افغانستان در نزدیک به دودههی مشهور به دورهی جمهوریت از نظر فرهنگی یکی از بهترین دورههای شکوفایی فرهنگی خود را تجربه میکرد؛ اما حتا در همان دوره نیز سرانهی مطالعه و نشر در این کشور تنها نیمدقیقه در سال بود. اکنون که طالبان نیز چاپ، نشر و خواندن کتابهای پرشماری را ممنوع اعلام کردهاند و نیمی از نفوس جامعه، یعنی زنان را از آموزش و خواندن محروم ساختهاند، افغانستان در بحرانیترین وضعیت فرهنگی خود قرار گرفته است.
اما چرا طالبان نشر و پخش صدها عنوان کتاب را ممنوع ساختهاند؟ گزارش حاضر کوششی است برای به دست دادن تصویری از وضعیت ممنوعیت کتاب در افغانستان تحت حاکمیت طالبان و اینکه چه علتها و دلایلی در پشت سیاست ممنوعسازی کتابها قرار دارند. براساس آمار «کمیسیون ارزیابی کتاب» طالبان، شمار کتابهایی که چاپ و تکثیر، نگهداری و فروش آنها منع شده، به دستکم ۴۰۰ عنوان میرسد. مطابق فهرست این کتابها که نسخهای از آن در اختیار روزنامه اطلاعات روز قرار گرفته، ارزیابی آنها تا ماه سنبلهی سال گذشته، تکمیل شده است. طالبان فهرست این کتابها را به برخی از نهادهای آموزشی و تحصیلی، استادان دانشگاهها و دانشجویان نیز فرستادهاند. همچنین از مجموع کتابهای ممنوعه، تنها خواندن ۱۰ عنوان کتاب برای تحقیق مجاز دانسته شده است. بااینحال، منابع در میان ناشران و کتابفروشان تأیید میکنند که شمار عنوان کتابهای ممنوعه بیشتر از عنوانهای درجشده در این فهرست است.
دلایل ممنوعیت
طالبان در اوایل تسلط خود، ناشران و کتابفروشان را به ریاست ۴۹۵ استخبارات این گروه در کابل گرد هم آوردند و از آنان خواستند تا از نشر و پخش کتابهای «مشکوک» خودداری کنند. یکی از شرکتکنندگان که نمیخواهد هویتش افشا شود، در صحبت با روزنامه اطلاعات روز توضیح داد: «در آن وقت [طالبان] شناخت دقیق [از کتابها] نداشتند. منظورشان از کتابهای مشکوک کتابهایی بود که در مورد این گروه نوشته شده است.» پس از آن، طالبان در برخی از شهرها، از جمله کابل و هرات اقدام به بازرسی کتابخانهها و کتابفروشیها کردند. در ماه میزان ۱۴۰۰ (دو ماه پس از تسلط طالبان)، کتابفروشان در هرات گفتند که طالبان برخی از کتابها، از جمله نوشتههای روشنفکران دینی را ضبط، و فروش آنها را ممنوع کردهاند. کمیسیون ارزیابی کتاب در وزارت اطلاعات و فرهنگ این گروه هم در ماه حوت ۱۴۰۱، نشر و فروش کتابها را مشروط به مطابقت محتویات آنها با «ارزشهای اسلامی» و «سنت جامعهی افغانی» کرد. قبل از آن، طالبان در کابل و سایر ولایات از جمعآوری کتابهایی خبر داده بودند که به ادعای آنان، محتویات کتابها در تضاد با «ارزشهای اسلامی» و «عنعنات افغانی» است. در آخرین مورد، هم کمیسیون ارزیابی کتاب طالبان در تاریخ ۱۵ دلو سال گذشته تأکید کرده که چاپ، نشر و فروش کتابهای متضاد با «ارزشهای اسلامی و افغانی» ممنوع است.

هرچند طالبان در مورد این ارزشها توضیحی ندادهاند، اما مخالفت با «منافع ملی»، «ارزشهای ملی»، «فرهنگ ملی»، «نظامِ» طالبان، «عقیده» و «دین» از دلایل عمدهی ممنوعیت کتابها عنوان شده است. طالبان سایر دلایل ممنوعیت آنها را، برجستهکردن مسائل اختلافی میان مذاهب اسلامی، ترویج دینهای مسیحیت و یهودیت، «تخریش اذهان عامه» و مشکلات در انجام تحقیق برشمردهاند. مطابق بررسیهای روزنامه اطلاعات روز، ۷۶.۲۵ درصد این کتابها (۳۰۵ عنوان) «خلاف منافع ملی» تشخیص داده و ممنوع شده است. پس از آن، طالبان بیشترین کتابها را تحت عناوین «خلاف عقیده» و «خلاف منافع ملی و عقیده» ممنوع کردهاند. شمار کتابهای ممنوعهی خلاف عقیده به ۲۶ عنوان و شمار کتابهای ممنوعهی خلاف منافع ملی و عقیده به ۱۹ عنوان میرسد. هفت عنوان کتاب هم زیر نام «خلاف دین و تخریشکنندهی اذهان»، ممنوع شده است. «مسائل اختلافی» از دیگر دلایل ممنوعیت طالبان برای کتابها است که هفت عنوان را شامل میشود. همچنین طالبان پنج عنوان کتاب را «خلاف فرهنگ ملی» و پنج عنوان دیگر را خلاف «اصول و عقیده» تشخیص و در فهرست کتابهای ممنوعه قرار دادهاند. این گروه نشر و فروش سه عنوان کتاب را هم زیر نام «تبلیغات منفی» ممنوع کرده است. دو عنوان کتاب دیگر بهخاطر مخالفت با «ارزشهای ملی»، بهکاربردن «الفاظ کفری» و «دعوت به مسیحیت» در جمع کتابهای ممنوعه قرار داده شده است. از سویی هم، طالبان نشر و فروش دو عنوان کتاب را بهخاطر مشکلات در انجام تحقیق و دو عنوان دیگر را هم بدون ارائهی هیچ دلیلی ممنوع کردهاند. یک یک عنوان هم زیر نام خلاف «فرهنگ و عقیده»، «اختلاف مذهبی»، «نظام»، «اصول اسلامی»، «اصول»، «اصول و فرهنگ»، «منافع ملی و فرهنگ»، «پالیسی و عقیده» و «پالیسی» در جمع کتابهای ممنوعه قرار داده شده است. همچنین نشر و فروش یکیک عنوان کتاب زیر نام «تأثیر منفی بر افکار»، «نظریات»، «نظریات عیسویت» و «نسخهبرداری» ممنوع شده است.
کتابهای ممنوعه کدامها اند؟
بررسیهای روزنامه اطلاعات نشان میدهد که طالبان اکثرا، ممنوعیت چاپ، نشر و فروش کتابها را با انگیزهی قومی-مذهبی و برای تحکیم سلطهی قومی-مذهبی خود اعمال کردهاند. بیشتر کتابهای ممنوعه یا رفتار و عملکرد قومی-مذهبی طالبان را در گذشته به چالش میکشاند و یا هم مخالف ایدئولوژی و اقدامات قومی-مذهبی این گروه است. طالبان در تلاش اند تا این کتابها را از دسترس عامه خارج و دسترسی مردم به آنها را از بین ببرند؛ اقدامی که منجر به دورنگهداشتن مردم از افکار، دیدگاهها و روایتهای مخالف دیدگاه و روایت این گروه میشود. از این طریق، طالبان افکار عمومی را مدیریت و با تقویت ایدئولوژی رادیکالشان، قدرت خود را در جامعه مستحکم میکنند. مطابق فهرست رسمی کتابهای ممنوعه، ممنوعیت نشر و تکثیر سه چهارم (۸۳ درصد یا ۳۳۲ عنوان) آنها مبنای غیرمذهبی دارد؛ البته در میان آنها کتابهایی با محتوای مذهبی و دینی نیز شامل اند. این کتابها عموما تحت عناوین مخالف منافع ملی، ارزشهای ملی، فرهنگ و نظام، مسائل اختلافی و تبلیغات منفی ممنوع شده است. برای ممنوعیت ۱۰.۳۹ درصد (۴۲ عنوان) کتابهای ممنوعه، دلایل مذهبی/دینی و برای ۶.۴۸ درصد دیگر آنها (۲۶ عنوان کتاب)، نیز دلایل مشترک دینی و غیردینی آورده شده است.

۱. کتابهای «مخالف منافع ملی»
از مجموع ۳۰۵ عنوان کتاب که توسط طالبان مخالف منافع ملی تشخیص و ممنوع شده، ۹۳ درصد آنها (۲۸۵ عنوان) غیرمذهبی اند. محتوای این کتابها عموما سیاسی است و شامل اتوبیوگرافی، بیوگرافی، خاطرهنویسی، رمان، داستان، شعر، طنز، جامعهشناسی، انسانشناسی، تاریخ، فلسفه، عرفان و… میشوند. متباقی ۱۹ عنوان دیگر که مخالف منافع ملی توسط طالبان تشخیص داده شده، مذهبی اند. محتوای این کتابها نیز اکثرا موضوعات مربوط به نواندیشی است.
۱-۱. دشمنی با نواندیشی
«ایمان و آزادی» از محمدمجتهد شبستری، «فربهتر از ایدئولوژی» و «قمار عاشقانه» از عبدالکریم سروش، «از این چشمانداز (مباحثی در منظر نواندیشی دینی)» و «وَ الَّلیلِ إذا عَسعَس…نوزایی، افراطگرایی و تنگناها» از محمد محق و «روایی و ناروایی؛ جشن نوروز از نگاه دین» اثر نصرالله نیکفر شامل این کتابها میشوند. همچنین کتاب «د کرکی او کینی» محمد محق که توسط محبالله زغم به زبان پشتو ترجمه شده، از جملهی کتابهای ممنوعه با محتوای نواندیشی دینی است. کتابِ «از عقلانیت فقهی تا عقلانیت کلامی» مجموعهی مقالاتی از عبدالحفیظ منصور، احمدذکی خاورنیا، علی امیری، محمدامین احمدی، عبدالمنان دهزاد، اسعد نجار، عبدالبشیر فکرت، کمالالدین حامد و محمدشکیب اندیشه را نیز طالبان در جمع این کتابها قرار دادهاند. پس از کتابهای نواندیشی دینی، بیشترین کتابهای ممنوعه را که طالبان خلاف منافع ملی تشخیص دادهاند، کتابهایی با محتویات مرتبط با مذهب تشیع است. شمار آنها به پنج عنوان میرسد. سه عنوان کتاب هم در مورد دینشناسی زیر نام خلاف منافع ملی، ممنوع شدهاند. «پدیدارشناسی دین؛ چهرههای شاخص، عوامل شکلدهنده و مباحثات بعدی» اثر جیمز ال.کاکس به ترجمهی جعفر فلاحی، «ادیان زنده جهان» اثر رابرت ارنست هیوم به ترجمهی عبدالرحیم گواهی و «مقدمهای بر شناخت مسیحیت» ترجمه و تدوین همایون همتی شامل این کتابها میشوند. طالبان «کتاب التوحید» تألیف الامامالمجدد محمد بن عبدالوهاب نجدی، بنیانگذار فرقهی وهابیت و «کشفالاسرار؛ وعدهالابرار» تألیف رشیدالدین المبیدی را نیز در جمع کتابهای ممنوعهی مخالف منافع ملی قرار دادهاند. کشفالاسرار بسط تفسیر خواجه عبدالله انصاری، از بزرگترین عارفان قرن پنجم هجری است. کتابهای «د تقلید حقیقت او د مقلدینو اقسام» تألیف ابومحمد امینالله الپشاوری و «اسلام؛ سوله که جگره؟» نوشتهی وحیدالدین خان به ترجمهی فضلباری بریالی نیز ممنوع شدهاند. الپشاوری عالم اهل حدیث و مخالف مرجعیت تقلید است. وحیدالدین خان نیز عالم اهل سنت و از هند است. او در کتاب «اسلام؛ سوله که جگره؟» منابع فتوای جنگ در اسلام را بررسی کرده است. در زمان جمهوریت، از آن در برخی ادارات، از جمله دفتر والی قندهار رونمایی شد. این ولایت خاستگاه طالبان و هماکنون هم مقر رهبری طالبان است.
افزون بر آنها، طالبان کتاب «یادداشتی از طرف خدا» تألیف امینالرحمان کیانی را نیز خلاف منافع تشخیص و نشر و تکثیر آن را ممنوع کردهاند. محتوای آن انگیزشی و اسلامی است که در چارچوب حکایت بیان شده است.
همچنین از مهمترین کتابهای ممنوعهی دیگر که به نحوی غیرمستقیم باورهای طالبان را به عنوان یک گروه بنیادگرای اسلامی به چالش میکشاند، آثار یووال نوح هراری، فیلسوف و مؤرخ اسرائیلی است. «انسان خردمند؛ تاریخ مختصر بشر» ترجمهی نیک گرگین، «۲۱ درس برای قرن ۲۱» ترجمهی سودابه قیصری و «انسان خداگونه؛ تاریخ مختصر آینده» ترجمهی زهرا عالی از کتابهای هراری اند که در فهرست ممنوعهی طالبان قرار دارند. او دین را نیز در کنار ابداعات بشری محصول خلاقیت تخیلی انسان میداند و معتقد است که بهخاطر ارائهی پاسخهای ساده برای پرسشهای پیچیده، جذاب است. همچنان هراری در کتاب انسان خردمند، مرز معنادار میان توحید و شرک را میشکند و میگوید مدعیان یکتاپرستی اغلب چندخداپرست اند و کسانی که مشرک و چندخداپرست خوانده میشوند، معمولا به وجود خدای متعال باور دارند. به باور او، بینش چندخدایی موجب تساهل مذهبی گسترده میشود: «چندخداپرست ذاتا بیتعصب است و ممکن است کمتر ملحدان و بیایمانها را بیازارد.» در بخشی از کتاب به ازدسترفتن وظایف و صلاحیتهای دولتهای ملی اشاره شده است؛ «کشورها به سرعت استقلال خود را از دست میدهند. هیچ از یک آنها به واقع قادر نیست [که] سیاستهای اقتصادی مستقل را در پیش گیرد و به دلخواه خود اعلان جنگ دهد یا حتا امور داخلیاش را آنطور که صلاح میداند اداره کند.» هراری معتقد است که کشورها بیش از هر زمانی دیگر در معرض دسیسههای بازارهای جهانی، دخالت شرکتهای فراملیتی و سازمانها و نظارت افکار عمومی و نظام قضایی جهانی قرار دارند. طرح این موضوعات بهشدت وجود و باور اعتقادی طالبان را بهحیث گروهی که با برداشت افراطی از اسلام در پی برپایی نظام «امارت اسلامی» در افغانستان است، زیر سؤال میبرد.

سایر کتابهای ممنوعهی مخالف منافع ملی شامل کتابهای تاریخ، جامعهشناسی، انسانشناسی، اتوبیوگرافی، بیوگرافی، خاطرهنویسی و… میشوند. میتوان از کتابهای «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» ماکس وبر، «درآمدی بر مردمشناسی و انسانشناسی» ژان کوپانس، «داستان خاستگاه انسان و جهان هستی» دیوید کریستین، «فلسفه دین؛ درآمدی تاریخی» لیندا زاگزبسکی، «اخلاق و پیشرفت؛ ارزشهای نوین در جهان انقلابی» هوارد سلزام و «پسامدرنیته» از دیوید لایون نام برد. کتاب «آینده فراانسانی ما؛ پیآمدهای انقلاب بیوتکنولوژی» از فرانسیس فوکویاما، «دموکراسی چیست؟» از دیوید بیتهام و کوین بویل، «درآمدی به جامعهشناسی دین» از بهروز مرادی، «علم چیست، فلسفه چیست؟» از عبدالکریم سروش، «تعامل دین و دموکراسی» از حسن قادری، «حکومت مردمسالار دینی» از حسین شفایی، «انسان و سوسیالیسم در کوبا» از ارنستو چه گوارا و فیدل کاسترو، «چرا ترس از مرگ و مویه بر آن؟» از مهاتما گاندی و نسخهی پشتوی کتاب «نامههای پدری برای دخترش» از جواهر لعل نهرو هم در جمع کتابهای ممنوعه اند. نشر و تکثیر کتابهای «دولت مدرن و هراس از کثرتگرایی در افغانستان» از عمر صدر، «جامعهشناسی سیاسی طالبان» از جعفر مهدوی، «نقدی بر ساختار نظام در افغانستان» از مجیبالرحمان رحیمی، «ژئوپلیتیک و منازعه افغانستان» از سردارمحمد رحیمی و عباس عارفی، «ژئوپلتیک افغانستان در قرن بیستم» از سردارمحمد رحیمی، «جریانشناسی تاریخ افغانستان معاصر» از امانالله شفایی، «فصل توفانی» از داوودشاه صبا، «افغانستان-پاکستان-هندوستان؛ یک تغییر بنیادی» از شیدامحمد ابدالی، «ویژه فروپاشی جمهوریت» از عبدالحفیظ منصور و «همآغوشی مرگبار؛ پاکستان، آمریکا و آینده جهاد جهانی» از بروس رایدل نیز از جملهی این کتابها اند. از سایر کتابهای ممنوعه میتوان از «نبرد تا آخرین نفس؛ شیوهی جنگ ارتش پاکستان» کرول کریستین، «خاطرهها؛ گپهایی از گذشته» از عبدالکریم میثاق، «سپاهی گمنام» از جنرال محمدیوسف و «تلاش آزادی» رنگین دادفر اسپنتا نام برد.
۲-۱. در شناخت طالبان
از مجموع ۳۰۵ عنوان کتابی که توسط طالبان مخالف منافع ملی تشخیص داده شده، ۹۳.۸۱ درصد آن (۲۸۵ عنوان) غیرمذهبی اند. از این میان، دستکم ۷۳ عنوان در مورد طالبان، چگونگی شکلگیری، ترکیب قومیتی-مذهبی، «جنگ»، «کشتار» و «جنایات» این گروه و مخالفانش نوشته شده است.
الف: زمینهی شکلگیری طالبان
یکی از کتابهای ممنوعهی طالبان، کتاب «د افغانستان د جهاد داستان؛ روایت: کرنل امام» نوشتهی احمدرضوان تارر است. علی یوسفزی آن را به زبان پشتو ترجمه کرده است. کتاب براساس روایت کرنل امام نوشته شده و نکات مهمی را در مورد آموزش، شکلگیری و تشکیلات گروههای مجاهدین و طالبان افشا میکند. کرنل امام (اسم مستعار سلطان امیر ترار) از افسران پیشین سازمان استخبارات نظامی ارتش پاکستان (آیاسآی) بود. مدتی را نیز بهحیث سرقنسول پاکستان در هرات کار کرده است. به روایت کتاب، این سازمان اسم «امام» را بر این افسر خود، بهدلیل نقش او در آموزش سران مجاهدین و طالبان گذاشته و کرنل [معادل دگروالی در ارتش افغانستان] هم رتبهی نظامیاش بوده است. او در میان طالبان به خاطر «امامت» نماز به «امام» معروف شده بود (۱: ۴). در سال ۱۹۹۴ نیز که برای ایجاد و تنظیم تشکل طالبان وارد قندهار شد، بهخاطر حفظ هویتش اقدام به تدریس فرزندان اعضای ارشد آنان کرد (۱: ۶۰)، درحالیکه او تحصیلات دینی نداشت و در رشتهی نظامی در پاکستان و امریکا آموزش دیده بود. اما مهارتهای استخباراتی در یک جامعهی سنتی از جمله رعایت ارزشها و فرهنگها را در امریکا فرا گرفته بود: «موردی که از همه مهم بود، فراگیری مهارتهای مربوط به رفتار استخباراتی بود که از آموزگاران امریکایی آموختم. خود را مطابق اصول اسلامی عیار کردم. در مورد نماز و دین روی موارد مهم کار کردم (آموزش دیدم)» (۱: ۱۱). افزون بر این موارد، کرنل امام افزوده که مهارت انفجارات و تهیهی مواد انفجاری را نیز در امریکا آموزش دیده است. در سال ۱۹۷۵ او به همکاری نصیرالله بابر که آن زمان والی ایالت خیبرپختونخوا بود، به برخی از اسلامگراهای مخالف محمدداوود خان، نخستین رییسجمهور افغانستان آموزش نظامی میداد. در جمع این افراد احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار نیز شامل بودند (۱: ۱۶). براساس روایت کرنل امام، این افراد شامل ۳۵ نفری میشدند که با سرکوب دولت محمدداوود مواجه شده و در سال ۱۹۷۳ به پاکستان پناه برده بودند. نصیرالله بابر آنان را گردهم آوردند و در نتیجه از آنجا برنامهی آغاز جنگ و جهاد علیه دولت افغانستان و سپس نیروهای شوروی را رویدست گرفتند. ائتلاف گروههای هفتگانهی مجاهدین در سال ۱۹۸۵ شکل گرفت. همزمان با آن، پاکستان متوجه نفوذ سایر کشورها در میان این گروهها و بهویژه آموزشدیدگان آیاسآی شد (۱: ۴۷).
بهدنبال آن، آیاسآی تصمیم گرفت تا حدود ۵۰۰ نفر دیگر را نیز آموزش جنگی بدهد. برای جذب این افراد شرط گذاشته شد تا داوطلبان «بهجای [علوم] عصری، [علوم] دینی آموزش دیده و علوم دینی را نیز بهجای سیستمهای عصری، از طریق مدارس [دینی]» بیاموزند (۱: ۴۷). مطابق روایات کرنل امام، آیاسآی برای این هدف مولوی محمدنبی محمدی، رهبر حرکت انقلاب اسلامی را فرد مناسب مییابد. بعدها این حزب به بدنهی اصلی گروه طالبان تبدیل شد. محمدی به درخواست آیاسآی، یک فهرست ۵۰ نفری را تهیه میکند. ۱۰ نفر را هم، منابع دیگر معرفی میکنند. از میان آنان، ۳۵ نفر توسط این سازمان انتخاب و تحت آموزش گرفته میشوند. ملا عمر، ملا محمد ربانی، اولین نخستوزیر و رییس شورای سرپرستی طالبان و ملا بورجان، از فرماندهان ارشد این گروه نیز شامل این افراد بودند (۱: ۵۳). به روایت کرنل امام، به آنان چگونگی ایجاد شورش، تشدید ناامنی و در نتیجه سقوط حاکمیت محمدداوود خان، مهارتهای جنگ «چریکی» و چگونگی تمویل و اکمال نیروها در صورت قطع کمکهای خارجی، آموزش داده میشد. جمعآوری عشر و زکات، ربودن کارکنان حکومتی و مؤسسات، برپایی دعوا و دریافت پول و ضمانت از این طریق و تولید، کشت و قاچاق مواد مخدر شامل آموزش بوده است (۱: ۵۰). بعدها که طالبان شروع به فعالیت کردند، این روش را برای دریافت پول به کار بردند. افراد آموزشدیده چند بار در داخل افغانستان بهگونهی «امتحانی» به جنگ هم فرستاده شدند. کرنل امام مدعی شده که ملا عمر یک چشم خود را در جریان این جنگها از دست داده بود: «در این مورد [کورشدن یک چشم ملا عمر] برخی افسانهها مشهور است: گفته میشود وقتی که یک چشم او در جنگ زخمی شد، او آن قدر شجاع و نترس بود که با چاقو چشمش را بیرون کشید و دوباره جنگ را از سر گرفت. مافوقالبشر ثابتکردن او یک داستان دروغ است. واقعیت این است که چشم او در شفاخانهی نظامی در [شهر] کراچی درمان شد» (ص۵۳).
ب: افشای تعاملات پشت پرده در پیدایش طالبان
طالبان نشر و پخش ترجمهی سه عنوان کتاب احمد رشید، نویسندهی پاکستانی را که در مورد این گروه نوشته شده، نیز ممنوع کردهاند. این کتابها شامل «په کړکیچ کې ښکیل: پاکستان، افغانستان او نړیوال امنیت ته ورپیښ ګواښ» ترجمهی آغامحمد قریشی، «پاکستان د ګړنګ پرغاړه» ترجمه زلاند و «طالبان: زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی» ترجمهی نجله خندق میشوند. عنوان کتاب نخست را میتوان به «سقوط در آشوب؛ پاکستان، افغانستان و تهدیدات امنیتی بینالمللی» و دومی را به «پاکستان در پرتگاه» در فارسی برگردان کرد. احمد رشید شکلگیری طالبان و قبل از آن وقوع جنگهای داخلی میان مجاهدین را نتیجهی گسست کنترل «۳۰۰ ساله»ی پشتونها بر پایتخت (مرکز قدرت) میداند. این وضعیت پس از آن بهمیان آمد که در پی «جهاد» علیه شوروی سابق، رهبری سنتی پشتونها در قندهار، مرکز تاریخی اقتدار «از میان» رفت و بهجایش گروههای اسلامی بنیادگرا به رهبری غلزاییها (پشتونهای مشرقی) روی کار آمدند. قبل از آن و بهصورت تاریخی، رهبری جامعهی پشتون را درانیها (پشتونهای جنوبی) در دست داشتند. در دوران حکومت مجاهدین، گروههای اسلامگرای پشتونها دچار تناقض شدید شدند که به تضعیف بیشتر پشتونها انجامید. احمد رشید به فعالیت دو حزب حرکت انقلاب اسلامی به رهبری محمدنبی محمدی و حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار اشاره میکند. محمدی معاون ریاستجمهوری در زمان ریاست برهانالدین ربانی بود و حکمتیار در کابل و چند ولایت دیگر علیه آن میجنگید: «حزب حرکت ساختار منسجم حزبی نداشت و تنها اتحاد سست میان فرماندهان و رؤسای طایفهها بود که اکثرا تحصیلات ابتدایی مدرسهای داشتند. از طرف دیگر حزب اسلامی گلبدین حکمتیار یک سازمان سیاسی عالی متمرکز و سری را بنا کرد که افراد آن از پشتونهای شهری تحصیلکرده بودند» (۵: ۵۵). همچنین به نوشتهی احمد رشید، هنگامی که حکمتیار در تلاش بود تا پشتونها را تجدید قوا کند، جنگ داخلی در گرفت. جنوب افغانستان، از جمله قندهار میان مجاهدین ردهپایین تقسیم شده بود که براساس ساختار طایفهای باهم میجنگیدند (۵: ۵۹). جناحها در مورد رهبری واحد میان پشتونها توافق نداشتند. در هرجومرج این وضعیت، طالبان با شعار «اجرای قانون شریعت»، «دفاع از منش اسلامی»، «پایان درگیریها» و «خلع سلاح احزاب» در قندهار اعلام موجودیت کردند (۱: ۶۱).
در کتاب روایت کرنل امام در مورد شکلگیری گروه طالبان نیز نکات مهمی مطرح شده است. با بروز تنش و درگیری میان مجاهدین، او از طرف آیاسآی مأموریت مییابد که به قندهار برود. کرنل امام در قندهار با مولوی عبدالصمد، ملا عمر، مولوی سیدمحمد مشهور به «مولوی پاسنی»، ملا جگ محمد، حاجی بشر نورزی و مولوی عبدالحکیم دیدار و گفتوگو میکند. از همان اوایل او متوجه رقابت بر سر رهبری طالبان، میان ملا عمر، مولوی پاسنی و مولوی عبدالصمد میشود؛ ملا عمر آموزشدیدهی آیاسآی بود و نسبت به رقیبان خود، مهارت بهتر جنگی داشت. پاسنی که یک دادگاه صحرایی را در ولسوالی پنجوایی قندهار در کنترل داشت، از نفوذ اجتماعی قویتر برخوردار بود. مولوی عبدالصمد نسبت به دو رقیب دیگر، دارایی بیشتر و نفوذ قویتر در میان طالبان مدارس داشت. براساس گفتههای کرنل امام، در نخستین نشست برای ایجاد «کمیتهی اصلاحی» طالبان «به نظر میرسید که اشتراککنندگان لقب رهبری» را به مولوی پاسنی میدهند. این نشست در ماه جون ۱۹۹۴ در منطقهی «سنگسار» ولسوالی ژیری قندهار برگزار شده بود. کرنل امام اما افزوده که به کمک ملا جگ محمد و ملا عمر، توانسته نشست را بدون تعیین رهبری طالبان خاتمه دهد: «تلاش من این بود که رهبری کمیته به ملا عمر داده شود… [سپس] به ملا عمر مشوره دادیم تا از مدارس و مراکز طالبان بازدید کند. ملا عمر و مولوی عبدالصمد از مدارس و مساجد بازدید کردند و تلاششان این بود تا در تشکیل کمیته، حمایت آنان [مدرسان و طلبههای مدارس] را دریافت کنند» (۱: ۶۲). ملا عبدالصمد در اوایل تشکیل این گروه بهعنوان «امیر» طالبان برگزیده و سپس با کنارهگیری او، ملا عمر بهحیث رهبر این گروه تعیین شد. همچنان طالبان با نشر زندگینامهی مولوی پاسنی اعلام کرد که او صرفا فتوای ایجاد تحریک طالبان را به درخواست ملا عمر و مولوی عبدالصمد صادر کرده است.
براساس روایت کرنل امام، ملا عمر پس از پیروزی در جنگ با یک فرمانده عبدالرب رسول سیاف، رهبری گروه کوچکی از جنگجویان طالبان را بهدست گرفت. جنگ میان آنان زمانی در میگیرد که افراد سیاف بر یک متنفذ قوم نورزی و از نزدیکان حاجی بشر حمله میکنند. یک فرمانده و یک «شاگرد جوان» ملا عمر به حمایت از حاجی بشر در این جنگ شرکت میکنند و کشته میشوند. کرنل امام توضیح داده که مرگ این شاگرد جوان، بر ملا عمر سخت تمام شد و مطابق «رسوم [رایج] پشتونها»، اقدام به انتقامگیری کرد (۱: ۶۴). براساس گفتههای او، ملا عمر این شاگردش را برای غلامبارگی نگه داشته بود: «در قندهار مردم از نگهداری پسران افتخار میکنند و آن را شرم نمیدانند. برای من از این جهت عجیب بود که آن را نخستین بار میدیدم. او برعکس سایر طلبههای مدرسهی ملا عمر، موی بلند داشت، کلاه قندهاری بر سر کرده و چشمانش [نیز] آبی بود.» کرنل امام به نقل از گفتههای جگ محمد میگوید که این طلبه از شاگردان «خاص» ملا عمر است: «من به ملا جگ پاسخ دادم که شاگرد خاص ملا صاحب (ملا عمر)، خیلی خاص است. او گفت: چرا؟ مگر ملا آخوند (ملا عمر) دل ندارد!؟» (۱: ۶۳) همچنین در بخشی از کتاب به نقل از صحبتهای کرنل امام آمده: «روزی از ملا جگ پرسیدم که آخوند صیب (ملا عمر) چطور است؟ او گفت: بسیار ناراحت است. هر روز سر قبر شاگردش میرود، دعا میخواند و میگوید که انتقامش را میگیرد» (۱: ۶۵).
طالبان پس از درگیری با افراد سیاف، کنترل ولسوالی میوند را بهدست گرفتند. در آنجا، یک مدرسهی دینی ایجاد کردند. براساس روایت کرنل امام، این مدرسه تبدیل به مرکز تصمیمگیریهای طالبان شد و این گروه از آنجا برنامهی حمله بر پایگاه داروخان، از فرماندهان حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار را چید. رهبری جنگ را بازهم ملا عمر بهعهده گرفت. به درخواست او، حدود ۵۰ نفر از طالبان مدارس تحت کنترل اعضای این گروه جمع و در مساجد اطراف پایگاه داروخان جابهجا شدند. بشر نورزی نیز، در این جنگ دو عراده موتر را به ملا عمر کمک کرد. همچنین افراد او در کنار طالبان علیه داروخان جنگیدند. در این درگیری که در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۴ در مسیر شاهراه هلمند-قندهار رخ داد، طالبان پیروز شدند. به نقل از روایت کرنل امام، پس از این جنگ، طالبان نشستی برگزار کردند. ملا نورالدین ترابی که هماکنون رییس مبارزه با حوادث طبیعی طالبان است، در جریان سخنرانی خود در این نشست ملا عمر را رهبر طالبان میخواند و سایر اشتراککنندگان هم سخنرانی او را با «آمینگفتن» تأیید میکنند. به این ترتیب ملا عمر، رهبر طالبان میشود. در تاریخ ۹ اکتبر ۱۹۹۴ این گروه ولسوالی اسپینبولدک را؛ در مرز با پاکستان سقوط میدهد. گسترش ساحات تحت کنترل طالبان و اقدامات این گروه بازتاب گستردهی رسانهای مییابد. آیاسآی ملا عمر و سایر رهبران طالبان را از صحبت با رسانهها منع میکند. ملا خیرالله خیرخواه بهحیث سخنگوی طالبان معرفی و در اسلامآباد مستقر شد. پس از بولدک، طالبان پلان حمله بر قندهار را چیدند. حکمتیار از این گروه ابراز نارضایتی و سیاف و برهانالدین ربانی، رییسجمهور دورهی مجاهدین با تصمیم طالبان ابراز «همنوایی» کردند. کرنل امام برای حمایت از طالبان از ربانی درخواست کمک میکند: «استاد ربانی برایم گفت که به ملا نقیبالله میگوید تا با طالبان همکاری کند. استاد ربانی این را هم افزود که به ملا عمر بگویم اگر به سلاح و مجاهد هم نیاز داشته باشد، ما [سلاح و نیرو برای او] میدهیم» (۱: ۸۳). نقیبالله آخوند از فرماندهان مطرح حزب جمعیت اسلامی به رهبری برهانالدین ربانی در جنوب افغانستان بود. در تاریخ ۳ نوامبر ۱۹۹۴، زمانی که طالبان وارد شهر قندهار شدند، نقیبالله آخوند قولاردوی این ولایت را با تمامی تجهیزات و اسلحه تسلیم این گروه کرد. طالبان در پی تسلط بر قندهار، «کمیتهی اصلاحی» خود را به «امارت اسلامی» تغییرنام دادند، تشکیلات دولتی خود را اعلام کردند و از مردم خواستند که برای اجراآت امور دولتی به مراکز این گروه مراجعه کنند. در ماه مارچ ۱۹۹۶ هم، طالبان با ایجاد گردهمایی عالمان دین حامیان این گروه، ملا عمر را بهحیث امیر خود اعلام کردند. در ۲۶ سپتامبر ۱۹۹۶ هم طالبان بر کابل نیز مسلط شدند. بدین ترتیب به تعبیر احمد رشید، «افراطیترین» حکومت اسلامی در جهان برپا شد (۵: ۷۴).
همچنین بهگفتهی او، طالبان بیشترین رهبر دارای نقض عضو را در جهان دارند که یادآور شرکت آنان در جنگهای کشور است. احمد رشید ملا عمر را نیز «مرموز» و «محرمانهترین» رهبر در دنیا خوانده است: «با وجود اسطورهای که او (ملا عمر) را احاطه کرده، جذبه و گیرایی کمی دارد» (۵: ۶۴). ملا عمر غلزی و مربوط به قبیلهی هوتک بود. سایر رهبران دیگر طالبان را اما اکثرا درانیها تشکیل میدادند. گروه تحت رهبری آنان با استفادهی گروههای رقیب برای سرکوب همدیگر مطرح و قدرتمند شد. بهنوشتهی احمد رشید، اولین مذاکره را این گروه با حکومت مجاهدین انجام داده است: «ملا محمد ربانی، یکی از اعضای مؤسس طالبان از کابل دیدن کرد و با رییسجمهور ربانی مذاکرهای انجام داد… ربانی به طالبان قول داد تا نسبت به تأمین سرمایه به شرط مخالفت آنها با حکمتیار اقدام میکند» (۵: ۶۷). طالبان علیه پاسگاههای نیروهای سیاف و حکمتیار در ولسوالیهای میوند و بولدک حمله کردند. در مقابل فرمانده حزب جمعیت که فرماندهی قول اردوی قندهار را در دست داشتند، نیز بدون مقاومت این ولایت را به طالبان واگذار کرد (۵: ۷۲). قبل از آن، این گروه به حمایت پاکستان منصور اچکزی، کاکای عبدالرازق اچکزی که از فرماندهان ضدطالبان در زمان جمهوریت بود را در محضر عام به گلوله بستند و کشتند. او در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۹۹۴ کاروانی از کانتینرهای مواد کمکی پاکستان به ترکمنستان را در مسیر بولدک-قندهار توقیف کرده بود. طالبان با کشتن اچکزی، قدرت خود را به نمایش گذاشتند و فردای آن بر قندهار مسلط شدند.
ج: اسلام و پشتونوالی؛ طالبان با چه باوری حکومت میکنند؟
کتاب «طالبان: جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان» نوشتهی پیتر مارسدن نیز در جمع کتابهای ممنوعهی طالبان قرار داده شده است. در بخشی از آن، منابع عقیدتی، تربیتی و رفتاری طالبان مورد بحث قرار گرفته است. پیتر مارسدن به نقل از اعلامیهی دوم اکتبر ۱۹۹۶ حزب «بنیادگرا»ی جمعیت علمای اسلام پاکستان به رهبری فضلالرحمان نوشته که این حزب برای طالبان پیشنویس قانون اساسی را آماده کرده بود (۶: ۱۵۳). هرچند در مورد به اجراگذاشتن آن چیزی گفته نشده، اما تأکید شده است که قرار بوده این پیشنویس قبل از ارسال به طالبان، به تأیید کمیتهی اجرایی حزب جمعیت علمای اسلام پاکستان برسد. طالبان اما پیوسته تأکید کردهاند که قانون این گروه «شریعت اسلامی» است. با سقوط طالبان در افغانستان، او تظاهرات ضدامریکایی را در پاکستان راهاندازی و پرویز مشرف، رییسجمهور آن زمان پاکستان را بهخاطر همکاری با امریکا در افغانستان تهدید به سرنگونی کرد. پس از برگشت طالبان به قدرت، او ممکن دومین فرد خارجی باشد که با هبتالله آخوندزاده، رهبر این گروه دیدار کرده است. قبل از آن، به گزارش رویترز، هبتالله با محمد بن عبدالرحمان آل ثانی، نخستوزیر و وزیر امور خارجهی قطر نیز دیدار کرده بود. از سویی هم، پیتر مارسدن در کتاب خود توضیح داده است که رفتار طالبان متأثر از آموزههای مدارس دیوبندی و «قانون» «پشتونوالی» است. مطابق آموزههای دیوبندی، «طالبان معتقدند که هرگونه سازش با غرب مردود است [و] در عوض غرب است که باید به ارزشهای آنان (طالبان) احترام بگذارد و خود را بهگونهی کامل با ارزشهای جنبش طالبان منطبق سازد» (۶: ۹۷). رهبران طالبان اکثرا دانشآموختهی مدارس دیوبندی پاکستان، مانند «اکوره ختک» و «دارالعلوم حقانیه» اند. بهدلیل آموزش عنصر جهاد، این مدارس پایگاه مهم برای جهادگرایان، از جمله طالبان در افغانستان بدل شد. در مورد عامل «پشتونوالی» در رفتار طالبان پیتر توضیح داده: «پشتونوالی قانون زندگی مناطق پشتونها است… این قانون مثل گرفتن انتقام بهوسیلهی ریختن خون حتا در بین پیروان مسلمان در میان آنان رواج دارد» (۶: ۱۰۱). براساس نوشتهی او، میان «قانون پشتونوالی و قانون اسلام» در طول تاریخ اختلاف وجود داشته، اما بهدلیل پایگاه اجتماعی طالبان در جامعهی پشتون، سهم زیادی از عقایدشان متعلق به «پشتونوالی» است: «برای مثال؛ اثبات زنای محصنه، طبق قانون شریعت نیاز به وجود چهار شاهد عادل دارد، درحالی که در پشتونوالی، وجود شایعهای برای اثبات این قضیه کافی است؛ زیرا براساس این قانون، شرافت خانواده بسیار مهمتر از رعایت وضعیت اخلاقی و عرفی است» (۶: ۱۰۲).
از سویی هم، انتونیو جیوستوزی، استاد دانشگاه کینگز لندن در کتاب «قرآن، کلاشینکف و لپتاپ؛ شورش طالبان جدید (نئوطالبان) در افغانستان» طالبان را «ترکیبی از محافظانهکارانهترین اسلام روستایی با آموزههای دیوبندی» توصیف کرده است (۳: ۱۲). این کتاب هم در جمع کتابهای ممنوعهی طالبان قرار دارد. همچنین فهمی هویدا، روزنامهنگار مشهور مصری نیز در کتاب «طالبان د خدای لشکر به غلطه جگره» (ترجمهی پشتوی آن اثر)، طالبان را فاقد داشتن هرگونه تجربه در زمینهی «حکومتداری» و «مدیریت» و زندگی «سیاسی» و «شهری» معرفی کرده است. طالبان کتاب او را که به زبان پشتو توسط اسدالله ساحل ترجمه شده، نیز ممنوع کردهاند. عنوان اصلی آن در زبان عربی «طالبان جندالله فی المعرکه الغلط» است که میتوان به زبان فارسی آن را چنین ترجمه کرد: (طالبان، سپاهیان خدا در نبرد اشتباه). هویدا این کتاب را پس از دو بار سفر به افغانستان نگاشته است.
وحید مژده در کتاب «افغانستان و پنج سال سلطهی طالبان» رفتار این گروه را متأثر از آموزههای مدارس دینی در پاکستان خوانده است. این کتاب نیز از کتابهای ممنوعه طالبان است. در دور نخست طالبان، مژده کارمند وزارت خارجهی طالبان بود و کتابش نیز روایت «چشمدیدها و برداشتها»ی او از حاکمیت دور اول این گروه است. به باور او، اساسیترین مشکل طالبان، بیگانگی رهبران این گروه با نظام «مدنی» و «شهری» است. مژده افزوده طالبان با گرفتن قدرت، آنچه را که در مدارس پاکستانی آموخته و دیده بودند، در «شهر کابل» پیاده کردند: «در شهری که آنان فتح کردند، تا روز قبل از آمدنشان، زنان حق کار و تحصیل داشتند. نه موسیقی ممنوع بود، نه پوشیدن لباس به شیوهی غربی. برق شهر قطع بود؛ وگرنه کسی مانع تماشای تلویزیون نمیشدند» (۷: ۴۰). طالبان پس از تسلط، محدودیتهای شدیدی را اعمال کردند. به روایت کتاب، طالبان اکثرا پرورشیافتهی مدارس با «محیط مردانه» اند. از «تلطیف احساسی که باید در دامان مادر و محیط خانواده» انجام پذیرد، محروم بوده و در جهانبینیشان، انسانها «متحدالشکل» اند: «در محیط آنان زن حق داخلشدن را نداشت. زن آموزشدیده و شهری موجود خطرناک بهشمار میرفت» (۷: ۳۳). مژده تأکید میکند که «آنچه را طالبان عملی میکردند، شبیهساختن نظام جامعه و دولت به نظام مدرسه بود». این اقدامات «نفرت [از زندگی] در شهر و بهویژه شهر کابل» که در جنگهای داخلی ویران شده، خلق کرده بود. همچنان به نوشتهی مژده، دانش اکثر رهبران طالبان از دایرهی چند کتاب مذهبی محدود فراتر نمیرفت و در هنگام حکومتداری هم به مطالعهی چیزی غیر از کتابهای دینی تمایل نداشتهاند. او به نقل از گفتههای ملا حسن آخند، نخستوزیر کنونی طالبان که در آن هنگام معاون نخستوزیری بوده، روایت میکند: «من در زندگی حتا یک مقاله از روزنامهای را نخواندهام. زیرا بهجای اینکه وقت خود را در این کار (خواندن روزنامه) ضایع کنم، چند صفحه از قرآن مجید را میخوانم.» حسن آخوند معتقد بوده که افتادن اوراق روزنامه در زمین، «موجب تباهی کشور» میشود و خواهان مسدودیت روزنامهها و سایر جراید بوده است (۷: ۵۱).
او به یک مورد از نحوهی ممنوعیت کتاب توسط طالبان هم اشاره میکند. این کتاب با عنوان «حلال و حرام» از یوسف قرضاوی است؛ کتابی که هماکنون در فهرست ممنوعه قرار دارد. به نوشتهی مژده، نشر و پخش این کتاب در اوایل تسلط طالبان ممنوع نبوده، اما بعدها در پی تلاش نورالدین ترابی که آن زمان وزیر عدلیهی این گروه بود، ممنوع میشود. ماجرا طوری بوده که یکی از دوستان ترابی به او، از مقلدنبودن قرضاوی به مذهب مشخصی در این کتاب اطلاع میدهد: «ترابی دستور صادر کرد تا تمامی نسخههای کتاب حلال و حرام از بازار جمعآوری و آتش زده شود.» اصرار او بر آتشزدن کتاب جنجالی میشود و موضوع به کابینهی طالبان میرسد. به نوشتهی وحید مژده، اعضای کابینهی این گروه با «التماس»، ترابی را از این اقدام منصرف و کتاب را ممنوع میکنند (۷: ۳۶).
جنایات و کشتار طالبان
احمد رشید در کتاب «طالبان: زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی» به جنایات و کشتار و آزار و اذیت جمعی زنان و گروههای قومی و مذهبی توسط طالبان پرداخته است. به روایت او، طالبان زنان را کاملا از حوزهی عمومی حذف و برای غیررویتبودن آنان، پنچرهی خانهها را سیاه کردند. این گروه در سطح جامعه مجازات سنگین را اعمال کرد: «قطع عضو، شلاق، سنگسارکردن زنان و اعدام در محضر عام از وقایع هفتگی در کابل و قندهار بود» (۵: ۱۵۴). طالبان همچنان تمامی دفاتر سازمانهای غیردولتی را از سال ۱۹۹۸ در مناطق تحت کنترل خود بستند. این گروه در سال ۱۹۹۸ دست به کشتار جمعی در شمال افغانستان زدند. بهنوشتهی احمد رشید، تنها در جریان ماههای جولای و اکتبر، حدود شش تا هشتهزار غیرنظامی هزاره، ازبیک و تاجیک در شهرهای مزارشریف، میمنه و شبرغان کشتهاند. هزارهها بیشتر از سایر گروه قومی در مزارشریف بهقتل رسیدند. او این کشتار را «نسلکشی وحشیانه» توصیف کرده است. طالبان همچنان در تلافی به دفع حملات این گروه توسط هزارهها در ماههای می و اکتبر ۱۹۹۷ در مزارشریف، از اکتبر ۱۹۹۷ تمامی راههای منتهی به بامیان و سایر هزارهجات را بستند: «این اولین بار بود که یک گروه از غذا بهعنوان سلاح جنگ علیه دیگری استفاده کرده بود و این نشانگر تشدید اختلافات قومی و متعصبانهای بود که باعث حادترشدن وضعیت افغانستان میشد» (۵: ۱۴۹). سرانجام، طالبان در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۸ وارد بامیان شدند. پنج روز پس از آن، طالبان بر مجسمههای بودا آتشباری و سپس با انفجار مواد انفجاری کارگزاریشده، آنها را تخریب کردند. بود صلصال ۵۳ متر و بود شهمامه ۳۵ متر ارتفاع داشتند. صلصال زمانی بزرگترین مجسمهی بودا در جهان بود. طالبان با انهدام آنان، یکی از تکاندهندهترین فاجعهی فرهنگی جهان را خلق کرد. بهدنبال آن، نیروهای این گروه دست به کشتار هزارهها در شهر بامیان و ولسوالی یکهولنگ زدند. احمد رشید در کتاب خود که در هنگام حاکمیت اول طالبان نوشته شده، در مورد وضعیت افغانستان نگاشته است: «این کشور به هستی خود به عنوان کشور بادوام و زنده پایان داده است» (۵: ۴۲۳). بعدها او در کتاب سقوط در آشوب که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، گفت پروژهی ملتسازی توسط امریکا در افغانستان، پاکستان و آسیای میانه با شکست مواجه و جهان ناامنتر از سپتامبر ۲۰۰۱، هنگام حملهی القاعده بر برجهای جهانی در نیویورک شده است. اولویتدهی جنگ عراق بر افغانستان، ارتباط سیاسی ظاهرا موجه امریکا با پاکستان بعد از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و نادیدهگرفتن کشورهای آسیبپذیر آسیای میانه را احمد رشید از دلایل آن عنوان کرده است.
اعدام نجیبالله
کتابی دیگر که نشر و پخش آن توسط طالبان ممنوع شده، کتاب «مداخلات فرامرزی و فاجعه سقوط (جمهوری افغانستان ۱۳۷۱)» است. این کتاب را محمداسحاق توخی، دستیار نجیبالله در هنگام ریاست خدمات امنیت دولت (خاد) و ریاستجمهوری نوشته است. توخی ۱۴ سال را با او، در این دو نهاد کار کرد. چهار سال را نیز با نجیبالله، شاهپور احمدزی، برادر و حیاتالله جپسر، محافظ او در دفتر سازمان ملل در کابل پناهنده بود. با تسلط طالبان و کشتن و حلقآویزکردن نجیبالله و شاهپور احمدزی، از دفتر سازمان ملل در کابل فرار و ابتدا به پاکستان و سپس به هند رفت. کتاب توخی بهخاطر بازگویی او بهحیث شاهد رویداد در ربودن نجیبالله، اهمیت دارد. طالبان نسخهی پشتوی آن را که توسط مومند محمدی ترجمه شده، هم در جمع کتابهای ممنوعه قرار دادهاند. براساس روایت او، نیروهای طالبان شبهنگام همزمان با ورودشان به کابل، وارد محوطهی دفتر سازمان ملل میشوند و نجیبالله را با خودشان میبرند. ربایندگان مسلح و خشن به نجیبالله میگویند که به دستور رهبریشان، او را باید در ارگ ریاستجمهوری انتقال دهند. نجیبالله استدلال میکند که او پناهندهی «رسمی دفتر ملل متحد» است و نمیخواهد با آنان برود: «آنها بهشدت و خشونت اسلحهی خود را بهسوی او (نجیبالله) نشانه گرفتند و گفتند که امر رهبری خود را تطبیق میکنند… سپس افراد مسلح مذکور دکتر نجیبالله را احاطه کردند [و] با ماشیندارهایشان اشاره به حرکت کردند.» این افراد بیاعتنا به درخواست نگهبان دفتر ملل متحد مبنی بر بهجریانگذاشتن مسئولان ارشد این سازمان، نجیبالله را با میلهی کلاشینکف به طرف خروجی میرانند و با خود میبرند. پنج ساعت پس از آن، طالبان دوباره شاهپور احمدزی را بهبهانهی اینکه او را برادرش در ارگ خواسته، با خود میبرند. صبح همان روز دو کارمند خارجی سازمان ملل به محمداسحاق توخی اطلاع میدهند که نجیبالله و بردارش کشته شدهاند (۲: ۳۲۸ تا ۳۳۰). هرچند بعدها توخی مدعی شد که طالبان «اساسا» در پس قتل نجیبالله قرار نداشت. او افزود که نجیبالله توسط سازمان استخبارات پاکستان کشته شده است. با این حال اما، عبدالحی مطمئن، سخنگوی ملا عمر در کتابش گفته که نجیبالله براساس تصمیم طالبان و در هنگام انتقال از دفتر ملل متحد ذریعهی تفنگچه کشته شده است (۸: ۱۴۰). سپس این گروه پیکر نجیب و برادرش را در چهارراهی آریانا به دار آویختند.
پیدایش دوبارهی طالبان؛ تغییرات در رهبری طالبان
کتاب ممنوعهی مهم دیگر هم «در جستجوی دشمن؛ ملا عمر و دشمن ناشناس» است که در مورد بنیانگذار این گروه نوشته شده است. این کتاب نوشتهی بتی دم، نویسنده و روزنامهنگار هالندی است که در مارچ ۲۰۱۹ منتشر شد. عبدالله محمدی و علیرضا حیدری آن را به زبان فارسی ترجمه کردهاند. براساس یافتههای کتاب، ملا عمر پس از سرنگونی دور اول حاکمیت این گروه تا هنگام مرگ، در ولایت زابل در انزوا میزیست. بهجای او، کنترل طالبان را عبیدالله آخوند، وزیر دفاع دور اول حاکیمت این گروه به عهده داشته است. پس از آن، طالبان نیز با نشر زندگینامهی عبیدالله تأیید کردند که او بهحیث «نائب» این گروه در شکلدهی دوبارهی نیروهای طالبان، نقش اصلی را داشته است. سپس عبیدالله معاون دوم و ملا عبدالغنی برادر بهحیث معاون نخست ملا عمر تعیین شدند. هنگامی که در سال ۲۰۰۷، عبیدالله در پاکستان بازداشت شد، اخترمحمد منصور به معاونت دوم ملا عمر رسید. سه سال پس از آن و چند ماه قبل از مرگ عبیدالله در زندان، عبدالغنی برادر و مولوی عبدالکبیر، سرپرست نخستوزیری طالبان در حاکمیت اول این گروه در پاکستان بازداشت شدند. این اتفاقات، زمینه را برای بهقدرت رسیدن اخترمحمد منصور فراهم کرد. طالبان در سال ۲۰۱۵ با تأیید مرگ ملا عمر، منصور را رهبر این گروه اعلام کردند. بتی دم بعدها در یک مصاحبه گفت که پس از سرنگونی طالبان، افراد ارشد این گروه با ملا عمر در ارتباط نبودند. او در کتاب خود، به محل اختفای رهبر پیشین طالبان نیز اشاره کرده است. براساس یافتههای کتاب، او در پنج کیلومتری پایگاه نیروهای امریکایی در شهر قلات، مرکز زابل زندگی میکرد. هرچند دولت پیشین افغانستان در هنگام نشر این کتاب، یافتههای آن در مورد مخفیگاه ملا عمر را رد کرد و مدعی بود که ملا عمر در پاکستان زندگی میکرد. همچنین در کتاب به نقل از گفتههای جبار عمری که از زمان سرنگونی طالبان در سال ۲۰۰۱، محافظ ملاعمر بوده، آمده او پس از مرگ، بدون تابود در گور بینشان قبر شده است. طالبان نیز پس از برگشت به قدرت، از دفن دوبارهی جسد او در ولسوالی سیوری زابل خبر دادند.
اختر منصور؛ رهبر قاچاقچی طالبان
در بخشی از کتاب روایت کرنل امام در مورد اخترمحمد منصور نیز اشاره شده است. براساس کتاب، کشورهای عربی طالبان را از طریق او حمایت مالی میکردند. ضمنا او بهدلیل داشتن روابط با قاچاقچیان و فروشندگان مواد مخدر، پول هنگفتی را از این طریق برای طالبان بهدست میآورد. به همین دلایل در نزد ملا عمر محبوبیت بیشتر داشته است: «اختر منصور که اکثرا با قاچاقچیان و فروشندگان این موارد (مواد مخدره) بود، چرس زیاد میکشید… [یک روز] به دیدار ملا عمر میرفتیم که [منصور] در موتر سگرت چرس را آتش زد. بویش در دماغم بد خورد. گفتم به ملا عمر میگویم. گفت من به او (ملا عمر) میگویم که امام صاحب مرا وادار به کشیدن کرد.» او افزوده: «یک تعداد فرماندهان [دیگر] طالبان هم [چرس] میکشیدند. خدا مرا ببخشد براساس خواست آنان (طالبان) یک بار من هم کشیدم که دنیا به دورم میچرخید» (۱: ۱۰۰). اختر منصور متهم به سرمایهگذاری در کشورهای خلیج فارس از پول مواد مخدر بود. حسن عباس نیز در کتاب «بازگشت طالبان» گفته که منصور در زمان مأموریتش در وزارت هوانوردی طالبان، با شیخهای امارات روابط دوستانه برقرار و شبکههای تجارتی ایجاد کرد. او به نقل از منبع امریکایی خود افزوده که یک بار در مارچ ۲۰۱۶ شیخ دبی از بازداشت و همکاری برای بازداشت منصور توسط امریکاییها خودداری میکند. منصور در آن هنگام از دبی به ایران میرفته است. حسن عباس در یک مورد دیگر نیز به نقل از گفتههای یک تحلیلگر استخباراتی امریکا از مسافرتهای منصور برای خرید عطر به دبی نوشته است؛ جایی که «او تحت حمایت سلطنتی، با آرامش در آغوش روسپیهای روسی میآرمید.»
احمد رشید هم گفته که طالبان به هدف بالابردن درآمد خود از همان ابتدا و با تسلط بر قندهار، اقدام به شکلدهی اقتصاد مواد مخدر کردند. ساحهی تولید تریاک را گسترش و مسیرهای حملونقل آن را به سمت پاکستان، ایران و ترکیه، آسیای میانه و کشورهای خلیج توسعه دادند. ضمنا بدون هیچگونه «تردید مذهبی» ۲۰ درصد زکات (مالیهی اسلامی) بر تریاک وضع کردند. تریاک جمعآوریشده را در دو انبار بزرگ در قندهار جمعآوری میکردند. در سایر ولایات نیز جمعآوری زکات از تریاک رواج یافت و حتا برخی از رهبران و فرماندهان طالبان به دلالان بزرگ تریاک تبدیل شدند: «تا ۱۹۹۷ دلالان شروع به حمل تریاک با هواپیماهای باری از قندهار و جلالآباد به بنادر خلیج فارس مانند ابوظبی و شارجه کردند.» (۵: ۲۴۶) بهنوشتهی احمد رشید، درآمد ناشی از قاچاق و مالیات بر «صادرات» تریاک تبدیل به «نقطه اتکای اصلی درآمد طالبان و اقتصاد جنگ آنان» شد. (۵: ۲۴۴)
۳-۱. کتابهای مخالفان طالبان
طالبان نشر و پخش دستکم ۳۰ عنوان کتاب را در مورد مخالفان خود منع کردهاند. بیشتر این کتابها در مورد احمدشاه مسعود، فرمانده شناختهشده در برابر رژیم اول طالبان نوشته شده است که ۲۲ عنوان را شامل میشود. پس از آن دو دو عنوان در مورد عبدالرشید دوستم، معاون نخست پیشین ریاستجمهوری و عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان نوشته شده است. یکی از کتابهای ممنوعه، مجموعهی سخنرانیهای محمد محقق، رهبر حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان در مورد عبدالعلی مزاری است. طالبان نشر یکیک عنوان کتاب را در مورد برهانالدین ربانی و محمدقسیم فهیم، معاون پیشین ریاست جمهوری و حزب جمعیت اسلامی هم ممنوع کردهاند.
افزون بر آنها طالبان دو عنوان کتاب در مورد هزارهها و مجموعهی اعلامیههای جنبش روشنایی را ممنوع کردهاند. کتابهای «تاریخ باستانی هزارهها» از عباس دلجو و «جنبش هزارهها و اهل تشیع در افغانستان» از یارمحمد کوهسار شامل آنها میشوند. همچنان «گفتمان روشنایی (مجموعهی ۱-۵۰ اعلامیههای جنبش روشنایی)» که توسط محمدنبی احمدی تهیه و تنظیم شده، نیز ممنوع کردهاند. جنبش روشنایی، بزرگترین جنبش اعتراضی بود که در سال ۱۳۹۵ در اعتراض به تغییر خط انتقال برق وارداتی ترکمنستان از بامیان به سالنگ پدید آمد. در دوم اسد این سال، راهپیمایی مدنی این جنبش مورد حمله قرار گرفت و نزدیک به ۱۰۰ نفر کشته و ۴۰۰ نفر دیگر زخمی شدند. این حمله هم در ادامهی حملات هدفمند علیه هزارهها بود. مسئولیت آن را داعش به عهده گرفت.

افزون بر این موارد، طالبان چهار عنوان کتاب را در مورد حامد کرزی و اشرف غنی، رییسانجمهور پیشین را تحت عنوان خلاف منافع ملی ممنوع کردهاند. کتاب «یک مرد و یک موترسایکل؛ (حامد کرزی چگونه به قدرت رسید)» از بتی دم که به دو زبان ترجمه شده، در مورد کرزی است و کتابهای «۵ کلن مزل (ژمنی او عمل) از ضیاالحق وزیرزی، «زیرک اقتصادپوه او بریالی مدیر» از عزیزاحمد افضلی و «لسم ولسمشر» از نورالله سلطانزوی در مورد اشرف غنی است. ترجمهی فارسی این کتاب به ترتیب چنین میشود: سفر پنجساله (تعهد و عمل)، اقتصاددان دانا و مدیر مدبر، رییسجمهور دهم.
۴-۱. همنوایی با داعش
طالبان نشر و تکثیر دستکم سه عنوان کتاب در مورد شکلگیری، نیرومندشدن و جنایات داعش را نیز ممنوع کردهاند. این کتابها شامل «داعش؛ تاریخ، وحشت او راتلونکی» ترجمهی حکمت جلیل، «از گیلگمش تا داعش» از سیداخان تلاش احمدزی و «داعش؛ شجره خبیثه» از جواد بامری میشوند. دو کتاب نخست تحت عنوان خلاف منافع ملی و کتاب آخری نیز تحت عنوان خلاف پالیسی و عقیده ممنوع شدهاند. همچنین کتاب داعش؛ تاریخ، وحشت او راتلونکی ترجمهی کتاب «دولت اسلامی» از عبدالباری عطوان، روزنامهنگار مشهور عربزبان است. به نوشتهی او، ریشهی پیدایش داعش به ابومصعب الزرقاوی و افغانستان تحت کنترل رژیم اول طالبان میرسد. زرقاوی اردنیتبار بود. در سال ۱۹۹۹ به افغانستان آمد تا به القاعده بپیوندد. القاعده با برنامههای او در مورد برپایی امپراتوری توتالیتر اسلامی همسو نشدند و در عوض یک اردوگاه آموزشی در هرات را به او سپردند. جنگجویانی از اردن و سوریه که به افغانستان میآمدند، در این اردوگاه آموزش میدیدند. پس از سقوط طالبان، الزرقاوی به مناطق کردنشین ایران و عراق رفت. در سال ۲۰۰۲ گروه «توحید و الجهاد» را در عراق تأسیس کرد و با حملهی نیروهای ائتلاف به عراق، او شاخهی القاعده در عراق را شکل داد. بازماندگان گروه او در سال ۲۰۰۶ «دولت اسلامی در عراق» را ایجاد کردند. در سال ۲۰۱۳ نیز این گروه به رهبری ابوبکر البغدادی در سوریه، تشکیل داعش (دولت اسلامی در عراق و سوریه) را اعلام کرد. در افغانستان نیز، بخشی از طالبان پس از مرگ ملا عمر با بیعت به بغدادی، شاخهی خراسان داعش را تشکیل دادند.
۵-۱. زنان
طالبان با برگشت به قدرت محدودیت شدید بر زنان وضع و آنان را از حقوق اساسیشان محروم کردهاند. در جمع کتابهای ممنوعه که مخالف منافع ملی تشخیص داده شده، ۹ عنوان آن در مورد زنان اند. «مشارکت زنان افغانستان در عرصههای اجتماعی-سیاسی: موانع و راهکارها» از اسدالله رضایی، «زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدید» از عبدالله کاظم، «شجاع باش دختر» از ریشما سوجانی، جلد پنجم «فمینیسم؛ افسانه شکست آزادی زنان (جریانشناسی فمینیسم در جمهوری اسلامی افغانستان)» نوشتهی آصف حکمت از جملهی این کتابها اند. همچنان سنگوسار (درباره خشونت علیه زنان) از عاطفه طیب، «ماهنامه حقوق بشر؛ بهشت زیر پای مادران است» از کمیسیون مستقل حقوق بشر و «من ملاله هستم» نوشتهی ملاله یوسفزی و کریستینا لمب هم در جمع کتابهای ممنوعه قرار دارند. ملاله یوسفزی دختر پاکستانی است که در سال ۲۰۱۲ در «درهی سوات» هدف حملهی نیروهای طالبان قرار گرفت؛ جایی که طالبان با تسلط بر آن، آموزش دختران را ممنوع کرده بودند. ملاله یوسفزی در اعتراض به این اقدام، کارزار حق آموزش دختران را راه انداخته بود. ضمنا طالبان نشر کتاب «زنان در افغانستان» از آصف محسنی و «او لا گلونه سوزی» از محمدابراهیم نعیمی را هم منع کردهاند. کتاب دومی به زبان پشتو است و ترجمهی آن به زبان فارسی، «و گلهایی که میسوزند» میشود.

۶-۱. ادبیات
از مجموع کتابهایی که تحت عنوان خلاف منافع ملی ممنوع شده، دستکم ۱۲ عنوان آن رمان، داستان کوتاه و شعر اند. دو عنوان آن اثر سیامک هروی اند. «بوی بهی»، مجموعهی داستانهای کوتاه است. رمان «چهار فصل سقوط» نیز آخرین اثر او است که در سال ۱۴۰۲ منتشر شده است. سایر رمانها شامل «عقاید یک دلقک» از هاینریش بل، «مغازه خودکشی» اثر ژان تولی، «واپسین انسان» از موریس بلانشو، «آخرین وسوسهی مسیح» از نیکوس کازانتزاکیس، «بغاوت» از محمدخان ذهین، «دریغا ملا عمر» از محمدآصف سلطانزاده، «مسعود سپهسالار» از سیدرحمان سعید، «لسم ولسمشر»، به فارسی رییسجمهور دهم، از نورالله سلطانزوی، «بی شرمه» از نصرت آرمان و تور بنگری، به فارسی دستبند سیاه، از اجمل پسرلی میشوند. طالبان یک مجموعهی شعری سلیمان لایق، از بنیانگذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان و اشعار ملنگ جان، حماسهسرای مشهور پشتوزبان را نیز منع کردهاند. ملنگ جان بهخاطر سرودن شعر حماسی برای پشتونستان در زمان محمداوود خان، نخستین رییسجمهور افغانستان شهرت دارد.
همچنین کتاب «طالبان نمک حرام نیستند!!» اثر تیمورشاه گوسفندی را که در ژانر طنز نوشته شده، خلاف منافع ملی تشخیص داده و ممنوع کردهاند.
۲. خلاف عقیده؛ از شلایرماخر تا دو بووار
پس از کتابهایی که به عنوان آثار خلاف «منافع ملی» ممنوع شدهاند، طالبان بیشترین کتاب را زیر نام «خلاف عقیده» ممنوع کردهاند که دستکم ۲۶ عنوان را شامل میشود. حدود نصف آن، کتابهای دینی و اکثرا در مورد امامان شیعه اند. متباقی مربوط به نواندیشی دینی و تاریخ و فلسفهی ادیان، دین مسیحیت و زنان اند. یکی از آنها کتاب «دربارهی دین (سخنانی با تحقیرکنندگان فرهیختهاش» از فریدریش شلایرماخر، فیلسوف آلمانی است. شلایرماخر گوهر دین را «احساس ناب» میدانست و معتقد بود که «دین هرگز بهصورت ناب پدیدار نمیشود». کتاب دیگر هم «از مدرنیسم تا پست مدرنیسم» از لارنس کهون است. این کتاب شامل ۴۲ مقاله از فیلسوفان و نویسندگانی چون رنه دکارت، فریدریش نیچه، ایمانوئل کانت، ویلهلم فریدریش هگل، کارل مارکس، ادموند برک، شارل بودلر، ژان پل سارتر، فردینان دوسوسور، لوکوربوزیه، زیگموند فروید، مارتین هایدگر، میشل فوکو، ژیل دلوز، یورگن هابرماس و… است.
همچنان طالبان کتاب «جنس دوم»، اثر سیمون دو بووار، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی را خلاف عقیده تشخیص داده و ممنوع کردهاند. جنس دوم یکی از اثرگذارترین کتابها است که نشر آن در سال ۱۹۴۹ سبب شد تا موج دوم فمینسم شروع شود. موج اول بر حق رأی زنان و در موج دوم، بر جنسیت، حقوق زنان از جمله حقوق کار و بارداری تأکید داشت. آموزههای جنس دوم در فرانسه سبب شد تا این کشور در قوانین کار و بارداری زنان تغییر بیاورد. روزنامهی گاردین آن را یکی از کتابهایی عنوان کرده که قبل از مرگ «باید» خواند. پیام اصلی آن این جملهی معروف دو بووار در آغاز جلد دوم جنس دوم است: «زن زاده نمیشوند؛ [اما] بهصورت زن درمیآیند» (۴: ۱۳). او معتقد بود که زنان در طول تاریخ تحت سلطهی مردسالاری زیستهاند: «این وابستگی، نتیجهای تاریخی و ثمرهی نوعی تکوین نیست؛ [در واقع] امری رخداده نیست. این وابستگی چون از ویژگی عرضی واقعیت تاریخی میگذرد، تا حدودی سبب شده که دیگریبودن [برای زن] در این جا، امر مطلق جلوه کند» (۴: ۲۲ و ۲۳). براساس گفتههای او، وابستگی جنس زن به مرد تاریخ مشخص ندارد. از همین خاطر، ویژگیهایی که برای زنان تعریف میشود، برساختهشده است و مردان را اصل و اساس خلقت قرار میدهد: «زن در برابر اصل، فرعی درنظر گرفته میشود. مرد نفس مدرک است. مطلق است؛ [اما] زن دیگری به شمار میآید» (۴: ۲۰). دو بووار در آخرین بخش کتاب خود با عنوان «به سویی رهایی» راه بیرونرفت از این وضعیت را در بهچالشکشاندن فرهنگ مردانه میداند. او تصریح میکند که برای تحقق این وضعیت، زنان باید به استقلال اقتصادی دست یابند: «فقط و فقط کار میتواند آزادی واقعی را برای زن تأمین کند» (۴: ۶۱۹). در نهایت سیمون دو بووار کتاب جنس دوم را با این جمله پایان میدهد که برای دستیابی به آزادی، «مرد و زن صرفنظر از تفاوتهای طبیعی خود، برادریشان را بدون ابهام آشکار کنند» (۴: ۶۸۵).

طالبان ۱۹ عنوان کتاب دیگر را هم خلاف منافع ملی و عقیده تشخیص داده و نشر آنها را ممنوع کردهاند. محتوای اکثر کتابهای دینی، سپس نواندیشی دینی و زنان است. از عمدهترین آنها، سنت و سکولاریسم، اخلاق خدایان و ضراطهای مستقیم از عبدالکریم سروش، شهر خدا از آگوستین قدیس و کمدی الهی از دانته الیگیری میتواند نام برد.
۳. از خلاف فرهنگ تا تخریشکنندهی اذهان
متباقی کتابها تحت عنوان خلاف دین و تخریشکنندهی اذهان، فرهنگ ملی و اصول و عقیده، تبلیغات منفی و مسائل اختلافی ممنوع شدهاند. از مهمترین آنها میتوان از انسان خداگونه، از یووال نوح هراری و لویاتان از توماس هابز در بخش تخریشکنندهی اذهان، مردم هزاره و خراسان بزرگ از تقی خاوری و هزارهها از حسن پولادی در بخش مسائل اختلافی میتوان نام برد. گفتنی است که در این بخش عموما کتابهای مربوط به هزارهها و شیعهها ممنوع شدهاند.
تبعیض در برابر زبان فارسی
مطابق بررسیهای روزنامه اطلاعات روز، از مجموع کتابهای ممنوعه در فهرست رسمی طالبان، ۸۶ درصد آنها به زبان فارسی و ۱۴ درصد (۵۷ عنوان) دیگر به زبان پشتو است. طالبان دو عنوان کتاب به زبان عربی را نیز ممنوع کردهاند. این اقدام طالبان در ادامهی حذف زبان فارسی از فضاهای آکادمیک، دارات دولتی و سایر اماکن و محافل عمومی انجام میشود و به نظر بسیاری از شهروندان افغانستان به معنی مخالفت این گروه با فرهنگ فارسی دری است.
طالبان چگونه کتابخانهها را بازرسی میکنند؟
منابع از میان کتابفروشان در کابل تأیید میکنند که فهرست کتابهای ممنوعه را انتشارات دولتی بیهقی به آنان داده و نظارت از رعایت آن توسط استخبارات طالبان انجام میشود. پلسرخ، جویشیر، جادهی میوند و پلباغ عمومی از محلاتی در شهر کابل اند که بیشترین کتابفروشیها و بنگاههای نشر و ترجمه را در خود جای دادهاند. در این میان، اما پلسرخ در غرب شهر کابل مرکز اصلی تجمع فرهنگیان بود. این منطقه را میشد، «قلب تپندهی زندگی» فرهنگی در کابل نامید. با تسلط طالبان، اما فرهنگیان از پلسرخ، یکییکی مجبور به کوچ شدند و اکنون محدودیت شدید بر مراکز فرهنگی در آن جا حاکم است. یک کتابفروش که نخواست هویتش افشا شود، گفت: «از کتابخوانان و فرهنگیان [واقعی] کسی دیگر نمانده است. اگر هم، افرادی از کتابفروشیها سر میزنند، دشوار است که کتابفروشان آنان را از خبرچینان طالبان تشخیص دهند.» استخبارات این گروه برای کنترل کتابفروشان و ناشران، خبرچین در میان فرهنگیان گماشته است. یک کتابفروش دیگر هم توضیح داد: «چندی پیش، دختری شیکپوش و خوشکلام آمد. ابتدا قفسهها را یکییکی وارسی کرد. سپس سراغ چند عنوان کتاب ممنوعه از جمله [کتاب] ظهور افغانستان نوین را گرفت. از شرایط دختران و زنان [در کشور] هم شاکی بود. من در فهرستم هیچ کدام از کتابها را نداشتم. گفتم به مارکیت ملی در پلسرخ برود و کتابها را آن جا پیدا کند.» این دختر چند کتابفروشی را میگردد. سرانجام، یکی از کتابفروشیها قانع میشود تا کتابها را از محل اختفا بیرون کند و به او بفروشد. نیم ساعت از آن، نمیگذرد که نیروهای طالبان به مارکیت ملی هجوم میبرند و کتابفروش را با خود میبرند. او دو ساعت در توقیف میماند. در جریان بازجویی، نگهداری کتابهای ممنوعه را کتمان میکند. اما طالبان کتابهای فروختهشده با مهر کتابفروشیاش را به او نشان میدهند و تعهد میگیرند که از آن پس، دیگر کتاب ممنوعه را نفروشد: «پس از این رویداد، همه متوجه شدیم دختری که کتابها را خریده، جاسوس استخبارات بوده است. از طریق واتساپ از اکثر کتابفروشان در مورد کتابهای ممنوعه و فروش آنها توسط کتابفروشیها تجسس کرده بود.»
طالبان پیوسته ناشران و کتابفروشیها را از عواقب چاپ و نشر کتابهای ممنوعه هشدار میدهند، اما تاکنون طرزالعمل و قوانین مشخص برای تخطی از آن معرفی نکردهاند: «ما نمیتوانیم کتابهای ممنوعه را همین طور دور بیاندازیم. [این کتابها] بخشی بزرگی از سرمایهی ما را تشکیل میدهند. طالبان هم تهدید میکنند که اگر این کتابها را بیابند با ما برخورد میکنند. هنوز مشخص نیست که واقعا چگونه برخورد میشود، اما هرچه بکنند، میتوانند. هیچ باک و پابندی ندارند.» در چند مورد طالبان کتاب فروشیها را بهدلیل فروش کتابهای ممنوعه بازداشت، زندانی و لتوکوب کردهاند.
زیان جبرانناپذیر انتشارات و کتابفروشیها
ممنوعیت چاپ و نشر کتابها، وضع محدودیت علیه زنان، فروپاشی وضعیت اقتصادی و وخامت بحران انسانی در پی تسلط طالبان، آسیب جدی به ناشران و کتابفروشیها در افغانستان زده است؛ شمار زیادی از انتشارات و کتابفروشیهای مطرح و بهنام کشور مجبور شدهاند، فعالیت خود را متوقف کنند و براساس گفتههای منابع، آنانی که هم ماندهاند، در حالت سقوط قرار دارند: «حدود ۶۰ درصد کتابفروشیها مسدود شده است.» ممنوعیت نشر کتاب زیان مالی سنگین به ناشران و فروشندگان کتاب وارد کردهاند. یکی از این منابع توضیح داد: «۴۳۳ عنوان کتاب تنها در فهرست است. کتابهای ممنوعه در واقع بیش از این [رقم] اند. قیمت اکثریت آنها هم بلند است. این شمار عنوان برای کتابفروشیها، کتاب کمی نیست. فرضا اگر ۳۰۰ جلد از یک عنوان کتاب با قیمت هزار افغانی داشته باشیم، مجموع ۳۰۰هزار افغانی میشود. تمامی کتابفروشیها از ۲۰ عنوان آن را کمتر ندارند.» یک ناشر کتاب هم گفت که با ممنوعیت این کتابها، دو تا دوونیممیلیون افغانی ضرر کرده است. کتابفروشیها اکثرا، کتابهای ممنوعه را بهدلیل ترس از طالبان در جاهای مخفی، انبار میکنند: «اگر این کتابها در اختیار طالبان قرار گیرند، ضبط میشوند و ممکن آتش زده شوند.» با این هم، طالبان تاکنون «هزاران جلد کتاب» را جمعآوری کرده و در مقابل وعده دادهاند که به آنان کتابهای دینی توزیع میکنند. یک ناشر گفت که تاکنون یکونیم هزار جلد کتاب او ضبط شده، اما علیرغم مراجعه به وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان و انتشارات بیهقی غرامت آن را نه بهصورت نقد و نه هم کتاب دریافت نکرده است. مهاجر فراهی، معین وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان اما گفته که این گروه در مقابل ضبط کتابهای ممنوعه، غرامت نقدی پرداخت میکند.
از سویی هم، ممنوعیت حق کار، آموزش و گشتوگذار زنان نیز بر کار ناشران و کتابفروشان تأثیر منفی گذاشته است: «دختران و زنان تا اینکه حق کار و آموزش را داشتند کتابهای درسی، ممد درسی و سایر کتابها را میبردند. بعدها که دختران تنها در بخش صحی حق تحصیل داشتند، آنان اکثرا رجوع به خواندن آن [بخش] کردند. اگر حدود ۵۰ نفر در مارکیت برای خرید [کتاب] میآمدند، ۳۰ نفر آن دختر بودند.» براساس گفتههای او، هماکنون ناشران و کتابفروشان کاملا مشتریان خود را ازدست دادهاند. منابع مدعی اند که ممنوعیت کتابها اکثرا با زبان فارسی، بهصورت هدفمند ناشران و کتابفروشان فارسیزبان را هدف قرار داده است. در حالی که پس از تسلط طالبان، «هفت تا هشت کتابفروشی بزرگ» از پاکستان به کابل آمده است: «آنان اکثرا کتابهای دینی اهل سنت را به فروش میرسانند و حمایت طالبان را هم دارند. حقانی، رشیدیه و سعدیه از جملهی آنها اند.»
همچنان این منابع مدعی اند که طالبان اجازهی چاپ را نیز به انتشارات آنان نمیدهند. یکی از منابع گفت که چند عنوان را برای چاپ به کمیسیون کتاب طالبان فرستاده، اما آنان از ابراز رأی در مورد آنها تاکنون خودداری کردهاند.
پیشینهی سانسور و ممنوعیت انتشار
اسن سیشتاد، خبرنگار نروژی و نویسندهی «کتابفروش کابل» نقل قول معروفی از یک کتابفروش در کابل دارد: «در نوبت اول، کمونیستها کتابهایم را سوزنداند. سپس مجاهدین [کتابهایم را] غارت کردند. در نهایت طالبان آنها را آتش زدند.» این سه جمله کوتاه، بهخوبی سرنوشت کتاب در افغانستان را در حدود نیم قرن گذشته روایت میکند. البته ممنوعکردن کتاب در افغانستان مثل سایر نقاط جهان، تاریخ طولانیتری دارد.
اما در سال ۱۳۵۷ خورشیدی که حزب دموکراتیک خلق رویکار آمد، ممنوعیت کتابها جنبهی ایدئولوژیک یافت. تمامی کتابهایی که با ایدئولوژی این حزب مطابقت نداشتند، ممنوع اعلام و سانسور شدید بر چاپ و نشر کتابها اعمال شد. در سال ۱۳۷۱ که مجاهدین رویکار آمدند، کتابها و مجلات با محتوی ایدئولوژی کمونیستی را آتش زدند. آنان نشر و پخش کتابهای منتشر شده توسط «انجمن نویسندگان افغانستان» را نیز ممنوع کردند. این کتابها «کتابهای سرخ» و «کتابهای ضاله» خوانده میشدند. افزون بر آنها، مجاهدین برخی از کتابها را از کتابخانههای دولتی تاراج و قاچاق کردند. پس از مجاهدین، طالبان با تسلط بر کابل، دستور دادند تا تمامی کتابهایی را که آثار نقاشی یا عکسهایی از موجودات زنده دارند، سوختانده شوند. حدود ۸۰هزار جلد کتاب در دوران طالبان آتش زده شدند. طالبان آنها را غیراسلامی خواندند. با سقوط حاکمیت اول طالبان در سال ۱۳۸۰، دورهی جدید رقم خورد که در تاریخ کشور بیسابقه است. در این مدت، آثار و ژانرهای متنوع خلق و چاپ شدند و زنان نیز در خلق آنها، بیش از هر دورهی دیگر نقش پررنگتر داشتند. با این هم، نوشتن، چاپ و نشر کتاب در این دوره هم با چالشهایی مواجه بود. یکی از این موارد، بهآبریختن ۱۱ عنوان که شامل دوهزار و ۵۰۰ جلد کتاب میشد، در دریای هیرمند است. این اقدام در سال ۱۳۸۸ بهدستور عبدالکریم خرم که آن زمان وزیر اطلاعات و فرهنگ بود، انجام شد. بعدها خرم این کتابها را «غیرمجاز» توصیف کرد. کتابها مربوط به «انتشارات عرفان» بودند. محمدابرهیم شریعتی، مسئول آن گفته بود که کتابهای «هزارهها» نوشتهی حسن پولادی به ترجمهی عالمی کرمانی، «شناسنامهی افغانستان» نوشتهی بصیراحمد دولتآبادی، «گل سرخ دل افگار» نوشتهی جواد خاوری و نهجالبلاغه از علی، امام نخست شیعیان شامل آنها میشدند.
طالبان با برگشت به قدرت دوباره محدودیت و سانسور را برگرداندهاند. هماکنون افغانستان یکی از بدترین دورهی فرهنگی خود را میگذراند و نظام آموزشی در معرض فروپاشیآن بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر قرار گرفته است.
منابع:
- تارر، احمدرضوان، (۱۳۹۸)، دوه مخی کرنل امام په افغانستان کی (د افغانستان د جهاد داستان)، گردآورنده: رحمتالله سمکنی. مترجم: علی یوسفزی. کابل: انتشارات نویسا.
- توخی، محمداسحاق، مداخلات فرامرزی و فاجعهی سقوط (جمهوری افغانستان ۱۳۷۱)، افغانستان: دانش خپرندویه تولنه.
- جیوستوزی، انتونیو، (۱۳۹۴)، قرآن، کلاشینکف و لپتاپ؛ شورش طالبان جدید (نئوطالبان) در افغانستان، مترجم: عبدالقدیر ارباب رحیمی. کابل: انتشارات امیری.
- دوبووار، سیمون، (۱۳۸۵)، جنس دوم، مترجم: قاسم صنعوی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات توس.
- رشید احمد، (۱۳۸۱)، طالبان (زنان، تجارت مافیا و پروژه عظیم نفت در آسیای مرکزی)، مترجم: نجله خندق، تهران: نشر بقعه.
- مارسدن، پیتر، (۱۳۹۴)، طالبان؛ جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان، مترجم: کاظم فیروزمند، چاپ سوم، تهران: نشر مرکز.
- مژده، وحید، (۱۳۸۲)، افغانستان و پنج سال سلطهی طالبان، تهران: نشر نی.
- مطمئن، عبدالحی، (۱۳۹۶)، ملا محمد عمر (طالبان او افغانستان)، چاپ نخست، کابل: افغان خپرندویه تولنه.