نویسنده: کیامهر حیدری
روایت شکنجه، اعدام و کشتهشدن عبدالخالق هزاره
۴-۱. دستگیری عبدالخالق
پس از اقدام عبدالخالق در ترور نادرشاه در ۱۶ عقرب ۱۳۱۲ خورشیدی (۸ نوامبر ۱۹۳۳ میلادی)، او به سرعت بازداشت شد و برای افشای اطلاعات دربارهی همدستان احتمالیاش، تحت شکنجههای شدید قرار گرفت. عبدالخالق پس از شلیک گلولهها و کشتن نادرشاه، بدون هیچ تلاشی برای فرار، با خونسردی در محل باقی ماند. او به سرعت توسط نیروهای امنیتی حاضر در مراسم دستگیر و به پایگاه نظامی قصر دلگشا منتقل شد، جایی که بازجوییهای اولیه انجام گرفت.
۲-۴. بازجویی و شکنجههای وحشیانه
عبدالخالق از لحظهی دستگیری تا زمان اعدام که نزدیک به چهل روز را در برگرفت، تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. بازجوییها در ابتدا در قصر شاهی و سپس در زندان امنیتی کابل انجام شد. هدف نیروهای امنیتی کشف ارتباطات احتمالی عبدالخالق با دیگران و مشخص کردن همدستانش بود.
گزارشهای تاریخی حاکی از آن است که شکنجهها نه تنها فیزیکی، بلکه روانی و روانشناختی نیز بودند. عبدالخالق، در ۴۰ روز بازداشت، بارها با انواع شکنجهها، از جمله قینوپانه (شکنجه با ابزار آهنی)، سوزاندن با تیل داغ و ضربات مشتولگد مواجه شد (غبار، ۱۳۴۶؛ مأمون، ۱۳۸۹).
عبدالخالق بارها مورد ضربوشتم قرار گرفت که باعث شکستگی استخوانها و جراحات شدید در بدنش شد. برای شکنجهی فیزیکی او از ابزارهای آهنی و قینوپانه (ابزارهای فلزی) استفاده شد. شکنجهگران برای فشار روانی و جسمی از سوزاندن با تیل داغ استفاده کردند. عبدالخالق برای روزهای طولانی از غذا و آب محروم ماند تا توان جسمی او تضعیف شود. تهدید به قتل دوستان و خانوادهاش یکی از ابزارهای روانی شکنجهگران بود. با وجود این شکنجههای وحشتناک، عبدالخالق هیچ نامی از دیگران نبرد و مسئولیت کامل این اقدام را به تنهایی پذیرفت. او اعلام کرد که این تصمیم شخص خودش بوده و هیچ همدستی نداشته است (ویژهنامهی شهید عبدالخالق، ۱۳۷۲).

۳-۴. محاکمهی نمایشی
محاکمهی عبدالخالق بهصورت کاملا نمایشی و در دادگاه نظامی کابل برگزار شد. این دادگاه نه برای بررسی عادلانهی موضوع، بلکه برای نمایش قدرت حکومت و ارعاب مخالفان ترتیب داده شده بود. محاکمه در دادگاه نظامی کابل و با حضور مقامهای حکومتی نظیر شاهمحمود، برادر نادرشاه و جانشین او، در جریان محاکمه تأکید بر نمایش اقتدار داشت. عبدالخالق فرصت دفاع واقعی پیدا نکرد و محاکمهی او به سرعت به صدور حکم اعدام ختم شد. در دادگاه، عبدالخالق با شجاعت تمام بر تصمیم خود تأکید کرد و آن را اقدام عدالتخواهانه و ضداستبداد دانست. او اعلام کرد که از تصمیم خود پشیمان نیست و هدفش پایان دادن به ظلم بوده است.
۴-۴. اعدام علنی عبدالخالق
اعدام عبدالخالق در تاریخ ۲۷ قوس ۱۳۱۲ خورشیدی (۱۸ دسامبر ۱۹۳۳ میلادی) در میدان عمومی دهمزنگ (یکی از محلهای اصلی اجرای احکام) کابل برگزار شد. این مراسم بهصورت علنی و با حضور مردم و هشداری به سایر مخالفان دولت انجام شد.
وضعیت جسمی عبدالخالق بهدلیل شدت شکنجهها در شرایط بسیار وخیمی قرار داشت و توان حرکت نداشت. عبدالخالق با طناب به دار آویخته شد. هدف از این اعدام علنی، ایجاد ترس و وحشت در میان مردم و جلوگیری از هرگونه اقدام مشابه بود.
در این میان واکنش عبدالخالق نیز جالب است. او تا آخرین لحظه با شجاعت از اقدام خود دفاع کرد و بدون ترس به استقبال مرگ رفت. شاهدان روایت کردهاند که او حتا در لحظات پایانی زندگیاش نیز با سربلندی و قاطعیت از تصمیمش دفاع کرد (ویژهنامهی شهید عبدالخالق، ۱۳۷۲؛ غبار، ۱۳۴۶؛ طرزی، ۱۳۵۵؛ نایل ۱۳۷۶).
بعد از اعدام عبدالخالق، حکومت سندی را منتشر کرد که تلاش کرده بود از عبدالخالق اقرار به گناه یا اشتباه او بگیرد. این سند از سوی منتقدان بهعنوان «سند جعلی» معرفی شده است و هدف آن، تحریف روایت تاریخی توسط رژیم نادرشاهی بوده است.
همچنین در صفحهای از «روزنامه اصلاح» بهتاریخ ۲۹ قوس ۱۳۱۲ خورشیدی (۲۰ دسامبر ۱۹۳۳ میلادی) گزارشی دربارهی اعدام عبدالخالق و جزئیات پرونده وی منتشر شده است. از عناوین و متن خبر مشخص است که هدف این گزارش، نمایش اقتدار حکومت نادرشاهی و توجیه اعدام عبدالخالق بوده است. در تیتری با عنوان «صورتفیصلهی محکمهی عالیه شرعی» که به حکم اعدام عبدالخالق و روند محاکمه اشاره دارد. در این روزنامه همچنین با تیتر «رسم به دارآویختن و دفن عبدالخالق تحت نظر مأمورین» به مراسم اعدام عبدالخالق و نظارت مقامهای رسمی بر اجرای حکم اشاره کرده است.
روزنامه اصلاح در زمان حکومت نادرشاه و جانشین او (ظاهرشاه)، ابزاری برای مشروعیتبخشی به اقدامات حکومتی بود. این گزارشها بیشتر بهمنظور جلوگیری از همبستگی مردمی با عبدالخالق و جلوگیری از تکرار چنین اقدامات سیاسی منتشر شدهاند.
۴-۵. پیآمدهای پس از اعدام
پس از اعدام عبدالخالق، دولت وقت به سرکوب گستردهی مخالفان و روشنفکران پرداخت. بسیاری از دوستان و همصنفیهای عبدالخالق به ظن ارتباط با او دستگیر شدند. حکومت از این حادثه برای سرکوب روشنفکران و منتقدان سیاسی استفاده کرد. همچنین خانوادهی عبدالخالق نیز تحت فشار شدید قرار گرفتند و به حاشیه رانده شدند.
بحث و تحلیل (آثار و پیآمدهای اقدام انقلابی عبدالخالق)
۵-۱. آیا اقدام عبدالخالق یک حرکت انقلابی مؤثر بود یا یک اعتراض فردی؟
میرغلاممحمد غبار در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» به نقش برجسته و تاریخی عبدالخالق هزاره در مقابله با استبداد نادرشاه اشاره میکند. او مینویسد: «عمل عبدالخالق بخشی از یک موج مقاومت علیه نادرشاه و حامیان او بود. شش ماه پیش از این حادثه، سید کمالخان، یک دانشجوی افغانستان در آلمان، سردار عزیزخان، برادر نادرشاه و وزیر مختار افغانستان در برلین را ترور کرده بود. همچنین محمدعظیم منشیزاده، معلم لیسه امانی با هدف کشتن وزیر مختار بریتانیا وارد سفارت انگلیس شد و در جریان این حمله سه نفر از کارکنان سفارت را کشت. همچنین دولت نادرخانی محمدعظیمخان را اعدام نمود و برای ایجاد وحشت و سرکوب روشنفکران، خواجه هدایتاللهخان محبوس را نیز به دار آویخت تا رضایت کامل سفارت انگلیس را جلب کند. همچنین در کابل حکومت نظامی بر شدت دهشت و ترور افزود. تمام این صحنههای خونین در برابر چشم وطنپرستان افغانی گسترده بود. از میان این وطنپرستان، جوانی برخاست و گفت: “سید کمالخان و محمدعظیمخان با شهادت خود دم مار را بریدند، اکنون نوبت من است تا خود مار را بکشم.” این گفتار عبدالخالقخان بود» (غبار، ۱۳۴۶).
دو ماه پس از این تصمیم، عبدالخالق ضربهی مهلک به تاجوتخت استبدادی وارد کرد و رژیم مخرب و جبار را به لرزه درآورد. غبار همچنین مینویسد که با ترور نادرشاه توسط عبدالخالق، جان صدها زندانی سیاسی که در دخمهگاهها و زندانهای نادرشاهی مانند سرای موتی در اسارت بودند، نجات یافت. او تأکید میکند که اگر عبدالخالق این اقدام را انجام نمیداد، ممکن بود نادرشاه تمامی این زندانیان سیاسی را قتلعام کند.
بنابراین، از منظر تاریخی، اقدام عبدالخالق را میتوان به دو صورت تحلیل کرد:
الف) حرکت انقلابی: اقدام عبدالخالق در نبود ساختارهای سازمانیافتهی مبارزاتی و در فضایی از سرکوب شدید، نمادی از ارادهی جمعی برای مقابله با استبداد بود. میرغلاممحمد غبار (۱۳۴۶) اشاره میکند که عبدالخالق با این اقدام جان صدها زندانی سیاسی، از جمله مشروطهخواهان را نجات داد. وی مینویسد: «عمل عبدالخالق بخشی از موج مقاومت علیه نادرشاه و حامیان او بود. …عبدالخالق با آگاهی کامل از ماهیت رژیم نادرشاه، تصمیم گرفت که باید مانع جنایات بیشتری شود» (غبار، ۱۳۴۶، ص ۴۴۱).
ب) اعتراض فردی: از سوی دیگر، اقدام عبدالخالق فاقد حمایت سازمانیافته و گسترده از سوی نیروهای سیاسی مخالف بود. بارفیلد (۲۰۱۰) در تحلیل ساختار قدرت در افغانستان تأکید میکند که در دورهی نادرشاه، امکان شکلگیری سازمانهای منسجم سیاسی وجود نداشت و هرگونه حرکت اعتراضی به سرعت سرکوب میشد. بنابراین، اقدام عبدالخالق را میتوان بهعنوان یک حرکت انفرادی تلقی کرد که بهدلیل عدم وجود ساختار و حمایت سازمانی، به یک جنبش پایدار منجر نشد.
۵-۲. آیا اقدام عبدالخالق هزاره در ترور نادرخان در سال ۱۹۳۳ مناسب بود؟
این رویداد از منظرهای مختلف و از جمله مشروعیت، ضرورت و پیآمدها نیز قابل بررسی است. مشروعیت و ضرورت اقدام شامل زمینههای تاریخی و اجتماعی، واکنش به استبداد و انحصار قدرت، و مشروعیت اخلاقی و سیاسی است.
ترور نادرخان توسط عبدالخالق در دورانی رخ داد که سیاستهای حکومت افغانستان، بهویژه علیه اقوام غیرپشتون، با تبعیض و بیعدالتی شدید همراه بود. نادرخان پس از سرنگونی اماناللهخان و به قدرت رسیدن، سیاستهای تمرکزگرایانه و انحصاری را در پیش گرفت که نتیجهی آن تشدید شکافهای قومی و سرکوب سیستماتیک هزارهها و دیگر اقلیتها بود (روبین، ۲۰۰۲). این سیاستها، که ادامهدهندهی سیاستهای استبدادی عبدالرحمانخان بود، هزارهها را از مشارکت سیاسی و اقتصادی محروم کرد (عمادی، ۱۳۹۷).
از منظر روانشناسی سیاسی، عبدالخالق تحت تأثیر شرایط سرکوبگرانهای که اقوام تحت ظلم را به حاشیه رانده بود، دست به اقدام فردی برای اعتراض زد. نظریه محرومیت نسبی گور نشان میدهد که وقتی جوامع احساس کنند که دسترسیشان به منابع یا قدرت بهطور ناعادلانه محدود شده است، احتمال اقدامات انقلابی و خشونتآمیز افزایش مییابد (گور، ۱۹۷۰).
عبدالخالق، با مشاهدهی محرومیتهای اجتماعی و سیاسی جامعهی خود، تصمیم گرفت با این اقدام فردی علیه نماد اصلی این سیاستها یعنی نادرخان اعتراض کند. این حرکت از یکسو نشاندهندهی استیصال فردی و اجتماعی بود و از سوی دیگر تلاشی برای ایستادگی در برابر سرکوب سیستماتیک بهشمار میرفت.
براساس اصول عدالت اجتماعی، اقدام عبدالخالق واکنشی به سیاستهای ظالمانهی حکومت نادرخان بود. همانطور که بارفیلد اشاره میکند، حکومت نادرخان براساس انحصار قومی و حمایت خارجی شکل گرفته بود و فاقد مشروعیت مردمی بود. این وضعیت باعث شد که اعتراضات از شکلهای مسالمتآمیز به کنشهای فردی و خشونتآمیز تبدیل شوند (بارفیلد، ۲۰۱۰).
۵-۳. تحلیل انتقادی واکنشهای حکومت و جامعه
حکومت نادرشاه به اقدام عبدالخالق واکنشی خشن و بیرحمانه نشان داد. خانواده، دوستان و حتا همصنفیهای عبدالخالق تحت سرکوب شدید قرار گرفتند. این سرکوبها شامل اعدام، شکنجه و بازداشتهای گسترده بود. هدف حکومت، ایجاد وحشت در میان جامعه و جلوگیری از تکرار چنین اقداماتی بود. بهگفتهی روبین (۱۹۹۵)، حکومت افغانستان از ابزارهای خشونت برای تثبیت قدرت خود استفاده میکرد و هیچگونه اعتراضی را تحمل نمیکرد.
از منظر اجتماعی، واکنشها به این اقدام متنوع بود: اقدام عبدالخالق حمایت مردمی در میان جامعهی هزاره و دیگر اقوام تحت ستم را در برداشت و این اقدام بهعنوان نمادی از شجاعت و مقاومت مورد استقبال قرار گرفت. اما از طرفی، گروههای حاکم و اقوامی که از سیاستهای نادرشاه بهرهمند بودند، این حرکت را تهدیدی علیه ثبات نظام تلقی کردند (فرهنگ، ۱۳۷۶؛ مأمون، ۱۳۸۹).
۵-۴. ارتباط این واقعه با مبارزات آزادیخواهی مردم افغانستان
اقدام عبدالخالق را میتوان یکی از نخستین اعتراضات آشکار علیه تبعیض ساختاری در افغانستان دانست. دوپری (۱۹۷۳ و ۲۰۱۴) در تحلیل خود از تاریخ افغانستان اشاره میکند که حکومت نادرشاه با تمرکز قدرت در دست یک قوم خاص، به حاشیهنشینی اقوام مانند هزارهها دامن زد. اقدام عبدالخالق در این فضا، نمادی از مقاومت جامعهای بود که تحت تبعیض سیستماتیک قرار داشت.
اقدام عبدالخالق، اگرچه در کوتاهمدت به افزایش سرکوب منجر شد، اما در بلندمدت الهامبخش جنبشهای عدالتخواهانه شد. عبدالخالق نه تنها بهعنوان قهرمان هزارهها، بلکه بهعنوان نماد ملی برای مقاومت در برابر ظلم شناخته شد (غبار، ۱۳۴۶؛ روبین، ۱۹۹۵). در کوتاهمدت، اقدام عبدالخالق به تشدید سیاستهای سرکوبگرانه علیه هزارهها انجامید. حکومت با استفاده از این حادثه، فشارهای اقتصادی و اجتماعی بیشتری بر جامعهی هزاره وارد کرد. بهگفتهی عمادی (۲۰۰۳)، این سیاستها شامل غصب زمینهای هزارهها، مالیاتهای سنگین و محرومیت از خدمات اجتماعی بود. با اینحال، در بلندمدت، اقدام عبدالخالق تأثیرات مثبتی داشت. غور (۱۹۸۸) تأکید میکند که این حرکت به تقویت هویت جمعی هزارهها و افزایش آگاهی اجتماعی دربارهی حقوق اقوام محروم کمک کرد. عبدالخالق نشان داد که مقاومت، حتا در برابر قدرتمندترین ظالمان، میتواند مسیر تاریخ را تغییر دهد.
حرکت عبدالخالق را میتوان از نظر نمادین نیز بررسی کرد. اقدام او نمایانگر ایستادگی در برابر ظلم بود. بارفیلد (۲۰۱۰) در تحلیلهای خود اشاره کرده است که عبدالخالق، علیرغم نبود حمایت سازمانی و مردمی گسترده، توانست با اقدام خود بهعنوان فرد الهامبخش برای جنبشهای آینده تبدیل شود.
۵-۵. پیآمدهای مثبت اقدام عبدالخالق
۵-۵-۱. نجات مشروطهخواهان و گشایش فضای سیاسی: یکی از نتایج فوری ترور نادرشاه توسط عبدالخالق، آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی و بهبود نسبی فضای سیاسی بود. بهگفتهی میرغلاممحمد غبار (۱۳۴۶)، زندانیان سیاسی و روشنفکرانی که در دخمههای سرای موتی و دیگر زندانها اسیر بودند، با مرگ نادرشاه از خطر اعدام نجات یافتند. غبار تأکید میکند که نادرشاه برنامههایی برای حذف کامل روشنفکران و مخالفان سیاسی داشت و این اقدام عبدالخالق نقشههای وی را ناکام گذاشت.
همچنین، مرگ نادرشاه فضایی را برای فعالیتهای روشنفکرانه باز کرد. اگرچه حکومت نادرشاه همچنان ماهیتی استبدادی داشت، اما با رویکارآمدن ظاهرشاه، تغییراتی در سیاستهای اجتماعی و فرهنگی ایجاد شد که به روشنفکران اجازه داد فضای بیشتری برای فعالیت داشته باشند (غبار، ۱۳۴۶؛ دوپری، ۱۹۷۳و ۲۰۱۴).
۵-۵-۲. جلوگیری از نابودی کامل جامعهی هزاره: یکی از برجستهترین پیآمدهای اقدام عبدالخالق، جلوگیری از اجرای نقشه نادرشاه برای لشکرکشی گسترده به هزارستان بود. براساس شواهد تاریخی ارائهشده توسط بارفیلد (۲۰۱۰) و عمادی (۲۰۰۳)، نادرشاه قصد داشت سیاستهای سرکوبگرانهی عبدالرحمانخان را علیه هزارهها تکرار کند. نقشههای نادرشاه شامل اقدامات نظامی و غصب زمینهای هزارستان بود که میتوانست به فاجعهای برای این قوم منجر شود.
عبدالخالق با این اقدام، مانع اجرای این سیاستها شد. حکومت نادرشاه، بهویژه پس از مرگ وی، بهجای لشکرکشی نظامی، سیاستهای غیرنظامی فشار مانند وضع مالیاتهای سنگین و محرومیت از توسعه اقتصادی را در پیش گرفت (غبار، ۱۳۴۶؛ مأمون، ۱۳۸۹).
۵-۵-۳. تغییر در ساختار سیاسی و جلوگیری از سیاستهای استبدادی: اقدام عبدالخالق باعث شد که سیاستهای حکومت افغانستان به سمت اعتدال نسبی حرکت کند. بهگفتهی فرهنگ (۱۳۷۶)، پس از مرگ نادرشاه، برادران وی، شاه محمودخان و هاشمخان، که چهرههایی نسبتا معتدلتر بودند، به قدرت رسیدند. این تغییرات به کاهش تنشها و ایجاد فرصتی برای ظهور صدراعظمهایی خارج از خاندان محمدزایی منجر شد.
این تغییرات، اگرچه بهصورت جزئی و تدریجی بود، اما نشاندهندهی تأثیر اقدام عبدالخالق بر ساختار سیاسی افغانستان بود. روبین (۱۹۹۵) در این زمینه مینویسد که حرکت عبدالخالق، حکومت را مجبور کرد که در سیاستهای خود تجدیدنظر کرده و بهجای استفادهی مداوم از سرکوب نظامی، به ابزارهای دیگری برای مدیریت سیاسی روی آورد. اقدام عبدالخالق نادرشاه را بهعنوان یک نماد استبداد از میان برداشت و حکومت را مجبور به اتخاذ سیاستهای محتاطانهتر کرد. روبین (۱۹۹۵) و فرهنگ (۱۳۷۶) تأکید دارند که ترور نادرشاه نشان داد که استبداد، هرچقدر هم که قدرتمند باشد، نمیتواند بهطور مطلق پایدار بماند.
۵-۵-۴. تقویت هویت جمعی و آگاهی اجتماعی: حرکت عبدالخالق، نه تنها در میان هزارهها، بلکه در کل جامعهی افغانستان، نمادی از مقاومت در برابر استبداد شد. دوپری (۱۹۷۷، ۲۰۱۴) تأکید میکند که اقدام عبدالخالق الهامبخش نسلهای آینده شد و به تقویت گفتمان عدالتخواهی در افغانستان کمک کرد. این حرکت، جامعهی هزاره را از انفعال و حاشیهنشینی خارج کرد و به آنان نشان داد که مقاومت، حتا در برابر قدرتمندترین حکومتها، میتواند ممکن و مؤثر باشد. عبدالخالق به یک نماد ملی تبدیل شد که الهامبخش جنبشهای آیندهی عدالتخواهانه در افغانستان شد (بارفیلد، ۲۰۱۰؛ دوپری، ۱۹۷۷ و ۲۰۱۴).
۵-۵-۵. شکلگیری گفتمانهای عدالتخواهانه: اقدام عبدالخالق موجب شد تا گفتمانهای عدالتخواهانه و حقوق اقوام محروم در فضای عمومی افغانستان بیشتر مطرح شود. بهگفتهی عمادی (۲۰۰۳)، اقدام وی نه تنها اعتراض به ظلم علیه هزارهها بود، بلکه بهعنوان صدای اعتراض ملی علیه تبعیض ساختاری در افغانستان شناخته شد که پیآمدهایی فراتر از مرزهای قومی داشت و به نمادی از مبارزه برای عدالت اجتماعی در سراسر افغانستان تبدیل شد. حرکت عبدالخالق، الهامبخش فعالان سیاسی و اجتماعی در دورههای بعدی شد و به تقویت روحیه مقاومت در برابر حکومتهای مستبد کمک کرد (عمادی، ح. ۲۰۰۳).
نتیجهگیری و پیشنهادات
۶-۱. نتیجهگیری
این مقاله با هدف بررسی اقدام عبدالخالق در ترور نادرشاه و پیآمدهای سیاسی و اجتماعی آن پرداخته است. اقدام عبدالخالق در ترور نادرشاه، نه تنها بهعنوان نقطهی عطفی در تاریخ مبارزات مردمی افغانستان شناخته میشود، بلکه تجلیای از خشم انباشتهشدهی یک جامعهی تحت ستم علیه تبعیضهای ساختاری و استبداد بود. این حرکت، فراتر از یک اعتراض فردی، به یک نماد تاریخی برای مقاومت در برابر ظلم تبدیل شد که پیآمدهای عمیقی برای گفتمان عدالتخواهی و حقوق اقوام محروم در افغانستان داشت.
عبدالخالق، نمایندهی صدای خاموش جامعهای بود که دههها با سیاستهای تبعیضآمیز و نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبهرو بود. تصمیم او، ریشه در شرایطی داشت که جامعه اقوام تحت ستم و بهخصوص هزارهها را از نظر فرهنگی و اقتصادی به حاشیه رانده و از لحاظ سیاسی محروم کرده بود. اقدام او با وجود پیآمدهای سرکوبگرانه در کوتاهمدت، در بلندمدت الهامبخش جنبشهای عدالتخواهانه و تقویتکنندهی هویت جمعی اقوام محروم شد.
احتمالا این سؤال نیز خلق میشود که آیا اقدام عبدالخالق مناسب بود؟ پاسخ به این پرسش بستگی به دیدگاه مورد نظر دارد. از منظر اخلاقی و انسانی، اقدام عبدالخالق واکنشی به دههها ظلم و محرومیت بود و بهعنوان نمادی از اعتراض شجاعانه به استبداد و انحصارگرایی تلقی میشود. از منظر سیاسی و استراتژیک، این اقدام بهدلیل نبود پشتیبانی سازمانی و نداشتن برنامهریزی بلندمدت، پیآمدهای منفی برای جامعهی هزاره به همراه داشت و بهانهای برای سرکوب بیشتر شد. در نهایت، این اقدام را باید در زمینهی تاریخی و اجتماعی آن زمان تحلیل کرد. عبدالخالق بهعنوان یک جوان آگاه و شجاع، صدای اعتراض علیه تبعیض و بیعدالتی بود. همانطور که دوبری تأکید میکند، این حرکت بیش از آنکه یک اشتباه سیاسی باشد، نشانهای از شدت ظلم و نارضایتی عمومی بود (دوپری، ۱۹۷۳).
با اینحال، بررسی این حرکت نشان میدهد که نبود سازماندهی، برنامهریزی استراتژیک و حمایت گستردهی اجتماعی از این اقدام، به محدودیتهای آن بهعنوان یک حرکت انقلابی افزود. درسی که از حرکت عبدالخالق میتوان گرفت، این است که مبارزات عدالتخواهانه باید در بستر ساختارهای قویتر، با حمایت مردمی و استراتژیهای بلندمدت برنامهریزی شوند.
این واقعه همچنین برجسته میکند که سیاستهای تبعیضآمیز و سرکوب اقوام، نه تنها به ثبات سیاسی کمکی نمیکند، بلکه بذر مقاومت و اعتراض را میکارد. بنابراین، تحلیل حرکت عبدالخالق و پیآمدهای آن، نیازمند بازاندیشی در سیاستهای قومیتی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان است.
پیشنهادات
۶-۲-۱. پیشنهادهای پژوهشی
نقش عبدالخالق و دیگر شخصیتهای مبارز در تاریخ عدالتخواهی معاصر افغانستان؛ پژوهش بینرشتهای که حرکت عبدالخالق و سایر رهبران و شخصیتهای مبارز را از منظر تاریخی، اجتماعی و روانشناختی بررسی کند؛
تحلیل ساختارهای تبعیضآمیز نظام سیاسی در تاریخ معاصر؛بررسی سیاستهای تبعیضآمیز حکومتهای افغانستان و ارتباط آن با جنبشهای مقاومت و عدالتخواهانه و آثار و عواقبی که داشته است؛
نقش آموزش و روشنفکری در جنبشهای سیاسی افغانستان؛پژوهشی در تأثیر نظام آموزشی و جریانهای روشنفکری بر شکلگیری مبارزات سیاسی با ارائهی راهکارهای عملی برای اقدامات آینده؛
تحلیل واکنشهای حکومت و جامعه به اقدام عبدالخالق؛ مطالعهی اسناد تاریخی و روایتهای شفاهی میتواند به روشن شدن ابعاد مختلف واکنشها به این واقعه کمک کند؛
بررسی نقش عبدالخالق در ادبیات و فرهنگ عامهی افغانستان؛ تحلیل چگونگی بازتاب اقدام او در شعر، داستان و هنرهای مردمی میتواند به شناخت بهتری از تأثیر فرهنگی او منجر شود.
۶-۲-۲. پیشنهادهای کاربردی
طراحی برنامههای آموزشی دربارهی تاریخ مبارزات عدالتخواهانه؛گنجاندن تاریخ مقاومتها و مبارزات اجتماعی، مانند حرکت عبدالخالق در برنامههای درسی مکاتب و دانشگاهها. هرچند تحت حاکمیت سیاسی در شرایط فعلی به حداقل امکان رسیده است، اما باید ایده و راهکار این کار برای آینده وجود داشته باشد و پژوهشهایی در این زمینه باید انجام شود؛
تدوین کتب درسی جامع دربارهی تاریخ اقوام افغانستان؛تهیه و انتشار کتابهای درسی جامع و بیطرف دربارهی تاریخ اقوام مختلف برای تقویت شناخت تاریخی و کاهش تنشهای قومیتی. این کار باید با رویکرد علمی و بیطرفانه و همچنین واقعگرایانه انجام گیرد.
ایجاد بسترهای گفتوگو میان اقوام افغانستان؛فراهم کردن زمینهی گفتوگو و تعامل میان اقوام از طریق رسانهها و مشارکت نخبگان برای افزایش شناخت اقوام و همگرایی ملی؛
تأسیس انجمنها و مؤسسات پژوهشی با هدف مطالعهی تاریخ معاصر افغانستان؛ایجاد مراکز تحقیقاتی و انجمنهای پژوهشی برای مستندسازی و ترویج آگاهی دربارهی تاریخ مبارزات عدالتخواهانه و مقاومت اجتماعی در افغانستان. وظیفهی این انجمنهای پژوهشی تحقیقات کاربردی با رویکرد آیندهنگارانه باشد؛
تعیین روز یادبود عبدالخالق هزاره؛اختصاص یک روز رسمی برای بزرگداشت عبدالخالق، بهعنوان نماد مبارزه با استبداد. نخبگان و روشنفکرانی که باور به تغییرات ساختاری دارند باید اهمیت این نامگذاری را درک نمایند.
منابع و مأخذ:
- اقرارنامهی منسوب به عبدالخالق، (۱۳۱۲، ۲۹ قوس)، منتشرشده توسط حکومت نادرشاه در روزنامه اصلاح، شماره ۱۱۶.
- روزنامه اصلاح، (۱۳۱۲، ۲۹ قوس)، صورتفیصلهی محکمهی عالیه شرعی و رسم به دارآویختن و دفن عبدالخالق تحت نظر مأمورین، شماره ۱۱۶.
- طرزی، محمود، (۱۳۵۵)، مقالات محمود طرزی، کابل.
- غبار، میرغلاممحمد، (۱۳۴۵)، افغانستان در مسیر تاریخ، کابل: انتشارات آزاد.
- غبار، میرغلاممحمد، (۱۳۴۶)، افغانستان در مسیر تاریخ، قم: پیام مهاجر.
- غبار، میرغلاممحمد، (۱۳۴۶)، افغانستان در مسیر تاریخ (جلد دوم)، کابل: چاپخانه دولتی.
- فرهنگ، میرمحمدصدیق، (۱۳۷۶)، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم: نشر تاریخ افغانستان.
- فرهنگ، میرمحمدصدیق، (۱۳۷۱)، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم: انتشارات احسانی.
- مأمون، رزاق، (۱۳۸۸)، عبدالخالق، اسطورهای از مقاومت، کابل: نشر آزاد.
- مبلغ، احمدحسین، (۲۰۰۵)، «تأملی بر گفتارهای روشنفکری در افغانستان»، دروازه کابل، سال هشتم، جولای ۲۰۰۵ دریافت شده از: https://www.kabulnath.de/Schankar%20Dara/Minare%20Chakari/Ahamad%20Hossain%20Mubalegh/Tamole%20ba%20Rauschanfekri.html
- مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، (۱۳۷۲)، یادنامهی مبارز راه آزادی و قهرمان ضداستبداد شهید عبدالخالق، قم.
- نایل، حسین، (۱۳۷۳)، یادداشتهایی دربارهی سرزمین و رجال هزارهجات، کابل: مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان.
- نبیزاده، محمدعوض (۱۳۸۵)، «یادی از شهید عبدالخالق هزاره»، بازیابیشده از: https://www.khorasanzameen.net/history/mnabizada01.html
- نشریه ندای هزارستان، (۱۳۷۷)، شماره یازدهم، سال سوم، ماه حوت.
- ورسی، ح. (تقوایی، ع.)، (۱۴۰۳)، عبدالخالق هزاره، اسطورهای ماندگار در تاریخ، (بهمناسبت نودویکمین سالگرد شهادت عبدالخالق هزاره)، منتشرشده در فضای مجازی.
- یادنامهی شهید عبدالخالق، (۱۳۷۱)، کتابخانهی مجازی هزارستان.
- The Indian Express. (1933, November 9). The King of Afghanistan Assassinated: Rebel’s Outrage in Broad Daylight. Madras, India.
- Wikipedia contributors. (n.d.). Abdul Khaliq Hazara (assassin). Retrieved from: https://en.wikipedia.org/wiki/Abdul_Khaliq_Hazara_%28assassin%29
- Barfield, T. (2010). Afghanistan: A cultural and political history. Princeton University Press.
- Dupree, L. (1973). Afghanistan. Princeton University Press.
- Emadi, H. (1997). State, revolution, and superpowers in Afghanistan. Praeger.
- Gurr, T. R. (1970). Why men rebel. Princeton University Press.
- Rubin, B. R. (2002). The fragmentation of Afghanistan: State formation and collapse in the international system. Yale University Press
پایان