تصورش دشوار است اما وقتی مرجان میفهمد که طالبان بعد از این اجازه نمیدهند او دانشگاه برود، برایش برابر با اتفاقی بوده که یکی بیاید و برایش بگوید که اجازه نداری بعد از این نفس بکشی. بعد از اعلام دستور طالبان، او شور و شوق زندگی را از دست میدهد. همه چیز برایش سرد میشود. مثلی که زمستان رسیده و سرما خود را هر روز بیشتر به رخ میکشد. هوا دائم برایش گرفته، سرد و ابری است؛ حتا گوشهی چشم بیرمق خورشید نیز ناپدید است. انتظار داشته آن حرکت و اعمال سیاست طالبان موقتی باشد و نوری دوباره بتابد، اما برعکس باد بلند و کشدار پاییزی قصد ماندن میکند. سه سال میگذرد و دختران دانشآموز و دانشجویان همچنان در زمستان میمانند و با سختی آن میسازند. امروز هم سایهای شوم محدودیت بر حق آموزش و آزادی با سوز عجیبی شلاقوار به سروصورت دختران و زنان افغانستان میکوبد و تا عمیقترین سلولهای بدن افراد جامعه نفوذ میکند.
در روزهای اول بعد از دستور بستهشدن مکاتب و دانشگاهها، اندیشههای بیمناک و آشفتهای، مرجان و جمعی از دوستان و همصنفیهایش را پریشان و فرسوده میسازد. از اینرو، او میگوید: «بسیار ناامید و خسته شده بودم. هجوم غصه و درد وحشتناک به جانم افتاده بود. بعد از گذشت مدت زمانی، این سؤال برایم بهوجود آمد که مگر طاقت انسان تا کجا است؟ بلاخره روزی به این نتیجه رسیدم که راهحل این نیست که من اختیار کردهام. باید کاری کرد و حرکتی انجام داد. همین شد که در خلوتی چشمهایم را بستم و اندیشیدم. تعهد کردم که به غریبی و درماندگی باید پایان داد. تا اینکه سپیده از افق با همههای از هزاران نور و امید تیغ کشید. فضا برایم قابل تحمل شد و با گذشت هر روز بهبود یافتم. در مسیر باقی ماندم تا پهنهی آسمان تا بیکران روشن شود.»
بهگفتهی مرجان، او با گذشت زمان دریافت که شهامت از آن کسانی است که جرأت میکنند خودشان را یک روز در آیینه نگاه کنند و روشن و صریح سؤال جدی زندگیشان را بپرسند؛ اینکه رسالت زندگیشان چیست؟ او تأکید میکند که وقتی شهامتِ نگاه کردن به زندگی خود از روبهرو را پیدا کردیم و خود را به چالش کشیدیم، این شجاعت را نیز پیدا میکنیم که همهی سنتهای نامناسب خانواده و جامعه را نیز بشکنیم و زیرورو کنیم. در این شکی نیست که روبهرو شدن با خود جسارت میخواهد. مرجان عنوان کرد که ما باید تلاش کنیم حق اشتباه کردن را به خود بدهیم. بهگفتهی او، چهکسی این حق را جز خود ما به ما میدهد؟ جواب روشن است: هیچکس. مرجان افزود ما اگر این حق را به خود ندهیم در واقع هیچ حقی برای خود قایل نشدهایم.
بهباور مرجان، اگر بنا است دیواری بشکند و تکیهگاهی بریزد، پس هرچه زودتر بهتر. کسی که ریشه دارد از شکستهشدن شاخهها نمیترسد و آنکس که ریشه ندارد، بگذار مغرور برگهای خشک و بارهای تحمیلی خود نماند؛ چون درک فقر و نیستی، اولین گام غنا و سرشاری است که باگامهای طلب و اقدام، شکست و پیروزی، راهیابی و دستیابی میتواند ادامه یابد و همراه شود. مرجان توضیح میدهد تنها چیزی که میتواند مانع از آگاهی به این موارد شود، ذهن و افکار ما است، خصوصا خودباوریهای محدودکنندهای که دربارهی خود ایجاد کردهایم. بهگفتهی او، احساس رهایی عمیقی را که عقلانیت روی صحنه میآورد، خودباوریهای محدودکننده را کنار میزند و به ارادهی استوار و فراگیر فرصت میدهد زمام امور را به دست بگیرد.
افزون بر این، مرجان عقیده دارد که طالبان امروز دختران و زنان افغانستان را گروگان گرفتهاند که پیآمد آن کابوس و سیاهروزی برای کشور است. کسانی که با ایجاد وحشت میخواهند نظم و امنیت ایجاد کنند، خوشحال اند و بهباور خودشان سربلند؛ اما در حقیقت بیموترس گسترده اجازه نمیدهد صدای مردم بلند شود. تمام افراد جامعه، وحشتزده و ساکت خود را کنار کشیدهاند و در تقلای پیدا کردن لقمهنانی مصروف کار هستند.
از اینرو، مرجان میگوید: «نمایش هراسافگنی را که چند سال قبل طالبان داشتند، هنوز در خاطرهی مردم افغانستان است و هیچ مهر و محبت دروغین نمیتواند باعث فراموشی آن شود. هرچند طالبان در تلاش هستند پیشینهی شکنجه و کشتار، انفجار و انتحار، توهین و تحقیری که بر مردم روا داشتند را سفیدنمایی کنند و نشان دهند که حامی و طرف مردم هستند. سعی میکنند خود را بخشنده نشان دهند؛ البته چیزی را به مردم نمیبخشند جز حق نفس کشیدن، بیرون آمدن از خانه- نه برای همه بلکه فقط برای مردان جامعه. زنان باید در خانه باشند و دختران بدون آموزش بزرگ شوند و هرچه زودتر شوهر کنند و بردگی مردان را بپذیرند.»
بهگفتهی مرجان، شما رفتار فعلی طالبان را نگاه کنید و سابقهی تاریخی این گروه را ببینید. آنان امروز با نمایش رحمت القا میکنند و تبارز میدهند که برای صلاح و منافع مردم و کشور تلاش میکنند. در این میان، تعدادی با تأسف باور میکنند که حضور آنان غنیمت است. باور میکنند که وجود همین حاکمان است که آرامش و امنیت را آورده است؛ آرامشی که همواره سرشار از اضطراب و حس خفگی است. طالبان هم خوشحال اند که حرف اول و آخر را در همه جا این گروه میزند. درحالیکه بهگفتهی مرجان، امروز تمام مردم در تشویش و اضطراب اند، هیچ صداقتی در رفتار طالبان وجود ندارد جز نفرت؛ نفرت از دخالت آنان به زندگی و حوزهی خصوصی مردم. نفرت از گذاشتن موانع پیش روی شادی و آرامش و حال خوب مردم.
مرجان، با بیان احساس خود به شرایط نامناسبی که دختران و زنان افغانستان در آن قرار دارند افزود: «گاهی ما فکر میکنیم مواجهه با چیزی ترسناک بدترین اتفاق است، اما من بر این باور هستم که انتظار و تصور مواجهه با چیزی ترسناک، وحشتی فراتر از تخیل و تحمل آدمی است. شک ندارم و سوگند میخورم که امروز دختران و زنان در افغانستان این چیزی را که به آن اشاره دارم، تجربه میکنند. وحشت آنکه نیمهشبی زمینلرزهای رخ دهد و آهن و یا چوبی ما را به زیر گیرد، ترسی که در آن لحظه بر آدم غالب میشود، خوف آن لحظهای که چیزی روی گلوی ما مینشیند و راه نفس را میبندد خیلی کمتر است از هراس اینکه هر بار در کوچه و جاده گشتوگذار میکنیم، منتظر اتفاقی هستیم که ممکن زندگیمان را تباه و سیاه کند. یک اتفاق وقتی افتاد، افتاد. چیزی که آدم را آزار میدهد، آن چیزی که آدم را از پا میاندازد، ناامیدی و انتظار افتادن در دام وحشت است. مگر نشنیدیم که گفتهاند؛ مِه گاهی از سیل هم کشندهتر است.»
مرجان با بیان اینکه ما نظم پوشالی و دروغینی را که طالبان بهوجود آوردهاند حقیر و بیچارگیشان را برملاشده به حساب میآوریم، افزود: «کسانی هستند که در حوادث تروریستی که عامل آن طالبان بودند، عزیزانشان را از دست دادهاند. غیرممکن است که مردم فراموش کنند. برای خانوادهها هنوز هم اندوه سنگین و خشم برانی است. اشکها خشک نشدهاند. همین طالبان بودند که ماشین برندهی جنگ و اتفاقات غریب و مرگآور را به عهده داشتند. با اینحال، هر کسی که عزیز و دلبندی را از دست داده، بیشک در خفا و ته دلش میداند که هیچ نیرنگی، هیچ رفتار و حرکت تملقجویانهای، هیچ سیاست دروغینی نمیتواند از برندگی تیغ دردشان کم کند یا عزیزانشان را به آنان باز گرداند.»
با این همه، مرجان عنوان کرد که مبارزه و ستیز دختران و زنان مبارز و شجاع با طالبان ادامه دارد تا روزی که شهروندان اختیار انتخاب و زندگیشان را بدست گیرند و به حقوق شهروندی برسند. بهگفتهی او، دختران افغانستان حالا یک جمع قدرتمند هستند. جمعی که میتوانند به همدیگر راهی مناسب را نشان دهند. مرجان با آن چهرهی آرام و صدای جدیاش افزود که دختران و زنان آزادیخواه امروز در سطح داخلی و بینالمللی گفتوگوی گسترده دارند. حضور شان بیتأثیر و نمایشی نیست، بلکه دلایل محکمی بر بودن دارند و سهم قدرتمند برای تغییر وضعیت در افغانستان. وقتی یک جمع مسئول و متعهد بهخاطر رهایی از سرگردانی ظلمتبار به راهحل و مسیر فردا فکر میکنند، حتما به افق و نوری امید دارند. دختران افغانستان از بودن در کنار هم انرژی میگیرند و با انگیزه به تلاشهایشان ادامه میدهند.