کیامهر حیدری
مقدمه
«حامد (نام مستعار)، دانشجوی ممتاز و شاگرد اول دانشگاه، پس از سالها تلاش و کسب نمرات عالی، با امید و آرزو وارد بازار کار شد. او با اعتماد به نفس بالا و مدرک تحصیلی درخشان، در یک شرکت معتبر استخدام شد. اما بهزودی، رویای او به کابوسی تبدیل شد. حامد در اولین جلسهی تیمی، نتوانست ایدههای خود را به درستی بیان کند و همکارانش از بیتفاوتی و عدم مشارکت او ناراحت شدند. در پروژههای گروهی، او نمیتوانست با دیگران هماهنگ شود و اختلاف نظرهای کوچک را به تعارضات بزرگ تبدیل میکرد. فشارهای کاری و موعدهای تحویل پروژه، او را دچار استرس شدید کرد و نتوانست به خوبی از پس آن برآید. حامد حتا در برقراری ارتباط با مدیرش نیز مشکل داشت و نتوانست انتظارات شغلی را به درستی درک کند.
در زندگی شخصی نیز، حامد با چالشهای بزرگی روبهرو بود. دوستانش به مرور از او فاصله گرفتند، زیرا او نمیتوانست احساسات آنان را درک کند و در مواقع بحرانی حمایت عاطفی لازم را ارائه دهد. رابطهاش با خانواده نیز بهدلیل عدم توانایی در مدیریت هیجانات و حل تعارضات، تیره و تار شد. علی احساس تنهایی و شکست میکرد و نمیدانست چرا با وجود همهی تلاشهایش، نمیتواند در زندگی شخصی و حرفهای خود موفق باشد.»
سناریویی که بیان شد مشکل اکثر دانشآموختگانی است که با داشتن تحصیلات آکادمیک، در برخورد با چالشهای واقعی زندگی و کاری با مشکلات مواجه شدهاند. ریشهی این مشکلات در نوع آموزش، یادگیری و محتوای آموزشی نظامهای سنتی آموزشی نهفته است. بنابراین، موفقیت در زندگی به کسب مهارتهای فراتر از شاگرد اول بودن در دنیای پیچیدهی امروزی نیاز دارد.
۱. تبیین مسأله
نظامهای آموزشی سنتی در بسیاری از کشورها، از جمله افغانستان اغلب موفقیت را با معیارهای کمی مانند نمرات بالا و رتبههای تحصیلی میسنجند. این نگرش، با تأکید بیش از حد بر حفظیات و موفقیتهای آکادمیک، مهارتهای ضروری را که برای زندگی واقعی، تعاملات اجتماعی و پیشرفت حرفهای لازم هستند، نادیده میگیرد. درحالیکه موفقیت تحصیلی اهمیت دارد، این تعریف محدود از موفقیت، دانشآموزان و دانشجویان را از دستیابی به مهارتهایی مانند هوش عاطفی، خلاقیت، حل مسأله و کار تیمی محروم میکند. این مهارتها نه تنها برای بهبود عملکرد فردی، بلکه برای ایجاد جامعهی منسجم و اقتصاد پایدار ضروری اند.
هوش عاطفی (Emotional Intelligence) و مهارتهای نرم (Soft Skills) بهعنوان دو عامل اساسی در موفقیت شخصی، اجتماعی و حرفهای شناخته میشوند. هوش عاطفی به توانایی فرد در درک، مدیریت و استفاده از هیجانات خود و دیگران اشاره دارد، درحالیکه مهارتهای نرم شامل تواناییهایی مانند ارتباط مؤثر، کار تیمی، حل مسأله، انعطافپذیری و مدیریت استرس میشوند. این مهارتها نقش کلیدی در موفقیت افراد در محیطهای کاری پیچیده و روابط اجتماعی ایفا میکنند.
با اینحال، نظامهای آموزشی سنتی اغلب بر آموزش محتوای درسی و آزمونهای استاندارد متمرکز هستند و کمتر به پرورش این مهارتها میپردازند. این رویکرد منجر به ایجاد نسلی میشود که ممکن است در حل مسائل نظری مهارت داشته باشند، اما در مواجهه با چالشهای واقعی زندگی، تعاملات اجتماعی و محیطهای پیچیدهی کاری، دچار ضعف باشند. بزرگترین مشکل نظامهای آموزشی سنتی این است که آنها بهجای پرورش تواناییهای چندبعدی دانشآموزان، تنها بر جنبههای شناختی و آکادمیک تأکید میکنند. این امر باعث میشود دانشآموزان نتوانند بهطور کامل برای زندگی واقعی و چالشهای آینده آماده شوند.
در نظامهای آموزشی سنتی، بهشمول افغانستان تأکید بیش از حد بر دانش تئوری با رویکرد حفظ محور، کمبود آموزگاران متخصص در آموزش مهارتهای عاطفی و اجتماعی، و عدم توجه به پرورش تواناییهای نرم و هوش عاطفی، ضرورت و اهمیت بازنگری در شیوههای آموزشی را در نهادهای آموزشی و تحصیلی نمایان میسازد. این شرایط، دانشآموزان را از دستیابی به مهارتهایی که برای موفقیت در دنیای پیچیدهی امروز نیاز دارند، محروم کرده است. هدف این نوشتار، تحلیل اهمیت مهارتهای نرم و هوش عاطفی-اجتماعی در کنار موفقیت آکادمیک و بررسی ضرورت بازنگری و اجرا در ساختار محتوای درسی، برنامهریزی درسی و شیوههای تدریس و یادگیری است.
برای دستیابی به این هدف، پرسشهای زیر مطرح میشوند:
- چرا موفقیت واقعی به مهارتهایی فراتر از شاگرد اول بودن نیاز دارد؟
- هوش عاطفی و مهارتهای نرم به چه معنا است؟ و کاربرد آنها در زندگی واقعی چیست؟
- کدام مهارتهای نرم باید به دانشآموزان آموزش داده شود؟
- یادگیری این مهارتها برای دانشآموزان در کشورهای کمتر توسعهیافته مانند افغانستان چه ضرورتی دارد؟
- مؤسسات آموزشی، مدیران و آموزگاران چگونه میتوانند در تقویت این مهارتها نقش مؤثری ایفا کنند؟
این نوشتار در چندین بخش تنظیم شده است. در بخش نخست، مفهوم موفقیت چندبعدی از جدیدترین منابع علمی معرفی شده و سپس به بررسی و مقایسهی هوش شناختی و هوش عاطفی پرداخته میشود. در ادامه، تعریف و کارکرد هوش هیجانی-اجتماعی و اهمیت و کارکرد مهارتهای نرم در شغل و زندگی حرفهای با جزئیات بیشتری مورد بحث قرار خواهد گرفت.
در بخش دوم نوشتار، چالشهای نظامهای آموزشی سنتی بررسی میشود. این بخش به موانع موجود در نظام آموزشی افغانستان، بهویژه در زمینهی بهرهگیری از هوش هیجانی-اجتماعی و مهارتهای نرم میپردازد. نقش نهادهای آموزشی، مدیران و آموزگاران در تقویت این مهارتها، تجربیات بینالمللی و الگوگیری از آنها، و در نهایت، پیشنهادهایی برای اصلاح و بهبود فرآیندهای آموزشی ارائه خواهد شد.
۲. مبانی نظری و مفهومی
۱-۲: تعریف موفقیت چندبعدی
موفقیت چندبعدی، همانطور که دانیل گلمن (۲۰۲۰) در کتاب مشهور خود بهنام «هوش عاطفی» مطرح میکند، فراتر از دستآوردهای تحصیلی و نمرات درسی است و شامل رشد عاطفی، اجتماعی و شخصی فرد میشود. این نوع موفقیت بر توانایی شناخت و مدیریت احساسات، برقراری ارتباط مؤثر با دیگران، همدلی، حل تعارضات، انگیزه، پشتکار و هدفگذاری تأکید دارد. همچنین، حفظ تعادل بین سلامت روانی و جسمی، مدیریت استرس و دستیابی به رضایت شغلی از دیگر ابعاد آن است. موفقیت چندبعدی به فرد کمک میکند تا در زندگی شخصی، اجتماعی و حرفهای به شکلی متعادل و رضایتبخش عمل کند و چالشهای زندگی را به شیوهای مؤثر مدیریت نماید. هوش عاطفی (EQ) بهعنوان عامل کلیدی، نقش مهمی در دستیابی به این نوع موفقیت ایفا میکند (گلمن، ۲۰۲۰).
پژوهشهای اخیر که توسط ساندارارامان و همکاران (۲۰۲۵)[۱] انجام شده نشان میدهند که موفقیت دیگر یک مفهوم تکبعدی مبتنی بر نمرات تحصیلی نیست، بلکه بهعنوان یک فرآیند تحولآفرین تعریف میشود که شامل رشد فردی، رفاه اجتماعی، سلامت روان، پشتکار، تأثیرگذاری بر جامعه و پیشرفت شغلی است. اکنون دانشآموختگان موفقیت را نه فقط براساس شاخصهای دانشگاهی، بلکه با توجه به ابعاد مختلف زندگی شخصی، اجتماعی و حرفهای خود ارزیابی میکنند. در ادامه این تعاریف را مرور میکنیم:
۱- فراتر از نمرات تحصیلی؛ موفقیت بهعنوان یک فرآیند تحولآفرین: نگرش سنتی به موفقیت تحصیلی معمولا بر معدل، رتبهبندی دانشگاهی و فارغالتحصیلی تأکید دارد، اما یافتههای پژوهشها نشان میدهد که دانشآموختگان امروزی موفقیت را ترکیبی از یادگیری، رشد فردی، حفظ سلامت روان و ایجاد تعادل میان کار، تحصیل و زندگی شخصی تعریف میکنند. این دیدگاه نشان میدهد که موفقیت صرفا به عملکرد تحصیلی محدود نمیشود، بلکه شامل بهبود کیفیت زندگی و آیندهی دانشجویان در سطح اجتماعی و فردی است.
۲-توسعهی فردی: عامل کلیدی در موفقیت چندبعدی: پژوهشها تأکید دارند که دانشجویان موفقیت را در بهبود مهارتهای شخصی، اجتماعی و حرفهای میبینند. آنان معتقد هستند که رشد فردی، تقویت مهارتهای ارتباطی، انعطافپذیری و تابآوری در برابر چالشها از عناصر ضروری موفقیت است. علاوه بر این، دانشجویان انتظار دارند که نظامهای آموزشی به آنان مهارتهای کاربردی برای زندگی و آیندهی شغلی را بیاموزند تا بتوانند در موقعیتهای چالشبرانگیز عملکرد بهتری داشته باشند.
۳- اهمیت سلامت روان و تعادل در زندگی: بسیاری از دانشآموختگان معتقد هستند که بحرانهای جهانی، از جمله همهگیری COVID-19و سایر بحران محیط زیستی، باعث شده آنان اهمیت سلامت روان، رفاه شخصی و تعادل در زندگی را بیش از پیش درک کنند. امروزه موفقیت تنها در نمرات بالا و پیشرفت تحصیلی خلاصه نمیشود، بلکه سلامت روان و رضایت شخصی نیز بخش مهمی از موفقیت محسوب میشود.
۴- موفقیت و نقش مشارکت اجتماعی و حرفهای: یکی از ابعاد کلیدی موفقیت، توانایی تأثیرگذاری بر جامعه و پیشرفت شغلی است. پژوهشها نشان میدهند که دانشجویان موفقیت را نه تنها در کسب دانش، بلکه در توانایی استفاده از آن برای کمک به جامعه و ارتقای سطح زندگی دیگران تعریف میکنند. بسیاری از دانشجویان بر این باور هستند که موفقیت فراتر از کسب مدرک است و شامل توسعهی مهارتهای عملی و کمک به رشد اجتماعی و اقتصادی جامعه میشود. از اینرو، دانشگاهها باید برنامههای حمایتی و مشاورهای برای کمک به دانشجویان در مسیر موفقیت حرفهای ارائه دهند.
پژوهشها تأکید میکنند که موفقیت یک مسیر جامع شامل رشد فردی، تعادل در زندگی، رفاه اجتماعی و مشارکت در جامعه است. این تغییر در نگرش، دانشگاهها و سازمانهای آموزشی را ملزم میکند که برنامههایی برای حمایت از دانشجویان ارائه دهند که نه تنها بر موفقیت تحصیلی، بلکه بر سلامت روان و مهارتهای زندگی آنان تمرکز داشته باشد (Sundararaman et al., 2025).
۲-۲: هوش شناختی (Cognitive Intelligence – IQ)
به ظرفیت ذهنی فرد در پردازش اطلاعات، حل مسائل منطقی، تفکر انتزاعی، درک روابط بین مفاهیم و یادگیری از تجربهها اشاره دارد. این نوع از هوش عمدتا با تواناییهای تحلیلی، استدلالی و ریاضی مرتبط است و معمولا از طریق تستهای استاندارد IQ سنجیده میشود. وکسلر (۱۹۴۰-۱۹۴۳) هوش شناختی را «ظرفیت فرد برای عمل هدفمند، تفکر منطقی و سازگاری مؤثر با محیط» تعریف میکند. این نوع هوش نقش مهمی در موفقیت تحصیلی و عملکرد شغلی دارد اما به تنهایی تضمینکنندهی موفقیت در تعاملات اجتماعی و مدیریت هیجانات نیست. در مقابل، هوش عاطفی (EI) شامل توانایی درک، تنظیم و مدیریت احساسات خود و دیگران است (Furnham, 2016).
در پژوهشی[۲] که اخیرا توسط ساندارارامان و همکاران (۲۰۲۵)[۳] انجام شده است، هوش شناختی با ابعاد آن تعریف شده است. در این پژوهش آمده است که هوش شناختی به توانایی فرد در پردازش اطلاعات، حل مسائل پیچیده، استدلال منطقی، و یادگیری دانش جدید اشاره دارد. این نوع هوش بهطور سنتی از طریق معیارهایی مانند نمرات تحصیلی، معدل، موفقیت در آزمونهای استاندارد، و توانایی تحلیل اطلاعات ارزیابی میشود. براساس این مقاله، بسیاری از دانشگاهها و مؤسسات آموزشی از معیارهای سنتی مانند معدل کل، نرخ فارغالتحصیلی، و موفقیت در آزمونهای استاندارد بهعنوان شاخصهای موفقیت دانشآموزان و دانشجویان استفاده میکنند. این نشان میدهد که سیستمهای آموزشی هنوز تا حد زیادی بر ابعاد شناختی هوش تأکید دارند. هوش شناختی شامل ابعادی مانند تفکر تحلیلی، حافظه، استدلال منطقی، تصمیمگیری مبتنی بر داده، و عملکرد تحصیلی است. ابعاد هوش شناختی در ادامه بیشتر توضیح داده شده است:
- توانایی تحلیل و تفکر انتقادی (Analytical and Critical Thinking): این بعد از هوش شناختی شامل توانایی تجزیهوتحلیل دادهها، بررسی الگوها، و استدلال منطقی برای حل مسائل است. در محیط دانشگاهی، دانشجویانی که از این مهارت برخوردار هستند، میتوانند اطلاعات را پردازش کرده و تصمیمات آگاهانهتری بگیرند.
- حافظه و یادگیری (Memory and Learning Ability): یکی از شاخصهای مهم هوش شناختی، توانایی ذخیره، بازیابی، و پردازش اطلاعات جدید است. در سیستمهای آموزشی سنتی، دانشجویان براساس توانایی حفظ اطلاعات و بازتولید آن در امتحانات سنجیده میشوند.
- استدلال منطقی و حل مسأله (Logical Reasoning and Problem-Solving): این مهارت به افراد کمک میکند مسائل پیچیده را به روشهای منطقی و علمی حل کنند. در مقاله اشاره شده است که دانشجویان باید فراتر از حل مسائل آکادمیک، مهارت حل چالشهای زندگی واقعی را نیز کسب کنند.
- توانایی تصمیمگیری مبتنی بر داده (Data-Driven Decision Making): بسیاری از معیارهای سنجش موفقیت دانشگاهی براساس توانایی فرد در تحلیل دادههای کمی و کیفی است. در این مقاله به استفاده از ابزارهای دادهمحور برای اندازهگیری میزان موفقیت دانشجویان اشاره شده است.
- سرعت پردازش اطلاعات (Processing Speed): سرعت پردازش اطلاعات و پاسخدهی به مسائل یکی از عوامل مهم در سنجش هوش شناختی است. در محیطهای کاری آینده، افرادی که بتوانند به سرعت اطلاعات را تحلیل کرده و پاسخ مناسب ارائه دهند، مزیت رقابتی خواهند داشت.
- مهارتهای تحصیلی و عملکرد دانشگاهی (Academic Performance): موفقیت دانشجویان اغلب از طریق معیارهایی مانند نمرات تحصیلی، فارغالتحصیلی بهموقع، و پذیرش در تحصیلات تکمیلی سنجیده میشود. این نشان میدهد که عملکرد تحصیلی، یکی از اصلیترین شاخصهای هوش شناختی در محیطهای آموزشی است(Sundararaman et al., 2025).
۳-۲: هوش عاطفی (Emotional Intelligence)

هاوارد گاردنر (۱۹۸۳) در مدل هوشهای چندگانه، هوش درونفردی (Intrapersonal Intelligence) و هوش بینفردی (Interpersonal Intelligence) را بهعنوان دو مؤلفهی مهم مطرح میکند که بعدها به مفاهیم گستردهتری از ESI منجر شدند. سالوی و مایر (۱۹۹۰) هوش هیجانی را بهعنوان توانایی درک، فهم، مدیریت و استفاده از هیجانات برای تسهیل تفکر معرفی کردند و آن را بخشی از هوش اجتماعی در نظر گرفتند. گلمن (۱۹۹۵) هوش هیجانی را مجموعهای از شایستگیها و مهارتهایی میداند که عملکرد فرد در محیطهای کاری و اجتماعی را هدایت میکند.
در کتاب «هوش عاطفی»، اثر دانیل گلمن، هوش عاطفی (EQ) بهعنوان توانایی شناخت، مدیریت و استفاده از احساسات خود و دیگران به شیوهای مؤثر تعریف میشود. این مفهوم شامل پنج حوزهی اصلی است: خودآگاهی (شناخت احساسات خود)، خودتنظیمی (مدیریت احساسات)، انگیزه (هدایت احساسات به سمت اهداف)، همدلی (درک احساسات دیگران) و مهارتهای اجتماعی (مدیریت روابط).
در بعد اجتماعی، هوش عاطفی به افراد کمک میکند تا روابط عمیقتر و معنادارتری ایجاد کنند. توانایی همدلی و درک احساسات دیگران باعث تقویت اعتماد و همکاری میشود، درحالیکه مهارتهای اجتماعی مانند گوش دادن فعال و بیان واضح احساسات، به بهبود ارتباطات میانفردی منجر میشود. گلمن با اشاره به تحقیقات مختلف نشان میدهد که هوش عاطفی و مهارتهای نرم اغلب بیش از ضریب هوشی (IQ) یا مهارتهای فنی، در پیشبینی موفقیت شغلی و اجتماعی مؤثر هستند. بهطور کلی، این مهارتها فرد را قادر میسازند تا در محیطهای پیچیده و پویا به شکلی مؤثر عمل کند و به موفقیتهای پایدار دست یابد.
دانیل گلمن، هوش عاطفی (EQ) را به پنج حوزهی اصلی تقسیم کرده است که هر کدام نقش کلیدی در توانایی فرد برای مدیریت احساسات و روابط ایفا میکنند. این پنج حوزه عبارت اند از:
- خودآگاهی (Self-Awareness): خودآگاهی به معنای توانایی شناخت و درک احساسات خود در لحظه است. این حوزه شامل آگاهی از نقاط قوت و ضعف، ارزشها و انگیزههای فردی است. گلمن تأکید میکند که خودآگاهی پایهی هوش عاطفی است، زیرا بدون شناخت احساسات خود، نمیتوان آنها را بهطور مؤثر مدیریت کرد. افرادی که از خودآگاهی بالایی برخوردار هستند، بهتر میتوانند تصمیمات آگاهانه بگیرند و از احساسات خود برای هدایت رفتارشان استفاده کنند.
- خودتنظیمی (Self-Regulation): خودتنظیمی به توانایی مدیریت و کنترل احساسات، بهویژه در موقعیتهای دشوار یا استرسزا اشاره دارد. این حوزه شامل مهارتهایی مانند کنترل تکانهها[۴]، حفظ آرامش در شرایط بحرانی و انعطافپذیری در مواجهه با تغییرات است. گلمن بیان میکند که خودتنظیمی به افراد کمک میکند تا از واکنشهای تکانشی اجتناب کنند و بهجای آن، پاسخهای منطقی و سازنده ارائه دهند.
- انگیزه (Motivation): انگیزه به توانایی هدایت احساسات به سمت اهداف و دستآوردهای شخصی اشاره دارد. این حوزه شامل اشتیاق برای پیشرفت، پشتکار در مواجهه با موانع و توانایی به تعویق انداختن لذتهای آنی برای دستیابی به اهداف بلندمدت است. گلمن توضیح میدهد که افراد با انگیزهی بالا، تمایل بیشتری به یادگیری و بهبود خود دارند و در مواجهه با شکستها مقاومتر هستند.
- همدلی (Empathy): همدلی به توانایی درک و احساس کردن emotions دیگران اشاره دارد. این حوزه شامل توجه به احساسات و نیازهای اطرافیان، توانایی قرار دادن خود در جایگاه دیگران و پاسخ دهی مناسب به احساسات آنها است. گلمن بر این نکته تأکید می کند که همدلی برای ایجاد روابط مثبت و اعتماد متقابل ضروری است و در محیطهای کاری و اجتماعی نقش کلیدی ایفا میکند.
- مهارتهای اجتماعی (Social Skills): مهارتهای اجتماعی به توانایی مدیریت مؤثر روابط و تعاملات با دیگران اشاره دارد. این حوزه شامل مهارتهایی مانند ارتباط مؤثر، حل تعارض، کار تیمی و رهبری است. گلمن بیان میکند که افراد با مهارتهای اجتماعی قوی، بهتر میتوانند دیگران را متقاعد کنند، شبکههای حمایتی ایجاد کنند و در موقعیتهای گروهی به شکلی هماهنگ عمل کنند (گلمن، ۲۰۲۰).
بهطور کلی، این پنج حوزهی هوش عاطفی به افراد کمک میکنند تا احساسات خود و دیگران را به شیوهای مؤثر مدیریت کنند، روابط مثبت ایجاد نمایند و در زندگی شخصی، اجتماعی و حرفهای به موفقیت دست یابند. گلمن تأکید میکند که هوش عاطفی قابل یادگیری و بهبود است و نقش مهمی در دستیابی به موفقیت پایدار ایفا میکند.
۴-۲: مقایسهی هوش شناختی و هوش هیجانی

هوش شناختی و هوش هیجانی از نظر ماهیت، پایداری، تأثیر در عملکرد، ارتباط با سلامت روانی و استقلال از یکدیگر قابل مقایسه هستند. هوش شناختی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) دو جنبهی مهم از تواناییهای انسان اند که هر یک نقش متفاوتی در موفقیت فردی و اجتماعی ایفا میکنند. هوش شناختی بر تواناییهای تحلیلی، منطقی و حل مسائل تمرکز دارد و شامل مهارتهایی مانند استدلال، حافظه و یادگیری مفاهیم پیچیده است. در مقابل، هوش هیجانی بر تواناییهای هیجانی و اجتماعی متمرکز است و مهارتهایی مانند خودآگاهی، مدیریت احساسات، همدلی و مدیریت روابط را در بر میگیرد.
هوش شناختی در طول زندگی تقریبا ثابت میماند، درحالیکه هوش هیجانی قابلیت یادگیری و بهبود دارد. هوش شناختی برای موفقیت در حل مسائل پیچیده و پیشرفت تحصیلی ضروری است، اما هوش هیجانی نقش کلیدی در موفقیت فردی، اجتماعی و شغلی ایفا میکند. افرادی با هوش هیجانی بالا معمولا در مدیریت استرس، حل تعارضات و ایجاد روابط مؤثر موفقتر عمل میکنند.
از نظر سلامت روانی، هوش هیجانی تأثیر بیشتری بر کیفیت روابط و انعطافپذیری در مواجهه با چالشها دارد، درحالیکه هوش شناختی بیشتر با مهارتهای فکری و تحصیلی مرتبط است. مطالعات نشان میدهند که این دو سازه مستقل از یکدیگر اند و همپوشانی کمی بین آنها وجود دارد. بهطور کلی، ترکیب مناسب هوش شناختی و هیجانی میتواند منجر به موفقیت بیشتر در زندگی فردی و اجتماعی شود (گلمن، ۱۹۹۵).
در نهایت، برای موفقیت پایدار، ترکیبی از هوش شناختی و هوش عاطفی ضروری است و تمرکز صرف بر یکی از این دو، نمیتواند موفقیت را در تمامی ابعاد زندگی تضمین کند (Furnham, 2016). در جدول زیر این مقایسه نشان داده شده است.
ویژگی | هوش شناختی (IQ) | هوش عاطفی (EQ) |
---|---|---|
تعریف | توانایی پردازش اطلاعات، تفکر منطقی، حل مسائل و یادگیری | توانایی درک، مدیریت و تنظیم احساسات خود و دیگران |
ابعاد اصلی | ۱. تفکر تحلیلی و انتقادی ۲. حافظه و یادگیری ۳. استدلال منطقی و حل مسأله ۴. تصمیمگیری مبتنی بر داده ۶. سرعت پردازش اطلاعات ۷. عملکرد تحصیلی | ۱. خودآگاهی ۲. خودتنظیمی ۳. انگیزه ۴. همدلی ۵. مهارتهای اجتماعی |
مقیاس سنجش | تستهای استاندارد IQ مانند وکسلر و استنفورد-بینه | پرسشنامههای هوش هیجانی مانند EQ-i و MSCEIT |
نقش در موفقیت | موفقیت تحصیلی، حل مسائل پیچیده، توانایی تحلیل دادهها | موفقیت در تعاملات اجتماعی، مدیریت استرس، ایجاد روابط مؤثر |
پایداری | نسبتا ثابت در طول زندگی | قابلیت یادگیری و بهبود در طول زمان |
تأثیر بر سلامت روان | تمرکز بر مهارتهای شناختی و تحصیلی | تقویت تابآوری، مدیریت هیجانات و کاهش استرس |
ارتباط با محیط کار | توانایی پردازش اطلاعات پیچیده و حل مشکلات فنی | توانایی کار تیمی، رهبری، و مدیریت تعارضات |
استقلال از یکدیگر | مستقل اما مکمل یکدیگر در موفقیت جامع | مستقل اما مکمل یکدیگر در موفقیت جامع |
۵-۲: هوش هیجانی-اجتماعی
بار-آن (۲۰۰۶) هوش هیجانی-اجتماعی (Emotional-Social Intelligence -ESI) را وارد ادبیات مفاهیم هوش هیجانی کرد. ایشان هوش هیجانی-اجتماعی را بهعنوان یک مجموعه از قابلیتها، مهارتها و تسهیلکنندههای هیجانی و اجتماعی تعریف میکند که تعیین میکنند یک فرد چقدر میتواند خود را درک کند و بیان کند، دیگران را درک کند و با آنان ارتباط برقرار کند، با چالشهای روزمره کنار بیاید و با تغییرات سازگار شود. هوش هیجانی-اجتماعی (ESI) شامل مجموعهای از مهارتهای هیجانی و اجتماعی است که به فرد کمک میکند احساسات خود را درک و مدیریت کند، روابط مؤثری با دیگران برقرار کند، با تغییرات سازگار شود و با چالشهای روزمره به شکل منطقی و متعادل برخورد کند. این مدل پنج مؤلفهی اصلی را در نظر میگیرد: مهارتهای درونفردی، مهارتهای بینفردی، مدیریت استرس، سازگاری و خلق کلی (مثبتنگری و شادی).
مدل بار-آن یک مدل چندبعدی از هوش هیجانی-اجتماعی است که شامل مجموعهای از مهارتها، شایستگیها و تسهیلکنندههای هیجانی و اجتماعی است. این مدل به بررسی نحوهی درک، مدیریت و استفاده از هیجانات و تعاملات اجتماعی برای افزایش سازگاری و عملکرد فردی میپردازد. بار-آن هوش هیجانی-اجتماعی (ESI) را بهعنوان «مجموعهای از شایستگیهای هیجانی و اجتماعی مرتبط که بر نحوهی درک و بیان هیجانات، درک دیگران، برقراری روابط بینفردی، مدیریت تغییرات و حل مشکلات روزمره تأثیر میگذارند» تعریف میکند (بار-آن، ۲۰۰۶).
چارچوب جامع هوش هیجانی-اجتماعی (ESI) بار-آن شامل پنج بُعد اصلی و پانزده مهارت مرتبط به شرح زیر است:
۱- بعد درونفردی (Intrapersonal) – خودآگاهی و بیان خود: این بعد به نحوهی شناخت و مدیریت هیجانات درونی فرد مربوط میشود. توانایی شناخت و کنترل هیجانات، پایهای برای تعاملات موفق با دیگران است. مهارتهای کلیدی این بعد عبارت اند از:
- خودآگاهی هیجانی (Emotional Self-Awareness)که شاملتوانایی فرد در تشخیص و درک احساسات خود میشود. فردی که خودآگاهی هیجانی بالایی دارد، میتواند علت احساسات خود را شناسایی کند و درک کند که چگونه این احساسات بر رفتار و تصمیماتش تأثیر میگذارند.
- خودپنداره (Self-Regard)که شاملدرک مثبت از خود، پذیرش نقاط قوت و ضعف، و اعتمادبهنفس درونی است. افرادی با خودپندارهی قوی، خود را بهطور واقعبینانه ارزیابی کرده و احساس ارزشمندی دارند.
- ابراز وجود (Assertiveness)که شاملتوانایی بیان هیجانات، افکار و نیازها به شیوهای صریح، قاطع و غیرتهاجمی است.کسانی که این مهارت را دارند، بدون بیاحترامی به دیگران، از حق خود دفاع میکنند و نظراتشان را ابراز میکنند.
- استقلال (Independence)که شاملتوانایی تصمیمگیری مستقل و عملکرد بدون وابستگی هیجانی به دیگران میشود. افراد مستقل، از نظر هیجانی خودکفا هستند و میتوانند بدون نیاز به تأیید مداوم دیگران، مسیر خود را تعیین کنند.
- خودشکوفایی (Self-Actualization)عبارت است ازتلاش برای دستیابی به اهداف شخصی، رشد فردی و تحقق استعدادها. افراد خودشکوفا بهطور مداوم بهدنبال یادگیری و پیشرفت هستند و احساس رضایت درونی از زندگی دارند.
۲- بعد بینفردی (Interpersonal) – آگاهی اجتماعی و روابط بینفردی: این بعد شامل توانایی درک دیگران و ایجاد روابط مثبت و معنادار است. مهارتهای بینفردی نقش مهمی در موفقیتهای اجتماعی، حرفهای و خانوادگی ایفا میکنند. مهارتهای کلیدی این بعد عبارت اند از:
- همدلی (Empathy)یعنیتوانایی درک احساسات، افکار و نیازهای دیگران. افراد با همدلی قوی میتوانند خود را جای دیگران بگذارند، احساساتشان را درک کنند و به شیوهی مناسب واکنش نشان دهند.
- مسئولیتپذیری اجتماعی (Social Responsibility) یعنیتعهد به همکاری با دیگران، مشارکت در جامعه و کمک به دیگران. افرادی با این مهارت، احساس تعلق اجتماعی دارند و در کارهای گروهی و اجتماعی فعال هستند.
- روابط بینفردی (Interpersonal Relationship)کهتوانایی ایجاد و حفظ روابط مثبت، معنادار و پایدار است. این مهارت شامل مهارتهای ارتباطی، سازگاری اجتماعی و توانایی حل تعارضات در روابط بینفردی است.
۳- بعد مدیریت استرس (Stress Management) – کنترل و تنظیم هیجانات: این بعد به نحوهی مدیریت استرس و کنترل احساسات در شرایط چالشبرانگیز مربوط است. توانایی حفظ آرامش و کنترل تکانهها در موقعیتهای استرسزا، به تصمیمگیری بهتر و عملکرد مطلوب کمک میکند. مهارتهای کلیدی این بعد عبارت اند از:
- تحمل استرس (Stress Tolerance)به معنایتوانایی مدیریت فشارهای روانی و حفظ تعادل هیجانی است. افرادی با استرسپذیری بالا، حتا در شرایط بحرانی نیز آرامش خود را حفظ میکنند و راهحلهای منطقی پیدا میکنند.
- کنترل تکانه (Impulse Control)به توانایی مهار رفتارهای تکانشی و واکنشهای هیجانی آنی اشاره دارد. افراد با کنترل تکانهی قوی، بهجای واکنش هیجانی سریع، ابتدا فکر میکنند و سپس تصمیم میگیرند.
۳- بعد سازگاری (Adaptability) – مدیریت تغییر و حل مسأله: این بعد به توانایی فرد در مواجهه با تغییرات، حل مسائل و انطباق با محیط جدید مربوط میشود. افراد با سازگاری بالا، انعطافپذیرتر هستند و در موقعیتهای پیچیده، بهتر عمل میکنند. مهارتهای کلیدی این بعد عبارت است از:
- واقعیتسنجی (Reality Testing)یعنیتوانایی ارزیابی دقیق واقعیت و جلوگیری از تحریفهای شناختی. افراد با واقعیتسنجی قوی، تفکرات و احساسات خود را با شرایط واقعی تطبیق میدهند و دچار توهم یا پیشداوریهای غیرمنطقی نمیشوند.
- انعطافپذیری (Flexibility)بهتوانایی سازگاری با تغییرات و تطبیق با شرایط جدید اشاره دارد. افراد انعطافپذیر به راحتی روشهای خود را تغییر میدهند و در برابر مشکلات، انعطاف لازم را دارند.
- حل مسأله (Problem-Solving)بهتوانایی شناسایی، تحلیل و حل مشکلات شخصی و بینفردی اشاره دارد. افراد با مهارت حل مسأله، میتوانند راهحلهای خلاقانه ارائه دهند و با چالشها مقابله کنند.
۵- بعد خلقوخوی عمومی (General Mood) – انگیزش فردی: این بعد به نگرش کلی فرد به زندگی، سطح انرژی و انگیزش برای ادامهی مسیر مربوط است. نگرش مثبت و حفظ روحیه قوی در مواجهه با چالشها، از مهمترین ویژگیهای افراد موفق است. مهارتهای کلیدی این بعد عبارت است از:
- خوشبینی (Optimism)اشاره بهتوانایی دیدن جنبههای مثبت زندگی و حفظ امیدواری حتا در شرایط سخت دارد. افراد خوشبین، به آینده امیدوار هستند و احساس شکست را کمتر تجربه میکنند.
- شادمانی (Happiness)بهاحساس رضایت از زندگی، خود و روابط اجتماعی مربوط میشود. افراد شاد، زندگی را با نگرش مثبت میبینند و از تعاملات اجتماعی و تجارب جدید لذت میبرند (بار-آن، ۲۰۰۶).
بنابراین، مدل بار-آن یک چارچوب جامع و عملیاتی از هوش هیجانی-اجتماعی ارائه میدهد که شامل مهارتهای فردی، بینفردی، مدیریت استرس، سازگاری و خلقوخو است. براساس نتایج تحقیقات، افرادی که در این مهارتها قویتر هستند، در زندگی شخصی، حرفهای و اجتماعی موفقتر هستند. هوش هیجانی میتواند از طریق آموزش و تمرین تقویت شود. این مدل میتواند بهعنوان ابزاری برای سنجش و بهبود مهارتهای هیجانی-اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. در مجموع، مدل بار-آن نشان میدهد که هوش هیجانی-اجتماعی عاملی کلیدی در رشد فردی، موفقیت اجتماعی و سلامت روانی است. در زیر جدولی خلاصهشده از مدل بار-آن با توضیحات مختصر برای هر بعد و مهارتهای کلیدی ارائه شده است:
بُعد | مهارتهای کلیدی | توضیحات |
---|---|---|
درونفردی | خودآگاهی هیجانی، خودپنداره، ابراز وجود، استقلال، خودشکوفایی | مهارتهای مربوط به شناخت و مدیریت هیجانات درونی و رشد فردی |
بینفردی | همدلی، مسئولیتپذیری اجتماعی، روابط بینفردی | توانایی درک دیگران، ایجاد روابط مثبت و مشارکت اجتماعی |
مدیریت استرس | تحمل استرس، کنترل تکانه | توانایی مدیریت فشارهای روانی و کنترل واکنشهای هیجانی در شرایط سخت |
سازگاری | واقعیتسنجی، انعطافپذیری، حل مسأله | توانایی انطباق با تغییرات، ارزیابی واقعیت و حل مشکلات بهصورت مؤثر |
خلق و خوی عمومی | خوشبینی، شادمانی | نگرش مثبت به زندگی، حفظ امیدواری و احساس رضایت از خود و روابط اجتماعی |
جدول ۲: ابعاد مدل بار-آن از هوش هیجانی- اجتماعی.
۶-۲: مهارتهای نرم (Soft Skills)چیست و چه اهمیتی دارد؟

مهارتهای نرم که بخشی از هوش عاطفی محسوب میشوند، شامل تواناییهایی مانند ارتباط مؤثر، کار تیمی، حل تعارض، انعطافپذیری و رهبری هستند. گلمن (۲۰۲۰) تأکید میکند که این مهارتها در موفقیت شغلی و اجتماعی نقشی حیاتی ایفا میکنند. در محیط کار، افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردار هستند، بهتر میتوانند با همکاران ارتباط برقرار کنند، تعارضات را مدیریت نمایند و در موقعیتهای استرسزا عملکرد بهتری داشته باشند. این افراد همچنین تمایل بیشتری به همکاری و ایجاد محیط کاری مثبت دارند، که بهرهوری و رضایت شغلی را افزایش میدهد.
براساس گزارش Future of Jobs Report 2025، مهارتهای نرم مجموعهای از تواناییهای غیرفنی هستند که بر تعاملات انسانی، تفکر انتقادی، انعطافپذیری، و توانایی سازگاری تأکید دارند. این مهارتها برخلاف مهارتهای سخت که به دانش فنی و تواناییهای فنی خاص مرتبط هستند، بر تواناییهای شناختی، اجتماعی و عاطفی تمرکز دارند که در موفقیت حرفهای و شغلی نقش اساسی ایفا میکنند. در دنیای امروز که به سرعت در حال تغییر است، توانایی کار کردن با دیگران، سازگاری با شرایط متغیر، تفکر انتقادی و حل مسائل پیچیده به اندازهی دانش فنی اهمیت دارد. انسانها نیاز دارند در محیطهای کاری و انسانی پویا، نوآورانه و متحولشونده به خوبی عمل کنند. همچنین، هوش هیجانی و تواناییهای ارتباطی در بسیاری از صنایع بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفتهاند. در این گزارش ده بعد اصلی برای مهارتهای نرم شناسایی شدهاند که در آینده نیروی کار و روابط انسانی در محیطهای کاری اهمیت زیادی خواهند داشت. در ادامه هر یک از این ابعاد شرح داده میشود:
۱- تفکر تحلیلی و حل مسأله (Analytical Thinking and Problem-Solving)
این مهارت در صدر لیست مهارتهای ضروری برای انسانها در محیطهای کاری و نیروی کار قرار دارد. تفکر تحلیلی به توانایی تحلیل اطلاعات، شناسایی مشکلات پیچیده و یافتن راهحلهای مؤثر برای اتخاذ تصمیمات مناسب اشاره دارد. این مهارت به کارکنان کمک میکند تا در مواجهه با چالشها تصمیمات درست و منطقی بگیرند. تجزیه و تحلیل دادههای مالی، حل مشکلات مشتریان و بهینهسازی فرآیندهای کاری از کاربردهای این بعد در محیط کار است. بهعنوان نمونه، مدیران پروژه که با چالشهای متعدد مواجه هستند، باید برای رسیدن به اهداف، بهترین راهحلها را ارائه دهند.
۲- انعطافپذیری، تابآوری و چابکی (Resilience, Flexibility, and Agility)
این مهارت به توانایی سازگاری سریع با تغییرات، مدیریت استرس و حفظ عملکرد مطلوب در شرایط دشوار اشاره دارد. نیروی کار باید بتواند خود را با تغییرات سریع محیط کار تطبیق دهد و در برابر چالشها و فشارهای کاری مقاومت نشان دهد. به لحاظ اهمیت، اشاره به این موضوع دارد که بازار کار به سرعت در حال تغییر است و کارمندان باید بتوانند خود را با شرایط جدید وفق دهند. کاربرد این مهارت در محیط کار به این اشاره دارد که در شرکتهای فناوری که فناوریها و نیازهای بازار مرتبا تغییر میکنند. بهعنوان مثال، افرادی که میتوانند در شرایط بحرانی مانند همهگیری کرونا یا تغییرات اقتصادی سریع، عملکرد خود را حفظ کنند.
۳- رهبری و تأثیرگذاری اجتماعی (Leadership and Social Influence)
توانایی هدایت تیمها، تأثیرگذاری بر دیگران و تقویت همکاری میان افراد از جمله مهارتهای مهم برای رهبران آینده است. سازمانها به رهبرانی نیاز دارند که بتوانند تیمهای خود را به سمت موفقیت هدایت کنند. کاربرد این بعد در محیطهای کاری بینالمللی مانند مدیریت تیمهای چندملیتی و توزیعشده در سازمانهای بینالمللی اشاره دارد. مدیرانی که توانایی الهامبخشی و تأثیرگذاری بر کارکنان را دارند از نمونههای کاربردی این بعد است.
۴- تفکر خلاق و نوآوری (Creative Thinking and Innovation)
توانایی ارائهی ایدههای جدید، نوآوری و حل مشکلات از زوایای مختلف تعریف تفکر خلاق و نوآوری میباشد. خلاقیت و نوآوری در محیطهای کاری اهمیت زیادی دارد، زیرا شرکتها بهدنبال راهکارهای جدید برای حل مشکلات پیچیده هستند. همچنین شرکتها برای بقا و رشد به نوآوری نیاز دارند و کارکنانی که بتوانند ایدههای جدید ارائه دهند، ارزشمند خواهند بود. طراحی محصولات جدید در شرکتهای فناوری و صنعت از کاربردهای این بعد است. از نمونههای کاربردی آن میتوان به طرح یک محصول اشاره کرد که ایدههای جدید برای بهبود تجربهی مشتری ارائه میدهد.
۵- خودآگاهی و انگیزهی شخصی (Self-Awareness and Motivation)
این مهارتها شامل درک نقاط قوت و ضعف شخصی، تعیین اهداف فردی و حفظ انگیزه برای رسیدن به موفقیت میشوند. خودآگاهی به افراد کمک میکند که در مسیر موفقیت شخصی و حرفهای گام بردارند. کاربرد این بعد در محیطهای کاری مدیریت مسیر شغلی و برنامهریزی برای توسعه حرفهای میباشد. از نمونههای کاربردی آن میتوان به کارمندانی اشاره کرد که بهطور مداوم مهارتهای خود را ارتفا میدهند.
۶- سواد تکنولوژیک (Technological Literacy)
سواد تکنولوژیک یعنی توانایی کار با فناوریهای جدید، نرمافزارها و ابزارهای دیجیتال. در دنیای دیجیتال امروزی، توانایی کار با ابزارهای فناوری اطلاعات و درک روندهای فناوری یک مهارت اساسی محسوب میشود. دیجیتالی شدن مشاغل نیاز به کارکنانی دارد که بتوانند از فناوریها برای بهبود عملکرد کاری خود استفاده کنند. از کاربردهای این بعد در محیط کار میتوان به کار با نرمافزارهای مدیریت پروژه، تحلیل دادههای بزرگ و اتوماسیون اشاره کرد. از نمونههای کاربردی آن میتوان به تحلیلگر داده اشاره کرد که از ابزارهای یادگیری ماشین برای پیشبینی روندهای بازار استفاده میکند.
۷- همدلی و گوش دادن فعال (Empathy and Active Listening)
یعنی توانایی درک احساسات دیگران و برقراری ارتباط مؤثر. این بعد اهمیت زیادی برای درک احساسات دیگران و ایجاد ارتباط مؤثر با همکاران و مشتریان دارد. تعاملات انسانی بخش مهمی از هر سازمان است و درک نیازهای همکاران و مشتریان بسیار مهم است. از کاربرد آن در محیط کار میتوان به مدیریت روابط مشتریان و حل تعارضات بین کارکنان اشاره کرد. از نمونهی کاربردی آن میتوان به مشاورانی اشاره کرد که باید نیازهای مراجعان خود را درک کرده و راهحلهای مناسب ارائه دهند.
۸- کنجکاوی و یادگیری مادامالعمر (Curiosity and Lifelong Learning)
یعنی تمایل به یادگیری مداوم و بهروزرسانی مهارتها برای سازگاری و انطباق با تغییرات محیط کار ضروری است. تغییرات سریع فناوری نیاز به یادگیری مداوم دارد. کاربرد این بعد در محیط کار عبارت است از شرکتهایی که در حال تحول دیجیتالی هستند و کارکنان باید خود را با فناوریهای جدید هماهنگ کنند. از نمونههای کاربردی آن میتوان به مهندسان نرمافزار اشاره کرد که بهصورت مداوم زبانهای برنامهنویسی جدید یاد میگیرند.
۹- مدیریت استعدادها (Talent Management)
توانایی شناسایی، پرورش و به کارگیری استعدادهای انسانی از جمله مهارتهای کلیدی مدیران و رهبران سازمانها خواهد بود. سازمانها برای افزایش بهرهوری به مدیریت کارآمد نیروهای انسانی نیاز دارند. کاربرد این بعد در محیط کار توسعه برنامههای آموزشی برای کارکنان، استخدام و نگهداشت استعدادهای برتر میباشد. از نمونههای کاربردی آن میتوان به مدیر منابع انسانی سازمانی اشاره کرد که استراتژیهای مؤثری برای جذب و حفظ کارکنان کلیدی تدوین میکند.
۱۰- خدمات مشتری و جهتگیری خدماتی (Service Orientation and Customer Service)
یعنی توانایی ارائهی خدمات باکیفیت و پاسخگویی به نیازهای مشتریان. در بسیاری از صنایع، توانایی ارائهی خدمات باکیفیت به مشتریان و پاسخگویی به نیازهای آنان بسیار حائز اهمیت است. در بسیاری از صنایع، خدمات مشتریان بخش مهمی از کسبوکار است. کاربرد این بعد در محیط کار پشتیبانی فنی، مدیریت ارتباط با مشتریان است. از نمونهی کاربردی آن میتوان به کارشناس خدمات مشتری در سازمانی اشاره کرد که مشکلات مشتریان را بهطور مؤثر حل میکند (The Future of Jobs Report, 2025).
در جدول زیر مهارت نرم براساس گزارش مشاغل آینده (۲۰۲۵) دستهبندی شده است.
شماره | نام مهارت نرم | تعریف | کاربرد در محیط کار |
---|---|---|---|
۱ | تفکر تحلیلی و حل مسأله | توانایی تحلیل اطلاعات، شناسایی مشکلات و یافتن راهحلهای مؤثر | مدیران پروژه برای اتخاذ تصمیمات مناسب |
۲ | انعطافپذیری، تابآوری و چابکی | توانایی سازگاری با تغییرات، مدیریت استرس و حفظ عملکرد مطلوب | عملکرد مناسب در شرایط بحرانی مانند همهگیری کرونا و بحران های محیط زیستی |
۳ | رهبری و تأثیرگذاری اجتماعی | هدایت تیمها، تأثیرگذاری بر دیگران و تقویت همکاری | مدیران و رهبرانی که کارکنان و اعضا را به سمت موفقیت هدایت میکنند |
۴ | تفکر خلاق و نوآوری | ارائهی ایدههای جدید، نوآوری و حل مشکلات از زوایای مختلف | طراحی محصولات جدید در شرکتهای فناوری |
۵ | خودآگاهی و انگیزه شخصی | درک نقاط قوت و ضعف فردی و حفظ انگیزه | کارمندانی که بهطور مداوم مهارتهای خود را ارتقا میدهند |
۶ | سواد تکنولوژیک | توانایی کار با فناوریهای جدید و ابزارهای دیجیتال | تحلیلگران داده که از یادگیری ماشین استفاده میکنند |
۷ | همدلی و گوش دادن فعال | درک احساسات دیگران و ایجاد ارتباط مؤثر | مشاورانی که نیازهای مراجعان را شناسایی میکنند |
بنابراین، مهارتهای نرم بهعنوان یک بخش حیاتی از نیروی کار آینده، نقشی اساسی در موفقیت حرفهای افراد دارند. این مهارتها به افراد کمک میکنند تا در محیطهای کاری پویا، نوآورانه و متحولشونده بهتر عمل کنند، خوب مدیریت کنند و رهبری مؤثری بر افراد و اعضای سازمان خود داشته باشند.
ادامه دارد…
[۱] . براساس مقاله More Than Grades: How Students Define Holistic Student Success نوشته Sundararaman et al. (2025)، موفقیت چندبعدی تعریفی فراتر از معیارهای سنتی مانند نمرات تحصیلی دارد و شامل جنبههای مختلف رشد فردی، رفاه اجتماعی، سلامت روانی، پشتکار، تأثیرگذاری بر جامعه، و پیشرفت شغلی میشود. این مقاله نشان میدهد که دانشجویان موفقیت را نه فقط براساس شاخصهای دانشگاهی، بلکه با توجه به ابعاد مختلف زندگی شخصی، اجتماعی، و حرفهای خود تعریف میکنند.
[۲] . More Than Grades: How Students Define Holistic Student Success
[۳] . Sundararaman et al. (2025)
[۴] . در نظریه هوش عاطفی دانیل گلمن، کنترل تکانهها به معنای توانایی مدیریت و تنظیم احساسات و رفتارهای خود در مواجهه با وسوسهها یا محرکهای فوری است. این مهارت بخشی از مؤلفههای خودمدیریتی (Self-Management) در هوش عاطفی محسوب میشود. گلمن معتقد است که کنترل تکانهها برای دستیابی به اهداف بلندمدت ضروری است، زیرا به افراد کمک میکند تا در برابر تمایلات آنی مقاومت کنند و تصمیمهای عاقلانهتری بگیرند. بهعنوان مثال، فردی که توانایی کنترل تکانهها را دارد، میتواند در مواجهه با عصبانیت، بهجای واکنش تند، آرامش خود را حفظ کند یا در برابر وسوسههای مالی، پسانداز خود را حفظ نماید. این مهارت نه تنها در موفقیت شخص، بلکه در روابط اجتماعی و حرفهای نیز نقش مهمی ایفا میکند. افرادی که کنترل تکانههای بهتری دارند، معمولا در مدیریت استرس، حل تعارضات و تصمیمگیریهای منطقی موفقتر عمل میکنند.