ملا عبدالغنی برادر، معاون اقتصادی نخستوزیر طالبان، گفته است که در گذشته «از تنوع اقوام و مذاهب در کشور استفادهی نادرست شده است». پاسخی که طالبان در حکومت خود به تنوع یا استفادهی «نادرست» از آن دادهاند این است که آن را کاملا کنار گذاشتهاند و از سر تا پای حکومت خود را «تنوعزدایی» کردهاند. طالبان با این یکسانسازی قومی ساختار قدرت و تنوعزدایی گسترده از فضاهای مشارکت نشان دادهاند که اساسا با خود تنوع مشکل دارند نه با استفادهی نادرست از آن.
بحث «تنوع» در اکثر کشورهای پیشرفته هم وجود دارد و تنوع قومی و مذهبی دو گونه از گونههای بسیار تنوعاند. به این معنا که در اکثر کشورها این پرسش در میان هست که آیا ساخت حکومت، بنگاههای تجاری و آموزشی، سازمانهای سیاسی و نهادهای انتفاعی و غیرانتفاعی در یک جامعه باید «تنوع»های موجود در آن جامعه را بازتاب دهند یا نه. در این جوامع نیز گاهی سخن از «استفادهی نادرست از تنوع» گفته میشود.
یکی از انتقادهای جدی که بر کاربستِ تنوع، به عنوان یک معیار عدالت، وارد شده این است که در موارد بسیاری تاکید بیش از حد بر تنوع امکان شایستهسالاری را از بین میبرد. منتقدان میگویند که، در مَثَل، اگر شما به ده نفر متخصص در فلان حوزه نیاز داشته باشید که یک وزارت یا بنگاه تجاری-صنعتی را بگردانند، تنها چیزی که میباید معیار گزینش شما قرار بگیرد پاسخ به این پرسش باشد که آیا این ده نفر در دسترس هستند و تخصص لازم را دارند یا نه. حال، اگر این ده نفر در همان شهر شما باشند و مثلا همه از قوم ازبیک باشند، دیگر معنا ندارد که شما دنبال ده نفر متخصص از ده قوم مختلف باشید تا معیار تنوع را برآورده کرده باشید. به نظر منتقدان، اگر دنبال این معیار بگردید، به احتمال قوی در دام معاملات سیاسی خواهید افتاد و به جای انتخاب شایستگان دست به گزینش کسانی خواهید زد که کارشان سوار شدن بر موج «تنوع»پرستی است.
در افغانستان دورهی جمهوریت قطعا موارد بسیاری از «استفادهی نادرست از تنوع» را میتوان فهرست کرد. یکی از استفادههای نادرست این شاخص را در سخن یکی از رییسجمهوران این دوره (محمداشرف غنی) میتوان دید که باری گفت چرا اکثر زندانیان محابس افغانستان به یک زبان خاص -منظورش پشتو بود- صحبت میکنند. به نظر اشرف غنی، در این جا تنوع لازم وجود نداشت. این را از نظر میانداخت که دیگران طالب نداشتند و علیه حکومت نمیجنگیدند و در نتیجه اسیر و زندانی هم نمیشدند. مورد دیگر استفادهی سیاسی نادرست از تنوع قومی را در نزاع بیپایان رهبران مجاهدین برای دستیابی به ثروت و منزلت میشد دید. این رهبران چندان در بند «قوم»های خود نبودند، اما میدانستند که کارت تنوع قومی را میتوانند بر سر هر بزنگاهی بالا بیاورند و با آن خود را به قدرت و ثروت لازم برسانند.
هم تصادم گاهگاه تنوع با شایستهسالاری واقعی است و هم سوءاستفادهی بعضی از تنوعشعاران در افغانستان. اما این هم پرسش مشروع و بجایی است: اگر کسی دایما شایستگان را در همان خانواده و خیل و قبیلهی خود یافت و ادعا کرد که هیچکس شایستهتر از آنان نیست، دیگران چه کار کنند؟ این پرسش ضروری است، چون در افغانستان وضعیت همیشه همین گونه بوده است. کسانی که قدرت را در دست داشتهاند، دایما به دیگران گفتهاند: ما ده نفر شایسته کار داشتیم و همهی آن ده نفر در همین قریهی ما بودند. شما متخصصان معدن کار دارید یا این که اصرار دارید یکی دو تا از آن متخصصان حتما از قوم شما باشند؟
اما وقتی پای شکلگیری قدرت، قوام و انحصار قدرت، توزیع منابع، نمایندگی در ساختار حکومت و امور مرتبط به عدالت و مشارکت در میان میآید، بحث تنوع هم جدی میشود. درست است که اگر ده جراح درجهیک از یک قوم یا حتا از یک خانواده باشند (تمرکز) و امور جراحی یک شهر را به کفایت بگردانند، به مراتب بهتر از آن است که ده جراح از ده قوم داشته باشید (تنوع)، اما هیچکدام کار خود را بلد نباشد. اما هیچ ضرورتی ندارد که حتما در چنگ همین دو سناریو گرفتار باشیم. تنوع لزوما و ضرورتا نابودکنندهی شایستگی نیست. شما میتوانید ده جراح از ده قوم داشته باشید و همهشان هم در کار خود کاملا شایسته باشند؛ در ضمن، این ده جراح به خاطر پیشینهها و پیوندهای فرهنگی و شناختهای متنوعی که با خود میآورند، شاید از بسیاری جهات بهتر از آن ده جراحی عمل کنند که از یک خانواده هستند.
خطاها و پرتگاههایی که در تاکید کورکورانه بر «تنوع» وجود دارند، نباید سبب شوند که به نهایتِ طرف مقابلش برویم و بگوییم هر مصیبتی که هست در تنوع است. این همان چیزی است که طالبان میگویند و بر طبق آن رفتار میکنند. میگویند ما (پشتونها) برای تمام مردم افغانستان خیر و صلح و سعادت میخواهیم و در حکومت ما افراد صالح و شایسته (از قوم پشتون) هستند که به خوبی میدانند امور را چهگونه بچرخانند. پس چه نیازی است که دیگران نیز، به خاطر تنوع، وارد حکومت و قدرت شوند؟ این سخن اولا از این جهت غلط است که حتا پشتونهای شایسته نیز در این حکومت نیستند. شاهدش این که همین چند روز پیش وزارت معارف طالبان اعلام کرد که با ۲۵ وزارت تفاهمنامه امضا کرده تا کارمندان بیسواد ادارات طالبان را سواد یاد بدهد. این یعنی این که در این وزارتها کارمندان بیسواد هستند. کارمند بیسواد برای کار اداری شایسته نیست. از دیگران که بگذریم، آیا در میان پشتونها آدمهای باسوادی نبودند که به جای پشتونهای بیسواد استخدام شوند؟ ثانیا، تنوع فقط یک مفهوم شیک میانخالی نیست. اقوام مختلف افغانستان یا به قدرت سیاسی و مشارکت در تصمیمگیریهای کشوری از طریق نهادهای قدرت دسترسی دارند یا ندارند. اگر دارند، آن تنوع سرنوشتساز وجود دارد و مشارکت آنان را تا حدی تامین میکند. اگر دسترسی ندارند، آن مشارکت هم نیست و بنا بر این چیزی به نام «شهروندی» نیز وجود ندارد. این فکر که ما برای همه تصمیم میگیریم و در این کار شایستگی لازم را داریم در جهان کار نداده است که این همه سیستم نمایندگی و مشارکت و حکومت فراگیر داریم. اگر درست بود و کار داده بود، همه «امارت اسلامی» میساختند.