احمد برهان
در شمارهی نخست به طرح مقدماتی نظریهی «جهانهای ممکن» پرداخته شد. از تحلیل معناشناختی مفهوم وجود شروع کردیم. در نگاه پارمنیدس و ارسطو وجود اسمی است بر هستی، نه صفت؛ آنچنان که دکارت در عصر روشنگری بدان معتقد بود. در نگاه کانت، وجود محمولی است که به نسبت میان یک مفهوم و مابازایش (وجود خارجی) دلالت دارد. برخی فیلسوفان تحلیلی مثل فرگه و راسل و کواین هم به همان نظر بودند. در این شماره با مثالهای ساده به امکانهای وضعیت امور اشاره میشود. سپس به تبیین فلسفهی زبان از دیدگاه ویتگنشتاین میپردازم.
«زبان، خانهی هستی است.» هایدگر
در بند دوم، به ایدهی جهانهای ممکن (Possible Worlds) از نظر آلوین پلانتینگا (Alvin Plantinga)، فیلسوف معاصر امریکایی اشاره شد. لایبنیتس معتقد بود که جهان ما (جهان بالفعل) فقط یکی از بیشمار جهانهای ممکن موجود در ذهن خدا وجود دارد. ایدهی جهانهای ممکن در علم «منطق موجهات» (Modal Logic) که نوعی منطق صوری/ریاضی/جدید است، بحث میشود. در این نوع منطق از مفاهیم وجهی مثل ضرورت وجود شیء، امکان وجود امری، امکان خاص و… مطرح میشود. پلانتینگا به نظریهی واقعگرایی جهانهای ممکن ناظر به «جهات» پرداخته است. «جهات» شکل جمع «جهت» است و در اصطلاح منطقی و فلسفی بر قیدهای مانند ضرورت و امکان در نسبت میان موضوع و محمول گزارهها اطلاق میشود. یعنی نقشی مثل حرف اضافه در دستور زبان را دارد. او معتقد بود که گزارههای جهات موجودات انتزاعی بالفعل و واقعی هستند و در نتیجه، جهانهای ممکن نیز وجود دارند نه در عالم خارج بل بهصورت انتزاعی. اگر یک گزاره بهعنوان مجموعههایی از جهانهای ممکن باشد، آنگاه یک گزاره در جهان صادق است اگر عضو آن باشد. در اینصورت گزارههای ضروری، قضایای هستند که در هر جهان ممکن صادق اند. قضایای ممکن گزارههای هستند که دستکم در یک جهان ممکن صادق باشند.
برخی از وضعیتهای امور تحققیافته و یا بالفعل هستند، ولی شمار دیگر مانند «بودن احمد ظاهر بهعنوان یک سیاستمدار برجسته» بالفعل نیستند و تحقق نیافتهاند. این وضعیتهای امور بهگونهای نیستند که وجود نداشته باشند، بلکه وجود دارند ولی تحقق نیافتهاند. راسل در این زمینه گفته است: «اگر من بگویم دارد باران میآید» این گفتهی من در اوضاع و احوالی از آبوهوا صادق است و در اوضاع و احوال دیگر از آبوهوا صادق نیست. این اوضاع و احوال از آبوهوا که موجب صدق گزارهی من میشود یا موجب کذب آن میگردد، چیزی است که آن را امور واقع (Fact) مینامیم» (احمدی، ۱۳۹۸، ص ۵۷۶).
مثالها؛ احمد ظاهر خوانندهی بینظیر افغانستان بود. یعنی خواننده شدن او یک امکان بود که بهجای سیاستمدارشدنش روی داد. احمد ظاهر از آنجا که پدرش یک سیاستگر بود، امکان این میرفت که بهجای شغل اولش آن را انتخاب کند. همینطور ویتگنشتاین که مهندسی خوانده بود، فیلسوف شدنش ممکن شد. مثال دیگر؛ امکان داشت بهجای «واکین فینیکس»، بازیگر فیلم جوکر، بازیگر دیگری جای نقش او واقع شود. مثال دیگر؛ در سالهای پیش از سقوط حکومت پیشین، افرادی که در خیابانها بودند هر آن امکان داشت در انفجار یا انتحاری کشته شوند. در حال حاضر نیز، هر لحظه ممکن است فردی، مثلا روزنامهنگاری بدست طالب بازداشت شود. عنوان یک اثر نوشتاری مثلا، در فراشد تولید اثر امکان عنوانهای زیادی را داشته باشد. مثل رمان «سلوک»، اثر محمود دولتآبادی. مثال آخر، نیامدن برق در زمستان کابل یک امکان همهروزه است. این مثالها هر چند به واقع نپیوسته ولی بهعنوان یک وضعیت امور موجود است.
«هر رمان، چونان یک زندگی است که به شکل کتاب جلوه میکند. هر زندگی سرلوحهای دارد، عنوانی، ناشری، پیشگفتاری، درآمدی، متنی، یادداشتهایی.» نووالیس
متن داستانی در جهانی که خلق میشود، همواره مهم بوده و گذر زمان هیچگاه از اثرگذاری آن نمیکاهد. بشر، چه در قرن بیستویکم و چه در سدههای پیش از میلاد، بر اهمیت فرهنگی و هنری آن واقف بوده است. امروز ما هم، بهمثابهی باشندگان یک جهان بهشدت پیچیده و لایهدرلایه، از خلق آن و خواندن آن، با کسب هرگونه نسبیت در فهم متن، بدان توجه ویژه داریم. به داستانهای خلقشده به تعبیر هوسرل، در «زیستجهان»های گوناگون دل میسپاریم و آنها را بسته به توان خویش به نقد و نظر مینشینیم. نویسندهی این یادداشت به تأویلگرایی ریالیسیک بیشتر گرایش دارد. یک اثر ادبیات داستانی را به همان میزان ارزش میدهد که یک اثر خلقشده بر اساس دادهها و رویدادهای واقعی. شخصیت داستانی راسکلنیکف در «جنایت و مکافات»، به اندازهی واقعی جلوه میکند که گویی حتما در صفحهای از تاریخ بشر رخ داده است. منظورم همان شخصیت با ویژگیهایی که در داستان پرداخته است. با نگاه به رمانهای مختلف به بسط این ایده خواهم پرداخت.
«میتوان زبان را همچون شهر قدیمی تصور کرد: مجموعهای پر پیچوخم، شکلیافته از گذرراهها، میدانها، خانههای قدیمی و نو، خانههایی که بخشهایی از آنها در دورههای مختلف ساخته شده است؛ و این همه در محاصرهی شهرکهای تازهساز با خیابانهای مستقیم و خانههای همشکل.» ویتگنشتاین
بحث پیرامون جایگاه و چیستیای زبان در فلسفهی مغربزمین از دیرباز کموبیش مطرح بوده است؛ اما در فلسفهی معاصر در کانون توجه فیلسوفان واقع شده است. بحثهای گسترده پیرامون زبان و تأویل و فهم متن، در محور توجه شاخههای گوناگون از معرفت انسانی وجود داشته است؛ در حدی که «پل ریکور»، فیلسوف معاصر آلمانی از آن با تعبیر «چهارراه» (Cross Roads) اندیشهی جهان معاصر یاد مینماید. زبان بهصورت گریزناپذیری با زندگی و فعالیتهای روزمرهی ما درهمتنیده است. هر زبان میتواند سبکی از زندگی باشد. فهم یک زبان به معنای فهم آن امری است که در زندگی جریان دارد. اینکه چه سخنی بامعنا است و چه سخنی بیمعنا، بستگی به طبیعت دقیق فعالیت مورد نظر دارد. با شکلگیری جریان فلسفی موسوم به «فلسفهی تحلیلی» فیلسوفان این نحله، چیستیای زبان را در محور تحلیلهای فلسفیشان قرار دادهاند که با ظهور ویتگنشتاین به اوج آن رسید.
لودویگ ویتگنشتاین، از ۲۶ اپریل ۱۸۸۹ الی ۲۹ اپریل ۱۹۵۱، فیلسوف اتریشی-بریتانیایی بود. با شخصیت پیچیده و چندبعدی به یکی از فلاسفهی دورانساز سدهی بیستم تبدیل شد. وقتی جنگ جهانی اول شروع شد، وی بهجای اینکه مثل افراد عادی پا به فرار بنهد، چهار سال در سنگرهای جنگ بهسر برد و همزمان به تفکر پیرامون گزارههای منطقی و فلسفی میپرداخت. زمانی که به طرح و شرح اولین تئوری منطقی-فلسفی خود پرداخت، در آخر رسالهاش نوشت: «این گزارهها پس از تفهیم شدن ابطال میشوند.» وقتی میتوانست مثل یک شاهزادهی میلیونر به خوشگذرانی بپردازد، تمام ثروتش را به بستگان و دوستانش بخشید و خودش رفت در کلبهای در روستای دورافتاده سکنا گزید. او متفکری بود که بدیهیترین ابژهی فلسفی، یعنی زبان، در نظر عام و خاص را زیر ذرهبین تأملات فلسفیاش برد. وی فیلسوفی بود که میگفت فلسفه را رها کنید. او شخصیتی بود که با وجود فکر خودکشی بهطور مداوم، توانست ۶۲ سال پربار زندگی کند. او تئوریپرداز بود که با ارائهی نظریهی دومش، به ابطال نظریهی اولش پرداخت.
کتاب «رساله منطقی-فلسفی» نخستین و تنها اثری بود که از ویتگنشتاین در زمان حیاتش به چاپ رسید. این اثر کوچک به لحاظ حجم (حدود ۸۰ برگ)، یکی از منابع تأثیرگذار برای فلسفهی قرن بیستم بوده است. داعیهی این متن منطقی-فلسفی به تعبیر هایدگر، گفته است که زبان با تصویرگریهای ذهنی جهان واقع را بازنمایی میکند. زبان لباس اندیشه است و اندیشه گزارهی معنادار. ویتگنشتاین در این کتاب نظریهای ارائه میکند زیر نام «تئوری تصویری زبانی» یا «نظریهی تصویری معنا». ادعای این نظریه به زبان ساده این است که تنها گزارههای صادق است که در ذهن تصویر آنها خلق میشود. امور واقع با تمام ابژههای گوناگون در زبان خلق میشوند زیرا انسانها در زندگی روزمره و تجربههای فردیشان با زبان فکر میکنند. «ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی میکوشید مقیاسی یگانه و مطلق برای تمیز و تفکیک سخن با معنا از سخن فاقد معنا بدست دهد» (احمدی، ۱۳۹۸، ص ۵۰۶).
زبان در ادبیات داستانی نقش کلیدی دارد و در نسبت با دیگر بودههای داستانی از منظر ساختاری تعریف میشود. گزارههای توصیفی تصاویر امور واقع هستند. بیانگر فکر و ابزار انتقال اندیشه اند. گزارهها و زبان ناظر به شخصیتها و فعالیتهای آنها و توصیفها در متن داستانی قابل توجه و نقد و بررسی هستند. اثباتپذیر اند؛ زیرا میزان موفقیت امور روایی بستگی به شفافیت امور واقع در جهان متن دارد. مثلا رماننویس چقدر توصیفگر و تصویرپرداز موفق بوده است؟ چقدر گزارهها ترتیب بودهها را در توصیفها متباین میسازد. ترتیب رویداد صحنهها در دل داستان از چهگونه انضمامی برخوردار است؟ شک مفهومی در لایههای زیرین متن ممکن است مخفی شده باشد. به قول ویتگنشتاین، «تشکیکناپذیری در اینکه موجب شود کل زندگی خودم را تغییر بدهم، کفایت نمیکند» (احمدی، ۱۳۹۸، ص ۵۰۱).
عالم خارج از امور واقع در فلسفهی ویتگنشتاین شکل یافته است. ترتیب مختلف بودهها در مطابقت با نگاه سوژه (فاعل شناسا) بر واقعیت آنها اثرگزار است. این امور بهعنوان عوامل اصلی جهان متن داستانی را نیز تشکیل میدهد. این قلم با استفاده از فلسفهی زبانشناختی ویتگنشتاین -اعم از متقدم و متأخر- به تحلیل ساختارگرایانهی متن داستانی میپردازد. به میزانی که جملههای متن روشن و زنده باشند، به همان اندازه صادق هستند و با عالم واقع در خارج از ذهن نویسنده وجود دارند. برای مثال، این گزاره را بخوانید: «جنازههایمان را از بین چاه کشیدند و همراه خودشان بردند. بعد از چند روز، پای که رویمان مانده شد، بیدار شدیم» (محمدی، ۱۳۹۳، ص ۱). آیا واقعا تصاویر «جنازه، چاه، کشیدن، بردند، چند روز» در ذهن متنخوان خلق میشود؟ وقتی از عینک تئوری «معناداری» فلسفهی زبان به متن رمان دیده میشود، رویداد فهم از لایههای پنهان الفاظ رخ میدهد. این گزارهی آغازین داستان کوتاه «مردگان»، اثر ماندگار محمدحسین محمدی به چه میزان واقعی در پیامخانهی ذهن نقش بسته است؟
«از یاد نبریم که شعر حتا اگر به زبان خبری هم نوشته شده باشد، در بازی زبانیای دادن خبر به کار نمیآید.» ویتگنشتاین
دومین اثر بزرگ ویتگنشتاین «تحقیقات فلسفی» در سال ۱۹۵۳، یعنی دو سال پس از مرگ فیلسوف منتشر شد. وی در این کتاب از نظریهی «بازی زبانی» سخن میگوید. فعالیتی که در تجربههای روزمرهی مردم بهطور مستمر اتفاق میافتد و به وجود زبان به همان پیمانه هستی میبخشد. ما همه روزه با بازیهای زبانی متفاوتی روبهرو هستیم. به نحوی که از منظر روش فهم، نمیتوانیم قواعد یک بازی را به زمین دیگر از نوع دیگر بازی زبانی تسری دهیم. ویتگنشتاین در کتاب پژوهشهای فلسفی بهجای ارائهی معیار مطلق و یگانه برای معناداری یا اینکه روش تحقیق تجربی را یگانه روش معقول به حساب آورد، بر طبیعت نامعین معقولیت و اینکه معیار معقولیت گوناگون و مرزهای آن پیوسته در حال تغییر است، تأکید کرد. وی اذعان داشت که تفکیک بین سخن بامعنا و بیمعنا آسان نیست و این تا حدی بهدلیل پیچیدگی این تمایز است.
ویتگنشتاین بر آن بود که مفاهیم و عبارات زبانی، معنای ذاتی و معینی در خود ندارند؛ بلکه با شرکت در «بازیهای زبانی» مختلف، برحسب قواعد آن بازیها، معنای خاصی مییابند. بهطور مثال، اگر مادری به فرزندش بگوید: «هنوز کار خانگیات را انجام ندادهای؟» نمیتوان گفت که مادر پرسشی کرده است و پرسش او محتاج به پاسخ است؛ بلکه ممکن است این جملهی به ظاهر پرسشی، یک توبیخ باشد و یا جملهی امری، حاکی از اینکه هرچه زودتر به انجام کار خانگیات بپرداز. در جهان متون داستانی، بازیهای زبانی به میزانی که در دیالوگهای شخصیتها خوب جا افتاده به همان اندازه شخصیتها زنده هستند، هم در جهان داستانی و هم در عالم واقع. مثالها؛ در داستان «مردگان» جوان مجاهد بلد است با بازی زبانی جنگ سخن بگوید. با «پیکای زاغنول»اش با قوم دیگر گفتوگوی خونین میکند. در «انجیرهای سرخ مزار» زارا بلد است با چه بازی زبانی با مادرکلانش حرف بزند. اما در داستان حیرتانگیز «دشت لیلی» راوی به هیچوجه با بازی زبانی منطقه آشنایی ندارد. به زبان ویتگنشتاین، این گروه معتقد است معنای زندگی بیرون از زندگی و در زبان جای دارد و میکوشد نشان دهد چگونه زبان روزمره بزرگترین حقیقت زندگی ما را شکل میدهد.
ویتگنشتاین قلمروهای گوناگون و متنوعی برای زبان قایل است و بر این اساس زبان را به زبان علم، زبان عاشقانه، زبان اخلاق، زبان دین، زبان شعر و… تقسیم میکند و معتقد است هر کدام قلمرو خاصی دارند. جهان متن داستانی نیز قلمروهای زبانی خاصی خود شان را دارند. «طاعون»، اثر کامو با «بیگانه»ی او و با «خشم و هیاهو»، اثر ویلیام فاکنر در نوعیت دلالتشان دارای تنوع هستند. از طرف دیگر، ویتگنشتاین معتقد بود که ما در زیستجهانهای متفاوتی بهسر میبریم. مثلا یکی در زیستجهان دینی بهسر میبرد، یکی در زیستجهان الهادی، یکی در زیستجهان لاادریگرا، یکی در زیستجهان اخلاقی و هر کس در یک بافتار و ساختار ویژهای مشغول به زندگی است. آیا بین این زیستجهانها میتوان داوری کرد که کدام یک از آنها نزدیکتر به حقیقت، هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ کارآمدی عملی است؟ چه نسبتی بین اخلاق و معنا در این زیستجهانها میشود برقرار کرد؟ پاسخ به اینها تنوع فکری جهانی میطلبد.
در شمارهی بعد سعی میکنم به تأویل واقعگرایانه و پساساختارگرایانه از رمان «طاعون» بپردازم. بدون شک فلسفهی زبان ویتگنشتاین و هرمنوتیک فلسفی گادامر هم به مدد خواهند رسید. امری که امکان بینارشتهای عنکبوتی از آن میرود.
منابع:
۱- احمدی، محمدامین، (۱۳۹۸)، قلمروهای هستی از نگاه فیلسوفان تحلیلی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، تهران.
۲- شبستری، محمد مجتهد، (۱۳۹۲)، «مجموعه درسگفتار فلسفه زبان»، بازیابی ۱۵ قوس ۱۴۰۲ از کانال تلگرامی شبستری.
۳- محمدی، محمدحسین، (بهار ۱۳۹۲)، انجیرهای سرخ مزار، چاپ پنجم، انتشارات تاک، کابل.
۴- علیآبادی، ص. یوسف، (۱۳۸۹)، فلسفهی تحلیلی (مجموعه مقالات)، تهران.