close

انتقاد و ستون‌های لرزان استبداد

شمشاد زلمی

زمانی چنین به نظر می‌رسید که در رژیم طالبان تنها خبرنگاران و کارکنان رسانه‌ای، به‌ویژه کسانی که شباهت فکری و ظاهری با طالبان ندارند، با خشم، ترس و سرزنش این گروه مواجه می‌شوند؛ اما اخیرا زمانی که انتقادهایی از سوی افرادی بر طالبان وارد شد که خود نیز زمانی طالب بودند یا از حامیان طالبان به شمار می‌رفتند، این افراد نیز با واکنش شدید این گروه روبه‌رو شدند. از این موضوع چنین برمی‌آید که انتقاد، از هر طرفی که باشد، طالبان تحمل پذیرش یا حتا شنیدنش را ندارند. آنان تنها به تمجیدکنندگانی نیاز دارند که از هر اقدام‌شان در هر شرایطی دفاع کنند. طالبان با منتقدان همچون دشمن رفتار می‌کنند و چنین می‌پندارند که انتقاد موجودیت رژیم‌شان را در معرض خطر قرار می‌دهد؛ به همین دلیل نه‌تنها در رسانه‌ها بلکه در هر جای دیگر از انتقاد جلوگیری می‌کنند.

گرچه طالبان نمی‌پذیرند که حکومت‌شان مشروعیت داخلی ندارد، اما درک می‌کنند که به‌دلیل نبود حمایت و مشروعیت، حکومت‌شان بر پایه‌های سست استوار است و به همین علت حتا در برابر مخالفت اندک نیز حساس ‌اند. اما این تنها دلیل ناتوانی طالبان در تحمل انتقاد نیست، بلکه به‌دلیل عوامل و ترس‌های متعدد دیگر نیز فضای آزادی بیان را بسته‌اند و به‌طور مطلق از پذیرش این حق برای مردم خودداری می‌کنند.

ترس از باختن روایت

طالبان برای توجیه جنگ‌های گذشته و استبداد کنونی‌شان، همواره اعمال و افکار خود را به دین پیوند می‌دهند و اصرار دارند که تمام تلاش‌های‌شان برای دین و اجرای احکام آن است و هیچ‌گونه خواسته‌ی شخصی در این فعالیت‌ها دخیل نیست. اما زمانی که درباره‌ی تفسیرهای دینی‌ای که ارائه می‌دهند و با زور اجرایش می‌کنند، پرسیده می‌شود، به‌جای پاسخ‌گویی به انتقادات و پرسش‌ها، با خشم و عصبانیت واکنش نشان می‌دهند، به طرف مقابل اتهام وارد می‌کنند و حتا در برخی موارد منتقد یا پرسش‌گر را تنها به‌دلیل اعتراض و پرسش به زندان می‌اندازند. دلیل اصلی این واکنش زورگویانه نهفته در ذهن‌شان است که در آغاز نه به آن اعتراف و نه آن را علنا بیان می‌کنند. طالبان می‌ترسند که اگر انتقاد ادامه یابد و مردم اجازه‌ی پرسش داشته باشند، خیلی زود حقیقت روایتی که طالبان با ترساندن، زندانی کردن و کشتن مردم حفظ کرده‌اند، برای همگان آشکار خواهد شد؛ زیرا  خود نیز گویی به‌صورت ناخودآگاه درک می‌کنند که روایت‌شان آن‌قدر نیروی منطقی ندارد که بتواند خود به ذهن‌های مردم راه یابد و آنان را قانع کند.

همچنین، اگر براساس آزادی بیان، مردم حق تفکر آزاد و نقد داشته باشند، برای رهبران طالبان دشوار خواهد بود که حتا افراد وفادار به گروه خود را با روایت‌شان قانع کنند؛ آنان تنها زمانی می‌توانند افراد خود را قانع و متحد نگه دارند که از اندیشه‌های انتقادی دور و در امان باشند و صداهایی که فکر و عملکردشان را به چالش می‌کشد به گوش‌شان نرسد. به همین دلیل هر صدایی که بر ضد این روایت بلند می‌شود، با واکنش خشم‌آلود طالبان مواجه می‌گردد. به‌ویژه اگر این صدا به‌دلیل جایگاه منتقد نفوذی در میان مردم داشته باشد، ترس طالبان از آن چند برابر می‌شود؛ طالبان آن صدا را با ترساندن، تهدید و حتا کشتن خاموش می‌سازند.

ممنوعیت بدیل

طالبان به هیچ نوع پلورالیسم باور ندارند؛ نه در سیاست می‌توانند با مخالف خود هم‌زیستی کنند و نه در جامعه اجازه‌ی بلند شدن صدایی را می‌دهند که بدیلی غیر از طالبان ارائه کند؛ زیرا اولویت آنان این است که قدرت تنها در انحصار آنان باشد و هیچ شریک یا بدیلی نداشته باشد. به همین دلیل برای حفظ انحصار، هیچ‌کس اجازه ندارد درباره‌ی سیاست بدیل، افکار بدیل، سیاست‌های حکومتی بدیل و راه‌حل‌های اجتماعی بدیل بحث و گفت‌وگو کند، زیرا تمام این‌ها برای قدرت طالبان تهدید مستقیم محسوب می‌شود؛ با افزایش آگاهی مردم در این زمینه، قدرت‌شان به چالش کشیده می‌شود و توجیه ادامه‌ی انحصار برای‌شان دشوار و پرچالش می‌گردد. طالبان نهایت تلاش‌شان را می‌کنند که با استفاده از شعارها و روایت‌های مختلف دینی، خود را به‌عنوان تنها گزینه برای اداره‌ی مملکت معرفی کنند؛ به همین دلیل یکی از استدلال‌های‌شان این است که این «نظام علما» است، زیرا آنان به «شریعت» (البته مطابق تفسیر طالبان) آگاهی دارند. همچنین در این راستا برخی روایت‌هایی را نیز از کتاب‌های حدیث یافته‌اند که خود را وارث پیامبر معرفی می‌کنند (البته در مورد صحت روایت‌هایی که علما را وارثان پیامبر معرفی می‌کنند تردیدهای جدی وجود دارد و حتا بسیاری از علما نسبت به اعتبار آن‌ها ابراز تردید کرده‌اند) . طالبان به این‌گونه با تثبیت نوعی قداست برای خود، تلاش دارند که خود را شایسته‌تر از دیگران برای قدرت نشان دهند؛ اما ممکن است متوجه این نکته نباشند که شایستگی برای قدرت از خدمات عملی مشخص می‌شود، نه تنها از طریق تحمیل متون ایدئولوژیک بر مردم.

هرگاه نظری متفاوت از روایت حاکم طالبان در مورد متون دینی ارائه شود، آنان فورا برای خاموش کردن آن اقدام می‌کنند و حتا برای مخالف سیاسی، حق حیات نیز قائل نیستند. چنین رفتاری ویژگی تمامی نظام‌های استبدادی است، زیرا قدرت انحصاری است، منافع یک حلقه محدود حفظ می‌شود، و هنگامی که سخن از پلورالیسم به میان می‌آید، نه‌تنها انحصار این حلقه از میان می‌رود، بلکه برای مردم نیز فرصت مشارکت در قدرت فراهم می‌گردد؛ چیزی که استبداد به‌واسطه‌ی ماهیت خود هرگز با آن سازگار نیست.

استراتژی ترس و سرزنش

طالبان تا کنون به روشنی نشان داده‌اند که چه رفتار خشونت‌باری با منتقدان دارند. به همین دلیل، ممکن است بسیاری از افراد جرأت نکنند آشکارا از طالبان و سیاست‌های‌شان انتقاد کنند. هدف طالبان از برگرفتن چنین شیوه‌ای در قبال انتقاد نیز دقیقا همین است که جرأت انتقاد و اعتراض را از مردم بگیرند، تا کسی علیه آنان سخن نگوید و هیچ‌کس نتواند اعمال، افکار و سیاست‌های آنان را به چالش بکشد یا مورد پرسش قرار دهد؛ زیرا آنان می‌دانند که یگانه راه بقای‌شان این است که مردم از آنان بترسند.

علاوه بر این، نظام‌های مستبد، حکومت‌هایی مانند طالبان، ترس را به شکل دیگری نیز به‌کار می‌برند؛ آنان مردم و ملت را از دشمنان خارجی می‌ترسانند و از این راه برای خود فرصتی می‌سازند تا در قدرت باقی بمانند و در عین حال خود را به‌عنوان نجات‌دهنده‌ی کشور معرفی کنند. طالبان این کار را به دو صورت انجام می‌دهند: یکی این‌که می‌گویند کشور را از جنگ بیرون آورده و به ‌اصطلاح از اشغال آزاد کرده‌اند و اکنون وظیفه‌ی حفاظت از استقلال به دوش‌شان است، و دوم این‌که خود را به‌عنوان «نافذ شریعت» معرفی می‌کنند و می‌خواهند چنین وانمود کنند که نه‌تنها امور دنیوی، بلکه آخرت مردم را نیز سامان می‌دهند. طالبان با این توجیهات، برای خود این حق را قائل‌ هستند که صدای مخالف را خاموش کنند؛ چون به‌زعم آنان، این صداهای مخالف دوباره کشور را به بحران می‌کشانند.

اما زمانی که بحث بحران و وضعیت فعلی مطرح می‌شود و راه‌حل برای مشکلات کنونی خواسته می‌شود، طالبان، فرد یا گروهی را برای سرزنش پیدا می‌کنند و به‌جای پذیرفتن مسئولیت ناکامی‌های‌شان، تشخیص و اصلاح کاستی‌های‌شان، دیگران را مقصر می‌دانند، از مسئولیت فرار می‌کنند و مشکلات را بدون حل‌‌وفصل رها می‌کنند، که این خود راه را برای بحران‌های بیشتر باز می‌کند. حاکمان خودکامه به ‌آسانی به اشتباهات‌شان اعتراف نمی‌کنند، و در واژگان نظام‌های استبدادی، اصلا مفهومی به‌نام اعتراف به کاستی‌ها وجود ندارد. به همین دلیل طالبان پیوسته حکومت پیشین، امریکا، جامعه‌ی جهانی و گاهی کشورهای همسایه را مقصر می‌دانند که باعث مشکلات موجود در کشور و بحران اقتصادی هستند، و به این ترتیب توجه مردم را از خودشان منحرف کرده و به‌سوی دیگران معطوف می‌سازند، و با احساسی و عاطفی‌کردن موضوع، تلاش می‌کنند ناکامی و بی‌مسئولیتی خود را پنهان کنند.

به همین دلیل، زمانی‌ که در چنین فضایی صدای مخالفی برای روشن‌ساختن حقایق بلند می‌شود، در بنیان‌های نظام‌های مستبد لرزه می‌افتد؛ زیرا آن‌ها می‌دانند که پایه‌های حاکمیت‌شان چقدر شکننده است، و نظام‌هایی که از حمایت مردمی و رضایت ملت بی‌بهره‌اند و مردم در تعیین سرنوشت آن‌ها نقشی ندارند، واقعا هم پایه‌های متزلزلی دارند و باید از بیداری آگاهانه‌ی ملت و از صدای آزادی بیان بترسند، تا مبادا آن پوشش زیبا از شعارهای‌شان برداشته شود و فساد، بی‌کفایتی، انحصارطلبی و سایر عملکردهای شوم‌شان آشکار گردد.