close
Photo: Anadolu

آیا القاعده دیگر دشمن دیرینه‌‌ی امریکا نیست؟

شکیب انصاری

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

مثلثی‎ که ساختارِ سیاسی جمهوری افغانستان را در «برمودا»ی بنیادگرایی ناپدید ساخت شامل گروه طالبان، ایالات متحده امریکا و ارگ‌‌نشینانِ پیشا ۱۵ آگست ۲۰۲۱ است. اما برمبنای یکی از روایت‎‌ها، فروپاشی نظام جمهوری در افغانستان حاصل توافق‌‎نامه‌‌ی دوحه می‌‎باشد؛ توافق‌‎نامه‌‌ای که «امارت» را جایگزین جمهوریت ساخت. بربنیاد این توافق‎‌نامه، چگونگی رویداد فروپاشی افغانستان و به‎‌ویژه کابل از پیش میان ایالات متحده امریکا و طالبان معلوم بود. با این‎‌حال، این توافق‌‎نامه که آبستن منافع مشترک طالبان و امریکا بود، شامل کدام اصول می‌‎گردید؟

توافق‌‎نامه‌‌ی دوحه چهار تا اصل بنیادی داشت: نخست این‌‎که طالبان نگذارند از خاک افغانستان علیه‌ امریکا و متحدانش استفاده شود (در همین اصل، قطع رابطه‌‌ی طالبان با القاعده از جانب امریکا مطرح گردیده است). اصل دوم خروج کامل نیروهای بین‎‌المللی از افغانستان می‎باشد. اصل سوم آغاز «مذاکرات بین‌‎الافغانی» و اصل چهارم آتش‌بس است. از میان مواد این توافق‎‌نامه، اصل دومی آن کماکان عملی گردیده است که خروجِ کامل نیروهای خارجی از افغانستان را تسهیل کرد و اصل چهارمی آن بدون هیچ اتفاقی به‌‎تاریخ پیوست. اما دو اصل دیگر که مذاکرات بین‌‎الافغانی و قطع رابطه‌‌ی طالبان با القاعده است، هنوز منحیث حربه در دستان دو طرف بازی قرار دارد. طالبان برمبنای منافع شان، مذاکرات بین‌‎الافغانی را دَور زدند و امریکا هم القاعده را بر داعش ترجیح می‎‌دهد.

با وجود این‌‌که الظواهری، رهبر شبکه‌‌ی القاعده توسط عملیات ویژه‎‌ی امریکا در کابل ترور گردید و این خود نشانگر حضور افراد این شبکه در افغانستان می‌‎باشد، اما چرا ایالات متحده امریکا دیگر نگران تهدید احتمالی از جانب القاعده نیست؟ بلکه بیشتر از آن نگران داعش خراسان (آی‌اس‌کاپی) است که سعی می‌‌‎نماید در هم‎‌سویی با طالبان تهدید آن ‎را برطرف کند. چنان که، هفته‌‌ی پسین توماس وست، نماینده‌‌ی ویژه امریکا در امور افغانستان در نشست استماعیه‌‌ی کنگره‌‌ی این کشور گفت: «توانایی القاعده برای تهدید امریکا از افغانستان به‎ حداقل رسیده و در سطح پایین وجود دارد.» همچنین در بخش دیگری از سخنانش مدعی شد که امریکا نگران فعالیت داعش در افغانستان است و فعالیت آنان را تحت نظارت دارد.

پرسشی ‎که بر بنیاد اطلاعات خاص در این یادداشت به ‎‌آن پرداخته می‌‎شود این است: آیا امریکا نمی‌داند که القاعده در دستگاه استخباراتی و اداری گروه طالبان نقش‎‌های کلیدی دارند و یا این‎‌که القاعده در یک تعامل استخباراتی، به جزئی از نیروهای پیش‌‎مرگه‌‌ی ایالات متحده در منطقه تبدیل شده‌‌اند؟

بربنیاد اطلاعات همکار نزدیک به ‎یکی از والیان طالبان، گروه طالبان اداره‌‌ای را در بدنه‌‌ی دستگاه استخباراتی خویش تحت ‎کُد ۰۳۱ جهت حمایت این شبکه ایجاد نموده و این اداره امور مربوط به شبکه‌‌ی القاعده را زیر نظر و رهبری قاری اسحاق، باشنده‌‌ی ولایت قندوز به‎ پیش می‎‌برد. این اداره در کنار سازماندهی فعالیت‎‌های القاعده، مسئولیت استخدام نیروهای این شبکه را در پست‎های کلیدی گروه طالبان نیز به‎ عهده دارد. همچنین پس از عملیات امریکا علیه الظواهری، بخشی از افراد مربوط به القاعده توسط اداره‌‌ی ۰۳۱ گردآوری شده، سپس به ولایت پنجشیر منتقل و اکنون توسط حافظ محمد آغا حکیم، والی طالبان برای پنجشیر محافظت می‌‎شوند. در کنار این، شماری از خانواده‌‎های این شبکه اکنون در کابل و بیشتر آنان در ناحیه‌‌ی هشتم (احمدشاه‌مینه) و دهم (وزیراکبرخان) زندگی می‎‌کنند.

یکی دیگر از همکاران گروه طالبان، شماری از افراد شبکه‌‌ی القاعده که مسئولیت رهبری بخش‎‌هایی از ادارات استخباراتی و اداری طالبان در افغانستان را برعهده دارند، چنین بر می‌‎شمارد: غلام‌سخی بیان، مدیر استخبارات در ولایت کابل، حاجی صبور، ولسوال علی‌شنگ ولایت لغمان، عبدالقادر عمرخالد، معاون حج‎ و اوقاف ریاست ننگرهار، حاجی احمدشاه، معاون ولسوال در ولایت لغمان، مولوی روحانی، مدیر استخبارات در ولایت ننگرهار، ابوخالد، آمر اوپراسیون در قول ‌‌اردوی خالد بن ‎ولید، قاری عمر، فرمانده تولی در ننگرهار و ابراهیم، آمر تحقیقات در ریاست استخبارات ولایت لغمان.

بر بنیاد اطلاع همکاران طالبان، بیشترین تمرکز افراد شبکه‌ی القاعده در ولایت‎های جنوبی، شرقی و کابل است. عمده‌‌ی این افراد از رابطه‌‌ی نزدیک با شبکه‌‌ی حقانی برخوردار اند. همچنین شمار زیادی از آنان با بهره‌‎برداری از فرصت‎های موجود در ادارات استخباراتی افغانستان، در صدد آموزش نیروهای طالبان بوده و تلاش برای برنامه‌ریزی اهداف درازمدت در کشورهای آسیای میانه و منطقه دارند.

تحلیل و ارزیابی این اطلاعات می‌رساند که نه‎ تنها شبکه‌‌ی القاعده در افغانستان حضور دارد، بلکه افراد این شبکه دوشادوش گروه طالبان در سمت‌های کلیدی، بخشی از تهدید بالقوه به ‎حساب می‌آیند. در واقع شریکان قدرت با طالبان شده‌اند که مزد همکاری‎‌های بیست‌ساله‌ی خود را می‌‎گیرند.

بر بنیاد این اطلاعات، چنین معلوم می‌گردد که ایالات متحده امریکا اطلاعات بیشتر از آنچه در دسترس قرار گرفته است، نسبت به حضور، تحرک و اهداف القاعده در افغانستان دارد. پس این گمانه می‎تواند تقویت شود که شبکه‌ی القاعده، آن دشمن دیرینه‌ی ایالات متحده امریکا، اکنون به‎ دوست نزدیک این کشور مبدل گردیده و ممکن در برنامه‎های آینده بخشی از سناریوهای نانوشته‌ی امریکا باشند.

اما اگر فرض هم‌‎سویی القاعده با امریکا واقعیت داشته باشد، این پرسش‎ها به‎ میان می‎‌آید: آیا سناریوی جدیدی در قبال عقب‎‌نشینی تاکتیکی امریکا طی دو سال پسین از موضع ضد القاعده وجود دارد؟ آیا تعهد سازمانی القاعده از بین رفته است و افراد کلیدی این شبکه، فراموش کرده‌اند که امریکا الظواهری را سال ‎پار در کابل ترور کرد؟