ماندن دردناک، رفتن وحشت‌ناک

واقعیت زندگی مهاجران افغانستانی در ایران

اطلاعات روز
اطلاعات روز

سارا عنان

هر صبح مهاجران افغانستانی در ایران، همراه با ترس و نگرانی آغاز می‌شود: «آیا امروز هم ممکن است توسط پولیس بازداشت شوم؟» این پرسش ساده، برای هزاران مهاجر، به واقعیت روزمره بدل شده است- حتا آنانی که مدارک قانونی دارند. صبح پنج‌شنبه، نوید و شریف، مثل هر روز دیگر به سر کار می‌روند؛ در ساختمانی در منطقه‌ی پاسداران تهران که روزها و شب‌های زیادی را در آن کار کرد‌ه‌اند. هر دو مدارک قانونی دارند: پاسپورت اقامتی که هر سال با دغدغه و هزینه تمدید می‌شود. ساعت 10 آن روز، پولیس‌های لباس‌شخصی وارد ساختمان می‌شوند، نه به‌دنبال مجرمان، بلکه به‌دنبال «اتباع». در برابر پولیس هیچ حرفی، هیچ استدلال و توضیحی از سوی مهاجران اجازه نیست. فقط دستور و اطاعت، و سکوت. پولیس دستان آنان را می‌بندد و بدون توجه به لباس کارشان، آنان را ابتدا به کلانتری و بعد به اردوگاه می‌برد.

در یک سال اخیر، تعداد بازداشت مهاجران و میزان خشونت پولیس ایران با آنان بسیار بالا رفته است. گزارش‌های متعددی نشان می‌دهد که حتا دارندگان پاسپورت اقامتی و کارت آمایش نیز از بازداشت و انتقال به اردوگاه‌ها در امان نیستند. در این گزارش، تجربه‌ی سه مهاجر افغانستانی را مرور می‌کنیم که روایت‌شان، تصویری از رنج، ترس و بی‌اعتمادی در میان هزاران مهاجر دیگری است که با ترس منتظر نوبت خود هستند.

تجربه‌ی تلخ مهاجران از بازداشت تا اردوگاه

نوید و شریف در دهه‌ی چهارم زندگی‌شان قرار دارند. هر دو، سال‌ها است که در ایران کار می‌کنند. اقامت قانونی‌شان سالانه تمدید می‌شود، و خانواده‌های‌شان نیز در این کشور هستند. اما آن صبح پنج‌شنبه، همه چیز برای هر دو غیرقابل انتظار و ناامیدکننده بود. وقتی پولیس‌های لباس‌شخصی وارد ساختمان می‌شوند و دنبال «اتباع» می‌گردند، آنان پاسپورت‌های‌شان را نشان می‌دهند، اما پولیس به مدارک حتا نگاه نمی‌کند. نوید می‌گوید: «پولیس، پاسپورت‌ها را از دست ما گرفت. فکر کردیم شاید ببیند و ما را بازداشت نکند. اما به پاسپورت و اقامت هیچ نگاهی نکرد. آن را به مهندس ساختمان تحویل داد که به اردوگاه بیاورد تا در آن‌جا بررسی شود. ما را مثل کسانی که جرم بسیار خطرناک را انجام داده باشیم، دست‌بند زده و تحقیرکنان به کلانتری بردند.»

پولیس، پس از توقف کوتاهی در کلانتری، بازداشت‌شدگان را به اردوگاه «گردنه‌ی تنباکو» منتقل می‌کند. رسیدن به اردوگاه هم‌زمان می‌شود با ختم امور اداری. نوید و شریف، باید دو شبانه‌روز را در اردوگاه باشند تا شنبه وقتی رسمیات شروع می‌شود، مهندس مدارک آنان را بیاورد تا بعد از بررسی نزد پولیس، رها شوند. شریف می‌گوید: «دو شبانه‌روز در اردوگاه، جایی که شرایط بهداشتی اسفبار است و غذا و آب کافی نیست، برای ما جهنم بود. در آن‌جا شرایط بسیار نامناسب و رفتار نگهبانان غیرانسانی است؛ با اندک بهانه مهاجران را لت‌وکوب می‌کنند. خانواده و فرزندان ما در خانه نگران بودند. سرانجام شنبه، وقتی مهندس پاسپورت ما را به اردوگاه آورد، پس از ساعت‌ها معطلی، نزدیک دوی پس‌ازچاشت آزاد شدیم. اما زخم‌های روانی این تجربه غیرقابل فراموش است. این وضعیت نه‌تنها برای خود ما بلکه برای خانواده و فرزندان‌مان نیز ناامیدکننده و تأسفبار است.»

بازداشت نوید و شریف -در حالی که دارای مدارک قانونی ‌اند- تنها یکی از هزاران موردی است که مهاجران افغانستانی در نیم‌قرن حضور در ایران تجربه کرده‌اند.

نعیم، مهاجری است با تجربه‌ی بیش از 30 سال زندگی در ایران که کارت آمایش دارد. وقتی از او درباره‌ی وضعیت مهاجران پرسیدم، با صدایی آمیخته با ناامیدی و تأسف گفت که از یک سال پیش تا حالا، هیچ هفته‌ای نیست که پولیس او را هنگام رفت‌وبرگشت از خانه به محل کار، بازداشت نکند و به اردوگاه نبرد. وقتی از او پرسیدم چرا با وجود کارت آمایش بازداشت می‌شود، پاسخ داد: «پولیس به مدارک اعتنایی نمی‌کند. حتا اجازه‌ی حرف زدن نمی‌دهد. در برابر پولیس بهتر است خاموش باشیم. وقتی به اردوگاه برد، آن‌جا مدارک را بررسی می‌کند. اگر مدارک مشکلی نداشته باشد، آزاد می‌شویم.»

بازداشت‌های سرکوبگرانه و بی‌اعتنایی به مدارک قانونی

مسأله تنها بازداشت مهاجران غیرمجاز نیست؛ بی‌اعتنایی به مدارک قانونی است که درد را دوچندان می‌کند. نعیم می‌گوید: «وقتی پولیس‌ها می‌فهمند که اتباع (افغانستانی) هستیم، دستور می‌دهند بند کفش‌های خود را بکشیم و با آن‌ها دست‌های‌ همدیگر را محکم ببندیم. دستور می‌دهند، خودمان باید بند را بکشیم و توسط مهاجر دیگر دست‌مان بسته شود. با دست بسته، اول به کلانتری انتقال‌مان می‌دهند. ممکن است در آن‌جا چندین ساعت در انتظار باشیم. دست‌های‌ همه بسته است بدون این‌که توجهی به وضعیت صحی افراد شود. یکی ممکن بیمار باشد، مشکل داشته باشد. برای پولیس مهم نیست. کسی اعتنا نمی‌کند.»

نعیم یادآوری می‌کند که این وضعیت برایش دیگر خیلی دشوار نیست. به‌خاطری که با این نوع برخوردها عادت کرده‌ و موضوع جدیدی حساب نمی‌شود. نیم‌قرن است که پولیس با مهاجران افغانستانی این رفتار را داشته است. رنج‌هایی که مهاجران در ایران تحمل کرده‌اند همه در سکوت و بی‌اعتنایی فراموش می‌شود.

این وضعیت برای مهاجران افغانستانی در ایران به یک روال عادی تبدیل شده است. نعیم و هزاران مهاجر دیگر انتظار بازخواست و عدالت را ندارند. همچنان انتظار احترام گذاشتن به مدارک‌شان را نیز ندارند. بازداشت شدن و اردوگاه رفتن را پذیرفته‌اند. می‌دانند اگر به اردوگاه بروند بعد از چند ساعت آزاد می‌شوند. اما وحشتناک‌تر از همه، شیوه بازداشت است. نعیم می‌گوید: «پولیس به آرامی و با نگاه انسانی بازداشت نمی‌کند. وقتی متوجه شود افغانستانی هستیم، دستور می‌دهد که بند کفش‌مان را بکشیم. و بعد توسط یک مهاجر دیگر که همان لحظه بازداشت شده، دست‌های‌مان را محکم می‌بندد.»

نعیم، این رفتار پولیس ایران را بخشی از سیاست و سبک رفتاری آنان می‌داند. او می‌گوید: «نیم‌قرن است که پولیس ایران با مهاجران افغانستانی این‌طور رفتار و خشونت کرده‌ است، اما از سوی هیچ مرجعی بازخواست و مورد پرسش قرار نگرفته‌ است.» به‌گفته‌ی او، مگر ماجرای تلخ و غیر انسانی‌تر از این است که مهاجری با کارت آمایش -فردی که 30 سال در ایران قانونی زندگی کرده- باید خودش بند کفش‌اش را بکشد، تا با آن دست‌هایش بسته شود. نه به‌خاطر کدام جرم و تخلف، فقط به این دلیل که مهاجر و انسان افغانستانی است.

سیاست‌های متناقض و رویکرد غیرانسانی

عنایت رسا، دانشجوی افغانستانی در دانشگاه تهران باور دارد که این نوع بازداشت‌ها و خشونت پولیس ایران نسبت به مهاجران افغانستانی، پی‌آمد بسیار ویران‌کننده‌ای دارد. به‌گفته‌ی وی، دردناک‌ترین بخش آن، اثری است که روی فرزندان مهاجران می‌گذارد. وقتی پدری با مدارک قانونی بازداشت می‌شود، یا وقتی سرپرست خانواده چند شبانه‌روز در اردوگاه زندانی است، فرزندانش چه درسی یاد می‌گیرند؟ یاد می‌گیرند که قانون برای همه یکسان نیست. یاد می‌گیرند که حتا اگر 30 سال در جایی زندگی کنی، باز هم غریبه‌ای و ممکن است هر لحظه بازداشت شوی و مورد لت‌وکوب قرار بگیری.

به عقیده‌ی رسا، بسیاری از فرزندان مهاجران افغانستانی، که بسیاری از آنان در ایران به دنیا آمده‌اند یا تمام عمرشان را در این کشور گذرانده‌اند، حالا به آینده‌ی‌شان ناامید هستند. آنان در بی‌هویتی بزرگ می‌شوند. نه امیدی به ماندن در ایران دارند، و نه می‌توانند به افغانستان برگردند. در حاشیه زندگی می‌کنند و با ترس هر روزه بزرگ‌ می‌شوند.

رسا همچنان می‌افزاید که ایران از نیروی کار مهاجر افغانستانی در بخش‌هایی همچون شهرداری، کشتارگاه‌ها و بخش‌هایی که خود ایرانی‌ها حاضر نیستند کار کنند، بهره‌برداری می‌کند- حتا از کسانی که هیچ‌گونه مدارک قانونی ندارند. پولیس هم می‌داند اما به‌خاطری که به آنان نیاز دارند، بازداشت نمی‌شوند. اما فشار در بخش‌های ساختمانی و بالای نیروی فعال مهاجران افغانستانی هر روز افزایش می‌یابد. قصدا اجازه نمی‌دهند کارگران افغانستانی آرامش و امنیت داشته باشند. مورد آزار و تهدید قرار می‌گیرند، به‌خاطری که فکر می‌کنند آنان کار نیروی ایرانی را تصرف کرده‌اند.

به‌گفته‌ی رسا، در سیاست‌های مهاجرتی دولت ایران، تضادی آشکار میان نیاز به نیروی کار و نادیده‌گیری حقوق انسانی وجود دارد. اگر در بخش‌های ساختمانی و کارهای به اصطلاح آبرومندانه، مدرک اقامت و کارت آمایش نمی‌تواند مانع بازداشت و گرفتاری (نوع از آزار و شکنجه‌ی عمدی) شود، از آن‌طرف چه‌طور در کارهای سخت افراد بدون مدرک قانونی می‌توانند کار کنند؟ این سیاست دوگانه، مهاجران را به ابزاری تبدیل کرده که فقط برای کارهای سخت و کم‌درآمد مورد استفاده قرار می‌گیرند، اما در کارهای ساختمانی و با درآمد بهتر، هر لحظه ممکن است بازداشت شوند و به اردوگاه بروند.

بازگشت ناممکن، ماندن تحمل‌ناپذیر

رنج مهاجران تنها به ایران محدود نمی‌شود؛ در افغانستان نیز وضعیت به مراتب ناامیدکننده و رقت‌بار است. نعیم می‌گوید: «در افغانستان کار نیست، زندگی مردم فلج شده است. همه کسانی که در این اواخر به افغانستان برگشته‌اند، دوباره تلاش دارند به ایران برگردند. حکومت طالبان، ظرفیت ایجاد کار را ندارد. این گروه با محدودیت‌های اقتصادی و اجتماعی، مردم را مجبور به مهاجرت می‌کند.»

شریف نیز باور دارد که مهاجران افغانستانی در یک شرایط دشوار قرار گرفته‌اند. از یک طرف، ایران با تمام توان فشار را بالای مهاجران افزایش داده است. از طرف دیگر، برگشت به افغانستان نیز با اقتصادی که توسط طالبان نابود شده ممکن نیست. نوید و شریف، نعیم و هزاران مهاجر دیگر در این چرخه گرفتار شده‌اند. نه می‌توانند بروند، نه می‌توانند با آرامش بمانند. فقط می‌توانند امیدوار باشند که شاید روزی این وضعیت تغییر کند. اما با هر بازداشت جدید، این امید کم‌تر می‌شود. بااین‌حال، آنان تأکید دارند که برای تأمین هزینه‌ی زندگی خانواده‌های‌‌ خود در میان ترس از بازداشت، تحقیر و ناامنی تلاش می‌کنند، اما با گذشت هر روز، سیاست‌های متناقض ایران و وضعیت بد افغانستان، این تلاش را تلخ و تحمل‌ناپذیر می‌سازد.

نوت: اسامی ذکرشده در این گزارش به‌منظور حفظ مصونیت افراد، به‌صورت مستعار آورده شده است.

با دیگران به‌‌ اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه