همزمان با آیینهای سوگواری دهه محرم امسال، شاهد یکی از فجیعترین روندهای بازگشت مهاجران افغانستانی مقیم ایران به کشور خود بودیم. روندی در مقیاس بسیار گسترده همراه با اجبار، تحقیر و رفتارهایی که ظالمانه و غیرانسانی تلقی میگردد. همچنان که سارا مزاری، فعال مدنی و استاد سابق دانشگاه در روز هشتم محرم با اشاره به این رویداد تلخ در دیوار فیسبوکیاش نوشته: «عاشورای واقعی این روزها در مرزهای کشورمان به نحوی دیگر در جریان است. زنان، کودکان، پیرمردان… زیر آفتاب سوزان، بدون آبونان، در وضعیت اسفباری قرار دارند». بااینحال، میلیونها انسانی که بهمناسبت دهه محرم و با ادعای همدلی با واقعه عاشورا در دو سوی مرز، به سروسینه کوبیدند، واویلا سر دادند، اشک ریختند و دستودلبازانه نذر کردند، به نحو تأملبرانگیزی نسبت به این مصیبت وارده بر صدها هزار مهاجر راندهشده، تقریبا بیاعتنایی نشان دادند. رفتاری که به ما هشدار میدهد نمایش همدلانه با مصیبت عاشورا در قالبهای سوگواری، لزوما نمیتواند تأثیر مثبتی بر حس مروت ما بگذارد و از شدت سنگدلی احتمالی ما در قبال مصیبتهای وارده بر دیگران بکاهد.
سوگواری یا تجربهی غمآلود از دست دادن امری ارزشمند مثل زندگی و یا سرمایه در قالب آیینی، پدیدهای رایج در میان همهی اقوام روی زمین است و ریشه در ماقبل تاریخ دارد. بااینحال، اشکال آن بسیار متفاوت و در حال تحول میباشد. آیینهای سوگواری مرتبط به عاشورا که به روایت برخی از مؤرخان مسلمان در سدههای نخستین هجری، در اشکال نسبتا ساده شعرخوانی و گریستن انجام میشد، عمدتا از حدود ۵۰۰ سال پیش به اینسو، مسیر تحول را پیمود- به طوری که امروزه این آیینها در اشکال منقبتخوانی و مداحی، روضهخوانی، شمایلکشی، سینهزنی، قمهزنی، تعزیه، نذربخشی و… نمود پیدا کرده است. عبدالکریم سروش، فیلسوف و پژوهشگر دینی راجع به بسط آیینی واقعه عاشورا میگوید: «در طول تاریخ البته بر این واقعه، واقعهها افزوده شده است… ما همه وارثان این سنتی هستیم که کمابیش از قرن چهارم به اینطرف توسط آل بویه بنیان نهاده شده و توسط صفویان آبیاری شده است» (نفیسی، ۱۳۹۵).
از منظر دیگر، آیینهای سوگواری، بهطور فزایندهای از جنبههای عمدتا تراژیک بهسوی اشکال حماسی متمایل شده است و همچنین جنبههای بصری آن بهویژه در دهههای اخیر، بر جنبههای روایی آن چربیده است و این آیینها حالا بیشتر از آنکه در تلاش بازتاب حقایق عاشورا باشد، به ابزاری برای ابراز هویت امروزی مبدل شده است. به اینخاطر از تماشای مثلا جملهی «ورود اتباع بیگانه ممنوع» بر دروازهی ورودی یک مکان عزاداری در ایران نباید شگفتزده شویم. زیرا این اتباع بیگانه -یعنی افغانستانیهای بختبرگشتهی مهاجر- با آن سرووضعشان، ممکن است از زیبایی و کشش فضای آیین عزاداری بکاهد و بر گونهای خاصی از ابراز هویت اثرات زیباشناختی نامطلوبی برجا بگذارد. همانطور که حضور اینان بهزعم برخی از ایرانیان، از زیبایی فضای یک پارک تفریحی میکاهد و میتوانیم بهیاد آوریم که خبر امثال این عبارتها را در سالهای گذشته بر سر دروازهی برخی از پارکهای تفریحی ایران نیز داشتهایم.
گمان میرود که روند تضعیف شریعت و بازخواستهای سختگیرانهی شرعی، و به موازات آن رشد و بالندگی طریقههای صوفیانه که زمینههای رویکردهای خلاقانهی آیینی را بیشازپیش مهیا کرد، در دورهی زمامداری دودمان تیموریان در خراسان برجسته شد. دو نمونه از اشکال شگوفایی این خلاقیت، جعل روایتهای مرتبط به واقعه عاشورا و مرقد حضرت علی در این دوره میباشد. اولی در هرات به خلق کتاب «روضة الشهدا» انجامید و دومی در بلخ به خلق معماری شکوهمندی بهنام روضه حضرت علی. هردو روضه پیآمدهای ماندگاری در عرصههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی از خود در سدههای بعد بر جا گذاشت.
مرتضی مطهری، از نظریهپردازان معاصر فلسفه اسلامی، ملا حسین واعظ کاشفی، نویسندهی کتاب «روضة الشهدا» را مرد بیانصافی دانسته است که حتا اسامی برخی از بازیگران نبرد عاشورا را جعل کرده است. بهگفتهی مطهری، این کتاب اولین کتاب به زبان فارسی در مرثیهخوانی واقعه عاشورا هست و مرثیهخوانانی که عربی نمیدانستند از روی همین کتاب مرثیه میخواندند. مطهری به نقل از حاجی نوری، نویسندهی کتاب «لوءلوء و مرجان» و با اشاره به مبالغههای صورتگرفته در راستای فاجعهبار نشان دادن حادثه کربلا و گریاندن مردم میگوید امروزه اگر کسی بخواهد بر امام حسین بگرید، باید بر مصیبت ناشی از این تحریفها و مسخها و دروغها بگرید» ( مطهری، ۱۳۷۷، جلد اول، ص ۸۷).
به نظر میرسد که ساختن این دو روضه کمتر با هدف انجام عمل اخلاقی و تقویت رفتارهای همدلانه با پیشوایان و ارزشهای دینی، و بیشتر با هدف هموارسازی راههای درآمد اقتصادی روی دست گرفته شده است. چنین مینماید که کارکرد اقتصادی روضهخوانی، و روضهداری برای گروههای بازیگر هر دو میدان یعنی مجاوران روضه، روضهخوانان و نوحهخوانان اهمیت بیشتری داشته و دارد. در همین راستا تمرکز بازیگران بر جنبههای شورانگیزی آیینهای سوگواری عاشورا از این روی قابل درک میگردد که این شورانگیزی با جذاب کردن میدان رقابت، به افزایش سرمایههای اجتماعی و اقتصادی بازیگران مدد میرساند. در مقام مقایسه، کسانی که با گریستن، قربانی کردن و نذرکردن و سینهزنی و در مجموع حضور در مراسم، نقش پیرامونی در این آیینها دارند، از منظر اقتصادی و اجتماعی در دسته تماشاگران قرار میگیرند. دستیابی این گروه دوم به سرمایه اجتماعی، کمرنگ و به سرمایه اقتصادی موکول به دنیای دیگر در قالب پاداش اخروی شده است. آنچه که گروه تماشاگر بهطور نقد به دست میآورد جنبههای تفریحی این آیینها میباشد که در فضاهای بستهای مثل ایران و افغانستان، خود موهبتی قابل توجه محسوب میشود.
طالبان با سختگیری در اجرای شریعت سعی کردهاند، کارکردهای تفریحی هردو روضه را محدود کنند. مثلا مانع برگزاری آیین نوروزی جهندهبالا در روضه مزار شریف شده و زنان را از گردش در این روضه تقریبا منع کردهاند. به اینصورت جذابیتهای گردشگری روضه را تا حد زیادی کمرنگ و شرایطی را وضع کردهاند که بر درآمدزایی گروه عربتباری موسوم به «ایشان» که بهطور سنتی مدیریت روضه مزار شریف را بر عهده دارد از این قِبَل تأثیر منفی گذاشته است. این سختگیری در حدی است که شامل ممنوعیت دادن تعویذ و تومار شفابخش در محوطه زیارتگاه از سوی «ایشان»ها هم میشود. همچنین گفته میشود که طالبان با گرفتن گوسفندان نذری مردم در دروازههای عمومی چهارباغ، ایشانها را از دسترسی به این منبع درآمد نیز محروم کردهاند. طالبان در آیینهای سوگواری و روضهخوانی مرتبط به محرم نیز با ممنوع کردن آیینهای سوگواری در فضاهای عمومی و سرکها، نصب پرچمها بر سر دروازهی خانهها و دکانها، پخش صدای سوگواری از طریق بلندگوهای مساجد و تکیهخانهها، و نصب خوازهها و ایجاد دروازهها در کوچهها و سرکها که جنبههای تفریحی و حماسی فضای عمومی را تحت تأثیر قرار میدهند، بر درآمدهای بازیگران تا حدی تأثیر منفی گذاشتهاند.
چنان که در آغاز مقاله بهطور ضمنی اشاره شد، این سوگواریها کمتر توانسته گروههای سوگوار را بهسوی رفتارهای اجتماعی مطلوب سوق دهد. بهعنوان مثال، در این روزها که به شکل بیسابقه و فاجعهباری مهاجران افغانستانی از ایران رانده میشوند، در این آیینهای سوگواری نه در آنسوی مرز، یعنی در میان جامعهای که خود را خالق این سوگواریها قلمداد میکند و نه در اینسوی مرز، یعنی جامعهای که پارههایی از تن اجتماعش دچار مصیبت شده، کمتر آوایی در راستای همدلی با این مصیبتدیدگان شنیده میشود و مهمتر از آن، کمتر اقدام عملی از سوی این گروهها و دستههای عزادار در راستای همدلی با این مصیبتدیدگان دیده میشود. از مساجد و تکیهخانههایی که هر شب یا روز دیگهایی از غذاهای چرب و مزهدار بار میکنند، همدلی قابل اعتنایی نسبت به این مصیبتدیدگان دیده نمیشود، و در فضای مجازی به سختی میتوان مطلبی در همدلی با بازگشتیها از سوی گروههای سوگوار عاشورایی دید. پیامهای همدلانهای که طی روزهای تاسوعا و عاشورا در فضای مجازی شکل گرفته بسیار دیرهنگام، و نمایشی میباشد.
بازیل نیکوبین، فعال رسانهای در پلتفرم یوتیوب با اشاره به فقر گسترده از یکسو و مصارف گزاف در آیینهای سوگواری از جمله در ماه محرم از سوی دیگر، ابراز تأسف میکند که شیعیان افغانستان دغدغهی جمعی در زمینهی پیشرفت ندارند. این تیرگی چشماندازی که بازیل نیکوبین میبیند، میتواند با این عبارت که در قالب نوحهای با لهجه هزارهای اجرا میشود، همنوایی شود؛ «چرا این شام غم صبا نموشه؟/غم این بیکسی دوا نموشه؟»
اگرچه سؤال مندرج در این بیت، زمانی که از زبان نوحهخوان اجرا میشود، معطوف به حادثه عاشورا هست، اما بهطور ضمنی میتواند حامل سؤال یک روشنفکر شیعه نسبت به وضع دردناک جامعهاش نیز باشد. به این دلیل که از منظر سیاسی جامعهی خود را بیاختیار و در معرض اشغال میبیند و از منظر فرهنگی، احساس میکند که خودآگاهی لازم بهصورت گسترده در این جامعه هنوز شکل نگرفته و در قبال رویداهای غمانگیز جمعی، وجدان او به سختی فعال میشود. حتا در صورت فعال شدن، و شکل گرفتن آگاهی، از آنجایی که مهارتهای لازم برای بیرونرفت از وضعیت تاریک را در خود نمیبیند، ترجیح میدهد آن خودآگاهی را خام و نااندیشیده بگذارد و از تأمل و گفتوگوی جدی دربارهی آن حتاالامکان سر باز زند.
از منظر دیگر، این جامعه هنوز با خوی یک جامعهی روستایی رفتارش را تنظیم میکند؛ جامعهای که هنوز سرمایه اجتماعی را در قالب رابطهی چشموهمچشمی ارزیابی میکند. لذا کسانی که با نذردادن و قربانی کردن در مسجد گذر و یا دریافت لقب احترامآمیز با انجام سفر زیارتی به مکه یا کربلا، نوعی سرمایه اجتماعی بهدست میآورند، حاضر نیستند از سرمایه اقتصادیشان در زمینههایی مصرف کنند که هنوز مطمئن نیستند از فشار ناشی از چشموهمچشمی بکاهد. این ساختار اجتماعی چشموهمچشمی در اشکال دیگری مثل «قمهزنی» نیز اعتبار اجتماعی میآورد. زیرا که مرد قمهزن با زخمی کردن خود، هم بیباکیاش را به رخ میکشد و هم اینکه بهدلیل ممنوعیت شرعی و عرفی این عمل، جرأت هنجارشکنیاش را تبارز میدهد. دو صفتی که در جوامع استبدادی مثل افغانستان بهطور خاص مورد ستایش قرار میگیرند.
آنچنان که ذکیه شفایی، نویسنده و فعال اجتماعی در روز هفتم محرم در دیوار فیسبوکیاش نوشته؛ «ریشههای بسیاری از دردها نه سرنوشت است و نه طبیعت، بلکه قدرت است و فرهنگی که میتوان و باید آن را دگرگون کرد. با تربیت، با گفتوگو، با مقاومت، با نوشتن، با خلق». گفتوگوهایی که بهویژه در رسانههای عمومی و اجتماعی شکل میگیرد و نوشتههایی که در نکوهش این حجم وسیع از اخراج اجباری و ظالمانه در سایتها و پلتفرمهای مجازی نشر میگردد، اگرچه ناکافی هست، -مثل خواست توقف برخوردهای غیرانسانی با افغانستانیها از سوی هزار و ۳۰۰ کنشگر و هنرمند ایرانی و افغانستانی و یا صداهای منفردی که از این رسانه یا آن رسانه بلند میشود- و نمیتواند راه فاجعهبار بازگرداندن اجباری در مقیاس وسیع را بند کند، اما میتواند آگاهیبخشی کند و حس همدلی را حداقل در میان مردمان معمولی اندکی برانگیزد. در زمانهای که حاکمان در دوسوی مرز به طرز دردناکی نسبت به مصیبتهای بازگشتیهای اجباری بیاعتنا هستند، و مدیران آیینهای سوگواری، رفتارهای نسبتا سنگدلانهای را به نمایش میگذارند، گامهای ولو کوچک مردمان معمولی در راه همدلی با مصیبتدیدگان غنیمتی دستیافتنی هست. آنچنان که در چند روز اخیر شماری از هراتیان و نیمروزیان چنین اقدامهای همدلانهای را بروز دادند؛ با دادن بوتل آبی، نیمهنانی، پرسیدن حالی، دادن لبخندی، و شاید هم در اختیارگذاشتن هرچند موقتی سرپناهی.
منابع:
- نفیسی، مجتبی (۱۳۹۵)، «روشنفکران دینی و افسونزدایی از سوگواری محرم»، سایت بیبیسی فارسی (۱۹ میزان).
- مطهری، مرتضی (۱۳۷۷)، حماسه حسینی، تهران، بنیاد علمی و فرهنگی مرتضی مطهری (چاپ سیام).