close
Photo: Callum Darragh

رئالیسم طالبانی و آفت‌های داخلی آن

طالبان در نشست دوحه شرکت نکردند، چون می‌توانستند شرکت نکنند. یعنی می‌دانستند که برای این شرکت نکردن از سوی هیچ‌یک از بازیگران بین‌المللی مجازات نخواهند شد. مجازات طالبان یعنی طالبان را در تنگنای مالی و سیاسی قرار دادن. جامعه‌ی جهانی دیری است که از این سیاست عقب‌نشینی کرده است. اکنون تعامل با طالبان جوهر اصلی رویکردهای جامعه‌ی جهانی در برابر این گروه است.

آیا مردم افغانستان از رویکرد تعاملی جهان با طالبان زیان خواهند دید؟ به این پرسش بر می‌گردیم. اما برای پاسخ دادن این پرسش نیاز به شکافتن لایه‌ی دیگری از قضیه داریم: ابتدا باید به این سؤال پاسخ داد که جامعه‌ی جهانی چه‌گونه به این نتیجه رسید که تعامل با طالبان ممکن و مفید است.

دولت‌های دنیا به گروه‌هایی چون طالبان به‌عنوان یک «نیرو» نگاه می‌کنند که خوبی یا بدی‌شان در سنگ حک نشده، یعنی دایمی نیست. این دولت‌ها سیستم نظارت (Monitoring) خود را فعال نگه می‌دارند و می‌بینند که مثلا گروه طالبان در مقاطع مختلف زمانی در کجاست و چه نقش جئوپولیتیک بازی می‌کند. همان جایگاه و همان نقش، در فلان مقطع زمانی، تعیین می‌کند که طالبان چه برچسب منفی یا مساعدی دریافت کنند.

طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی هنوز نیاموخته بودند که می‌توانند در رادارهای جامعه‌ی جهانی به رنگ‌های مختلف ظاهر شوند. در آن زمان، ایده‌آلیسم دینی‌شان ساده، بی‌رنگ و تک‌گفتمانی بود. بنا بر آن نگرش ایده‌آلیستی، یک گروه مسلمان شدیدا مؤمن و در حال گسترش قرار بود که منطقه و جهان را فتح کند و پرچم توحید را بر فراز دنیا به اهتزاز درآورد. این گروه برای آن‌که بتواند به اهداف خود دست یابد، نیازی احساس نمی‌کرد که با کسی مذاکره کند یا ذره‌ای از خلوص ایمانی خود کوتاه بیاید. برای همین هم بود که طالبان در آن زمان حاضر نشدند اسامه بن لادن را به امریکا تحویل دهند. طالبان در آن ایام موفق شدند جهان را متقاعد کنند که دل و زبان طالبان یکی است و این‌که می‌گویند جز خود هیچ کس دیگری را قبول ندارند، حرف دل‌شان است. همراهی طالبان با القاعده (به آن شکل بیرقی) نشان می‌داد که هیچ‌کس از ناظران بین‌المللی نیازی به حدس و گمان ندارد. همه چیز روی صحنه بود و هیچ ابهامی وجود نداشت.

دودهه بعد، طالبان از جهتی بسیار مهم دیگر آن طالبان قدیم نیستند. این بار طالبان در سطح بین‌المللی واقع‌گرا شده‌اند و آن ایده‌آلیسم جهان‌گشای مذهبی را کنار گذاشته‌اند. در این نوبت، طالبان تمام توجه خود را بر سرکوب در داخل کشور و حذف تنوع قومی متمرکز کرده‌اند. به بیانی دیگر، توجه خود را از اوهام بین‌المللی دست‌نیافتنی جمع کرده و بر سیاست‌های قابل‌اجرا و قابل مدیریت قومی در داخل افغانستان متمرکز ساخته‌اند. این همان تغییری است که علامت‌هایش به جهان مخابره می‌شود و جهان نیز به آن واکنش مساعدی نشان می‌دهد. برای آنچه «جامعه‌ی جهانی» خوانده می‌شود (از روی مسامحه) این که طالبان در داخل کشور خود چه می‌کنند، اهمیت چندانی ندارد. رویکردی که طالبان در سطح بین‌المللی گرفته‌اند دیگر آن رویکرد نزاع‌جویانه و شهادت‌طلبانه‌ی قبلی نیست؛ رویکرد «ما را با شما کاری نیست» هست. این همان چیزی است که در صفحه‌ی نظارت دولت‌ها به سیگنال سبز تعبیر می‌شود.

وجه جالب این قضیه این است که هرچه طالبان از دامنه‌ی وحشت و ستیزه‌جویی بین‌المللی خود می‌کاهند، جهان جای امن‌تری می‌شود. اما در عین حال، تنها معنایی که این وضعیت برای مردم افغانستان دارد این است که چنین رویکردی وجهه‌ی طالبان را در سطح جهان بهبود می‌بخشد. نتیجه؟ نتیجه این می‌شود که طالبان امکان بقای بیشتری در داخل کشور می‌یابند و دوران ظلمت در افغانستان بیشتر تمدید می‌شود. معنای این سخن، در صورتی طنزآمیز و پیچیده، این است که شهروندان افغانستان وقتی می‌بینند که طالبان در سطح جهان به رئالیسم روی آورده‌اند و «درست‌تر» رفتار می‌کنند، باید بیشتر نگران شوند. سر عقل آمدن طالبان در سطح بین‌المللی (از طریق قطع تهدیدهای تروریستی علیه منافع بازیگران جهانی) تنها معنایی که در داخل کشور دارد تمدید ستم و گسترش ناامیدی است. چرا؟ برای این که خود شهروندان افغانستان از قدرت به چالش کشیدن طالبان بی‌بهره‌اند و در همین حال دیگر هیچ حامی بین‌المللی هم ندارند. حامیان بین‌المللی تازه راه رفاقت با طالبان را یافته‌اند.