close

بلوچستان؛ زخمی باز بر تن پاکستان

شمشاد زلمی

بلوچستان که از نظر مساحت بزرگ‌ترین ایالت پاکستان است، ۴۳ درصد از مساحت این کشور را در بر می‌گیرد اما جمعیت آن تنها حدود ۱۴ میلیون نفر تخمین زده شده است که حدود هفت میلیون نفر از آنان بلوچ هستند. بلوچستان از نظر منابع طبیعی یکی از غنی‌ترین ایالت‌های پاکستان است؛ اما از نظر توسعه عقب‌مانده‌ترین است و هنوز هم بیشتر منابع طبیعی آن کشف‌نشده باقی مانده‌اند. علاوه بر این، موقعیت جغرافیایی استراتژیک بلوچستان نیز اهمیت خاصی پیدا کرده و راه را برای درگیری‌ها و مداخلات داخلی و خارجی در این منطقه هموار کرده است؛ زیرا از یک‌سو در میدان منازعه‌ی رقبای ژئوپلیتیکی قرار دارد و از سوی دیگر به خاور میانه و آسیای مرکزی نزدیک است. بلوچستان در مسیر خاور میانه، آسیای مرکزی و جنوبی واقع شده و در چارچوب بازی بزرگ جدید قرن بیست‌ویکم، به‌عنوان مرکز انتقال انرژی و تجارت توجه را جلب می‌کند. بااین‌حال، این ایالت علاوه بر داشتن بندر دریایی، منابع متعددی دارد و در شرایط سیاسی و اقتصادی در حال تغییر جهانی، روابط استراتژیک چین و پاکستان را به‌ویژه در ارتباط به منطقه‌ی بلوچستان بیش از پیش تقویت کرده است. در چارچوب رقابت قدرت‌های بزرگ بر سر منابع گسترده‌ی انرژی خاور میانه و آسیای مرکزی، بلوچستان فرصت‌های اقتصادی گسترده‌ای را برای پاکستان فراهم می‌کند؛ اما درگیری‌های قومی و اتنیکی جاری در این ایالت، نه‌تنها سرمایه‌گذاری چین بلکه تسلط ارتش پاکستان را نیز در این منطقه با چالش مواجه کرده است.

پیشینه‌ی پرتنش پیوستن به پاکستان

یکی از رهبران بلوچ، غوث بخش بزنجو، که به بابای بلوچستان مشهور است، زمانی گفته بود: «ما می‌توانیم بدون پاکستان زندگی کنیم… اما سؤالم این است که آیا پاکستان بدون ما وجود خواهد داشت؟ اگر پاکستان بخواهد با ما به‌عنوان مردمی آزاد رفتار کند، دست دوستی و همکاری دراز می‌کنیم. اگر پاکستان بر این توافق نکند… هر فرزند بلوچ زندگی خود را در دفاع از استقلال ملی خود قربانی خواهد کرد.»

اظهارات این‌چنینی از سوی یک رهبر بانفوذ بلوچ، اجبار پیوستن بلوچستان به پاکستان را آشکار و تنش تاریخی حل‌نشده میان این دو را بیان می‌کند. در زمان خروج بریتانیا از شبه‌قاره هند و جدایی هند و پاکستان، مسأله‌ی بلوچستان نیز روی میز بود و خان کلات، میر احمد خان، به نمایندگی از بلوچ‌ها برای استقلال بلوچستان تلاش و مذاکره می‌کرد. موضع او این بود که از نظر تاریخی، کلات هیچ‌گاه بخشی از هند نبوده، پس باید مستقل باقی بماند. در همین راستا، در چهارم آگست ۱۹۴۷ مذاکراتی در دهلی انجام شد و نخست‌وزیر کلات و محمدعلی جناح توافق کردند که کلات یک دولت مستقل باشد و با همسایگان خود روابط دوستانه‌ای داشته باشد. بر اساس همین توافق، محمدعلی جناح و لیاقت‌علی خان به نمایندگی از دولت آینده‌ی پاکستان، با صدراعظم کلات، سلطان احمد، توافق‌نامه‌ای امضا کردند. همچنین، مقام‌های بریتانیایی به حاکمان خاران و لاسبيلا و نیز مناطق قبیله‌ای مری و بوگتی اطلاع دادند که امور شما به دولت کلات واگذار می‌شود؛ به این ترتیب، کل بلوچستان تحت سلطه‌ی خان کلات قرار گرفت. بر همین اساس، خان کلات در دوازدهم آگست ۱۹۴۷ استقلال را اعلام کرد که از پانزدهم آگست اجرایی می‌شد.

در دسامبر ۱۹۴۷، مجلس عوام بلوچ‌ها (دارالعوام) درباره‌ی پیوستن به پاکستان بحث کرد و قطع‌نامه‌ای تصویب کرد که روابط با پاکستان نباید بر اساس پیوستن، بلکه بر پایه دوستی میان دو دولت مستقل باشد. همچنین در جنوری ۱۹۴۸، مجلس اشراف بلوچ‌ها (دارالامرا) نیز استقلال کلات را تأیید و پیوستن به پاکستان را رد کرد و اظهار داشت که نمی‌خواهند به پاکستان ملحق شوند، زیرا موجودیت مستقل ملت بلوچ را در خطر می‌اندازد. اما محمدعلی جناح، بنیان‌گذار پاکستان و فرماندار کل، که توافق‌نامه‌ای با خان کلات امضا کرده بود، از آن عقب‌نشینی کرد و پاکستان در مارچ ۱۹۴۸ مکران، خاران و لاسبيلا را به خود ملحق کرد و به این ترتیب نیمی از سرزمین دولت کلات را تصاحب و دسترسی آن به دریا را نیز قطع کرد. در بیست‌وهفتم همان ماه، ارتش پاکستان به کلات حمله کرد و خان کلات را به کراچی برد و در آن‌جا اسناد الحاق به پاکستان را به او تحمیل و امضا کرد. مارتین آکسمن، تاریخ‌نگار در این باره نوشته است که «مرگ یک دولت، زایش یک ملت بود.»

هنگامی که اسناد الحاق به پاکستان توسط خان کلات امضا شد، از سوی دیگر برادرش، عبدالکریم خان جنگ چریکی علیه ارتش پاکستان را آغاز کرد. او قول استقلال کلات را داد و بیانیه‌ای تحت عنوان «کمیته آزادی ملی بلوچ» (Baloch National Liberation Committee) منتشر کرد و اسناد الحاق به پاکستان از سوی خان را رد کرد. در این تلاش‌ها، بسیاری از رهبران دیگر بلوچ نیز با او همراه بودند. عبدالکریم توانست تا سال ۱۹۵۰ آرمان ملی خود را زنده نگه دارد و در همان سال، ارتش پاکستان به او قول راه امن داد، به شرطی که او سلاح خود را زمین بگذارد؛ بااین‌حال، این وعده شکسته شد و او زندانی گردید. اگرچه شورش کریم علیه پاکستان گسترده نبود، اما به نوعی توافق الحاق بلوچ‌ها به پاکستان را رد کرد و همچنین نشانه‌های اولیه مقاومت مسلحانه را نیز نشان داد.

نشانه‌های دومین مقاومت و شورش بلوچ‌ها علیه پاکستان زمانی آشکار شد که در سال ۱۹۵۷، سرداران بلوچ از دولت پاکستان خواستار پایان دادن به سیاست «یونت واحد» (One Unit) در رابطه با کلات شدند. هنگامی که سرداران بلوچ از همکاری با دولت خودداری کردند، ایوب خان، رییس ستاد کل ارتش پاکستان در آن زمان، در ششم اکتبر ۱۹۵۸ ارتش را به کلات فرستاد و خان کلات را نیز زندانی کرد. با این اقدام، یازده سال پس از تشکیل پاکستان، جرقه دومین شورش بلوچ‌ها زده شد و نوروز خان زهری، رهبر ۸۸ ساله قبیله‌ی زارکزی بلوچ، همراه با ۵۰۰ نفر مسلح قیام را آغاز کرد و در کوه‌های میرگت مقاومت سختی از خود نشان داد. در نوزدهم می ۱۹۵۹، نوروز خان پس از آن‌که مقام‌های پاکستانی با سوگند به قرآن قول پذیرش خواسته‌هایش را دادند، سلاح خود را زمین گذاشت. اما این بار نیز وعده شکسته شد و نوروز خان همراه با یارانش زندانی شد و پسر این رهبر همراه با شش نفر دیگر اعدام شدند. خود نواب نوروز خان نیز در زندان درگذشت.

در سال ۱۹۶۲، هنگامی که رهبران ملی‌گرای بلوچ مانند خیربخش مری و عطاءالله مینگل از طریق انتخابات انتخاب شدند، جنرال ایوب خان نتایج انتخابات را نپذیرفت. او بلافاصله آنان را برکنار کرد و به‌جای آنان، سردارانی را که خودش انتخاب کرده بود به‌عنوان رهبران ادارات محلی بلوچستان منصوب کرد. این امر سومین مقاومت مسلحانه‌ی بلوچ‌ها را برانگیخت و هنگامی که ایوب خان در آگست همان سال به مرکز بلوچستان، کویته رفت، به صراحت گفت: «اگر مخالفت کنید، کاملا تصفیه خواهید شد.» این بار مقاومت بلوچ‌ها نسبت به گذشته منسجم‌تر بود و شیرمحمد مری با کمک خیربخش مری در سال ۱۹۶۳ شبکه‌ای از اردوگاه‌ها ایجاد کرد که در هر اردوگاه حدود ۲۰۰ جنگ‌جو مستقر بودند. این مقاومت تا سال ۱۹۶۹ ادامه یافت تا این‌که جانشین ایوب خان، جنرال یحیی خان، توافق کرد که سیاست «یونت واحد» را لغو کند. اما این‌بار، بلوچ‌های مسلح با وجود توافق، تشکیلات خود را منحل نکردند و آن‌ها را حفظ کردند.

چهارمین شورش در سال ۱۹۷۳ رخ داد و دلیل آن انحلال دولت ایالتی بلوچستان توسط دولت پاکستان بود که عطاءالله مینگل رهبری آن را بر عهده داشت. پس از انحلال این دولت، رهبران بلوچ مانند مینگل، غوث‌بخش بزنجو، خیربخش مری و دیگران دستگیر شدند. انحلال دولت ایالتی بلوچ‌ها و دستگیری رهبران بلوچ این باور را در میان ملی‌گرایان بلوچ تقویت کرد که تنها از طریق راه‌های دموکراتیک نمی‌توانند از حقوق خود دفاع کنند. انحلال دولت مینگل فصل دیگری از نقض تعهدات دولت پاکستان با بلوچستان بود. پس از انحلال و پایان دولت مینگل، سازمان‌های مسلح متعدد بلوچ فعالیت خود را آغاز و حملاتی را علیه ارتش پاکستان شروع کردند. این مقاومت چهار سال ادامه یافت و نسبت به مقاومت‌های قبلی گسترده‌تر بود. در سال ۱۹۷۷، جنرال ضیاءالحق پس از کودتا، شورش را از طریق مذاکره پایان داد، اما تا آن زمان در این جنگ پنج هزار جنگ‌جوی بلوچ و سه هزار سرباز پاکستانی کشته شده بودند. اگرچه ضیا هیچ یک از خواسته‌های بلوچ‌های مقاوم مسلح را نپذیرفت، اما عملیات نظامی را متوقف کرد، ارتش را خارج و هزاران جنگ‌جو و فعال بلوچ زندانی را آزاد کرد و به همه کسانی که سلاح برداشته بودند عفو عمومی داد. با این اقدام، ناآرامی‌ها در بلوچستان برای حدود دوونیم‌دهه از بین رفت، اما در همه‌ی این مقاومت‌ها یک چیز آشکار شد: هر مقاومت نسبت به قبلی طولانی‌تر بود، گستره‌ی جغرافیایی هر مقاومت از قبلی وسیع‌تر بود و در هر مقاومت تعداد بیشتری از بلوچ‌ها نسبت به مقاومت قبلی درگیر شدند و این نارضایتی رو به افزایش، بستر مناسبی را برای یک مقاومت و مبارزه‌ی گسترده فراهم کرد.

استثمار اقتصادی، نقض حقوق بشر و مناقشه‌ی بندر گوادر 

استثمار منابع طبیعی بلوچستان و استفاده‌ی اندک از آن برای توسعه‌ی این ایالت و مردمش، یکی از عوامل اصلی مناقشه میان بلوچ‌ها و دولت پاکستان در این ایالت است. اگرچه اسلام‌آباد به بنادر، جاده‌ها و سدهای این ولایت توجه نشان داده و تا حدی این کار را انجام داده است، اما به بهبود سطح زندگی مردم این ایالت کم‌تر توجه شده است. به همین دلیل، مردم بلوچ منابع طبیعی این ایالت را متعلق به خود می‌دانند و می‌خواهند پیش از هر چیز از آن برای بهبود زندگی‌شان استفاده شود. از این منظر، بلوچستان اهمیت زیادی دارد، همان‌طور که بانک جهانی در گزارشی در سال ۲۰۰۸ تأیید کرده بود که بلوچستان دارای منابع بسیار مهمی برای توسعه است؛ از جمله منابع طبیعی و جغرافیایی، زمین‌های وسیع این ایالت، دو سوم خط ساحلی کشور، فرصت‌های ماهی‌گیری و موقعیت مناسب تجاری با ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و خلیج فارس، ذخایر وسیع گاز، و همچنین منابع گسترده‌ی زغال‌سنگ، مس، Lead/سرب، طلا و سایر مواد. طبق این گزارش، بااین‌حال، اقتصاد بلوچستان وضعیت خوبی ندارد.

اگرچه بلوچستان دارای ذخایر وسیع گاز و زغال‌سنگ است، اما ۴۰ درصد نیازهای این ایالت هنوز از طریق سوزاندن چوب تأمین می‌شود. استفاده از گاز در این ایالت بسیار کم است، زیرا خط لوله‌ی گاز هنوز به بسیاری از مناطق کشیده نشده است. یک نمونه‌ی بارز شاید این باشد که در سال ۱۹۵۲، گاز در منطقه‌ی سویی در دیره بگتی بلوچستان کشف شد و بلوچستان برای یک‌ونیم‌دهه تنها منبع گاز پاکستان بود. اما بااین‌حال، بلوچستان از ذخایر گاز خود بی‌بهره ماند و تا سال ۱۹۸۲ هیچ گازی به بلوچستان توزیع نشد و بین سال‌های ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۰، استفاده‌ی بلوچستان از گاز خود تنها دو درصد بود، حتا در خود منطقه‌ی دیره بگتی، گاز در دهه‌ی ۱۹۹۰ تأمین شد. در سال ۲۰۱۴، وزیر نفت و منابع طبیعی پاکستان در پارلمان اعلام کرد که از ۳۲ ولسوالی بلوچستان، تنها مراکز ۱۳ ولسوالی گاز دارند و ۵۹ درصد مناطق روستایی بلوچستان از آن محروم هستند. همچنین، بخش اعظم زغال‌سنگ استخراج‌شده‌ی این ایالت به سایر ایالت‌ها منتقل می‌شود. علاوه بر این، در ولسوالی چاغی این ایالت، که قراردادی با یک شرکت چینی برای استخراج طلا امضا شده، تنها دو درصد از رویالتی به دولت ایالتی بلوچستان تعلق می‌گیرد و باقی سود به شرکت و دولت مرکزی پاکستان می‌رسد.

از آن‌جا که از ابتدا میان ملی‌گرایان بلوچ و دولت و ارتش پاکستان مناقشه وجود داشته و چندین مقاومت بلوچ‌ها آغاز شده، شکست خورده یا سلاح‌های خود را بر زمین گذاشته‌اند، ارتش پاکستان برای پایان دادن به ناآرامی‌ها و تحت کنترل درآوردن مردم، از سیاست ناپدیدسازی خودسرانه و ربودن مخالفان یا افرادی که ممکن است مخالف شوند، استفاده کرده است. یکی از جنبه‌های بسیار مهم مناقشه‌ی بلوچستان همین است که در زمینه‌ی نقض حقوق بشر، بحث‌هایی در سطح جهانی درباره‌ی آن صورت گرفته است. وزارت فدرال حقوق بشر پاکستان در گزارشی تأیید کرده بود که در سال ۲۰۱۱، اجساد ۹۳۶ نفر در بلوچستان پیدا شده که زیر شکنجه کشته شده بودند. همچنین، در دسامبر ۲۰۱۶، بخش اردوی بی‌بی‌سی آماری را منتشر کرد که نشان می‌داد بازداشت‌ها و قتل‌های خودسرانه‌ی گسترده‌ای توسط نهادهای دولتی انجام شده است. همچنین، دولت ایالتی بلوچستان در سال ۲۰۱۵ اعلام کرد که بین سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۴، اجساد ۸۰۰ نفر پیدا شده که به اتهام ارتباط با گروه‌های یاغی مسلح کشته شده‌اند. سازمان «صدای افراد گمشده‌ی بلوچ» (Voice of Baloch Missing Persons/VBMP) اعلام کرده که از زمان کشته‌شدن اکبر بگتی در سال ۲۰۰۶ تا کنون، ۱۸ هزار مرد بلوچ ناپدید شده‌اند.

از سوی دیگر، بندر گوادر در بلوچستان موقعیت دارد؛ بندر گوادر در چارچوب دالان اقتصادی پاکستان-چین (China-Pakistan Economic Corridor) که بخشی از پروژه‌ی «یک کمربند، یک جاده» (Belt and Road Initiative) چین است، بسیار مهم است و به نظر می‌رسد کل اتکای این پروژه بر همین بندر باشد. این پروژه در سال ۲۰۱۵ افتتاح شد. هدف این است که از طریق این پروژه، منطقه‌ی شین‌جیانگ چین به بندر گوادر در ایالت بلوچستان پاکستان، که در ساحل دریای عرب قرار دارد، متصل شود؛ مسافتی حدود سه هزار کیلومتر. این پروژه که به CPEC مشهور شده، پروژه‌ای به ارزش ۶۲ میلیارد دالر در زمینه‌ی زیرساخت‌ها، انرژی و صنعت است و یکی از اهداف چین از آن، کاهش وابستگی به تنگه مالاکا با دسترسی به گوادر، انجام تجارت از این مسیر و یافتن راه جایگزین برای واردات انرژی است. پاکستان نیز امیدوار است که از این طریق تجارت و تعاملات خود را با آسیای مرکزی و فراتر از آن گسترش دهد. در پاکستان انتظارات زیادی از این پروژه وجود دارد و زمانی جنرال قمر جاوید باجوه، رییس ستاد کل ارتش پاکستان گفته بود که این تنها یک پروژه‌ی زیرساختی و انرژی نیست، بلکه کل آسیای مرکزی و جنوبی را تغییر خواهد داد.

اما سؤال این است که در این پروژه‌ی بزرگ که از گوادر در بلوچستان آغاز می‌شود، سهم خود بلوچستان چیست؟ این را می‌توان از این برآورد کرد که از ۳۳۰ پروژه‌ی اولیه CPEC، تنها هشت پروژه در بلوچستان و ۱۷۶ پروژه در پنجاب اجرا شده‌اند. همچنین در بخش انرژی، از پروژه‌هایی به ارزش ۲۱ میلیارد دالر، تنها دو پروژه به ارزش تخمینی ۱.۳ میلیارد دالر در بلوچستان برنامه‌ریزی شده‌اند. در بخش زراعت نیز تنها ۹۲۰ میلیون دالر در بلوچستان سرمایه‌گذاری خواهد شد، درحالی‌که در پنجاب ۱۳ میلیارد دالر و در سند ۴.۶ میلیارد دالر سرمایه‌گذاری می‌شود. علاوه بر این، دولت پاکستان تلاش کرده مسیر اولیه تعیین‌شده‌ی پروژه‌ی CPEC را تغییر دهد که در نتیجه بخش بزرگی از بلوچستان را پوشش نمی‌دهد، بلکه مسیر آن نسبت به قبل ۴۰۰ کیلومتر بیشتر در ایالت پنجاب امتداد می‌یابد.

مهم‌ترین جنبه‌ی پروژه‌ی CPEC ساخت و فعال‌سازی بندر گوادر است، زیرا این بندر نه‌تنها برای پاکستان بلکه برای چین نیز از ارزش بسیار بالایی برخوردار است؛ چرا که چین از این طریق مسیر کوتاه‌تری برای واردات انرژی از خاور میانه پیدا می‌کند و از نظر جغرافیایی جایگزینی برای تنگه آسیب‌پذیر مالاکا به دست می‌آورد. گوادر در منطقه‌ی مکران بلوچستان قرار دارد و ۲۵۰ مایل دریایی با تنگه هرمز، که ۴۰ درصد نفت جهان از آن عبور می‌کند، فاصله دارد. در این پروژه، گوادر نقطه شروع است و منطقه‌ی شین‌جیانگ چین را به خلیج فارس متصل می‌کند. تخمین زده می‌شود که گوادر ظرفیت تبدیل شدن به مرکزی برای انتقال کالاها به آسیای مرکزی را دارد. بااین‌حال، این بندر برای پاکستان نیز بسیار مهم است و می‌تواند جایگزینی برای بندر کراچی باشد، ازدحام آن‌جا را کاهش دهد و در عین حال نسبت به بندر کراچی از تهدید هند در امان بماند. اما با وجود این ارزش بزرگ، باشندگان اصلی بلوچستان، یعنی بلوچ‌ها از این سرمایه‌گذاری عظیم نگران هستند و با آن مخالفت می‌کنند. به‌گفته‌ی اختر مینگل، یکی از رهبران بلوچ، موفقیت CPEC به حمایت مردم بلوچ بستگی دارد. بر اساس گزارش‌ها، نگرانی‌های اصلی بلوچ‌ها شامل سهم کم آنان در این پروژه، حذف مردم محلی و نمایندگان‌شان از فرآیند برنامه‌ریزی این پروژه، عدم ارائه‌ی فرصت‌های شغلی به مردم محلی در این پروژه، بی‌اعتمادی به اقدامات دولت فدرال و رهبری نظامی، غصب زمین‌ها در منطقه و ترس از تبدیل شدن به اقلیت در ایالت خودشان است؛ زیرا هنگامی که گوادر به یک شهر بندری تبدیل شود، ممکن است حدود دو میلیون نفر از چین و دیگر مناطق پاکستان در این‌جا ساکن شوند که دست‌کم ۲۰ هزار نفر از آنان چینی خواهند بود. جمعیت کل بلوچ‌ها در بلوچستان حدود هفت میلیون نفر تخمین زده می‌شود و آنان نگران هستند که با گذشت زمان، مهاجران ساکن‌شده حقوق قانونی به‌دست آورند و آنان در سرزمین خود به اقلیت تبدیل شوند و حقوق‌شان بیش از پیش پایمال شود.

گسترش منازعه، خواست استقلال و نگرانی‌های عمیق‌تر 

موج پنجم شورش بلوچ‌ها با قتل اکبر بگتی، رهبر سرشناس بلوچ و زمانی وزیر اعلی بلوچستان، آغاز می‌شود. او به‌دلیل دفاع از حقوق بلوچ‌ها، خواستار اختیارات بیشتر برای بلوچستان و کنترل بلوچ‌ها بر منابع طبیعی، با دولت مرکزی و به‌ویژه ارتش در تقابل بود. مداخلات پرویز مشرف، دیکتاتور نظامی وقت پاکستان، در امور سیاسی، اقتصادی و دیگر مسائل بلوچستان، روابط میان او و بگتی را متشنج کرد؛ مشرف در سال ۲۰۰۵ عملیاتی را در بلوچستان آغاز کرد و منطقه‌ی دیره بگتی را محاصره نمود. بگتی متهم بود که در حملات به خطوط لوله‌ی گاز و دیگر حملات دست دارد. هنگامی که منطقه‌ی بگتی محاصره شد، او همراه با افراد مسلح خود به کوه‌ها رفت، اما در آگست ۲۰۰۶ در سن ۷۹ سالگی توسط ارتش پاکستان کشته شد. قتل او بلوچ‌ها را بیش از هر زمان دیگری برانگیخت و با این رویداد، موج پنجم شورش آغاز شد که نسبت به گذشته گسترده‌تر است و افراد تحصیل‌کرده، جوانان و طبقه‌ی متوسط بلوچ به‌طور چشم‌گیری در آن مشارکت دارند. تفاوت عمده‌ی این موج با دوره‌های پیشین شورش این است که خواست جدایی یا استقلال از پاکستان را به‌طور آشکار مطرح می‌کند.

گروه‌های مسلح بلوچ با دیدگاه سیاسی گسترده فعالیت می‌کنند و خواسته‌های‌شان از کسب حقوق فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تا جدایی و استقلال از پاکستان را در بر می‌گیرد. شاید میان این گروه‌ها از نظر خواسته‌ها و اهداف تفاوت‌هایی وجود داشته باشد، اما رویکرد دولت پاکستان در برابر آن‌ها صرفا سرکوب با زور است و این گروه‌ها، فعالیت‌ها و مواضع آن‌ها را تهدیدی علیه ناسیونالیسم پاکستانی می‌دانند. رویکرد سرکوبگرانه و ذهنیت استعماری دولت پاکستان، منازعه در بلوچستان را عمیق‌تر کرده است. اگرچه روی کاغذ استراتژی‌ای برای سرکوب شورش وجود دارد، اما دولت پاکستان هنوز نتوانسته عوامل ریشه‌ای منازعه را برطرف کند و قلب مردم بلوچ را به‌دست آورد. در عوض، دولت به تاکتیک‌های استعماری تکیه کرده است، مانند مجازات جمعی، و به تلاش‌های سازنده برای مصالحه توجه نمی‌کند. با وجود واکنش سخت ارتش و دولت پاکستان، مقاومت پنجم بلوچ‌ها نزدیک به دودهه ادامه یافته و به‌جای کاهش یا سرد شدن، روزبه‌روز گسترش می‌یابد و به چالشی جدی برای دولت پاکستان تبدیل شده است.

از سال ۲۰۰۶ به بعد، این موج پنجم شورش بلوچ‌ها به‌ تدریج گسترش یافت؛ شورشیان در جریان مقاومت خود به نیروهای امنیتی پاکستان، ساختمان‌های دولتی و خطوط لوله‌ی گاز حمله کردند و همچنین در بلوچستان و دیگر ایالت‌ها و مناطق، قتل‌های هدفمند انجام دادند. اما با گذشت زمان، این جنبش منظم‌تر، گسترده‌تر و تأثیرگذارتر شد و افرادی که از استثمار اقتصادی، انزوای سیاسی و نقض حقوق بشر به تنگ آمده بودند، از جمله افراد طبقه‌ی متوسط جامعه‌ی بلوچ و تحصیل‌کردگان، به این گروه‌ها پیوستند. در این راستا، گروه‌های مسلح متعدد بلوچ فعال هستند و افراد را جذب می‌کنند، اما برجسته‌ترین آن‌ها «ارتش آزادی‌بخش بلوچستان» (BLA) و «جبهه آزادی بلوچستان» (BLF) هستند. اخیرا حملات BLA گسترده‌تر و سیستماتیک‌تر شده و تحلیل‌گران معتقد هستند که این گروه پس از تغییرات در ساختار خود، دیگر تنها یک گروه چریکی نیست، بلکه به یک گروه جنگی پیشرفته و پیچیده در مناطق شهری تبدیل شده و تهدیدات امنیتی مهمی را در سطح ایالت بلوچستان ایجاد کرده است. این گروه‌ها از نظر تاکتیکی نه‌تنها به اهداف نظامی و دولتی حمله می‌کنند، بلکه شهروندان چینی را نیز در داخل پاکستان هدف قرار می‌دهند تا روابط میان پاکستان و چین را متشنج و پروژه‌ی CPEC را سبوتاژ کنند. بااین‌حال، تغییر عمده‌ای در تاکتیک‌های گروه‌های مسلح این است که با اشغال موقت و کنترل برخی مناطق، می‌خواهند خود را به‌عنوان یک نیروی موازی نشان دهند و توانایی و ظرفیت خود را به نمایش بگذارند و تلاش می‌کنند در بلوچستان و حتا در سطح بین‌المللی برای خود مشروعیت کسب کنند؛ زیرا طبق قوانین بین‌المللی، گروه‌های موازی حقوق و مسئولیت‌های خاصی دارند و BLA در تلاش است تا آن‌ها را به‌دست آورد.

گروه‌های مسلح و جدایی‌طلب بلوچ در همه‌ی سطوح و فعالیت‌های خود از تاکتیک‌های هوشمندانه استفاده می‌کنند. فراتر از میدان نبرد، در عرصه‌ی تبلیغات نیز به‌طور گسترده از فناوری بهره می‌برند و از طریق رسانه‌های اجتماعی تلاش می‌کنند ذهنیت‌ها را علیه دولت و ارتش پاکستان تغییر دهند و افراد جدیدی را به صفوف خود جذب کنند. علاوه بر این، در روند استخدام افراد نیز در استراتژی‌ها و تاکتیک‌های خود پیشرفت‌هایی ایجاد کرده‌اند و اکنون زنان نیز در نقش‌های جنگی به آنان ملحق شده و مشارکت دارند و اغلب از آنان به‌عنوان بمب‌گذاران انتحاری استفاده می‌شود. این تاکتیک نه‌تنها تأثیر روانی گسترده‌ای دارد، بلکه بر نیروهای امنیتی مقابل نیز اثر می‌گذارد. زنان عمدتا از طریق رسانه‌های اجتماعی جذب می‌شوند و برای جلب آنان از مواد تبلیغاتی استفاده می‌شود که عواطف و احساسات‌شان را هدف قرار می‌دهد. علاوه بر این، طبقه‌ی تحصیل‌کرده‌ی بلوچ نیز به‌طور فزاینده‌ای به گروه‌های مسلح می‌پیوندد و این امر به‌طور گسترده فاصله و نفرت رو به رشد میان همه‌ی طبقات بلوچ و پاکستان را نشان می‌دهد. در مجموع، جدایی‌طلبان بلوچ و به‌ویژه گروه BLA از طریق تبلیغات و رسانه‌های اجتماعی خود تلاش می‌کنند روایتی از مقاومت علیه دولت پاکستان ایجاد کنند و برای این منظور حمایت جلب کنند. هرچه این گروه‌ها و BLA بیشتر دولت را به چالش می‌کشند، اعتماد میان جامعه‌ی بلوچ و دولت کاهش می‌یابد. تلفات ناشی از عملیات ارتش پاکستان، نقض حقوق بشر، استثمار اقتصادی و سایر موارد، سوخت جنگ تبلیغاتی این گروه‌ها را تأمین می‌کند و از این طریق در جامعه برای خود جایگاه پیدا می‌کنند. افزایش تعداد افرادی که به BLA می‌پیوندند نشان می‌دهد که آنان از این راه در میان مردم جا باز کرده‌اند و در این تلاش‌ها به‌عنوان یک نیروی سیاسی در جامعه عمل می‌کنند تا در درازمدت مشروعیت سیاسی نیز به‌دست آورند.

با نگاه به حدود دودهه مقاومت موج پنجم بلوچ‌ها، می‌توان گفت که این مقاومت با زور قابل شکست نیست؛ بلکه استفاده از زور جامعه‌ی بلوچ را بیشتر از دولت و موجودیت پاکستان دور می‌کند، هرچند تا کنون رویکرد اصلی دولت و ارتش پاکستان بر همین استراتژی بوده است. به‌گفته‌ی آژانس‌های اطلاعاتی ایالات متحده، حدود ۲۵ هزار نیروی امنیتی پاکستان در بلوچستان در عملیات سرکوب شورش مشغول هستند، اما با نگاهی به گذشته، تأکید بر استفاده از زور نظامی و اجتناب از مذاکرات معنادار، تنها تعداد سربازانی را که به گروه‌های مقاوم بلوچ می‌پیوندند افزایش می‌دهد و جز این، سود محسوس دیگری ندارد. از سوی دیگر، اگر به وضعیت منطقه و رقابت قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه ایالات متحده، چین و رقابت هند با پاکستان نگاه کنیم، می‌توان نتیجه گرفت که شاید برخی گروه‌های مسلح بلوچ از حمایت برخی قدرت‌ها برخوردار باشند، زیرا این گروه‌ها در منطقه نه‌تنها موجودیت پاکستان، بلکه هم‌زمان منافع چین و ایران را نیز به چالش می‌کشند و ممکن است در این راستا دست‌کم توجه هند و ایالات متحده را جلب کرده باشند. به این ترتیب، هرچه ابعاد این مناقشه گسترده‌تر می‌شود، منازعه عمیق‌تر و فراگیرتر می‌گردد و دیگر نمی‌توان انتظار داشت که پاکستان این مقاومت را با زور سرکوب کند. در واقع، مقاومت دودهه‌ای بلوچ‌ها و موضع آشکار جدایی‌طلبی آنان حتا در داخل پاکستان نگرانی‌ها درباره‌ی یکپارچگی این کشور را افزایش داده است.

منابع:

– Tilak Devasher: Pakistan, The Balochistan conundrum

– Mansoor Ahmad and Gulwar Khan: Balochistan, its history, geopolitics and conflict https://www.researchgate.net/publication/368925836_Balochistan_Its_History_Geopolitics_and_Conflict

– https://gjia.georgetown.edu/2025/03/14/the-balochistan-quagmire-a-cycle-of-violence-political-mobilization-and-repression/

– https://thegeopolitics.com/changing-face-of-insurgency-in-balochistan/

– https://www.iar-gwu.org/print-archive/8er0x982v5pj129srhre98ex6u8v8n