ـ اگر موافق باشید، چند پرسش پراکندهی دیگر دربارهی زندگی را نیز پاسخ دهید. شما چگونه خشم و عصبانیت خود را مهار میکنید؟
اورلیوس: این نکتهی مهم را همواره در نظر داشته باشیم که چیزهایی که ما را خشمگین و عصبانی میکنند به اندازهی خود خشم و عصبانیت به ما زیان نمیرسانند. پس در هنگام عصبانیت و بیقراری به خود بگو این زندگی فانی دیری نمیپاید و بهزودی همگی از دنیا خواهیم رفت. از سوی دیگر، وقتی از خطای کسی ناراحت میشوی، به خود نگاه کن و ببین چه معایب و نقایص مشابهی داری. آیا تو نیز خیر و صلاح خود را در ثروت، لذت، شهرت و نظایر آنها نمیدانی؟ اگر به این مسأله بیندیشی، بهزودی خشم خود را از یاد خواهی برد و به این نتیجه خواهی رسید که او تحت فشار بوده و چارهی دیگر نداشته است. در این صورت، اگر میتوانی او را از این فشار نجات بده. وقتی کسی تو را ناراحت میکند و میرنجاند، پیش از هر چیز از خود بپرس که او از خوب و بد چه برداشتی دارد؟ اگر این را بفهمی، با او همدلی خواهی کرد و خشمگین و عصبانی نخواهی شد. ممکن است فهم تو از خوب و بد شبیه یا عین فهم او باشد. در اینصورت باید او را ببخشایی. شاید هم فهم تو از خوب و بد با فهم او متفاوت باشد. در اینصورت وی گمراه و شایان دلسوزی است. آیا این کار خیلی سخت است؟
اگر از تو بپرسند که مثلا اسم آنتونینوس چگونه نوشته و خوانده میشود، آیا هریک از حروف را جداگانه تلفظ نمیکنی؟ و در اینصورت اگر مستمعان عصبانی شوند، آیا تو هم عصبانی میشوی؟ آیا تلفظ جداگانهای حروف را با آرامش ادامه نمیدهی؟ پس بهیاد داشته باش که در زندگی هم هر وظیفهای بخشهای جداگانهای دارد. به هریک از آنها دقیقا توجه کن و کار خود را به شیوهای روشمند انجام بده، بیآنکه هیاهو به راهاندازی یا خشمگین و عصبانی شوی و یا با کسانی که بر تو خشم میگیرند مقابله به مثل کنی. در ضمن، میدانیم که جهان برای مقابله با هر زهری پادزهری به ما عطا کرده است؛ برای مثال، مهربانی در برابر نامهربانی و صفات خوب دیگر برای مقابله با دیگر خطاها. پس اگر خرد رهنمای ما باشد، با آسودگی و آسانی زندگی خواهیم کرد. فیالواقع، چهرهای خشمگین کاملا خلاف طبیعت است. اگر این حالت اغلب تکرار شود، زیبایی به تدریج از میان میرود و سرانجام برای همیشه نابود میشود. باید سعی کنیم بفهمیم که این امر نامعقول بودن خشم را نشان میدهد، زیرا اگر ما قادر به درک خطاهای خود نباشیم، زندگی کردن چه فایدهای دارد؟
نکتهی آخر اینکه احمقانه است که بخواهی از اشتباهات دیگران در امان بمانی تا عصبانی نشوی. چنین کاری غیرممکن است. فقط سعی کن از اشتباهات خودت در امان بمانی.
ـ از جزماندیشی که منشأ خشونت و عصبانیت است چگونه میتوان نجات یافت؟ به بیان دیگر، به نظر شما مبنای فلسفی مدارا و بخشایش چیست؟
اورلیوس: هرکس خود را مالک حقیقت بداند حتما دستخوش خشم و خشونت میشود اما حقیقت چنان در پردهای ابهام پوشیده که بسیاری از فیلسوفان نامدار دستیابی به هر گونه شناخت و معرفت قطعی و نهایی را غیرممکن میدانند. حتا رواقیان هم اقرار میکنند که دسترسی به حقیقت با دشواریهای زیادی همراه است. به نظر ایشان، تمام استنتاجهای عقلی ما در معرض خطا قرار دارد، زیرا هیچ انسانی مصون از خطا نیست. از سوی دیگر، اگر به همین حقیقتی که دسترسی داریم دقیق بیندیشیم، از خشم و اندوه و خشونت و خودپرستی و دیگر رذالتها نجات مییابیم. مثلا به چیزهای مادیتر نظری بیفکن: چقدر گذرا، ناپایدار و بیارزش اند. هر آدم هرزهای، هر فاحشهای و هر تبهکاری میتواند آنها را تصاحب کند. به خصوصیات معاشرانت نگاه کن: حتا مقبولترین آنها را هم به سختی میتوان تحمل کرد. در واقع امر، انسان حتا خودش را هم به سختی میتواند تحمل کند. پس در این ظلمت و منجلاب، در این جریان بیوقفهای وجود و زمان، در این تغییر و تبدل بیپایان، هیچ چیزی را نمیتوان باارزش شمرد و با جدیت مطلق تعقیب کرد و بهخاطر آن در دام خشم و خشونت افتاد.
ـ شما با چه چیزهایی خود را شادمان و خرسند میکنید؟
اورلیوس: وقتی میخواهی شادمان شوی، به صفات خوب دوستانت بیندیش: قابلیت این، فروتنی آن، سخاوت دیگری و نظایر آنها. در واقع بهترین درمان افسردگی این است که در اطرافیان خود شاهد نمونههای فراوانی از فضایل مختلف باشیم. پس همیشه آنها را در برابر دیدگانت داشته باش. بر علاوه، حکما گفتهاند: «اگر میخواهی خرسند باشی، کارهای کمتری انجام بده.» بهتر است بگوییم که فقط کارهای لازم را انجام بده تا خرسند باشی، یعنی کارهایی که عقل موجود اجتماعی آنها را ایجاب میکند. در اینصورت، خرسندی تو ناشی از آن است که هم کارهای کمی انجام دادهای و هم به خوبی از عهدهای انجام دادن آنها برآمدهای. اکثر اقوال و افعال ما غیرضروری است و حذف آنها هم از اتلاف وقت جلوگیری میکند و هم از درد سر میکاهد. بنابراین، آدمی باید پیش از هر کاری از خود بپرسد: «آیا این کار غیرضروری نیست؟» علاوه بر این، نه فقط کارهای بیهوده بلکه از افکار بیهوده نیز باید جلوگیری کنیم تا ناخرسند نشویم. بهیاد داشته باشیم که ما برای اثبات انسان بودن خود وقت زیادی نداریم.
شادی حقیقی انسان در این است که به وظایف خود عمل کند. وظایف او عبارتند از نشان دادن حُسن نیت به همنوعان خود، غلبه کردن بر تحریکات حواس، تمیز دادن ظواهر از حقایق و مطالعهای طبیعت جهان و آثارش. بنابراین، اگر میخواهی زندگی سالم و امنی داشته باشی، هرچیزی را عمیقا بکاو و ماهیت، ماده و علت آن را کشف کن، از صمیم قلب در پی انجام دادن کار عادلانه و بر زبان راندن سخن حق باش و اگر میخواهی لذت حقیقی زندگی را عمیقا درک کنی، همواره به انجام دادن کارهای خوب مشغول باش و آنی از این امر غافل مشو.
ـ چگونه بر تنبلی و کاهلی غلبه میکنید؟
اورلیوس: از آغاز روز، همان وقتی که میلی به ترک بستر نداری، در این فکر باش که «من برای کاری انسانی از خواب برمیخیزم.» اگر قرار است کاری را انجام دهم که به خاطرش به دنیا آمدهام، دیگر چه جای گله و شکایت است؟ آیا هدف از خلقت من این است که اینجا زیر ملافهها دراز بکشم و خود را گرم نگهدارم؟ شاید بگوییم: «ولی این کار بسیار خوشایند است!» مگر تو فقط برای کسب لذت به دنیا آمدهای؟ مگر تو را برای کار و کوشش نیافریدهاند؟ به گیاهان، گنجشکها، مورچهها، عنکبوتها و زنبورهای عسل نگاه کن، همگی به کار خود مشغولاند و به سهم خویش در حفظ نظم و انسجام جهان مشارکت دارند. آیا بهجای اینکه گوش به فرمان طبیعت باشی، میخواهی از ادای سهم خود امتناع کنی؟ باز شاید بگویید: «ولی آخر انسان به استراحت هم احتیاج دارد.» قبول دارم، ولی همانطور که طبیعت برای خوردن و آشامیدن حدودی تعیین کرده، استراحت نیز حدی دارد و تو از این حدود تجاوز میکنی و به مقدار لازم اکتفا نمیکنی. درحالیکه از آنسو، پای کار و کوشش در میان است و تو به اندازهای لازم فعالیت نمیکنی.
وقتی رها شدن از تنبلی و برخاستن از خواب برایت دشوار است، به خودت یادآوری کن که پرداختن به وظایف خویش در قبال جامعه یعنی اطاعت از فطرت و قوانین طبیعت آدمی، درحالیکه خوابیدن بین تو و موجودات وحشی بیعقل مشترک است. علاوه بر این، اطاعت از طبیعت خود کاری درستتر، مناسبتر و مطلوبتر است.
وقتی دچار کاهلی شدی به خود بگو: «تو واقعا خود را دوست نداری، اگر خود را دوست میداشتی، دوستدار طبیعت خود و ارادهای طبیعتت میبودی.» صنعتگرانی که به حرفهی خود عشق میورزند چنان به کار دلبستهاند که حتا خورد و خوراک و استحمام را هم از یاد میبرند. آیا تو خود را کمتر از آن مقدار که حکاک حکاکی را، رقاص رقص را، خسیس پول را و متکبر شکوه و جلالش را دوست دارد دوست داری؟ این افراد وقتی چیزی را دوست دارند، حاضر اند برای پیشبرد کارشان از خواب و خوراک صرفنظر کنند. آیا به نظرت پابندی به قانون خرد و خدمت به جامعه کمارزشتر است و عشق و علاقهای کمتری میطلبد؟
ـ دربارهی راستی و صداقت در روابط انسانی بگویید.
اورلیوس: چقدر ساختگی و تصنعی است که کسی بگوید: «میخواهم با تو کاملا روراست باشم.» چه دلیلی دارد که چنین حرفی بزنیم؟ روراستی نیاز به مقدمهچینی ندارد. روراستی خودش را نشان خواهد داد؛ باید بر پیشانیات نوشته شده باشد، باید از لحن کلامت معلوم باشد، باید در چشمهایت برق بزند، مثل عاشقی که با یک نگاه به مکنونات قلبی معشوق پی میبرد. باید بوی خوش راستی و صداقت از تو به مشام برسد. روراستی دروغین همچون خنجری در پهلوی دیگران است. هیچ چیز زشتتر از دوستی ساختگی گرگمآبانه نیست. از آن باید پرهیز کنیم. کسی که واقعا خوب و صادق و خیرخواه باشد از نگاهش معلوم است و همه قادر به تشخیص آن هستند.
ـ شما از چه چیزهایی لذت میبرید؟
اورلیوس: هرکسی از چیز متفاوتی لذت میبرد. لذت من عبارت است از سالم نگه داشتن قوهای حاکم، یعنی عقلم، جدا نشدن از مردم و اتفاقاتی که برای آنها رخ میدهد، توانایی پذیرش هر امری و استقبال از آن و ارج نهادن به هر چیزی به اندازهی ارزشی که دارد.
ـ چه چیزی شما را نگران میکند؟
اورلیوس: تنها یک چیز مرا نگران میکند: میترسم کاری کنم که با طبیعت آدمی یعنی با قوانین خرد سازگار نباشد؛ یا خود آن کار یا روش یا زمان انجام دادن آن نادرست باشد.
ـ بر درد چگونه غلبه میکنید؟
اورلیوس: در هنگام درد همیشه بیدرنگ به خود یادآوری میکنم که درد مایهی شرمساری نیست و به ذهن زیان نمیرساند یعنی از فعالیتهای عقلانی و اجتماعی آن جلوگیری نمیکند. در اکثر موارد این سخن اپیکور را بهیاد دارم که میگوید: «درد هرگز نه تحملناپذیر است و نه بیپایان، مادامی که از محدودیتهایش آگاه باشی و آن را بیهوده بزرگ نکنی.» همچنین، از یاد نمیبرم که بسیاری از دیگر چیزهای آزارنده هم طبیعتی شبیه درد دارند؛ مثلا احساس سستی، تبآلودگی یا بیاشتهایی. اگر از چنین چیزهایی ناراحت شوم، به خود یادآوری میکنم که: «دارم تسلیم درد میشوم.» به همین سادگی بر درد غلبه میکنم. به بیان دیگر، دربارهی درد باید گفت که اگر تحملناپذیر باشد، مرگ ما را به همراه دارد. اگر مزمن باشد، قابل تحمل است. ذهن میتواند خود را از بدن جدا نگه داشته و آرامش خود را حفظ کند، یعنی عقل حاکم بر ما خودبهخود از درد متأثر نمیشود. اما در مورد بخشهایی از بدن که از درد آسیب میبینند، بگذار اگر میتوانند خودشان گله و شکایت کنند. به بیان دیگر، ذهن حاکم روح است. نباید از احساسات جسمانی، خواه درد و خواه لذت متأثر شود. نباید اسیر چنین احساسات شود بلکه باید قلمرو خود را از سپهر آنها جدا کند. وقتی این احساسات، از طریق ارتباط مشفقانه میان ذهن و جسم، به ذهنت راه مییابد، سعی مکن در برابر آنها مقاومت کنی. احساس امری طبیعی است اما مگذار ذهن شروع به قضاوت کند و آنها را خوب یا بد بشمرد.
از طرف دیگر، مادامی که دست و پا وظیفهی خود را انجام میدهند، دستدرد یا پادرد غیرطبیعی نیست. به همین ترتیب مادامی که انسان وظیفهای انسانی خود را انجام میدهد، هیچ دردی مخالف طبیعتش نیست. و اگر درد موافق طبیعتش است، پس ممکن نیست شر باشد.
ـ به نظر شما ترس و اضطراب ریشه در چه چیزهایی دارد؟
اورلیوس: در جاودانگیخواهی خودخواهانه و ندیدن قانون تغییر جهان. و این یک اندیشهی نادرست است. ما از تغییر میترسیم، ولی آیا بدون آن چیزی ممکن است بهوجود آید؟ آیا برای طبیعت چیزی عزیزتر و بهتر از تغییر وجود دارد؟ اگر چوب تغییر نمیکرد، آیا میتوانستی با آب گرم استحمام کنی؟ اگر غذا تغییر نمیکرد، آیا میتوانستی تغذیه کنی؟ آیا بدون تغییر هیچ چیز مفیدی بهوجود میآید؟ پس مگر نمیبینی که تغییر و تحول درون تو از همین نوع است و به همان اندازه برای طبیعت ضرورت دارد؟
ـ منظور تان این است که اندیشهی نادرست تأثیر بدی بر آدمی میگذارد؟
اورلیوس: قطعا چنین است. کسی که یرقان دارد عسل را تلخ میپندارد، کسی که سگ هار او را گزیده از آب بیم دارد، برای کودک خردسال توپ گنجی گرانبها است. پس چرا اندیشهی نادرست در سر داشته باشم. مثلا چرا از تغییر و تبدل خشمگین یا ناراحت شوم؟ زیرا مگر میتوان تصور کرد که تأثیر اندیشهی نادرست در آدمی از تأثیر صفرا در یرقان، یا از تأثیر ویروس در هاری کمتر باشد؟
ـ نظر تان دربارهی زیبایی چیست؟
اورلیوس: زیبایی هر چیزی قائم به ذات است و مرهون چیز دیگری نیست. تحسین در آن نقشی ندارد زیرا هیچ چیزی با تحسین بهتر یا بدتر نمیشود. این امر حتا در مورد زیباییهای مادی هم مصداق دارد؛ مثلا در مورد اشیای طبیعی و آثار هنری. زیبایی حقیقی به چه چیز دیگری نیاز دارد؟ قطعا به چیزی جز قانون، حقیقت، مهربانی و فروتنی نیاز ندارد. آیا هیچیک از اینها با تحسین زیباتر و با تنقید زشتتر میشوند؟ آیا اگر زمرد را ستایش نکنند، زیباییاش را از دست میدهد؟ آیا این امر دربارهی طلا، عاج، ارغوان، چنگ، خنجر، غنچه یا نهال صادق نیست؟ بنبراین، برای انسان هوشیار و عمیق تقریبا همهی چیزهای جهان، حتا اگر چیزی جز پیآمدهای جانبی دیگر چیزها نباشند، بر زیبایی خارقالعادهی آن میافزایند. برای چنین انسانی آروارههای باز شیر و ببرهای واقعی به اندازهی اثر نقاش یا مجسمهسازی که از آنها تقلید میکند تحسینبرانگیز است، و چشم بصیرت او را قادر خواهد ساخت تا هم زیبایی جاافتادهی زنان و مردان سالخورده را مشاهده کند و هم شادابی فریبندهی جوانان را.