طالبان بهعنوان یک گروه بنیادگرای اسلامی-جهادی تلاش میکنند تا برای تمامی اعمال و فرامین خود توجیه و روایت دینی بیابند. در همین راستا، ساختار قدرت و سیاست خود را براساس تعابیر رایج از متون دینی بنا کردهاند. هرچند در این ساختار همه چیز بهطور کامل و با جزئیات روشن نیست، اما یک مفهوم مرکزی بهنام «اطاعت» در آن بسیار واضح است و در متون دینی نیز دربارهی آن بهصورت گسترده سخن گفته شده است. علاوه بر این، در روایتهایی که طالبان به آن استناد میکنند نیز روشن شده است که با متخلفان «اطاعت» باید چه برخوردی شود. ادبیات مربوط به اطاعت در میان طالبان به تدریج توسعه یافته و همچنین محیطی که طالبان برای آموزش جنگجویان خود ایجاد کردهاند، به این گروه کمک کرده تا روحیهی اطاعت را بهطور گسترده در میان افراد خود عمومی سازد. اما با وجود همهی اینها، اکنون شکافهایی در میان طالبان در حال نمایان شدن است. البته مشکل عدم اطاعت برای هر شخصی که در برابر ملا هبتالله ایستادگی کند، این است که چنان شخصی با خلاء روایت دینی در این زمینه مواجه میشود- روایتی که این عدم اطاعت را موجه بسازد. و به همین خاطر، که ملا هبتالله پشتوانهی ایدئولوژیک برای اطاعات از خود را دارد اما مخالفان درونگروهیاش فاقد چنین روایتی هستند، عمر استبداد ملا هبتالله را نیز طولانیتر میکند.
ریشههای روایت اطاعت در میان طالبان
در دورهی اول طالبان (۲۰۰۱-۱۹۹۴)، یک عالم دینی پاکستانی بهنام مفتی رشیداحمد لودیانوی به افغانستان آمد و با بنیانگذار و رهبر طالبان، ملا عمر، دیدار کرد. مفتی رشیداحمد در افغانستان خود را از طالبان متأثر نشان داد و برای حمایت از آنان، یک بنیاد خیریه بهنام «رشیدترست» در شهر کراچی پاکستان تأسیس کرد- البته از این طریق در کشورهای دیگر نیز تحت عنوان کمکهای خیریه فعالیت میکرد. او همچنین از طریق روزنامه «ضرب مؤمن» برای طالبان و بهطور کلی گروههای جهادی تبلیغات میکرد. مفتی رشیداحمد که در مدرسهی دیوبندیه در هند تحصیل کرده بود، از نظر دینی در میان علمای پاکستانی چهرهای شناختهشده بود. اگرچه او افکار جهادی بنیادگرایانه داشت، اما در افغانستان خود را از گروههای جهادیای که علیه اتحاد شوروی و دولت متحد آن میجنگیدند دور نگه میداشت. این در حالی است که او از ظهور طالبان استقبال کرد و طالبان را تطبیقکنندگان اسلام اصیل معرفی کرد. او در نامهای به رژیم طالبان در آن زمان، پیروزی این گروه را تبریک گفت و آن را لحظهی افتخارآمیز برای امت مسلمان تلقی کرد. مفتی رشید پس از دیدار با ملا عمر در قندهار به پاکستان رفت و کتاب کوچکی به زبان اردو با عنوان «اطاعت امیر» نوشت. این کتاب در آن زمان توسط طالبان به زبانهای پشتو و فارسی ترجمه شد و ملا عمر اغلب آن را به کسانی که با او دیدار میکردند بهعنوان هدیه میداد و میگفت که اگر کسی میخواهد طالبان را بشناسد، این کتاب را بخواند.
مفتی احمد در آن کتاب چه نوشته بود؟
مفتی رشیداحمد در این کتاب با استفاده از نصوص دینی تا حد زیادی بر حفظ وحدت و اتحاد تأکید و تلاش کرده است به طالبان بگوید که چگونه خود را مانند مجاهدان از فروپاشی حفظ کنند. همچنین گفته است که به «امیر» باید چگونه مشورت داده شود. او در کتاب خود بر اطاعت از امیر تأکید کرده و امر او را امر شریعت دانسته و سرپیچی از آن را گویی سرپیچی از دین و شریعت تلقی کرده است. علاوه بر این، او جابهجایی مسئولان از یک وظیفه به وظیفهی دیگر را نیز ضروری دانسته است، رهنمودی که رهبر کنونی طالبان هنوز از آن بهعنوان یک تاکتیک استفاده میکند. طبق نظر مفتی رشیداحمد و ملا هبتالله، این روش از فساد جلوگیری میکند. این کتاب منبع مهمی برای حفظ و توسعهی ساختار داخلی طالبان بود و رهبری طالبان و خود ملا عمر از آن بهعنوان توجیه دینی قدرت خود استفاده میکردند. بعدها، هنگامی که طالبان پس از سال ۲۰۰۱ جنگ علیه نظام جمهوریت را آغاز کردند، تقریبا همین کتاب را بهعنوان یک دستورالعمل برای جنگجویان خود منتشر کردند.
فرهنگ اطاعت در مدارس طالبان
طالبان بهعنوان یک گروه اسلامی-جهادی خود را تنها با هویت دینی مرتبط میدانند و بر همین اساس در ساختار سازمانی خود برای توجیه وظایف مختلف از متون دینی استفاده میکنند و به نظر میرسد که تا اکنون در این رویکرد موفق بودهاند. با اینحال، طالبان محیط مدارس دینی را نیز بهگونهای ساختهاند که در آنجا به شاگردان بهطور مداوم درس و آموزش در محور اطاعت و پیروی کردن داده میشود. در آنجا از کودکی به شاگردان آموختانده میشود که باید از استاد/رهبر خود اطاعت و او را احترام کنند. شاگردان با روحیهای تربیت میشوند که جرأت مخالفت از آنان گرفته میشود و در این میان، بزرگترین نقش را شرح دینی و تقدسگرایی مفاهیمی مانند اطاعت ایفا میکند که به شاگردان آموزش داده میشود و به آنان تلقین میشود که شک کردن به نیت و ارادهی استاد/رهبر یا پرسوجو دربارهی منطق و دانش او بیاحترامی است. به همین دلیل، در محیط مدرسه و بهطور کلی در میان طالبان، رسم انتقاد وجود ندارد و نسبت به رهبران و استادان نگرش مقدسانگارانه وجود دارد. به همین دلیل، اغلب طالبان ردهپایین دست رهبران و استادان خود را میبوسند و از این طریق با یک عمل ظاهری، احترام و اطاعت خود را به آنان نشان میدهند.
در چنین فضای تنگ اطاعت، هنگامی که بیعت با امیر/رهبر نیز به آن اضافه شود، دروازهی انتقاد و مخالفت بهطور کامل بسته میشود، زیرا براساس اصول طالبان و کتاب مفتی رشیداحمد، رهبر در میان طالبان قدرت مطلق دارد و حتا حق دارد نظر کل شورای طالبان را رد کند. اکنون هرچند به نظر میرسد که میان کابینهی طالبان، مستقر در کابل، و هبتالله در قندهار بر سر برخی موضوعات مهم اختلاف وجود دارد، اما هبتالله با استفاده از صلاحیت خود نظر کابینه را رد میکند و به آنان اعلام کرده است که وظیفهی آنان اطاعت و اجرای اوامر او است، وگرنه باید استعفای خود را تقدیم کنند. تا اکنون، آشکارترین مخالفت با تصمیمات ملا هبتالله از سوی سراجالدین حقانی، رهبر شبکه حقانی صورت گرفته است. او بیش از یک ماه در برابر رسانهها ظاهر نشد و گفته میشد که در خارج از کشور است و بهدلیل مخالفت با ملا هبتالله یا نمیتواند به کشور بازگردد یا از این طریق میخواهد بر او و حلقهی همراهش فشار وارد کند تا به خواستههایش تن دهند. سراجالدین حقانی بهتازگی در خوست در میان هوادارانش ظاهر شده است.
در این زمینه، یک انتظار این است که شاید سراجالدین حقانی و حامیانش در داخل امارت طالبان بهطور آشکار در برابر هبتالله بایستند، اما با توجه به ساختار داخلی طالبان، این کار دستکم در زمان حیات هبتالله ناممکن به نظر میرسد؛ زیرا سراجالدین حقانی با این کار، طبق تعبیر دینی طالبان، بیعت را میشکند و ممکن است به بغاوت متهم شود. همین دلیل است که رهبر طالبان و حلقهی مرتبط و همکار او بهطور گسترده «اطاعت از امیر» را تبلیغ میکنند و با این نام در هر ولایت جلسه و سیمینار برگزار میکنند تا توجیه دینی ایستادگی در برابر هبتالله و مخالفت با او را خنثا سازند.
طالبان از راههای مختلف تلاش میکنند ساختار استبدادی گروه خود را توجیه کنند و تا اکنون نیز تا حدی ظاهرا یکپارچه و متحد باقی ماندهاند. مقدسانگاری امیر و وجوب اطاعت از او به این گروه کمک کرده تا ساختار استبدادی خود را حفظ کند؛ اما به نظر میرسد که این وضعیت پایدار نمیماند. بهویژه زمانی که آنان سعی کنند نه بهعنوان یک گروه یاغی، بلکه بهعنوان دولت یک کشور ظاهر شوند، در داخل با اقشار مختلف تعامل کنند و رضایت آنان را جلب کنند و همچنین با جهان خارج همزیستی و رفتوآمد داشته باشند. در آنصورت، ناگزیر هستند از ساختار استبدادی کنونی فاصله بگیرند. طالبان در تقسیم قدرت با دو چالش عمده روبهرو هستند: از یکسو براساس توجیه و تعبیر دینی خود، تنها علمای دینی و ملاها را شایستهی حکومتداری میدانند و از سویی دیگر، شیوههای معاصر تقسیم قدرت در متونی که آنان برای توجیه قدرت خود به کار بردهاند/میبرند، جایی ندارد. نظم دموکراتیک از قدرت انحصاری طالبان میکاهد و ملا هبتالله را به یک فرد معمولی در میان دیگران تقلیل میدهد. به همین دلیل، حامیان حلقه ملا هبتالله در تبلیغات خود با تأکید میگویند که پیروزی ما در اطاعت از امر امیر است، چون میدانند که تقسیم قدرت براساس یک نظم دموکراتیک به معنای پایان گروه طالبان است.
منابع:
- The Taliban Reader, War, Islam and Politics, Oxford University Press, 2018
- Mufti Rasheed Ludhianvi: Obedience to the Amir – An Early Text on the Afghan Taliban Movement, Publishing GmbH, Berlin, 2015