close

نگاهی به کتاب «از مُصحف خِرد»

عبدالوحید گلرانی، استاد دانشگاه جورج تاون

مقدمه

کتاب «ازمُصحف خِرد»، اثر محمد محق یکی از آثار خوب و تأثیرگذار در زمینه‌ی نقد نهادهای دینی، عقلانیت، و بررسی نقش و کارکرد دین در جوامع اسلامی مانند افغانستان است. کتاب به‌صورت شفاف و تحلیلی به مفاهیم بنیادین دینی می‌پردازد و سعی دارد نقدهای منطقی و فلسفی بر باورهای دینی سنتی ارائه دهد. این روشنگری، مخاطب را به تأمل و بازاندیشی در مورد موضوعات مختلف مانند شریعت، فقه و اجتهاد دعوت می‌کند. نویسنده مسائل حساس و معاصر مانند افراط‌گرایی، سکولاریسم، دیدگاه‌های سلفی، دیوبندی، طالبان، داعش، و مشکلات حقوق زنان را به‌طور عمیق بررسی می‌کند. پرداختن به موضوعات روز، کتاب را برای مخاطبان امروزی جذاب و مرتبط می‌سازد. به نظر می‌رسد، نویسنده تلاش دارد میان دین به‌عنوان یک تجربه‌ی معنوی و نهاد دین به‌عنوان یک نهاد، تمایز قائل شود و نقدهای صریحی به سوءاستفاده‌های سیاسی و اجتماعی از نهاد دین وارد می‌کند. در مجموع، «از مُصحف خِرد» با ارائه‌ی نقدهای جسورانه به تفکر سنتی و تفسیرهای مدرن و عقل‌گرایانه از دین، اثری قابل‌توجه در راستای روشنگری دینی است.

 این کتاب که ۴۷۳ صفحه و شامل چهار فصل است، به بررسی ابعاد مختلف دین و تأثیر آن بر جامعه پرداخته و کوشیده تا از طریق نقد روشنگرانه، جایگاه نهاد دین و کارکردهای مثبت و منفی آن را مورد بررسی قرار دهد. بخش نخست کتاب که با عنوان «دین و شریعت» معرفی شده است، به تبیین مباحث بنیادی الهیات می‌پردازد؛ از جمله موضوعات ایمان، کفر، دین، شریعت، فقه، اجتهاد و تقلید. به نظر می‌رسد این بخش مهم‌ترین قسمت کتاب به شمار می‌رود، چرا که به اصول اساسی اندیشه‌ی دینی توجه ویژه‌ای دارد. افزون بر مفاهیم یادشده، نمونه‌هایی از مباحث اجتهادی نیز مورد بررسی قرار گرفته و مرور اجمالی بر آثار دو متفکر برجسته، قرضاوی و سمندر غوریانی، ارائه شده است.

بخش دوم، با عنوان «میراث گمشده‌ی پیامبر اسلام»، به بررسی عمیق موضوع سنت و احادیث منسوب به پیامبر اسلام می‌پردازد؛ مقوله‌ای که در تاریخ اسلام همواره محل مناقشه و چالش‌های نظری میان مذاهب و مکاتب مختلف اسلامی بوده است. به عقیده‌ی نویسنده، اگرچه ارتدوکسی اسلامی توانست دیدگاه خود را در این زمینه بر بخش عمده‌ای از جامعه‌ی مسلمانان غالب سازد و نهادهای رسمی را به پذیرش آن وادارد، اما این اختلافات هیچ‌گاه به‌طور کامل خاتمه نیافت. بخش سوم کتاب با عنوان «اسلام، سیاست و خشونت»، به واکاوی حوادث و تحولات سیاسی-مذهبی در افغانستان پرداخته و چگونگی وقوع کشتارهای گسترده به‌نام دین را در چند دهه‌ی اخیر بررسی می‌کند؛ امری که به تعمیق شکاف‌ها و تقابل‌های شدید میان گروه‌های مذهبی و دگراندیشان انجامیده است. در این بخش، با تأکید بر پدیده‌هایی نظیر عملیات انتحاری و اقدامات خشونت‌آمیز گروه‌هایی چون طالبان و داعش طی دوران جمهوری، به تحلیل ریشه‌های نظری و عملی کشیده شدن پای دین به عرصه‌ی سیاست و تبعات ناگزیر خشونت‌آمیز آن پرداخته می‌شود. این تعاملات پیچیده میان دین و سیاست، به‌ویژه در جوامعی با وضعیت فکری مبهم و غبارآلود، رسیدن به درکی شفاف از رابطه‌ی این دو مقوله را دشوار کرده است. در نتیجه، به نظر می‌رسد این تقابل‌های فکری و عملی، به‌زودی فروکش نخواهند کرد و همچنان موضوع مناقشات گسترده‌ای باقی خواهند ماند. و در نهایت، در بخش چهارم، با عنوان «اسلام و حقوق زن»، به چالش‌های نظری و عملی در راستای تطبیق و همسان‌سازی میراث فقهی مسلمانان با میثاق‌های بین‌المللی معاصر پیرامون حقوق زنان می‌پردازد. نویسنده در این اثر، دیدگاهی انتقادی به جایگاه سنت‌های دینی و نقش آن‌ها در شکل‌گیری هنجارهای اجتماعی ارائه داده و تلاش کرده است تا خواننده را با تأملات جدیدی در مورد دین، اخلاق و سیاست مواجه سازد.

با توجه به پیچیدگی موضوعاتی که نویسنده به آن‌ها پرداخته است، من فقط دو بخش آخر کتاب که در حقیقت حوزه‌ی مطالعاتی من می‌باشد را می‌خواهم بررسی کرده و بیان کنم که چگونه تحلیل‌های نویسنده، در مواردی ممکن است از چارچوب‌های دقیق‌تر روش‌شناختی بهره نبرده باشد. در نهایت، امید است که این نقد بتواند هم‌زمان برای خوانندگان و پژوهشگران این حوزه مفید واقع شده و به مباحث روش‌شناختی پیرامون تحلیل دین، جامعه و برخورد دین با زنان کمک کند.

نقاط قوت

  • نگاه نوگرایانه به دین: کتاب با هدف ایجاد تکانه‌ای در افکار مخاطبان نوشته شده است و در راستای روشنگری دینی به تبیین مفاهیم مذهبی و دینی با نگاهی عقل‌مدارانه پرداخته است​.
  • نقد تفکرات سنتی: نویسنده در این کتاب به نقد افکار سنتی و بسته پرداخته است و تلاش کرده است با رویکرد تحلیلی، افکار مخالف با عقلانیت دینی را به چالش بکشد. این جنبه از کتاب برای کسانی که به‌دنبال تحلیل‌های عمیق‌تر از دین و سنت هستند، جذاب می‌باشد.
  • پرسشگری و روشنگری: به نظر می‌رسد هدف اصلی کتاب ایجاد سؤالات جدید و برانگیختن تفکر انتقادی در میان مخاطبان است، که این خود می‌تواند عاملی برای گفت‌وگو و بحث در مورد موضوعات حساس مذهبی باشد​.

تحلیل چارچوب نظری کتاب و کمبودهای آن

کتاب «از مُصحف خِرد» اگرچه به موضوعات دینی با نگاهی انتقادی و روشنفکرانه پرداخته است، اما در آن چارچوب نظری مشخص و منسجمی که بتواند خواننده را در تحلیل‌های اجتماعی-دینی یاری دهد، به ‌روشنی تبیین نشده است. در متن، گرچه نویسنده به مفاهیم و تعاریفی از نهاد دین، عقلانیت، کارکردهای دینی، نقش آن در ساختارهای اجتماعی، اسلام سیاسی، سکولاریسم و… و تحلیل موضوعات مختلف پرداخته است، اما فاقد چارچوب نظری واضحی است که مسیر بررسی‌ها را مشخص کند. نویسنده نیز به تأثیرات اجتماعی دین اشاره دارد، اما کمبود رویکردهای جامعه‌شناختی کتاب «از مصحف خرد» باعث شده که تحلیل‌های او انسجام نظری کافی نداشته باشد و بیشتر به انتقاد از عملکردهای دین محدود بماند، درحالی‌که نظریه‌پردازانی چون دورکیم نشان می‌دهند که دین، با توجه به کارکردهایش در جامعه، تنها در اثر عواملی خاص می‌تواند به مشکلات اجتماعی منجر شود (دورکیم، ۱۹۱۲).

نقش جامعه‌شناسی دین در تحلیل جامع و ساختاری کتاب

نظریه‌های جامعه‌شناسی دین از اندیشمندانی چون دورکیم، وبر، برگر، مارکس و گیرتز چارچوب‌های مفهومی فراهم می‌آورند که امکان تحلیل دین را از منظر اجتماعی و ساختاری میسر می‌سازند. این نظریه‌ها به‌ویژه در شناخت تعاملات پیچیده‌ی دین با نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، اهمیت ویژه‌ای دارند. چنانچه نویسنده‌ی کتاب از این نظریه‌ها بهره می‌گرفت، می‌توانست به تحلیلی جامع‌تر، منسجم‌تر و مبتنی بر چارچوب‌های اجتماعی دست یافت. برای مثال، ماکس وبر با استفاده از مفاهیمی چون عقلانیت، کاریزما و اقتدار، به بررسی نحوه‌ی تعامل دین با نهادهای سیاسی و اقتصادی می‌پردازد و نشان می‌دهد که دین نه ‌تنها بر این نهادها تأثیرگذار است، بلکه از آن‌ها تأثیر می‌پذیرد (وبر، ۱۹۲۲).

کاربرد چنین چارچوب‌هایی در تحلیل‌های نویسنده می‌توانست به درک دقیق‌تری از چگونگی تأثیرات متقابل دین و جامعه کمک کند و تبیین‌های عمیق‌تری از مسائل دینی ارائه دهد. این امر به‌ویژه در موضوعاتی که نویسنده به پیوند میان دین و خشونت، و تأثیرات دینی بر سیاست و اجتماع پرداخته است، اهمیت دوچندانی می‌یابد. نظریه‌های جامعه‌شناسی دین با تأکید بر جایگاه دین به‌عنوان یک پدیده‌ی اجتماعی و فرهنگی، به تحلیل‌گران این امکان را می‌دهند که از دیدگاه‌های تنگ‌نظرانه‌ی صرفا مذهبی فاصله گرفته و به رویکردی چندبعدی و ساختاری برای فهم مسائل دست یابند. البته نویسنده دیدگاه‌های سنتی را به‌صورت بسیار عالمانه و ماهرانه نقد و بررسی کرده است. ولی به عقیده‌ی من، بهره‌گیری از نظریه‌های جامعه‌شناسی دین، می‌توانست به غنای علمی و نظری کتاب افزوده و تحلیل‌های نویسنده را با چارچوب‌های متقن و معتبر آکادمیک هم‌راستا سازد.

اتکای بیش از حد به تجربیات و دانش شخصی به‌جای شواهد تجربی

یکی از مسائل روش‌شناسی در کتاب، اتکا به تجربیات فردی نویسنده به‌جای داده‌ها و شواهد تجربی است. نویسنده در این کتاب، درباره‌ی موضوعات مختلف از دین گرفته تا سیاست، مطالعات زنان، مسائل اجتماعی، حقوق و… پرداخته، اما احساس می‌شود که به‌جای داده‌های تجربی یا مطالعات ادبیات، از تجربیات و برداشت‌های شخصی استفاده کرده است. پیتر برگر در کتاب‌های خود، به‌ویژه کتاب «اعتقاد بدون تعصب» با بهره‌گیری از شواهد میدانی به بررسی پدیده‌های دینی و نقش دین در جامعه می‌پردازد و با استناد به داده‌های تجربی تأثیرات دین بر زندگی روزمره را تبیین می‌کند، و بخشی از تحلیل‌هایش را از مکتب پدیدارشناسی بهره برده است (برگر، ۱۹۶۹). استفاده از داده‌های تجربی می‌توانست استدلال‌های نویسنده را مستحکم‌تر کرده و نشان دهد که دیدگاه‌های مطرح‌شده براساس دیدگاه‌های تئوری و تجربی عینی استوار اند.

چالش‌های ساختاری کتاب

کتاب از لحاظ ساختاری با چالش‌هایی مواجه است که بر درک و ارتباط با متن تأثیر منفی می‌گذارد. یکی از اساسی‌ترین ضعف‌ها، فقدان وضوح و روش‌مندی در تنظیم هر بخش است. هرچند مباحث گوناگونی در فصل‌های مختلف کتاب مطرح شده‌اند، اما ساختار تحلیلی منسجم و منطق روایی[۱] مشخصی در میان فصل‌ها کم‌تر دیده می‌شود. در متون علمی و روش‌های آکادمیک، هر بخش باید دقیقا هدف خود را مشخص کند، به پرسش‌های کلیدی‌ای که قصد پاسخ به آن‌ها را دارد اشاره کند، و از همه مهم‌تر، رویکرد و روش مورد استفاده برای تحلیل یا ارائه‌ی محتوا را شرح دهد. چنین ساختاری به مخاطب امکان می‌دهد تا به‌صورت روشن بداند چرا هر بحث مطرح می‌شود؟ از چه زاویه‌ای به آن پرداخته شده؟ و چگونه استدلال‌ها سازماندهی می‌شوند؟ این کار علاوه بر کمک به مخاطب در دنبال کردن استدلال‌ها، از پراکندگی و سردرگمی در متن جلوگیری می‌کند. در کتاب، این رویکرد شفاف در هدف‌گذاری و تعیین روش‌های بحث مشاهده نمی‌شود. به‌طور خاص، نبود یک معرفی جامع در ابتدای هر بخش که اهداف، پرسش‌ها و روش‌های به‌کار گرفته‌شده را مشخص کند، منجر به ایجاد شکاف‌های شناختی در میان خوانندگان می‌شود. به عقیده‌ی من، در مطالعات علمی و حساس، چنین معرفی‌ای ضروری است تا انسجام محتوایی و اعتبار علمی متن حفظ شود. این ضعف ساختاری باعث شده که حتا با وجود محتوای ارزشمند و تلاش‌های جسورانه‌ی نویسنده، نتوان به‌طور کامل به هدف و ارتباطات بین موضوعات پی برد. در نتیجه، کتاب با مشکل پراکندگی موضوعات و نبود انسجام منطقی مواجه می‌شود که این امر می‌تواند نه تنها فهم و درک مخاطب را دچار چالش کند، بلکه تأثیرگذاری و اعتبار علمی اثر را نیز کاهش دهد.

کمبود نتیجه‌گیری در آخر هر فصل

یکی از ایرادات کتاب عدم وجود یک نتیجه‌گیری روشن و منسجم است- البته در ختم هر بخش. برای بررسی بهتر، من بخش سوم کتاب را به‌عنوان نمونه انتخاب کردم. این بخش با پوشش گسترده‌ای از موضوعات کلیدی، از رابطه‌ی اسلام، و سکولاریسم گرفته تا افراط‌گرایی، اسلام سیاسی، پیوندهای طالبان، داعش، و سایر گروه‌های افراطی، مجموعه‌ای از مباحث را مطرح می‌کند، اما به‌جای ارائه‌ی یک جمع‌بندی مفهومی یا تحلیل نهایی، متن با اشاره‌ای به نامه‌ای از ایمن الظواهری به اسامه بن‌لادن در سال ۲۰۱۰ و روابط استراتژیک میان طالبان و القاعده به پایان می‌رسد. این شیوه‌ پایان‌بندی نه تنها انسجام کلی بخش را زیر سؤال می‌برد، بلکه باعث می‌شود که مخاطب نتواند به تصویری روشن و سازمان‌یافته از دیدگاه نویسنده درباره‌ی مسأله‌ی خشونت و سیاست در اسلام دست یابد.

از منظر روش‌شناسی، هر بخش در یک متن علمی باید به شکلی طراحی شود که مخاطب بتواند در پایان، نتایج کلیدی‌ای را که نویسنده در پی اثبات آن‌ها بوده است، به وضوح دریابد. این امر شامل خلاصه‌سازی موضوعات مطرح‌شده، تأکید بر یافته‌ها، و پاسخ‌گویی به پرسش‌های کلیدی است که در آغاز بخش مطرح شده‌اند. نبود این نتیجه‌گیری در بخش‌های کتاب، به‌ویژه در بخش سوم و چهارم، نشان‌دهنده‌ی عدم توجه به انسجام و نظم علمی است که موجب می‌شود پیام نویسنده در رابطه با پیوندهای میان سیاست، خشونت، موضوعات مرتبط با زنان، اسلام و دیگر مباحث تا حدودی مبهم باقی بماند و خواننده درک روشنی از ارتباطات و نتیجه‌گیری‌ها نداشته باشد.

فقدان ارجاع‌دهی و استناد به منابع

ارائه‌ی مستندات و منابع معتبر برای اثبات ادعاها و همچنین ارائه‌ی داده‌ها و آمارهای ذکرشده، یکی از ارکان اساسی در فعالیت‌های علمی به ‌شمار می‌آید. این موضوع نه ‌تنها برای اعتباربخشی به مطالب مطرح‌شده ضروری است، بلکه به خواننده این امکان را می‌دهد که صحت و سقم ادعاهای ارائه‌شده را بررسی کرده و درک دقیق‌تری از استدلال‌های پژوهش‌گر به‌دست آورد. در روش‌های علمی، استناد دقیق به منابع و ارائه‌ی شواهد قابل ‌اعتماد به‌عنوان نشانه‌ای از رعایت اصول علمی و صداقت پژوهشی محسوب می‌شود. برای درک اهمیت این موضوع، می‌توان به نمونه‌ای از دانشگاه هاروارد اشاره کرد. در سال ۲۰۲۴، رییس این دانشگاه از سمت خود استعفا داد و یکی از دلایل استعفای وی، گزارش‌هایی در خصوص سرقت ادبی و عدم استناد دقیق در برخی از نوشته‌های او مطرح شد (BBC, 2024). این مثال به ‌خوبی نشان می‌دهد که عدم توجه به اهمیت ارجاع‌دهی و استناد در آثار علمی، می‌تواند پی‌آمدهای جبران‌ناپذیری را به همراه داشته باشد. از این‌رو، در نقد و ارزیابی آثار آکادمیک، از جمله کتاب «از مُصحف خِرد»، توجه به منابع و ارجاع‌دهی معتبر، عنصر کلیدی برای افزایش اعتبار علمی اثر به ‌شمار می‌آید.

مثلا، در بخشی از کتاب، نویسنده به تأثیرات منفی حجاب اجباری بر وضعیت اخلاقی جامعه و نابسامانی‌های اجتماعی نظیر روسپی‌گری پرداخته و به وضعیت کشورهای تحت حکومت اسلام سیاسی مانند ایران اشاره می‌کند. به‌عنوان نمونه، در صفحه ۴۲۹ کتاب، نویسنده آماری را که ادعا می‌کند براساس تحقیقات جامعه‌شناسان ایرانی است، ارائه داده است. بااین‌حال، این ادعاها بدون ارائه‌ی مستندات یا ارجاع به منابع علمی معتبر مطرح شده‌اند. چنین رویکردی، به‌ویژه در موضوعات حساسی که به پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی مرتبط هستند، نه ‌تنها از لحاظ علمی قابل نقد و توجه جدی است، بلکه می‌تواند به اعتبار این ادعاها نیز لطمه وارد کند.

عدم ارجاع به منابع معتبر، از دو جهت چالش‌برانگیز است: نخست، این رویکرد خوانندگان را از بررسی و صحت‌سنجی مستقل اطلاعات محروم می‌کند، چرا که آنان نمی‌توانند به منابع اولیه مراجعه کرده و اعتبار داده‌ها را ارزیابی کنند. دوم، این ضعف می‌تواند به کلیت تحلیل علمی آسیب وارد کند، زیرا در غیاب منابع معتبر، ادعاهای مطرح‌شده تنها در حد فرضیه باقی می‌مانند و نمی‌توانند به‌عنوان شواهدی محکم در یک بحث علمی مورد استفاده قرار گیرند. علاوه بر این، نویسنده در این تحلیل به دیگر عوامل مؤثر بر بروز مسائل اجتماعی مانند وضعیت اقتصادی، سطح آموزش، و سیاست‌های اجتماعی اشاره‌ای نمی‌کند. در نتیجه، تحلیل وی از عوامل مختلفی که می‌توانند در شکل‌گیری این مسائل نقش داشته باشند، ناقص و تک‌بعدی به‌ نظر می‌رسد.

همچنان، یکی از نکات قابل‌توجه در کتاب، فقدان ارجاع دقیق و شفاف به منابع ذکرشده در متن است؛ به‌طوری‌که بسیاری از منابعی که نویسنده در داخل متن به آن‌ها اشاره کرده، در فهرست پایانی کتاب ثبت نشده‌اند. این نقصان می‌تواند به‌عنوان یک مصداق از سرقت ادبی مطرح شود، چرا که عدم استناد دقیق به کارهای دیگران، نقض اصول اخلاقی پژوهش و امانت‌داری علمی است. عدم اعتبارسنجی و عدم ارجاع به منابع معتبر، نه تنها موجب تضعیف اعتبار علمی اثر می‌شود، بلکه ممکن است به گسترش شک و تردید نسبت به اصالت و صحت مطالب ارائه‌شده بیانجامد. رعایت استانداردهای آکادمیک در نگارش، شامل استناد دقیق و شفاف به منابع، یک اصل بنیادین در پژوهش‌های علمی است که هم از منظر اخلاق پژوهشی اهمیت دارد و هم به ارتقای کیفیت و علمی‌بودن اثر کمک می‌کند.

شتاب‌زدگی در نگارش کتاب

یکی از انتقادات جدی‌ای که به این کتاب وارد است، شتاب‌زدگی و عجله در نگارش آن است. به نظر می‌رسد که نویسنده در فرآیند تألیف، زمان کافی برای پژوهش عمیق، بازبینی مطالب و اصلاح ساختاری اثر اختصاص نداده است. این شتاب‌زدگی در نگارش منجر به بروز مشکلاتی در انسجام مطالب، تحلیل‌های ارائه‌شده و حتا انسجام پیام کلی کتاب شده است. این نوع رویکرد شتاب‌زده نه ‌تنها از ارزش علمی و محتوایی کتاب می‌کاهد، بلکه موجب می‌شود که پیام اصلی نویسنده به‌ درستی منتقل نگردد. چنین نقصی ممکن است تأثیرگذاری کلی کتاب را کاهش داده و حتا اعتبار نویسنده را تحت تأثیر قرار دهد.

نتیجه‌گیری

بررسی کتاب «از مُصحف خِرد»، نوشته‌ی محمد محق بیانگر تلاش نویسنده برای نقد علمی و روشن‌فکرانه براساس یک نگاه عقلانی به دین و نقش آن در جامعه‌ی افغانستان است. نویسنده با نگاهی انتقادی و بی‌طرفانه به مفاهیم بنیادین دینی و همچنین با تأکید بر تجربه‌های خاص جامعه‌ی افغانستان، چالش‌های پیچیده‌ای را که به‌واسطه‌ی تداخل دین و سیاست در این کشور شکل گرفته، آشکار می‌کند. او با استناد به واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی جامعه‌ی افغانستان، مسائلی همچون حقوق زنان، افراط‌گرایی دینی و سوءاستفاده از شریعت را مورد نقد قرار داده و در این راستا، پرسش‌های اساسی درباره‌ی نقش دین در قدرت و سیاست مطرح می‌سازد. از جهاتی این کتاب ارزشمند است، اما از نظر روش‌شناسی نقدهایی که در این مقاله مطرح شد، نشان می‌دهد که کتاب می‌توانست با رویکرد سیستماتیک‌تر و ساختارمندتر از نظر آکادمیک و داده‌کاوی علمی به نتایجی دقیق‌تر و مستدل‌تر دست یابد. به‌طور کلی، این کتاب با تأکید بر اهمیت نقد عقلانی دین، می‌تواند به‌عنوان الگویی برای تفکر انتقادی و رویکرد علمی به موضوعات دینی در جامعه‌ی افغانستان مطرح شود، اما به‌منظور تحقق تأثیر عمیق‌تر و گسترده‌تر، نیازمند روش‌های قوی‌تری در تحقیق و تحلیل داده‌ها است.

منابع:

  1. وبر، مارکس (۱۹۶۳)، جامعه‌شناسی دین، ترجمه: فیشاف، انتشارات متوئن و شرکا، لندن، انگلستان. اثر اصلی در سال ۱۹۲۲ منتشر شده است.
  2. دورکیم، امیل (۲۰۰۸)، اشکال ابتدایی حیات دینی، ترجمه: سی. کوزمن. انتشارات دانشگاه آکسفورد. اثر اصلی در سال ۱۹۱۲ منتشر شده است.
  3. بال، مایک (۲۰۱۷)، روایت‌شناسی: مقدمه‌ای بر نظریه‌ی روایت، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تورنتو.
  4. برگر، پیتر (۱۹۶۹)، شایعه‌ی فرشتگان: جامعه‌ی مدرن و بازکشف امر ماوراءالطبیعه، گاردن سیتی، نیویورک، انتشارات انکر.
  5. بی‌بی‌سی (۲۰۲۴)، «استعفای رییس دانشگاه هاروارد تحت فشار اتهام مماشات در برابر یهودستیزی و سرقت علمی». لینک خبر: https://www.bbc.com/persian/articles/c13yvg77v2yo

[۱] منطق روایی؛ به معنای ساختارها و اصولی است که روایت‌ها یا داستان‌ها براساس آن‌ها شکل گرفته و معنا می‌یابند. این مفهوم به تحلیل ساختار و نحوه شکل‌گیری روایت‌ها از نظر منطقی می‌پردازد و بررسی می‌کند که چگونه روایت‌ها، در قالب نظم و توالی وقایع، روابط علّی و علیتی، شخصیت‌ها، فضاها و زمان‌ها به‌گونه‌ای به‌هم پیوند می‌خورند که در نهایت مخاطب بتواند آن‌ها را به‌عنوان یک «بحث و روایت معنادار» درک کند (بال، ۲۰۱۷)