close

هویت قومی و شکل‌گیری آن در افغانستان

نگاهی جامعه‌شناختی به مفهوم هویت قومی در افغانستان (قسمت دوم)

ذکیه شفایی

هویت قومی در افغانستان چنانچه در نوشته‌ی قبلی نیز مطرح شد، یکی از مهم‌ترین عوامل تعیین‌کننده در روابط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. در جامعه‌ای که ساختارهای قومی عمیقا در نهادهای اجتماعی ریشه دوانده‌اند، فهم هویت قومی نیازمند بررسی عواملی چون خانواده، زبان، تاریخ، سرزمین و دین است. با استفاده از چارچوب نظری پیر بوردیو، به‌ویژه مفاهیم «سرمایه‌ی فرهنگی»، «عادت‌واره» و «میدان اجتماعی»، می‌توان تحلیلی ژرف‌تر از چگونگی شکل‌گیری و تحول هویت قومی در افغانستان ارائه داد. در نوشته‌ی قبلی مختصر سرمایه‌ی فرهنگی را شرح دادم که مجموعه‌ای از دانش‌ها، مهارت‌ها، سلیقه‌ها و شیوه‌های رفتاری است که فرد از طریق خانواده، نظام آموزش یا محیط اجتماعی کسب می‌کند. عادت‌واره، نظامی درونی‌شده از تمایلات و نگرش‌ها است که ما را در جهت خاصی هدایت می‌کند. به زبان ساده، عادت‌واره ساختار درونی‌شده از احساسات، نگرش‌ها، سلیقه‌ها و شیوه‌های عمل‌کردن است که در طول زندگی -به‌ویژه در کودکی و خانواده- در ما شکل می‌گیرد. عادت‌واره، رابطی است بین ساختارهای اجتماعی و کنشی که فرد در مواجهه با ارتباطات اجتماعی از خود بروز می‌دهد. یعنی به ما نشان می‌دهد که چگونه ساختارهای بیرونی (مانند طبقه‌ی اجتماعی، فرهنگ خانوادگی یا آموزش) در درون ما نقش می‌بندند و رفتارهای‌مان را شکل می‌دهند، بدون آن‌که ما واقعا آگاه باشیم.
میدان اجتماعی در اندیشه‌ی بوردیو به معنای عرصه‌ای ساختاریافته از روابط اجتماعی است که در آن کنشگران برای کسب سرمایه‌ (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، نمادین) رقابت می‌کنند. هر میدان قواعد خاص خود را دارد و قوانینی که ممکن است نانوشته و غیررسمی باشند، ولی بر رفتارها تسلط دارند. از نگاه بوردیو میدان‌های اجتماعی گوناگونی وجود دارد، به‌عنوان مثال:

  • میدان هنر: رقابت بر سر نوآوری و خلاقیت، اصالت، و اعتبار هنری.
  • میدان آموزش: رقابت بر سر سند تحصیلی، نمره، و توانایی علمی.
  • میدان سیاست: رقابت بر سر قدرت نمادین و تأثیرگذاری بر مردم.

نکته‌ی مهم این است که سرمایه‌هایی که در یک میدان ارزش دارند، ممکن است در میدان دیگر بی‌ارزش باشند. مثلا سرمایه‌ی فرهنگی یک شاعر، در میدان اقتصاد ممکن است چندان قابل تبدیل به پول نباشد. برای موفقیت در یک میدان، فرد باید حس میدان داشته باشد. یعنی بفهمد در آن میدان «چگونه باید بازی کرد». این حس هم اغلب از طریق عادت‌واره شکل می‌گیرد.

۱. عوامل مؤثر بر شکل‌گیری هویت قومی

الف) خانواده و انتقال سرمایه‌ی فرهنگی

از دیدگاه بوردیو، خانواده نخستین نهاد اجتماعی‌ای است که سرمایه‌ی فرهنگی (از جمله زبان، آداب و رسوم، و ارزش‌های قومی) را به نسل بعد منتقل می‌کند. در افغانستان، خانواده‌ها نقش کلیدی در القای هویت قومی به کودکان دارند. به‌عنوان مثال، فرد پشتون از همان آوان کودکی در درون خانواده «عادت‌واره»هایی را کسب می‌کند که ارزش‌های پشتونوالی (مفاهیم غیرت، مهمان‌نوازی و افتخار قومی) را در خود دارد و بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت او است.

ب) زبان به‌مثابه سرمایه‌ نمادین

زبان تنها ابزار ارتباطی نیست، بلکه نوعی سرمایه‌ نمادین است که مرزهای قومی را تعیین می‌کند. در افغانستان، زبان‌های پارسی دری، پشتو، ازبیکی و پشه‌ای نه‌تنها وسیله‌ی گفت‌وگو، بلکه نشانه‌های هویتی به‌ شمار می‌آیند. بوردیو تأکید می‌کند که تسلط بر زبان رسمی (مانند پارسی دری یا پشتو در بستر اجتماعی افغانستان) می‌تواند موقعیت اجتماعی فرد را در «میدان قدرت» مشخص کند.

ج) تاریخ و سرزمین به‌عنوان روایت‌های هویت‌ساز

تاریخ مشترک و سرزمین اجدادی از عوامل بنیادین در شکل‌گیری هویت قومی به‌ شمار می‌روند. در افغانستان، روایت‌های تاریخی (مانند جنگ‌های افغانستان و انگلیس یا جنگ‌های داخلی دهه‌ی ۹۰ میلادی) و حتا کتیبه‌ها و آثار حکاکی‌شده بر کوهستان‌ها و مجسمه‌های برجای‌مانده از دل تاریخ، به ابزارهایی برای تقویت احساس تعلق قومی بدل شده‌اند. پیر بوردیو این فرآیند را جلوه‌ای از خشونت نمادین می‌داند؛ جایی که گروه‌های مسلط روایت خود را به‌مثابه‌ی «حقیقت» بر دیگران تحمیل می‌کنند.

د) دین و تعامل آن با هویت قومی

هرچند اسلام به‌عنوان دین اکثریت، عامل وحدت در افغانستان به ‌شمار می‌آید، اما در عمل، تفسیرهای قومی از دین (مانند تفاوت‌های مذهبی میان هزاره‌های شیعه و اقوام سنی‌مذهب) می‌تواند به تقویت مرزهای قومی منجر شود. این روزها در شبکه‌های اجتماعی، بحث‌هایی داغ در جریان است و برخی نگاه‌های تک‌بعدی، مرز میان هزاره یا تاجیک بودن را صرفا به شیعه یا سنی بودن فرو می‌کاهند و هویت مردمانی را که خود آشکارا از تعلق قومی‌شان سخن می‌گویند، انکار می‌کنند. پیر بوردیو نشان می‌دهد که چگونه سرمایه‌ی مذهبی می‌تواند در خدمت بازتولید و تقویت هویت قومی قرار گیرد.

۲. نقش تجربیات جمعی در تقویت حس تعلق قومی

الف) مراسم‌های جمعی و انسجام گروهی

مراسمی چون عروسی‌های قومی، جشن‌های نوروز (به‌ویژه در میان تاجیک‌ها و هزاره‌ها)، بازی‌های ملی چون بزکشی و عزاداری‌های محرم (در میان شیعیان از اقوام مختلف) تجربیات جمعی را تقویت می‌کنند. بوردیو این مراسم‌ها را بخشی از سرمایه‌ی اجتماعی می‌داند که پیوندهای درون‌گروهی را مستحکم می‌سازد.

ب) جنگ و هویت‌سازی قومی

تجربه جنگ‌های داخلی افغانستان متأسفانه باعث شده بسیاری از افراد هویت خود را در تقابل با «دیگری» تعریف کنند. برای نمونه، هزاره‌ها با خاطره‌ی جمعی قتل‌عام‌های عبدالرحمانی و کشتارهای دسته‌جمعی چون مزار شریف و یکاولنگ در دهه‌ی نود میلادی، هویت خود را بر پایه رنج، مقاومت و خاطرات جمعی بازتعریف کردند. این پدیده با نظریه‌ی بوردیو درباره‌ی «میدان نزاع» همخوانی دارد؛ جایی که گروه‌ها برای کسب قدرت رقابت می‌کنند.

۳. تأثیر تبعیض و طرد اجتماعی بر تشدید یا تغییر هویت قومی

الف) تبعیض ساختاری و تقویت هویت قومی

جایی که برابری باشد و تبعیضی بر اساس هویت قومی وجود نداشته باشد، وحدت ملی برقرار است و هویت قومی تا جای زیادی امری شخصی است. اما تبعیض سیستماتیک (مانند محرومیت اقتصادی هزاره‌ها یا محدودیت‌های آموزشی برای ازبیک‌ها و یا به حاشیه‌بردن هندوها و سیک‌ها) می‌تواند هویت قومی را برجسته کند. بوردیو این فرآیند را «بازتولید نابرابری» می‌نامد؛ جایی که گروه‌های حاشیه‌نشین برای مقاومت در برابر نابرابری و سلطه، به تقویت هویت خود متوسل می‌شوند.

ب) مهاجرت و تحول هویتی

مهاجرت‌های اجباری، مانند مهاجرت هزاره‌ها به ایران یا پشتون‌ها به پاکستان، یکی از مهم‌ترین مسائل در تحول هویت قومی است. این نوع مهاجرت‌ها معمولا در نتیجه‌ی خشونت، تبعیض، جنگ یا فقر اتفاق افتاده و افراد را ناچار ساخته تا از میدان اجتماعی‌ای که در آن به دنیا آمده‌اند و عادت‌واره‌های خود را در آن شکل داده‌اند، جدا شوند. بوردیو این گسست را نه صرفا مکانی، بلکه نمادین و ساختاری می‌داند؛ زیرا مهاجر با ورود به جامعه‌ای جدید، وارد میدانی می‌شود که قواعد، ارزش‌ها و سرمایه‌های آن با میدان پیشین متفاوت است.

در این شرایط، فرد یا گروه مهاجر ناچار است برای ادامه‌ی بقا و کسب حداقلی از مقبولیت اجتماعی، استراتژی‌هایی برای تطبیق با میدان جدید اتخاذ کند. این همان چیزی است که بوردیو آن را «استراتژی‌های تطبیقی» می‌نامد؛ یعنی مجموعه‌ای از کنش‌ها و جهت‌گیری‌های ناآگاهانه یا نیمه‌آگاهانه که فرد در پاسخ به موقعیت جدید، بر اساس عادت‌واره‌های قبلی و ارزیابی میدان جدید برمی‌گزیند.

در برخی موارد، این استراتژی تطبیقی به شکل «کم‌رنگ‌کردن هویت قومی» بروز می‌یابد. به‌عنوان نمونه، برخی مهاجران هزاره در ایران ممکن است لهجه‌ی خود را تغییر دهند، از لباس یا آیین‌های قومی خودداری کنند یا حتا نام و هویت خود را تا حد امکان با فرهنگ میزبان مشابه سازند. این رفتار نوعی تلاش برای کسب سرمایه نمادین در میدان جدید است؛ چرا که بسیاری از نشانه‌های هویتی آنان در جامعه‌ی میزبان، به‌جای ایجاد احترام، منجر به طرد یا تحقیر می‌شود.

در مقابل، در برخی دیگر از موارد، حفظ و حتا برجسته‌کردن هویت قومی به یک «استراتژی مقاومت» بدل می‌شود. در چنین شرایطی، هویت قومی نه‌تنها کنار گذاشته نمی‌شود، بلکه به ابزار دفاعی و پشتیبان تبدیل می‌شود؛ وسیله‌ای برای حفظ انسجام گروهی، ایجاد شبکه‌های حمایتی درون‌قومی و مقاومت در برابر تبعیض. تشکیل انجمن‌های قومی، حفظ زبان مادری در نسل‌های بعدی و برگزاری رسم و رواج‌های سنتی، و تمایل سخت‌گیرانه به پوشش‌ سنتی ‌پدیده‌هایی که در بین مهاجران افغانستانی ساکن استرالیا و جهان غرب دیده می‌شود، نمونه‌هایی از این نوع مقاومت هستند.

نکته‌ی کلیدی در تحلیل بوردیویی این است که مهاجرت، صرفا جا‌به‌جایی جغرافیایی نیست، بلکه نوعی ورود به میدان اجتماعی جدید با قواعد متفاوت است. سرمایه‌های فردی که در میدان پیشین ارزشمند بوده‌اند (مانند زبان مادری، درجات تحصیلی، یا مهارت‌های سنتی چون مهمانی‌های دوره‌ای)، ممکن است در میدان جدید ارزش چندانی نداشته باشند یا حتا مایه‌ی طرد و تبعیض شوند. به همین دلیل، فرد باید یا سرمایه‌های جدید را کسب کند، یا سرمایه‌های پیشین خود را بازتعریف و بازسازی کند.

تحول هویت قومی در بستر مهاجرت، به‌ویژه در موقعیت‌های پرتنش و تبعیض‌آمیز، بخشی از پویایی میدان اجتماعی است. فرد مهاجر با کنش‌گری‌ای که از دل عادت‌واره و روبه‌رویی با میدان جدید برمی‌خیزد، به بازسازی یا بازتعریف هویت خود می‌پردازد. از این منظر، هویت نه امری ثابت، بلکه محصولی متغیر و پرکشمکش در قلب میدان‌های اجتماعی متفاوت است.

فشرده‌ی این بحث

هویت قومی در افغانستان پدیده‌ای پویا، چندلایه و در حال بازتعریف است که در تعامل با ساختارهای قدرت، سنت و تجربه‌های زیسته شکل می‌گیرد. چارچوب نظری بوردیو با مفاهیمی چون سرمایه، عادت‌واره و میدان، امکان فهمی ژرف‌تر از این فرآیند را فراهم می‌کند. در این نگاه، نهادهایی چون خانواده، زبان، دین و مهاجرت هرکدام نقش فعالی در شکل‌دهی به هویت قومی دارند. همچنین، تجربه‌ی خشونت و تبعیض از طریق حافظه‌ی جمعی، هویت را به ابزاری برای بقا و مقاومت بدل می‌کند. درک این پویایی‌ها می‌تواند به طراحی سیاست‌هایی فراگیر و عدالت‌محور برای افغانستان آزاد در آینده کمک کند.

ادامه دارد…