close

چرا مولوی‌های ما پاپ نمی‌شوند؟

یادداشت روز

عنوان این نوشته (چرا مولوی‌های ما پاپ نمی‌شوند؟) یک پرسش خطابی است. یعنی مقصود از این پرسش اعتراض به پاپ نشدن مولوی‌ها نیست؛ تشویق به اندیشیدن در این باب است که چه چیزی پاپ‌های مسیحی را از مولوی‌های جامعه‌ی ما متفاوت می‌سازند. این تفاوت بیش از آن که از خصوصیات شخصی پاپ‌ها و مولوی‌ها بیاید، محصول فرهنگ عمومی جوامعی است که پاپ‌ها و مولوی‌ها را پرورش می‌دهند. به بیانی دیگر، جامعه‌ای که پاپ می‌خواهد، پاپ تولید می‌کند و جامعه‌ای که مولوی می‌خواهد، مولوی خلق می‌کند.

پاپ فرانسیس که چند روز پیش از دنیا رفت، رهبر کاتولیک‌های جهان بود. کاتولیسیسم به‌ طور سنتی حامل بخشی از آموزه‌های سخت‌جان و بنیادگرای مسیحی بوده است. اما همین پاپ فرانسیس، بدون آن که رویکرد اصلاحی بسیار رادیکال را در پیش بگیرد، کوشید حیات کلیسای کاتولیک را با نبض زمانه‌، یعنی اقتضائات این عصر، همنوا بسازد و حداقل بعضی از تعارض‌های شکل‌گرفته میان دنیای مدرن و آموزه‌های کهن کلیسا را کاهش بدهد. ملاحظات اقتصادی (مرتبط با نابرابری‌های برخاسته از مناسبات مدرن)، نگرانی‌های محیط‌‌زیستی و عدالت جنسیتی پاره‌ای از مسایلی بودند که پاپ به آن‌ها التفات داشت و از این که در این امور رویکردش حاوی بعضی گسست‌ها با سنت کاتولیک باشد نمی‌هراسید.

اما نکته‌ی اصلی در این میان این است که نه پاپ از پیش خود اهل اصلاحات می‌شود و نه مولوی (تا زمانی که گفتمان اجتماعی در گستره‌ی تفکر عمومی متحول نشود) نیازی احساس می‌کند که سخن نو بیاورد یا در وضع موجود و سنت جاری تغییری وارد کند.

همین ملا هبت‌الله، رهبر طالبان، را در نظر بگیرید. او نمی‌توانست کل حیات زنان را برچسب «عورت» بزند، اگر خاستگاه و پایگاه اجتماعی‌اش به او این رخصت را نمی‌داد. او نمی‌توانست تمام حقوق زنان را با چند فرمان لغو و پامال کند، اگر لشکری از خشک‌مغزترین آدم‌های جامعه‌اش با او همنوا نمی‌بودند. اساسا گروهی ساخته‌شده از ده‌ها هزار آدم متعصب جان‌برکف در اختیار ملا هبت‌الله قرار نمی‌گرفت، اگر جامعه آن ده‌ها هزار آدم را به او نمی‌داد. این سخن به جد محل تردید است که طالبان را دولت پاکستان ساخته و این گروه هیچ نسبتی با جامعه‌ی افغانستان، مخصوصا با پاره‌های بسیار سنتی و کم‌سواد جامعه‌ی پشتون، ندارد.

پاپ‌های مسیحی نیز به صورت خودکار به حوزه‌ی مسایلی چون عدالت جنسیتی، حق زنان، محیط زیست، نابرابری اقتصادی و ده‌ها مساله‌ی جدی دیگر اجتماعی نرفتند. آنان نیز به تدریج به این حوزه‌ها رانده شدند. فشار گفتمان‌های تولیدشده در سطح جامعه بود که سرانجام حتا ساکنان کلیسای واتیکان را نیز از حباب‌های اعتقادی‌شان بیرون پراند و آنان را ناگزیر ساخت که به پرسش‌ها و مطالبات جوامع مسیحی مدرن پاسخ بدهند.

در افغانستان، دو تجربه‌ی تاریخی برجسته گرایش‌های اصلاحی را محک زدند. یکی، تجربه‌ی شاه امان‌الله و دیگری تجربه‌ی گروه‌های چپ. اولی در آغاز قرن بیستم و دیگری در پایان آن. شاه امان‌الله در اصلاحات خود ناکام ماند، چون جامعه‌ای که قرار بود از آن اصلاحات بهره‌ور شود، آن اصلاحات را عقیم ساختند. برای مردم افغانستان آن زمان نگرش شدیدا عقب‌گرا و منحط حبیب‌الله کلکانی بیشتر قابل قبول بود تا رویکرد امان‌الله. دیگری، تجربه‌ی چپ‌های افغانستان بود. معمولا، قضاوتی که در مورد جنبش چپ در افغانستان می‌شود آمیخته با داوری در باب عملکردهای خشونت‌بار آنان در زمان اقتدار حکومتی‌شان است. آنچه در این میان فراموش می‌شود این است که چپ‌های افغانستان بعضی از جدیدترین اندیشه‌های اصلاحی را نیز وارد گفتمان اجتماعی افغانستان کردند؛ از جمله رخنه انداختن در سلطه‌ی فکری-اعتقادی چون‌وچراناپذیر روحانیت سنتی، خان‌ها و نظم طبقاتی سنگ‌شده‌ی جامعه. تفکر چپ به مردم افغانستان یاد داد که نظم سنتی موجود با همه‌ی توابع آن ازلی و ابدی و تغییرناپذیر نیست و مردم می‌توانند به کار، توزیع منابع، طبقه، حوزه‌های آموزش و جابجایی‌های اجتماعی از زاویه‌های تازه نگاه کنند. اما جامعه‌ی افغانستان از تغییر می‌ترسید و با نظام باورهای کهن خود چنان خو گرفته بود که نمی‌خواست حتا به نفع خود از آن جدا شود. وقتی که جهاد شعار عملیاتی مقاومت در برابر تغییر شد، مردم تا تفکر چپ را زمینگیر نکردند، از پا ننشستند.

مولوی‌ها پاپ نمی‌شوند، چون جامعه آنان را «مولوی» می‌خواهد. شاید مولوی‌خواهی در لایه‌ها و دایره‌های گوناگون جامعه‌ی افغانستان درجات مختلف داشته باشد. اما در سطح گفتمانی، کل جامعه در چنگ این اندیشه اسیر است که بدون اسلام و نمایندگان آن -مولوی‌ها- شیرازه‌ی زندگی امن و معنادار اجتماعی از هم خواهد گسیخت. مهم هم همین است. چرا که شما وقتی مولوی بخواهید و تولیدش کنید، همان یکی به قدرت خواهد رسید و فرمان خواهد راند که رادیکال‌تر و سخت‌روی‌تر باشد. حاصل مولوی‌خواهی عملا همان به قدرت رسیدن ملا هبت الله خواهد بود نه پاپ فرانسیس.