عبدالکریم ارزگانی
آیین قربانی پیشینهی بسیار کهن دارد. در همهی آیینهای کهن شکل یا شکلهایی از قربانی وجود دارد که به نیات و مقاصد مختلفی با شیوهها و طی مراسم مشخصی انجام میشود. پرستش و پرداخت کفاره دو تا از نیتهای ثابت و مهم قربانی در همهی فرهنگها و آیین گذشتگان بوده و هنوز هم است؛ یعنی قربانی یا برای پرستش و گرامیداشت الوهیت صورت میگیرد یا هم بهعنوان جبران و کفارهی اعمال انسانی، تا از آن طریق اسباب آمرزش و بخشایش الوهیت و خداوند را فراهم سازد. در اسلام نیز، به تبعیت از آیینهای گذشتهی ابراهیمی، قربانیها معمولا به نیت آمرزش و شکرگزاری به خدواند تقدیم میشوند. پس قربانی نمودن اساسا فداکردن و بخشیدن چیزی، معمولا اموال و حیوانات، به الوهیت برای تقرب و نزدیکی به او تعریف میشود. چنانچه کلمهی «قربانی» از ریشهی عربی «قُرب» و به معنای نزدیک شدن و تقرب جستن گرفته شده. بر مبنای متون اسلامی اولین قربانیها از پسران آدم، هابیل و قابیل، درخواست میشود. ولی قربانی و نذورات ما در ایام «عیدالأضحی» یا همان عید قربان در سنت کهن ابراهیمی ریشه دارد. در متون ابراهیمی نقل میشود که خداوند به ابراهیم فرمان میدهد که پسر خود را در راه خدا قربانی کند، ولی زمانی که ابراهیم پسرش را به قربانگاه میبرد تا او را ذبح کند خداوند گوسفندی از بهشت میفرستد تا به جای پسر ابراهیم قربانی شود. بههر روی، امروزه قربانی در عید قربان یکی از رکنهای اساسی عمل دینی ما را تشکیل میدهد و ما همه ساله این سنت ابراهیمی را به جای میآوریم. با اینحال، لازم به یادآوری است که ما در مبحث حاضر ما ارزش و جایگاه قدسی و الهیِ قربانی را مورد بحث قرار نداده و صرفا به عملکرد اجتماعی قربانی بهعنوان یک پدیدهی اجتماعی میپردازیم.
یکی از مباحت بغرنج و دشوار دربارهی آیینهای کهن بحث تطابق یا عدم تطابقشان با نیازها و مسائل زمانه است. آیا این یا آن آیین کهن با مسائل زمانهی ما همخوانی دارد یا خیر؟ اگر نه، آیا میباید در جستوجوی راهی برای انطباق آیینهای کهن با نیازهای زمانهی خود باشیم یا آن آیینها را دقیقا به همان صورتی که اجداد ما بهجا میآوردهاند بهجای بیاوریم؟ بدیهی است که شرکت در آیینهای جمعی نیازمند فهم چیستی و شناخت چرایی آن است؛ چون در غیر اینصورت تفاوتی نمیکند که به انجام چه عملی مبادرت میورزیم، ارزش آیینها در مفاهیم و نگرشهایی نفهته است که آیین مذکور برای ما تعریف میکند یا خود مظهر آن است. روی همین دلیل است که نیت و قصد در چنین آیینها و مراسمهای جمعی از اهمیت ویژهای برخوردار اند و نمیتوان بدون اقامهی نیتی صریح و روشن، به اجرایشان پرداخت. علاوه بر این، تأمل و غور کردن دربارهی پرسشهای الزامی را پیش میکشد و آن الزام چیزی نیست مگر فهمیدن رابطهای که میان آیینهای جمعی و یک موقعیت خاص تاریخی برقرار است.
آیینها و مناسک جمعی پدیدههای تاریخمند هستند و این تاریخمندی بهطور ساده به جریان و سیلان اشاره میکند. یعنی جامعه یک پدیدهی پویا و در حال سیلان است. سیلان جامعه نه تنها زادهی جبر تاریخ یا حضور جامعه در درون تاریخ است؛ بلکه معرف ماهیت وجودی جامعه نیز است، به بیان ساده، حیات جامعه وابستهی سیلان آن است و هرگاه جامعه راکد و منجمد گردد با خطر نابودی مواجه میشود. تحول جامعه امر عَرَضی نیست. من باب مثال، آیینهای قدیم مجبور نبودند که رابطهی قربانی و گیاهخواری را لحاظ کنند ولی امروزه قربانیها اغلب توسط گیاهخواری و مفاهیم مرتبط با آن به چالش کشیده میشود. هرچند که گیاهخواری مخصوصا در جوامع شرقی مانند هند قدامت بس طولانی دارد، گیاهخواری در دنیای کهن خود نوعی قربانی و حداقل نوعی عبادت تعریف میشود و لذا ذاتا با قربانی در تضاد نیست. در اسلام تغذیه از بعضی جانوران مانند خوک منع شده که خود نوعی محدودیت در گوشتخواری است ولی با ذات گوشتخواری تعارض پیدا نمیکند. در زمانهی ما است که گیاهخواری تبدیل به نوعی نگرش میشود و خودش را با مفاهیم حیاتی زمان ما (مثلا محیط زیست و حقوق حیوانات) پیوند میدهد. لذا، امروزه تمام جوامعی که مراسم قربانی را به جای میآورند ناگزیر و ناچار اند تا صورتمسألهی گیاهخواری را در نظر گرفته پاسخهای خود را در مقابل آن قرائت نمایند. به همین جهت، طبیعتا ما همواره ناچاریم که میان سنت گذشتگانمان و زمانه و عصری که در آن زندگی میکنیم توازن و هماهنگی ایجاد کنیم تا به یاری آن بتوانیم به پیش برویم و همچنان که به سنت گذشتگان و آیینهای کهن خویش ارج مینهیم از کژبینی و دگماندیشی پرهیز کنیم.
یکی از اموری که ما ناگزیر به بازنگری آن هستیم، پیوند قربانی و محیط زیست است. همانطور که میدانیم قربانیها در افغانستان بهصورت کاملا سنتی ذبح شده و میان مردم نذر و پخش میشود؛ همین امر موجب مشکلات محیطزیستی فراوان میگردد. فقدان کشتارگاههای معیاری و مدرن باعث شده که مردم قربانیهای خود را کنار آبروها، جویها و کوچهها ذبح کنند و روزها و هفتهها خون خشکیدهی قربانیها در کوچهها و کنار جویها باقی بمانند. از طرفی، امعاء و احشای غیرقابل خوردن حیوانات و مخصوصا تهماندهی علوفه در شکم آنها بهگونهی کاملا غیرصحی در اطراف خانهها و اماکن عمومی رها میشوند. همین مسأله منجر به مشکلات صحی و زیستمحیطی فراوان میشود و افراد را متأثر میسازد. در واقع هیچ اقدامی، چه عملی و چه فکری، برای سازگار کردن قربانی با محیط زیست صورت نگرفته و مردم هنوز هیچ گونه نگرانی از بابت عواقب سهلانگاری خود احساس نمیکنند. از سوی دیگر، جامعهی افغانی به طب حیوانی ارجی نمینهد و علیرغم کاستیهای فراوان طب حیوانی در افغانستان، مردم نیز تلاش میکنند که تا حد ممکن آن را نادیده بگیرند و متقبل هزینه نشوند. برای همین پس از اعیاد بیماریهای حیوانی بهطور چشمگیری افزایش مییابند. چون مکانیسم روشنی برای شناسایی، قرنتینه و تداوی قربانیهای بیمار وجود ندارد و تاجران مواشی نیز بدشان نمیآید که در ایام عید مواشی ضعیف و بیمارشان را بفروشند و کسب سود کنند.
نگرشی که از مراسم قربانی در بعد اجتماعی آن پشتیبانی میکند این است که قربانی کردن علیرغم طلب آمرزش و شکرگزاری باعث توازن ثروت در جامعهی اسلامی میگردد، یعنی فقیر توسط اغنیا تغذیه میشود. چنین نگرشی هرچند که اشتباه و بیراه نیست نمیتواند تناقضاتی را که خود به میان میآورد حل کند، همانگونه که عملا نیز باعث کاهش فقر نگردیده. نخست، نگرش مذکور فقر را یک وضعیت ثابت در نظر میگیرد و قبلا فرض میکند که فقر میباید وجود داشته باشد تا ثروتمند بتواند صلهی رحم و بخشایش خویش را به کار گیرد. دوم، بهجای ایجاد راهحل برای کاهش و حتا نابودی فقر آن را به ثروتمندان و طبقهی متمول جامعه ارجاع میدهد و بدین طریق موجبات وابستگی فقیر به ثروتمند را فراهم میسازد و چنانچه این وابستگی پایدار و قوی باشد باعث رقیق شدن و چه بسا انفعالشان در تولید اجتماعی میگردد. بدین جهت، فقیر هرگز قادر نمیشود که از سایهی اغنیا و ثروتمندان بیرون بیاید و موجودیتش صرفا در سایهی بخشایش آنان معنا پیدا میکند. به هر روی، مجبوریم بپذیریم که اولویت قشر فرودست گوشت و غذای نذری نیست؛ بلکه آنان به شغل، خدمات اجتماعی، رفاه، تحصیلات و در نهایت برابری نیاز دارند.
برعلاوه، به نظر میرسد که قربانیهای ما -صرف نظر از نیات عبادی و ثواب اخرویاش- منجر به اسراف و تولید بیشازحد غذا در زمانی بسیار محدود و کوتاه میشود. بهتر است این مسأله را اینطور بسط بدهیم که قربانیها، مانند نذرهای اعیاد و مراسمهای مذهبی دیگر، موقتی اند و عملا قادر به ایجاد توازن میان قشرهای مختلف جامعه نیستند. از آنجایی که تضاد طبقاتی یک بحران دائمی است و هرگز متوقف نمیشود، اعمالی که ساختارمند نیستند و پیوسته در بطن جامعه جریان نمییابند قادر به برقراری توازن یا حداقل کاهش تضاد میان طبقات مختلف جامعه نمیشوند. جامعه توسط ساختارها و مکانیسمهای اقتصادی به حرکت میآید و لذا تغییراتی که برای بهبود جامعه اعمال میشوند میباید ریشه در ساختارهای اقتصادی داشته باشند و بهصورت بنیادی به دگردیسی آن ساختارها بکوشند؛ چون در غیر اینصورت کیفیت بنیادی زندگی عوض نمیشود و هر کوششی در سطح باقی میماند. به بیان ساده، قربانیهای ما هرچند که موقتا تب و شدت تضادها را کاهش میدهند نمیتوانند برای بهبود وضعیت، به معنای درست کلمه، مفید واقع شوند چرا که به سرعت خاموش میشوند و از تداوم لازم برخوردار نیستند؛ حال آنکه قشر فرودست جامعه نیازمند تغذیهی دائمی و پایدار اند. برای همین عمل قربانی در سطح باقی میماند و به عمق وضعیت رخنه نمیکند. این مسأله دربارهی نذورات و صدقات ما بهطور کل صادق است؛ چون همهی آنها از وجوب اختیاری و حدود زمانی بسیار کوتاه برخوردار اند. برای نمونه، صدقهای که به یک گدا داده میشود در عین حال که او را تغذیه میکند، نه تنها پیوسته و ایمن نیست که گاه باعث تضمین گدایی فرد میشود. چون همانطور که میدانیم، گدایی یک شغل نیست و هیچ گونه تولید اجتماعیای در پی ندارد.
از سوی دیگر، در اعیاد و مراسمهایی مانند عید قربان، تولید نذورات و قربانیها به انبوهترین شکل خودش میرسد و کالاهایی که در این مدت به شکل غذا در اختیار مردم قرار میگیرند بسیار بیش از آن چیزی است که مردم نیاز دارند یا قادر اند آن را در آن محدودهی زمانی مشخص به مصرف برسانند. میزان گوشت قربانی که در ایام عید تولید و به شکل رایگان میان مردم پخش میشود بسیار بیش از آن است که جامعه قادر به مصرف آن در بازهی زمانی حداکثر چند روز باشد. برای همین بخش قابل توجه آن به هدر میرود یا سبب نوعی پرخوری دیوانهوار میشود: فقیر در ایام عید از پرخوری میترکد. حال آنکه برعکس، باید در نحوهی مصرف غذای قربانی یا کالای حاصله از آن دقت به خرج بدهیم. چون قربانیهای ما رایگان به دست نمیآیند و ما برای تهیهی قربانی هزینههای زیادی را متقبل شده و منابع گوناگونی را به مصرف میرسانیم و نیز چون منابعی که در اختیار داریم همواره محدود و تمامشدنی اند. همانطور که به چشم دیده میشود، قربانیها حتا در صورت حفظ محیط زیست و برخورداری از روش مصرف درست، باعث تولید بیرویه و انبوه مواد غذایی (مشخصا گوشت) میشود و جامعه ناچار است که آن را در زمان بسیار کوتاه به مصرف برساند ولی معمولا موفق نمیشود. در جامعهی شیعی، علاوه بر این، ما با تولید بیرویهی نذورات در ماه محرم نیز مواجهایم و چشمدیدها نشان میدهد که جامعهی شیعی قادر به مصرف آن حجم از مواد غذایی در بازهی زمانی ده روز محرم نیست؛ بهخصوص اینکه مواد غذایی تولیدشده از قابلیت نگهداری درازمدت و ذخیرهشدن برخوردار نیستند.
در حقیقت، تولید بیرویهی چیزها و وسایل یکی از بحرانهای خطیر زمان ما است چون میزان تولید کالای ما بسیار بیش از آن چیزی است که ما نیاز داریم و همین باعث میشود که مقدار قابل توجهی از کالاهای تولیدشده ضایع میشوند. زمانی که کالایی بهصورت انبوه تولید میشود و جامعه قادر به مصرف آن نیست یا کالای تولیدشده به هدر میرود و یا جامعه مجبور میشود که با متقبل شدن هزینههای هنگفت و اضافی کالای تولیدشده را به مصرف برساند؛ تبلیغات و نیاز اجتنابناپذیر ما به خرید مگر چیزی جز سوقدهی ما بهسوی مصرف تولید بیرویه است؟ اما در رابطه به قربانی و نذورات، به نظر میرسد که هنوز هیچ روش جایگزینی ارائه نشده یا مقبول واقع نگردیده چون بیشازهمه با موانع اعتقادی همراه است. بسیاری از علمان دینی معتقد اند که قربانی میباید دقیقا به روش گذشتگان انجام شود (ذبح حیوان) و هرگونه روش جایگزین دگری (مثلا جمعآوری و مصرف آن جهت ارائهی خدمات عمومی) به لحاظ شرعی صحیح نیست. به همین جهت، کشورهای اسلامی و مشخصا افغانستان هنوز قادر نشدهاند که تولید بیرویهی قربانی و نذورات در اعیاد را مدیریت کنند، قربانیهای ما صرف نظر از فواید عبادی-معنویشان یاری چندانی به وضعیت اقتصادی ما نمیرساند. خلاصهی کلام اینکه اگر نه اکنون، در آیندهی بسیار نزدیک، ما ناگزیر خواهیم بود که شیوهی بخشیدن قربانی و مصرف آن را بازنگری کرده و میان اقتصاد جامعه و آیینهای عبادی خویش پیوندی تازه و نو برقرار نماییم.