close
Photo: @Saudi_Gazette

لوپز در سرزمینِ پیامبر

ح. جویا

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

این چندمین باری است کنسرت معروف‌ترین ستاره‌های موسیقی غرب در قلب زادگاه پیامبر و محل نزول کتاب مقدس مسلمانان با برهنه‌ترین پوشش ممکن برگزار می‌شود و مورد استقبال طیف وسیعی از مسلمانان این سرزمین قرار می‌گیرد؛ سرزمینی که میلیون‌ها انسان در سراسر جهان آن را سرزمین مقدس و میعادگاه پیامبر اسلام می‌دانند و به آن احترام زیادی قائل هستند. مردمان مملکت من از پیر تا جوان از زاده شدن تا زمان مرگ در آرزوی زیارت این خاک «مقدس» هستند. در فقیرترین منطقه‌ی جهان که بنا به گزارش سازمان‌های مددرسان، بالای ۹۰ درصد نفوس آن زیر خط فقر و در خطر قحطی شدید قرار دارند، سالانه میلیون‌ها دالر به‌خاطر طواف کعبه هزینه می‌کنند تا گناهان‌شان بخشیده شود. اما آن‌جا در محلی که به قول مسلمانان خانه‌ی خدا خوانده می‌شود، شیخ‌های عرب به خوش‌گذرانی و عیش و عشرت مشغول هستند و به ساده‌لوحی ما می‌خندند. آنچه نقد این مسأله را بیش از هر زمان دیگر در تاریخ به یک ضرورت و رسالتمندی بدل می‌سازد این است که کشور ما به‌واسطه‌ی گروه‌های بنیادگرا و افراطی که از سوی همین کشورها حمایت و ترغیب می‌شوند به یک زندان مخوف و وحشتناک برای باشندگانش مبدل شده است. پس نیاز جدی است تا نقش این کشورها و ابزار نفوذ آنان بر این مردم واضح و آشکار گردد تا مردم مان بیشتر از این گول سیاست‌های عوام‌فریبانه آن‌ها را نخورند. برای کاوش بهتر مطلب و انسجام منطقی متن مسائل را در قالب این دو پرسش به بررسی می‌گیریم: نخست این‌که چرا کشورهای عرب که خود در چنین شرایطی به‌سر می‌برند دیگران را به جهاد علیه دیگراندیشان دعوت می‌کنند؟ پرسش دوم این‌که با وجود چنین وضعی چگونه کسی به ندای دعوت آن‌ها به جهاد گوش فرا می‌دهد و هنوز آنان را نماینده‌ی خدا و پیامبر می‌دانند؟

دین در خدمت منافع

عربستان به‌عنوان خواستگاه اسلام سال‌ها است صلاحیت‌دار تمامی اوامر و نواهی سرزمین‌های اسلامی است. اما از طرف دیگر خود به هیچ یک از این ارزش‌ها و اوامر پابند نیست و ارج نمی‌نهد. سال‌ها است با فتوای جهاد از سوی حاکمان این سرزمین و حمایت‌اش از گروهای اسلام‌گرای تندرو مملکت ما به خاک و خون کشیده شده، میلیون‌ها انسان قربانی این افراط‌گرایی شدند، تعداد بی‌شمار در دریاها غرق شده و خوراک نهنگ‌ها شدند و میلیون‌ها نفر در مهاجرت و خانه‌به‌دوشی به‌سر می‌برند. سالیان متمادی کشور ما به‌دلیل بی‌ثباتی ناشی از همین بنیادگرایی در جنگ و ویرانی به‌سر می‌برد و مردمانش در تلاش یافتن بارقه‌ی کوچکی از آزادی و زندگی انسانی از سخت‌ترین راه‌ها به کشورهای دیگر پناهنده می‌شوند. زندگی برای آنانی که در این جغرافیا باقی مانده‌اند مملو از شلاق، سنگسار و اعدام بوده است. اما در آن‌سوی این جهادهای خانمان‌برانداز کشورهای عربی در بالاترین سطح امکانات و رفاه زندگی می‌کنند. حقیقتا چه چیزی سبب می‌گردد تا دیگران را به جهاد علیه هم‌وطنان‌شان وادار سازند و خود با آرامش تمام به عیاشی بپردازند؟ بدون شک مسأله‌ی دین برای کشورهای عربی بالاتر از «گاو شیری» نیست. البته که استفاده از ادیان و مذاهب در راستای اهداف دولت‌ها منحصر به اعراب نیست بل در گذر تاریخ این مسأله همواره وجود داشته است، اما با ظهور داروینسیم، دین در  جهان اول جایگاه خود را از دست داد و به ابزار درجه دوم در پهلوی دانش بدل شد. ولی در کشورهای عقب‌مانده و دور از چشم دانش نوین هنوز هم دین حرف اول را می‌زند و بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل اجتماعی از این رهگذر مورد شناسایی و تأیید قرار می‌گیرند. با کمال تأسف کشورهای اسلامی یا در واقع تحت تأثیر فرهنگ عربی از جمله‌ی دسته‌ی دوم اند، یعنی کشورهایی که هنوز دین در آن‌ها حرف نخست را می‌زند. بر همین اساس است که به قول معروف «نان کشورهای عربی در روغن است.»  حمایت مالی و نظامی، تشویق و ترغیب گروه‌های تندرو به جهاد از سوی کشورهای عربی در کنار همسایه‌های شرور  افغانستان و همچنان خستگی نیروهای ائتلاف از جنگ تمام نشدنی در این کشور سبب گردید تا بار دیگر سرزمین مان به‌دست بدوی‌ترین انسان‌های تاریخ بیفتد و این کشورها بتوانند با استفاده از نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیک خود منابع موجود در کشور ما را غارت نمایند. عرب‌ها با داشتن نفوذ فرهنگی عمیق همواره منافع زیادی در افغانستان داشته‌اند و با یاری همین نفوذ خود در برهه‌های مختلف تاریخ توانسته‌اند به منافع خود دست یابند. کشورهای صاحب نفوذ بر گروه‌های افراطی و جنگ‌طلب در کنار به‌دست‌آوردن منافع‌شان از منابع داخلی کشورهای درگیر بحران، از امتیازات بین‌المللی چون آماده‌سازی این گروه‌ها به مذاکره با کشورهای بزرگ نیز سود می‌برند، که از نمونه‌های روشن این موضوع نفوذ قطر در ایجاد فضای مذاکره بین طالبان و امریکایی‌ها را می‌توان یادآور شد که منجر به توافق ننگین دوحه گردید.  عربستانی که امروزه لوپزها در آن چنین کنسرت‌های برهنه را اجرا می‌کنند دومین کشوری بود که حکومت متحجرترین و تندروترین گروه (طالبان) را در دور اول حاکمیت شان به رسمیت شناخته بود. اسلام عربی هم به قول «عوام‌الناس»، همان مسأله‌ی «یک بام و دو هوا» است. یعنی ثمره‌ی دین برای خودشان زندگی آرام و مرفه است اما برای دیگران انتحار، شلاق، سنگسار، سر بریدن، مهاجرت، بی‌خان‌مانی و… این خود به وضاحت نشان می‌دهد که اسلام نیز براساس منافع کشورها تعریف می‌شود. اگر منفعت ایجاب کرد ظاهرشدن خانم‌ها بر پرده‌ی تلویزیون و آموزش دختران و رفتن زنان به محیط کار گناه تلقی می‌شود و این مردم سزاوار این است که در برابر شان جهاد صورت بگیرد و  به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن باید سلاخی شوند. اما در سوی دیگر، برگزاری کنسرت ستاره‌ی موسیقی غرب با بدن برهنه به گیرکردن ثواب آخرت عنوان می‌شود و هیچ حرف و حدیث به همراه ندارد.

گوش‌های بیمار

همه‌ی آنچه از دورویی دولت‌های عربی در تعریف دین بیان کردیم خیلی بدیهی و آشکار است و هر بیننده‌ی هوشیار به سادگی می‌تواند آن را ببیند و متأثر شود. اما چرا با وجود سرازیرشدن سیل عظیمی از اطلاعات روشن و واضح در این مورد هنوز حتا مردمان تحت ستم ناشی از این دورویی آن را نادیده می‌گیرند و به نحوی تظاهر به ندیدن و یا کتمان آن می‌کنند. چه چیزی سبب پذیرش کورکورانه‌ی گفته‌های عوام‌فریبانه‌ی آنان می‌شود؟ چرا مردمان سرزمین ما تا این اندازه ساده‌لوح و خوش‌باور هستند؟ در پاسخ به این پرسش‌ها دو علت را می‌توانیم بیان نمایم، که این موارد یکی از دل دیگری سر برمی‌آورند و به‌گونه‌ای یکی باعث ایجاد دیگری می‌گردد. مورد نخست ریشه در میزان پایین سواد افراد دارد. در سرزمینی که طی چهل سال درگیر جنگ داخلی و بحران‌های بی‌شمار بوده طبیعی است که امکان آموزش از افراد آن به‌صورت کامل سلب شده است و در بحبوبه‌ی این وضعیت مهندسان دین بدیل دیگری به‌نام مدرسه را جایگزین محیط‌های آکادمیک کرده‌اند. درست همین مسأله نقطه‌ی عطف سوءاستفاده‌ی روانی، ذهن‌شویی و سربازشدن برای اهداف گروه‌های تندرو را می‌سازد. که این خود به نحوی سبب ایجاد یک چرخه‌ی دوامدار و همیشه در گردش می‌شود که از یک‌سو امکان آموزش مؤثر را از افراد اجتماع سلب می‌کند و از سوی دیگر این افراد بی‌سواد را به راحتی می‌توانند در جهت منافع خود به‌کار گیرند.

مورد دوم آنانی هستند که با وجود آگاهی از تعریف‌های سودجویانه‌ی دولت‌های عربی از دین و این‌که چیزی به‌عنوان باور و عقیده جز برای منفعت دولت‌ها و سرکوب ضعفا یا مخالفان سیاسی نیست، ولی با وجود این فهم همه چیز را کتمان می‌کنند و کورکورانه به مسیر خود ادامه می‌دهند. واکنش این طیف از اجتماع در برابر این مسأله می‌تواند دو دلیل داشته باشد: نخست این‌که پای منافع خود یا بستگان‌شان در این قضیه دخیل است و شاید بوی آروغ ناشی از نشخوار سودجویان به مشام شان می‌رسد و به آن اکتفا می‌کنند و سرنوشت میلیون‌ها انسان دیگر را نادیده می‌گیرند. دوم اگر افراد با وجود آگاهی درباره‌ی موضوع یادشده بازهم خود را به ندانم‌کاری یا به قول عوام، خود را به «کوچه‌ی حسن چپ» می‌زنند و از کنار این مورد به سادگی می‌گذرند، کسانی هستند که نمی‌خواهند بنیاد اعتقادات و باورهایی که سالیان سال تکیه‌گاه شان بوده و در دشوارترین روزهای زندگی با آن تلقین‌ها، زخم‌ها و اضطراب‌های خود را مرهم کرده‌اند، ضعیف شود یا هم از بین برود. این گروه افراد معمولا شجاعت مقابل شدن با حقیقت را ندارد. به قول نیچه، هر کسی توان حمل میزانی از حقیقت را دارد (توانایی و شجاعت آدم‌ها در پذیرش حقیقت متفاوت است). بدون شک رهایی از بند اعتقاداتی که انسان از بدو تولد با آن‌ها خو می‌گیرد و بزرگ می‌شود کار هر کسی نیست؛ آنچه آروین یالوم در رمان «وقتی نیچه گریست» از قول نیچه در توصیف این وضعیت می‌آورد: «اگر برگزیدید از اندک افرادی باشید که در لذت رشد و شادمانی رهایی از خدا شریک هستید، پس باید خویش را برای مهیب‌ترین رنج‌ها آماده کنید. این دو به هم پیوسته‌اند و تجربه‌ی یکی بدون دیگری ممکن نیست! اگر رنج کم‌تری می‌طلبید باید همچون رواقیون عقب‌نشینی کنید و از لذت برتر چشم‌پوشی کنید.» یا در جای دیگر می‌گوید: «کسانی که در آرزوی آرامش روح هستند، باید ایمان آورند و آن را مشتاقانه پذیرا شوند؛ آنان که در پی حقیقت هستند، باید آرامش ذهن را ترک گویند و زندگی‌شان را وقف پرشس‌ها کنند.» یعنی آنانی که توانایی روبه‌رو شدن با حقیقت را ندارند نمی‌توانند این راه را برگزینند و انتخاب این مسیر به شجاعت زیادی نیاز دارد. یعنی باید با ترس‌ها و اضطراب‌هایت با منطق خود و بدون ابزارهایی که دیگران در اختیارت قرار می‌دهند روبه‌رو شوی. البته که رهایی از چنین مفکوره‌ای آسان نخواهد بود. پس تا زمانی که انسان توانایی رودررو شدن با ترس مرگ و بیهودگی را از راه منطق خود نیابد چگونه می‌تواند آن‌سوی بی‌اعتقادی، قانونی برای رفتار انسان بیافریند. نوعی اخلاقیات جدید، گونه‌ی روشنفکری نوین که بتواند جایگزین موهوم‌پرستی و شهوت دستیابی به ماورالطبیعه شود. پس این گروه روشنفکرانی هستند که به قول کانت شجاعت بیان فهم خود را ندارند. پس تا زمانی که نیمی از جامعه از فقر سواد و آگاهی پذیرای این موهومات باشند و نیم دیگر از عدم شجاعت و جسارت توان مقابل شدن با آن را نداشته باشند این چرخه همچنان ادامه می‌یابد و ما سال‌ها به این بردگی فرهنگی ادامه خواهیم داد.

بنابرآنچه در بالا مطرح گردید به این جمع‌بندی کلی می‌رسیم که آنانی که ما را به جهاد علیه هم‌میهنان مان ترغیب می‌کنند و مملکت و مردم ما را سال‌ها است در آتش جنگ می‌سوزانند، از این رهگذر منفعت‌های فراوانی دارند. آنان از دین همچون نفوذ فرهنگی خود استفاده نموده و با این شیوه به اهداف و برنامه‌هایی که منافع ملی و بین‌المللی‌شان در آن نهفته است دست می‌یابند. هرچند دین در فرآیند تاریخی خود نیز همواره به‌عنوان ابزار قدرتمندان برای اعمال فشار و بهره‌برداری از ضعفا بوده است، اما در کشورهای متمدن و پیشرفته که ملت‌ها از آموزش و آگاهی کافی بهره‌مند گردیده‌اند دیگر دین آن جایگاهی را که قبلا داشت از دست داده و دانش جایگزین آن گردیده است. ولی با کمال تأسف در کشورهای عقب‌مانده و به‌ویژه افغانستان این امر در همه‌ی مناسبات اجتماعی حرف اول را می‌زند.  البته بحث تنها بر اثرگذاری بر روی مناسبات خلاصه نمی‌شود بل این اعتقادات به شکل بسیار رادیکال در خون و رگ این مردم جریان دارد. بنابراین، به‌خاطر هرآن مسأله‌ای که از این آدرس مطرح شود حاضر اند قربانی بدهند و قربانی کنند. چنین احساساتی دست‌مایه‌ی خوبی است برای کشورهایی که افسار دین را در دست دارند. آنان به شیوه‌های گوناگون از این رادیکالیسم استفاده می‌کنند. برای نمونه، عربستانی که خود را داعیه‌دار و  پرچم‌دار اسلام و محل نزول قرآن (کتاب مقدس مسلمانان) عنوان می‌کند، از گروه‌های اسلام‌گرای تندور مانند طالبان، القاعده، داعش و… حمایت مالی، نظامی و سیاسی می‌کند تا در دیگر سرزمین‌ها به‌خاطر رفتن دختران و زنان به مکتب، دانشگاه و کار جهاد نمایند. مکاتب و دانشگاه‌ها را در کشورهای دیگر می‌بندند و به‌جای آن هزاران مدرسه‌ی دینی ایجاد می‌کنند تا آینده‌ی اسلام در خطر نیفتد، اما خودشان برای شادی روح و روان‌شان به کنسرت لوپز پنا می‌برند.