close

مرحله‌ی جدید منازعات درونی طالبان

یادداشت روز

از همان روزی که طالبان دوباره به قدرت رسیدند (پانزدهم آگست ۲۰۲۱)، این سوال در میان تحلیل‌گران مطرح شد که حکومت طالبان این بار چه قدر دوام خواهد آورد. از نظر تحلیل امکان‌ها، سه عامل می‌توانستند حکومت طالبان را به سوی فروپاشی برانند:

یک- حمله‌ی خارجی از سوی یک یا چند کشور قدرتمند (تجربه‌ی سقوط حکومت اول طالبان)؛

دو- کارزار نظامی موفق مخالفان مسلح حکومت طالبان؛

سه- اختلافات و منازعات درونی طالبان.

در میان این سه، دو عامل اول از ابتدا منتفی بودند. هیچ کشور قدرتمندی دلیل یا علاقه‌ای به حمله به افغانستان و ساقط کردن حکومت طالبان نداشت و امروز نیز ندارد. مهم‌ترین دشمن طالبان -یعنی امریکا- دشمنی خود را کنار گذاشت و از طریق مذاکرات دوحه عملا به طالبان کمک کرد که نظام جمهوری را ساقط کنند و خود قدرت را در دست بگیرند. مخالفان مسلح طالبان نیز تا امروز نتوانسته‌اند که هیچ کشور قدرتمندی را متقاعد کنند که از مقاومت مسلحانه علیه طالبان حمایت کنند. این که این مخالفان بتوانند از طریق جنگ حکومت طالبان را سرنگون کنند بسیار نامحتمل است. اکثر گروه‌های مخالف نه جغرافیای لازم برای راه انداختن یک کارزار موفق نظامی را در اختیار دارند، نه از لحاظ مالی و لجستیکی از توان کافی برخوردار هستند، نه نیروی فعالی کافی دارند و نه از حمایت بین‌المللی بهره‌منداند.

اما آن عامل سوم، یعنی اختلافات و منازعات درونی طالبان، به مرحله‌ی تازه‌ای گذر کرده است. این اختلافات درونی رفته-رفته از سطح شایعات و گمانه‌زنی‌ها گذشته و حالا مظاهر و مصادیق مستندشده‌ی متعددی یافته است. در ماه‌های اخیر، دو رویداد مهم این اختلافات را در مقیاسی بی‌سابقه در معرض دید همگان گذاشت: یکی ترور خلیل‌الرحمان حقانی، از مقامات بلندپایه‌ی حکومت طالبان و کاکای سراج‌الدین حقانی، وزیر داخله‌ی این گروه. دیگری، انتقاد صریح و بی‌سابقه‌ی عباس استانکزی، معین سیاسی وزارت خارجه از ملا هبت‌الله؛  بعد خروج سریع استانکزی از کابل به کمک پشتیبانان قدرتمندش در شبکه‌ی حقانی. همین واقعیت که شاخه‌ی ملا هبت‌الله نتوانست استانکزی را بازداشت کند و جناح مقابل ملا هبت‌الله، با محوریت حقانی، استانکزی را از دسترس رهبر طالبان خارج کرد، نشان می‌دهد که اختلافات درونی طالبان به سطح حمله و دفاع فیزیکی رسیده است و این شتر (یعنی منازعه‌ بر سر کنترل قدرت) را دیگر نمی‌توان به آهستگی از دهلیز گفت‌وگوهای ریش‌سفیدانه و مصلحت‌سنجی‌های ظاهری عبور داد. به بیانی دیگر، به نظر می‌رسد که هردو طرف رقابت در مانورهای خود به جایی رسیده‌اند که دیگر واکنش‌های مصلحت‌آمیز در چارچوب وحدت گروهی را کافی نمی‌دانند؛ یعنی وضعیت طوری است که هر دو طرف می‌دانند که اگر اقدامی برای کوتاه کردن پر و بال طرف دیگر لازم باشد، زمان آن اقدام دیگر فرا رسیده است.

حقانی‌ها در پایتخت و مناطق دیگر تحت کنترل خود از اجرای فرمان‌های ملا هبت‌الله سر باز می‌زنند. از آن سو، ملا هبت‌الله به حقانی‌ها اجازه نمی‌دهد که سیاست تعامل خود با خارجی‌ها و نیروهای سیاسی داخلی غیرطالب را به پیش ببرد. محمل این تقابل نیز از قبل آماده بود. کشمکش‌های قبیله‌ای که در زمان جنگ علیه جمهوریت می‌توانست مسکوت بماند، از این پس سر بالا می‌کنند. آنچه در سه قرن گذشته میان قبایل حل نشده، بعید است که بعد از آگست ۲۰۲۱ به آسانی حل شود یا برای مدتی مدید زیر خاک بماند.

آیا این منازعات راه را برای یک تحول سرتاسری که منجر به فروپاشی حکومت طالبان شود هموار خواهد کرد؟ هنوز زود است که پاسخ مثبت قاطعی به این سوال داده شود. اما سنت سیاسی در افغانستان به صورت پیوسته سنت انقطاع و فروپاشی نظام بوده است و دلیل روشنی دیده نمی‌شود که طالبان از این سنت سیاسی برکنار بمانند. در افغانستان، بارها افراد به خاطر جرایم مختلف حبس ابد گرفته‌اند. اما «حبس ابد» در این ملک هیچ وقت حبس ابد نبوده است. علتش این بوده که نظام حکومتی هرگز آن ثبات و دوام را نداشته که کسی زیر قانون آن دوره‌ حبس ابد خود را طی کند. هر نظامی که آمده، پس از مدت نسبتا کوتاهی سرنگون شده و احکام و قوانین آن نیز با خودش از میان رفته است. یکی از علل اصلی این واژگونی نظام‌ها (در کنار متغیرهای دیگر) منازعه‌ی قدرت از خاستگاه کشمکش قبایل بوده است. علایم جدی‌تر شدن این نزاع تاریخی را امروز نیز به روشنی می‌توان دید.