خیز آرام داعش و پرونده باز افغانستان

اطلاعات روز
اطلاعات روز

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

سید نادر پژوهش، دیپلمات سابق

در پایان جنگ سرد و به‌ویژه بعد از بحران عمیق اقتصادی اوایل این قرن، تشدید دوباره‌ی جنگ، راه‌حل خارج شدن از این بحران برای سیستم اقتصادی بازار به نظر می‌رسید (رونق اقتصادی از طریق هزینه‌های سنگین نظامی). این بار حریف قدری در میدان نبود. روسیه غرق در مشکلات درونی خود بود و برای زنده ماندن تلاش می‌کرد. چین چندان میلی به رقابت نظامی و ایجاد چالش‌های ژئوپلیتیک برای امریکا نشان نمی‌داد. به همین دلیل ساخت حریفی که در مشت دستگاهای عریض و طویل اطلاعاتی باشد، تحت کنترل باشد و براساس برنامه‌ی سنجیده عمل کند و بازار تولید و صادرات سلاح را گرم نگهدارد، نسخه‌ی جدید برای برون‌رفت از این گردنه‌ی سنگین برای اقتصاد سرمایه‌داری بود (تخریب سرمایه‌ی اضافه، گسترش بازارها و تحریک اقتصاد از طریق تحمیل هزینه‌های نظامی). این همان دست غیبی بود که وعده‌ی آن سال‌ها قبل داده شده بود و در منطقه‌ی ما به ترتیب و در دوره‌های زمانی مختلف به‌نام گروه طالبان، شبکه القاعده و گروه داعش (بازیگران غیردولتی قدرت‌محور و گاه ابزار جنگ نیابتی) سر بلند کردند. البته گاهی پروژه دست‌به‌دست شده است. بیشتر جنگ‌های این چند دهه متأثر از این دید سرمایه به بازار مصرف بوده است. بیشتر رهبران این گروه‌های افراطی یا از مدارس مذهبی تحت کنترل آی‌اس‌آی پاکستان سر بلند کرده‌اند یا از زندان‌های بدنام ایالات متحده امریکا.

جنگ، بازار مصرف تسلیحات نظامی انباشته‌شده است و راه برون‌رفت از بحران عمیق اقتصادی برای شرکت‌های چندملیتی تولید سلاح. اصولا در هر کشوری که این انباشت سرمایه به‌صورت هنگفت صورت گیرد، ماشین جنگ را همان سرمایه‌داران مدیریت خواهند کرد. فعلا که امریکا با وجود آن‌که در مرزهای خود هیچ خطری را احساس نمی‌کند وزارت جنگ راه انداخته و ممکن در آینده سرمایه‌داران چین جانشین آنان شوند. برای همه‌ی ما روشن است که سیستم مسلط دوحزبی امریکا را همین سرمایه‌داران مدیریت می‌کنند و سرمایه در خدمت سیاست و سیاست در خدمت سرمایه است. وزارت جنگ امریکا در خدمت سرمایه است که جهانی شده و رقبای قدری هم دارد (جهانی شدن تکه‌تکه). جمله‌ی «دولت مدرن چیزی جز کمیته‌ای برای اداره‌ی امور مشترک کل بورژوازی نیست» تعریف دقیقی از رابطه‌ی پیچیده دولت با سرمایه است. با رفتارهای آشکار سیاسی و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی سرمایه‌محور این روزهای رییس‌جمهور امریکا، حتا ساده‌ترین و کم‌سوادترین افراد نیز به این نتیجه رسیده‌اند. منافع افراد در درون منافع امریکا بیشتر از هر چیزی و هر شخص دیگری اهمیت دارد و منافع مشترک متحدان و حتا همسایه‌ها نیز در خطر است. چالش‌های اقتصادیی که امریکا برای چین درست کرده کم‌تر از شکاف این روزهای متحدان غربی و به‌ويژه کشوری مثل کانادا با امریکا نیست.

نتیجه‌ی جهانی شدن، مطرح نمودن حرف‌های دهن‌پرکن بود که منجر به قوت گرفتن احزاب راست افراطی، حداقل در اروپا و امریکا شد. دروازه‌های امریکا و اروپا به‌روی مهاجرت‌های گسترده باز شد که در نفس خود مشکل‌زا هم بود و بسیاری را به‌سوی احزاب راست افراطی برای حمایت از خواسته‌های‌شان مبتنی بر کنترل بر ورود همین مهاجران راند. جهانی شدن بیشتر متوجه جهانی‌سازی سرمایه بود تا پابندی به ارزش‌های مشترک انسانی. به همین دلیل است که اکنون از ارزش‌های خود عبور کرده و منافع را  اولویت خود می‌داند. اولویت‌بندی به شکلی تعریف شده که منافع افراد بالاتر از منافع ملت‌ها قرار دارد و برای نجات سرمایه‌ی یک فرد، چندین کشور درگیر جنگ می‌شوند و قلمرو، حاکمیت و استقلال آن‌ها نادیده گرفته می‌شود و انسان‌ها به راحتی قربانی می‌شوند. برای اثبات این مسأله چندین مورد مشخص وجود دارد. جنگ افغانستان در ۲۰۰۱، جنگ عراق در ۲۰۰۳، جنگ سوریه، جنگ اوکراین، جنگ سودان، جنگ یمن، جنگ غزه، و چندین جنگ دیگر در خاور میانه.

براساس عقیده‌ی شخصی نگارنده، داعش در افغانستان در تلاش برای برخاستن از خاکستر عراق و سوریه است و پاکستان مسئول این پرونده است. برای مشخص کردن این دیدگاه در ابتدا برمی‌گردیم به جنگ عراق و سوریه.

سرنوشت داعش و افغانستان؛ گره کور

سرنوشت داعش بعد از عراق و حوادث سوریه (هزاران نیروی آموزش‌دیده غرق در جهان‌بینی افراطی و با آزادی‌هایی که به آنان در سوریه و عراق داده شده بود) این روزها کم‌تر مورد توجه قرار دارد اما به نظر می‌رسد که خاکستر زیر آتش این روزهای افغانستان است. کنجکاوی پیرامون کوچ آرام داعش بعد از پایان نیم‌بند جنگ داخلی عراق و سقوط برنامه‌ریزی‌شده‌ی بشار اسد در سوریه، به سمت افغانستان و پاکستان از مسیر ایران یا کشورهای آسیای میانه، سناریوی ترسناکی است. اگر دوباره پرونده بلاتکلیف افغانستان به آن، توسط پاکستان و امریکا گره بخورد، می‌تواند دغدغه‌ی جدی برای مردم افغانستان خلق نماید. سرعت رویدادهای سیاسی و بی‌ثباتی دوامدار نظام‌های سیاسی در قلمرو افغانستان خواب از چشم آدم می‌پراند. نظام‌ها در افغانستان براساس تصمیم بازیگران مهم منطقه، فرامنطقه و بین‌الملل تغییر کرده و مردم در آن تقریبا نقشی نداشته‌اند. داعش در چنین بستری اگر فرصتی برای ترمیم ساختار و ساخت شبکه‌های مدیریتی خود را یافته باشد، پس منتظر حوادث دردناکی باید باشیم. بستر اجتماعی و جغرافیای سیاسی افغانستان برای این‌گونه گروه‌های افراطی دارای عقبه‌ی مالی و جهان‌بینی بسیار حاصل‌خیز است.

عقبه‌ی تاریخی داعش در منطقه

پس از سقوط رژیم صدام حسین، ارتش و ساختار امنیتی عراق منحل شد. این اقدام موجب شد که هزاران نظامی و درجه‌دار بعثی بیکار و ناراضی شوند که بسیاری از آنان بعدها به گروه‌های مسلح افراطی از جمله داعش پیوستند. نبود دولت مرکزی مقتدر و اختلافات قومی و مذهبی (میان شیعیان، سنی‌ها و کردها) در عراق باعث رشد گروه‌های تندرو شد. ایدئولوژی داعش بر پایه تفکر سلفی جهادی است که از آموزه‌های «القاعده» و به‌ویژه مکتب ابن‌ تیمیه و محمد بن عبدالوهاب الهام گرفته است. در سال ۲۰۰۴، «ابومصعب الزرقاوی» گروه خود به‌نام «توحید و جهاد» را با القاعده متحد کرد و نام «القاعده در عراق» را بر آن گذاشت. این گروه پیش‌زمینه‌ی مستقیم تشکیل گروه داعش بود. با آغاز بحران سوریه، فتوای شیوخ پرنفوذ جهان عرب، موج‌سواری بر تحولات سریع جهان اسلام، به‌ویژه تحولات خاور میانه (بهار عربی) بعد از سقوط حکومت‌های مستبد، توفان شدیدی در منطقه شروع شد که نتیجه‌ی آن سقوط نظام‌های با ثبات بود. هرچند بهار عربی با خیزش و جنبش جوانان انقلابی با استفاده از شبکه‌های اجتماعی شروع شد اما نتیجه‌ی آن به نظر می‌آید چیزی نبود که حداقل برخی از آنان انتظار داشتند.

پس از قدرت‌گیری شیعیان در عراق (بعد از ۲۰۰۳)، بخش بزرگی از اهل سنت احساس تبعیض و کنار گذاشته‌شدن از ساختار قدرت را داشتند. داعش با سوءاستفاده از این نارضایتی‌ها، توانست حمایت اجتماعی را در برخی مناطق سنی‌نشین جلب کند. وضعیت اقتصادی نابسامان در عراق و سوریه فرصت و بستر آشوب و بحران برای گروه‌های جهادی بود تا با استفاده از منابع مالی هنگفت و تسلیحاتی که به یک‌باره در منطقه سرازیر شد، مناطق وسیعی را در مرز عراق و سوریه تصرف کنند. داعش از این خلاء استفاده کرد و قلمرو خود را گسترش داد. برخی کشورهای منطقه همچون عربستان سعودی و قطر در جنگ سوریه به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم از گروه‌های مخالف اسد حمایت می‌کردند، که بخشی از این کمک‌ها در نهایت به‌دست داعش رسید. ایران هم تمام‌قد از دولت اسد حمایت کرد که زمینه و پتانسیل تنش و منازعات مذهبی را در منطقه چنان افزایش تصاعدی داد که جوانانی از سرتاسر دنیا خود را برای پیوستن به این جنگ مذهبی به عراق و سوریه رساندند. آنان عمدتا از طریق ترکیه وارد سوریه و عراق شدند و انگیزه‌ی انقلاب در دل جوانان منطقه را به یأس و سرخوردگی تبدیل کردند. این تحولات هزینه‌های سنگین انسانی و مالی بر منطقه تحمیل کرد و هنوز دوام دارد.

اما این‌که آغاز جنگ در عراق براساس یک سناریوی از پیش نوشته‌شده بوده، بر کسی پوشیده و پنهان نیست و هنوز پس‌لرزه‌های آن دامنگیر کشورهایی چون امریکا و سیاست‌مدارانی چون تونی بلر است. دلایل فرمان جنگ برای نهادهای بین‌المللی دخیل در مسائل عراق قانع‌کننده نبود؛ چون خسارت انسانی و اقتصادی گسترده‌ای را به‌دنبال داشت. بر فرض وجود سناریوی شکست دولت عراق و تبعات بعدی آن، پس تشکیل گروهی به‌نام داعش هم می‌تواند در ادامه‌ی همان سناریو باشد. متحدان کلیدی امریکا در منطقه، یعنی دولت قطر و عربستان به‌دلیل خصومت با دولت بشار اسد و تغییر مسیر جنبش بهار عربی در نزدیک به مرزهای خود، به‌صورت آشکار از گروه داعش حمایت مالی و لجستیکی کردند؛ که اگر حمایت آن‌ها نبود امکان بسیج گسترده‌ی این مقدار نیروی نامتجانس از سرتاسر دنیا، کار ساده و فعالیت یک‌شبه نبود. در چنین جغرافیای سیاسی بدون دخالت دولت‌ها امکان چنین مانور قدرتی وجود نداشت. همچنین همه یا اکثر افراد کاریزماتیک در این نبرد از زندان‌های ایالات متحده امریکا رها شده‌اند.

در معاملات کلان سیاسی ساده‌انگاری است که فکر کنیم تمام این حوادث به خودی خود رخ داده است و کشورها به‌دنبال منافع خود در منطقه نبوده‌اند. البته که از پس‌مانده اجرای این سناریو کشورهای منطقه هم استفاده‌ی خود را کرده‌اند. اما مسئولیت اصلی بر عهده آغازکننده‌ی این جنگ است. البته بسیاری از کارشناسان منطقه بر این باور اند که جنبش بهار عربی نیز به خودی خود نمی‌توانست این‌قدر خسارت‌بار عمل کند و منطقه را به یک‌باره همچون سیلی سهمگین دچار تغییرات شدید ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، ناامیدی از تغییر، بازگشت اقتدارگرایی و جنگ داخلی کند. به نظر می‌آید دولت سوریه فعلی برآمده از درون همین تحولات در منطقه است که بحث پیرامون آن پیچیده است و نیاز به زمان بیشتری دارد.

عوامل تضعیف و کوچ آرام داعش به پاکستان و افغانستان

من از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹، برای مدت سه سال سکرتر دوم سفارت افغانستان در تهران بودم و چنانچه ذهن من یاری می‌کند و اسنادی که به همراه دارم، پیرامون مسأله‌ی کوچ داعش به سمت افغانستان، پاکستان و آسیای میانه سه نشست‌ امنیتی در تهران (دسامبر ۲۰۱۵، آگست ۲۰۱۷ و دسامبر ۲۰۱۸) همواره با حضور کشورهای مهمی چون ایران، روسیه، چین، افغانستان، پاکستان و دیگر کشورهای آسیای میانه (کشور هند فقط در نشست اول شرکت نمود که شرکت هند باعث عدم حضور نماینده‌ی پاکستان شد و در نشست‌های بعدی هند حضور نداشت) برگزار شد. به نظر می‌رسد که پس از نشست سوم در دسامبر ۲۰۱۸، برگزاری نشست بعدی به دلایل مختلفی از جمله تحولات سیاسی، امنیتی و اقتصادی در منطقه و در سطح جهانی، اتفاق نیفتاده است. دولت افغانستان، نماینده‌ی روسیه و در نشست اول نماینده‌ی هند، علاقه‌مند دخیل ساختن بیشتر افغانستان پیرامون این مسأله بودند، اما ایران و پاکستان چندان علاقه‌ای به این مسأله نشان ندادند. پیشنهاد شده بود که دبیرخانه‌ی این نشست مهم منطقه‌ای، در کابل باشد اما سه نشست در تهران برگزار شد. ایران و روسیه بنا به رقابت‌های سیاسی و نظامی شدیدی که در منطقه و بیرون از منطقه داشتند، نمی‌خواستند که دبیرخانه‌ی این نشست در کابل، که متحد نزدیک امریکا و دیگر کشورهای عضو ناتو بود، تأسیس شود.

ایران و روسیه نگرانی‌های جدی در مورد انتقال بقایای داعش به افغانستان داشتند و حتا بر این باور بودند که نیروهای امریکایی، متحدان آن و همچنین امنیت ملی و بخشی از اردوی افغانستان، در انتقال داعش از جنوب افغانستان به شمال افغانستان نقش دارند. توجیه دولت افغانستان احتمالا این بوده تا از طریق انتقال داعش به شمال افغانستان فعالیت‌های داعش را بیشتر و نقش طالبان را تضعیف بسازد. البته که مخالفان آقای غنی در شمال این مسأله را قبول نداشتند و بحث انتقال داعش و طالبان به شمال را فقط در جهت تضعیف خود می‌پنداشتند. اما از تحرکات داعش در جنوب افغانستان و همکاری دولت (شورای عالی امنیت ملی افغانستان) و طالبان برای از بین بردن هسته‌های اولیه داعش در ولایت‌های ننگرهار و کنر بحث‌های جدی در رسانه‌های افغانستان وجود داشت. مشاور شورای امنیت ملی روسیه در نشست دوجانبه با آقای حمدالله محب، مشاور شورای امنیت ملی افغانستان در حاشیه نشست امنیتی-منطقه‌ای تهران، پیرامون انتقال شبانه‌ی نیروهای داعش توسط هلیکوپترهای اردوی ملی افغانستان و متحدانش صحبت کرد. البته که آقای محب آن را نپذیرفت اما در آن شرایط در داخل خود افغانستان نیز در این مورد بحث‌هایی وجود داشت. با توجه به این‌که در شورای عالی امنیت ملی افغانستان روحیه فردمحوری، نبود اخلاق انتقادپذیری و پافشاری بر تمرکز قدرت و صلاحیت‌های ادارات مهم افغانستان، حاکم بود و حتا در برخی موارد اقدام به انتقال پرونده‌های مهم از دیگر ادارات به این شورا می‌نمودند، بعید نبود که برای ضربه‌زدن به رقبای رییس‌جمهور در شمال افغانستان از این مسأله استفاده شود. همان‌طور که در دوره‌ی آقای کرزی نیز چندین نفر از رقبای سیاسی ایشان ترور شدند و مسئولیت آن را طالبان قبول کردند، اما برای مردم افغانستان روشن بود که تیم ارگ در ترور آنان نقش مستقیم داشت. شورای عالی امنیت ملی افغانستان برای حذف رقبای رییس‌جمهور غنی که به فردمحوری و عصبیت بیش از حد معروف بود، سنگ تمام می‌گذاشت و از تمام امکانات دولتی -چه نظامی و چه ملکی- استفاده می‌کرد.

کشورهایی چون روسیه و ایران به همکاری دولت افغانستان و متحدانش در انتقال نیروهای داعش به شمال افغانستان بدگمان بودند و این مسائل را در جلسات رسمی یا به صراحت بیان می‌کردند و یا به زبان دیپلماتیک هشدار می‌دادند که عواقب آن دامنگیر منطقه خواهد شد. روس‌ها به‌دلیل آماده شدن برای راه‌اندازی جنگ اوکراین متوجه تحرکات رقبای بین‌المللی خود در منطقه‌ی ما بودند. رقابت ایران و غرب هم بر کسی در این منطقه پوشیده نیست. ایران به‌دلیل نفوذ گسترده‌ی اطلاعاتی در بین مقام‌های طالبان، به‌ویژه شورای هلمند، اطلاعات خوبی در مورد تحرک داعش در افغانستان و پاکستان داشت. با توجه به نزدیکی طالبان با روسیه، ایران و چین، سرکوب داعش در داخل افغانستان، به‌ويژه در ولایت‌های جنوب و جنوب‌شرق در راستای منافع این کشورها تفسیر می‌شد. فشار بر داعش توسط طالبان و دولت وقت افغانستان در جنوب افغانستان بیشتر به این دلیل بود تا آنان مجبور به انتقال ساختار خود به سمت شمال افغانستان شوند. کوچ داعش به سمت شمال افغانستان روسیه و چین را نگران می‌ساخت. ایران نیز به‌دلیل حمایت همه‌جانبه از فعالیت طالبان در مرزهای مشترک و ولایت‌های نزدیک به مرز با خودش، توانسته بود تا حدودی از گسترش فعالیت داعش به سمت مرزهای خود جلوگیری نماید.

تحرک شدید ایران در منطقه و حمایت گسترده از جبهه نیروهای مقاومت محلی کرد و اردوی ملی عراق و سوریه برای کنترل روند توسعه‌ی قلمرو داعش و دور نگهداشتن آن از مرزهای خودش، حمایت و حضور فعال نظامی روسیه در سوریه، کشته‌شدن سران داعش، اختلاف درونی بین نیروهای داعش، کاهش حمایت‌های مالی و لجستیکی به‌دلیل سنگین شدن بهای جنگ در منطقه، کاهش جذب نیرو و جذابیت جهان‌بینی داعش سبب فروکش نمودن فعالیت‌هایش در عراق و سوریه شد.

پاکستان و مار در آستین

آی‌اس‌آی پاکستان سابقه‌ی طولانی در ایجاد و مدیریت گروه‌های نیابتی همچون مجاهدان علیه شوروی (با امریکا)، طالبان دهه‌ی ۹۰، شبکه حقانی، لشکر طیبه، جیش محمد در کشمیر و گروه‌های ضدایران در بلوچستان دارد. در شکل‌گیری مجاهدان نقش برجسته‌ای داشت و وقتی از طریق مجاهدان به اهداف خودش نرسید، طالبان را به جغرافیای افغانستان تحمیل کرد. این کشور از این دست بازی‌ها بسیار دارد. برای آی‌اس‌آی دشمن و دوست همیشگی نیست و تاریخ انقضا دارد. هرگاه پاکستان ادعا کرده است که به جنگ گروهی رفته و بسیاری از آن‌ها را زندانی کرده، باید ترسید. زندان‌های این کشور کارخانه‌ی تولید انسان‌های خطرناکی است که برای سال‌ها گریبان مردم افغانستان را فشرده و اجازه‌ی نفس کشیدن را نمی‌دهد. دعوت از گروه‌های مخالف طالبان برای سفر به پاکستان هم بیشتر گمراه‌کننده است.

استخبارات پاکستان و اردوی این کشور برای کم‌رنگ کردن نقش و فعالیت طالبان، به‌ویژه طالبان پاکستانی و انتقال نیروهای ناراضی طالبان به تشکیلات داعش برنامه دارند. استراتژی پاکستان خلق بی‌ثباتی در افغانستان است. اگر این بی‌ثباتی کاهش یابد، دستگاه عریض و طویل و باتجربه‌ی استخبارات ارتش دارای توانایی آفرینش بازی جدید در منطقه است. آی‌اس‌آی در زمینه‌ی استفاده از گروه‌های افراطی و مدارس دینی آنان و استفاده از چهره‌های مذهبی دارای کاریزمای شخصیتی مهارت دارد. شواهد نشان می‌دهد که پاکستان در حال خلق بازی جدید در افغانستان نیمه‌باثبات است.

این بازی به نفع بسیاری، از جمله آقای ترامپ است. ملاقات‌های رییس ستاد ارتش پاکستان با ترامپ در کاخ سفید و صمیمیت مشکوک مقام‌های پاکستان با مقام‌های امریکا برای ما شهروندان افغانستان خبر خوبی نیست. ما دیگر گرگ باران‌دیده شده‌ایم و می‌دانیم وقتی این دو عامل به هم برسند حتما قرار است بازی بزرگ جدید در منطقه، به‌ویژه با مرکزیت افغانستان شروع شود.

با دیگران به‌‌ اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه