جا و بیهوده است.

دیدگاه‌های شما
  1. با سلام. اگر چه با اصل انتقاد شما موافقم، یعنی اینکه همراه با اعتراض به نسل کشی هزاره ها باید صدایی برای نسل کشی در عژه هم باشیم، ولی اینکه بگوییم چون این نکردیم پس اعتراضات مان بی فایده است حرفی نا بجاست.
    و درست است کسانی که زمینه ساز همین نسل کشی ها و همین بی عدالتی ها، از فلسطین تا افغانستان، همین قدرتهای بزرگ غربی بوده اند ، اما رساندن صدای بی صدا و خاموش مردم مظلوم هزاره درین اعتراضات مدنی در سراسر جهان بی تاثیر نبوده و حد اقل باعث یک جنبش یکپارچه و متحد بین خود مردم پراکنده هزاره در سراسر جهان شده است. از سویی، آنچه بر فلسطینیان می رود بر کسی پوشیده نیست. جبهه گیری در ین مورد گاهی ممکن است پیامد های نا خواسته و غیر منتظره ای داشته باشد که خوشایند هیچ کس نیست. فلسطینیان خود لابی ها و حامیان قدرتمندی در جهان دارند. مثل قدیمی که می گوید شر اش به ما نرسد ، ما را از خیر اش تیر. والسلام.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *