close
Photo: taaghche.com

بازخوانی آثار کلاسیک (۱۳)؛ نگاه آتشین در چشم جهان‌بین

(چهار تأویل از رمان «ارباب حلقه‌ها»، اثر تالکین-بخش اول)

احمد برهان

سده‌ی بیستم از نظر مکتب‌های ادبی، رئالیسم و رئالیسم جادویی غالب بود. اما تالکین به ژانری روی آورد که به ‌ظاهر دیوانگی می‌نمود. بدیهی است که بزرگانی چون تالکین همین‌گونه هستند. آنان از قفس‌های تنگ و جامه‌های عرف، فراتر رفته و به پهنای آسمان بلند ژانر فانتزی با درون‌مایه‌های فاخر، فراتر از زمان و مکان می‌اندیشند. آثاری را به‌وجود می‌آورند که با هر گونه مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. از نوجوان دوازده‌ساله گرفته تا ریش‌سفید هفتادساله را دربر می‌گیرد. و به یک اثر کلاسیکی تبدیل می‌شود که به‌شدت تأویل‌پذیر می‌گردد.

من در تحلیل و تأویل‌های متن سه‌گانه‌ی «ارباب حلقه‌ها»، سعی کرده‌ام از منظر «هرمنوتیک فلسفی» هانس گادامر، فیلسوف برجسته‌ای قرن بیستم چشم‌اندازی را بگشایم. شکی نیست که متنی به این پیچیدگی و لایه‌درلایه -با درون‌مایه‌های زمینی و آسمانی، روشن و تاریک، افسانه‌ای و واقعی‌، شرقی و غربی- نگاه‌های آتشینی می‌طلبد که به‌ راستی روزگاری ساکن سرزمین میانه بوده باشد و در جهان داستانی عجیب و عظیمی تالکین هوایی خورده باشد و نفسی کاملا به‌تازگی گرفته باشد. با این هم، هرمنوتیک فلسفی نگاه‌ها را چون سیاه‌چاله‌ای در خود می‌کشاند و هر گونه ره‌یافتی برای تأویل‌های ممکن را فرومی‌نشاند. در این زمینه حداقل نگاه هرمنوتیکی گادامر زمینه‌سازی برای نگرش‌های بکر می‌شود. خاصه زمانی که مسأله‌ی معنامندی در جهان داستانی -آن هم جهان فوق‌العاده تأویل‌پذیری که تالکین دست به خلقت آن زده است- دارای ابعاد تاریخی پیشارنسانس و پسامدرنیسم را می‌طلبد.

این نوشتار مشتمل بر سه عنوان اصلی است: تالکین و خلقت جهان خود؛ تأویل اسطوره‌ای: تقابل نیروهای خیر و شر؛ و مفهوم‌شناسی تک‌چشم. عنوان‌های دوم و سوم با بخش‌های جزئی‌تر بسط داده شده است. پیش از ورود به تأویل اول خوب است با زندگی و جهان داستانی تالکین به‌صورت مختصر آشنا شویم.

۱. تالکین و خلقت جهان خود

دانستن درباره‌ی زندگی و نظام اندیشگی تالکین، به‌مثابه‌ی یک آفرینشگر خلاق و بی‌نظیر، همواره برای من جالب بوده است. داستان‌نویسی که با مهارت‌های زبانی و درون‌مایه‌های ادبی و هنری و فلسفی و تاریخی توانست با حجم عظیمی از مخاطبان -از دوازده‌ساله تا هفتادساله- ارتباط برقرار کند، جایگاه تاریخی او در بستر زمانی فرازمانی می‌شود. تالکین را بیشتر در قامت خالق رمان ماجراجویی «هابیت» (۱۹۳۷) و سه‌گانه‌ی حماسی «ارباب حلقه‌ها» (۱۹۵۵-۱۹۵۴) می‌شناسیم. و با خلق جهان هنری در ژانر فانتزی (Fantasy) ملقب به «پدر ادبیات فانتزی حماسی» شناخته می‌شود. جهان داستانی او، با کمال تنوع در گونه‌ها (Species) و طبیعت فوق‌العاده دل‌انگیز، باشندگانی بسیاری دارد- میلیون‌ها. او کامل‌ترین جهان خیالی را خلق نمود که تأثیر عمیقی بر ژانر فانتزی مدرن نهاد و الهام‌بخش رمان‌‌های کلاسیک دیگری همچون «حماسه‌ی یخ و آتش»، اثر جورج آر. آر. مارتین شد. تالکین اگرچه اکادمیک زیست، ولی سرانجام فراتر از آن جهانی و فرازمانی شد. پرسش این است: ایده‌های جهان داستانی تالکین واقعا از کجا الهام گرفته‌اند؟

جان رونالد رول تالکین (John Ronald Reuel Tolkien) مشهور به جی. آر. آر. تالکین، در سوم جنوری ۱۸۹۲ در بلوم‌فوم‌تاین، در افریقای جنوبی چشم به جهان گشود. در سن چهارسالگی پدرش را از دست داد. پدر مدیر یک بانک در افریقای جنوبی بود. بعد با مادر و برادر کوچک‌تر در نزدیکی بیرمنگام در انگلستان مستقر شدند. در سال ۱۹۰۰ مادر به مذهب «کاتولیک رومی» (Roman Catholicism) گرویید؛ ایمانی که تالکین جوان هم به آن متعهد بود. وقتی دوازده‌ساله (۱۹۰۴) بود، مادر از دنیا رفت. در شانزده‌سالگی دل به عشقی سپرد- ایدیت برات (Edith Brat)؛ دختری که بعدها الهام‌بخش شخصیت داستانی لوتی‌ین تینوویل (Lúthien Tinúviel) شد. سرپرست/کشیش آنان اما مانع این دل‌دادگی شد و اجازه نداد این دو عاشق تا سن بیست‌و‌یک‌سالگی به‌هم برسند. رونالد جوان شامل مکتب کینگ ادوارد و بعد دانشگاه اکسیتیر شد.

تالکین جوان در وارویک‌شایر انگلستان بزرگ شد که ترکیبی از شهرک‌های تاریخی و مراتع روستایی بود. آنچه که بعدها زمینه‌ای شد برای خلق روستای «شایر» برای جامعه‌ی نژاد هابیت‌ها در رمان «هابیت». همین‌طور سال‌ها، وقتی تالکین به شهر صنعتی‌تر بیرمنگام نقل مکان کرد، از این شهر به‌عنوان الهام‌بخش برای صنعتی‌ شدن منطقه‌ی ایزنگارد (Izengard) در «ارباب حلقه‌ها: دو برج» استفاده کرد. طرح منطقه‌ی موردور (Mordor) تا حد زیادی تحت‌ تأثیر تجربه‌ی تالکین از جنگیدن در سنگرها در طول جنگ جهانی اول بود. خاطرات تالکین از نبرد سام (Somme) بعدا به‌عنوان پایه‌ای برای «مارش‌های مرده» (Dead Marshes) در شمال موردور عمل کرد. علاوه بر این، استفاده از تانک‌ها در طول جنگ جهانی اول به‌عنوان «اژدهایان فلزی که در سقوط گوندولین نقش داشتند» در داستان مورد استفاده قرار گرفت. تالکین‌شناسان به این باور اند که جهان داستانی این رمان‌نویس بی‌نظیر چیزی بیش از فرار از فانتزی است. او ترس‌ها و وحشت‌های واقعی جنگ و خشونت تمام‌عیار را نیز بازنمایی می‌کند؛ همان‌‌گونه که در تصویرسازی دقیق و پرجزئیات جنگ در «سرزمین میانه» (Middle-earth) دیده می‌شود. جالب این‌جا است که ایده‌ی دورف‌ها و «حلقه‌های قدرت» به همراه خالق آن‌ها از خدای سیلتی (Celti) به‌نام نودنز (Nodens) گرفته شده است. تالکین از یک معبد حفاری‌شده در مکانی به‌نام «تپه‌ی کوتوله» (Dwarf Hill) بازدید کرده بود، جایی که او یک کتیبه‌ی لاتین را بر روی یک حلقه‌ی نفرین‌شده ترجمه کرد که به یک قهرمان ایرلندی به‌نام «نوادای دست‌نقره‌ای» (Nuada of the Silver Hand) بازمی‌گردد. اگر این نام آشنا به ‌نظر می‌رسد، به این دلیل است که توسط خالق حلقه‌های قدرت «سیلی‌بریم‌بور» (Celebrimbor) به اشتراک گذاشته شده است که به زبان «سیندارین» (Sindarin) به «دست‌نقره‌ای» ترجمه می‌شود. علاوه بر این، حلقه‌ی نفرین‌شده‌ای که حاوی کتیبه بود، الهام‌بخش «حلقه‌ی یگانه» بود. و محل معبد حفاری‌شده به‌عنوان اشاره‌ای به دورف‌ها عمل می‌کرد.

تالکین یک زبان‌شناس چیره‌دستی بود و در انگلیسی قرون وسطا تبحر ویژه‌ای داشت. چندین زبان تازه ایجاد کرد. از سال ۱۹۲۵ تا سال ۱۹۵۹ استاد زبان و ادبیات انگلیسی و آنگلوساکسون در دانشگاه آکسفورد بود. تالکین در نوجوانی استعداد زبانی قابل توجهی از خود نشان می‌داد. به زبان‌های لاتین و یونانی تسلط داشت که در آن زمان اصلی‌ترین آموزش هنر بود و در تعدادی از زبان‌های دیگر، هم مدرن و هم باستان، به‌ویژه گوتیک و بعدا فنلاندی مهارت بیشتری پیدا می‌کرد. قبل از آن مشغول ساختن زبان‌های خود بود؛ صرفا برای سرگرمی. با دوستان دوره‌ی لیسه مکاتبه‌ی نزدیک داشت و به تبادل و نقد آثار ادبی یک‌دیگر می‌پرداختند. همین پیشینه‌ی تالکین به‌عنوان یک زبان‌شناس به او در اختراع زبان‌های پیچیده و مختلفی همچون الف‌ها (Elf)، دورف‌ها (Dwarf) و اورک‌ها (Orc) کمک کرد. برای قبیله‌های انسانی و زبان رایج میان آنان، او از انگلیسی باستان بهره برد؛ چیزی که به‌ویژه در آن مسلط بود. دنیای الف‌ها، اورک‌ها و انسان‌ها از سه منبع الهام گرفته شده بود: شعر حماسی بیوولف (Beowulf)، سرزمین سیگیل‌وارا و خدای نودن‌ها (Nodens). تالکین نام‌های بسیاری از گونه‌های (Species) مختلف را از بیوولف گرفته است؛ به‌ویژه نام‌های الف‌ها، اینت‌ها و سارومن. سرزمین‌های سیگیل‌وارا مقاله‌ای دو قسمتی است که توسط تالکین در مورد اتیوپیایی‌های باستان نوشته شده است که حاوی عناصری از خورشید، جواهرات و زغال‌سنگ است. نوشتار مذبور چندین اصطلاح جدید را خلق کرد: سیماریل (جواهر خورشید)، ظاهر بالروگ (دیو آتشینی از سایه‌ها) و هارادریم، که می‌توان از خود اتیوپیایی‌ها الهام گرفت. تالکین در کار روزانه‌ی خود، استاد آکسفورد، یک محقق ارجمند در آنگلوساکسون و زبان‌ها و فرهنگ‌های مرتبط بود. با این‌حال، رگ حیات او به کتاب‌هایی رفت که از آن زمان تقریبا شهرت علمی او را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند.

در سال ۱۹۱۴ زمانی که دانشجوی دانشگاه آکسفورد بود، در آغاز جنگ جهانی اول، رویای «سرزمین میانه» را آغاز کرد و در آن‌جا به‌عنوان افسر ارتش بریتانیا در «نبرد سام» جنگید. تالکین از مایه‌های اسطوره‌ای برای ابراز «احساس‌های خوب، بد، منصفانه و شرور» استفاده کرد. داستان‌هایی که مخاطبان بسیاری را مسحور خود کردند. همان‌گونه که نویسنده‌ی همکار او سی. اس. لیویس (C. S. Lewis) گفت: «در این‌جا زیبایی‌هایی وجود دارند که مانند شمشیر سوراخ می‌کنند، یا مانند آهن سرد می‌سوزند.» برخی‌ها رمان‌های «هابیت» و «ارباب حلقه‌ها» را «گیچ‌کننده» و یا به ‌قول ادموند ویلسون، منتقد ادبی، «نوجوانانه» می‌دانستند. در پایان زندگی تالکین، کتاب‌های او به‌دلیل شایستگی‌های ادبی و تأثیر گسترده‌ای که داشتند، مورد احترام بیشتری قرار گرفتند. این داستان‌ها در سال ۲۰۰۱ زمانی که کارگردان پیتر جکسون اولین قسمت از سه‌گانه‌ی فیلم «ارباب حلقه‌ها» را عرضه کرد، به نسل جدید و حتا مخاطبان بیشتری رسید.  این مجموعه هنوز هم یکی از پردرآمدترین مجموعه‌فیلم‌های تاریخ سینمای جهان است. نزدیک به سه میلیارد دالر درآمد در سرتاسر جهان دارد. قسمت سوم آن به‌ تنهایی ۱۱ جایزه‌ی اسکار بدست آورد که با رکوردهای آثار کلاسیک سینمایی چون «بن هور» و «تایتانیک» مطابقت دارد.

تالکین در دوم سپتمبر ۱۹۷۳ در سن ۸۱ سالگی در بورنماوت، همپ‌شایر انگلستان چشم از جهان فروبست.

۲. تأویل اسطوره‌ای: تقابل نیروهای خیر و شر

نخستین تأویل یا تفسیری که از رمان ارباب حلقه‌ها می‌رود، برداشتی است مبتنی بر مایه‌های اسطوره‌ای. تالکین با مهارت‌های شگرف، جهانی را خلق کرده که از مخاطب دوازده‌ساله تا هفتادساله را دربر می‌گیرد. و این تأویل نخست، بیشتر با مخاطب عام ارتباط برقرار می‌کند.

رمان «ارباب حلقه‌ها» در مجموع سه جلد با عنوان‌های «یاران حلقه»، «دو برج» و «بازگشت پادشاه» و هر جلد حاوی دو کتاب است. عنوان رمان به شخصیت شرور داستان «سائورون» ملقب به «ارباب سیاه» اشاره دارد که به‌وسیله‌ی «حلقه‌ی یگانه» می‌خواهد بر نزده حلقه‌های قدرت دیگر تسلط یابد. حلقه‌ی یگانه که بدست فرودو، شخصیت اصلی، رسیده است پس از مشوره میان نژادهایی چون الف‌ها، دورف‌ها و انسان‌ها به این نتیجه می‌رسند که حلقه در «کوه نابودی» -جایی که ساخته شده بود- برده و آن را از بین ببرند. در این ماجرا شخصیت‌های کلیدی دیگر همچون سم، همسفر فرودو، گندالف ساحر، آراگورن پسر آراتورن از نژاد «نومه‌نور»، وارث پادشاهی فرامو‌ش‌شده‌ی الندین و ایزیلدور، گیملی، تنها بازمانده‌ی جامعه‌ی دورف و دیگران در برابر لشکر بزرگ سارومن می‌جنگندند. جنگی که میان شر مطلق و نژادهایی که برای بقای‌شان به ‌پا خواسته‌اند، درمی‌گیرد و خطوط داستانی مختلفی را شکل می‌دهد. در فیلم‌های «ارباب حلقه‌ها» شخصیت سائورون به‌صورت یک‌چشم به تصویر آمده که گویا تمام‌وقت بیدار است و بر همه‌ی امور می‌تواند نظارت داشته باشد. مفهوم تک‌چشم در بخش‌های بعدی آمده است. شرح بیشتر و موشکافی در مورد داستان و شخصیت‌ها در سه تأویل دیگر خواهد آمد. در این‌جا به چند مفهوم در جهان داستانی تالکین می‌پردازم.

۱-۲. هابیت: هابیت‌ها را تالکین برای نخستین‌بار در رمان «هابیت» خلق کرد. آنان موجوداتی هستند با قد کوتاه، نصف قد یک انسان معمولی. یک نوع نژاد بشری هستند که با تفاوت‌های چشم‌گیر از انسان‌های معمول به ‌راحتی مجزا دیده می‌شوند. لباس‌های شاد به تن می‌کنند. به‌صورت طبیعی هیچ‌گونه کفش به‌ پا ندارند. در مقایسه با قدشان پاهای نسبتا بزرگی دارند. به‌ لحاظ اجتماعی شخصیت‌های صمیمی و دوست‌داشتنی هستند. معمولا اهل ماجرایی نیستند مگر این‌که مثل بیلبو و فرودو مسئولیتی بزرگ به آنان سپرده شود. شخصیت اصلی هم در رمان «هابیت» و هم در «ارباب حلقه‌ها» یک هابیت است. در رمان «هابیت»، یک هابیت ماجراجو دل به دریا می‌زند و در قامت یک جهانگرد داستان را به ‌پیش می‌برد. و در «ارباب حلقه‌ها»، یک هابیت جوان با روحیه‌ی قهرمانانه و انگیزه‌ی جانانه و بلند به وسعت آسمان شایر، سفری فوق‌العاده‌ای را رهبری می‌کند که می‌تواند سیمای جهان را دگرگون کند. امروزه در فرهنگ عامه‌ی غرب و ادبیات نوجوان، مفهوم هابیت و معنای ادبی آن فراتر از وجود اسطوره‌ای گسترش یافته است. پرسش این است: هابیت‌ها در معنا و مفهوم استعاره‌ای چیستند؟ فلسفه‌ی وجودی آنان در نسبت به آفرینش هنری تالکین دارای چه اصالتی است؟ این مسأله را در بخش تأویل دوم طرح کرده‌ام.

۲-۲. دورف: دورف‌ها در اسطوره‌شناسی و ادبیات فولکلور جرمن‌ها و اسکاندیناوی‌ها موجودات افسانه‌ای هستند که در حفره‌ها و مسیرهای درون‌کوهی و نیز در لایه‌های زیرین معادن به‌سر می‌برند. آنان در تالارهای بزرگ و مجلل زیرزمینی به‌صورت شاهی و قبیله‌ای، به ‌تعبیر خودشان زندگی می‌کنند. تالارهایی که سرشار از جواهرات و سنگ‌های گران‌بها است. دورف‌ها مشهور هستند به داشتن مهارت‌های آهنگری و ساخت شمشیرها و حلقه‌های جادویی. علاوه بر مهارت‌های کارگری حرفه‌ای، شخصیت‌هایی هستند دارای خردمندی و دانش‌های مرموز، توانایی در آینده‌نگری و حتا قابلیت‌های در نامرئی‌شدن در زمان بروز خطر. دورف‌ها به ‌لحاظ اجتماعی و در مناسبت با دیگر گروه‌ها، مهربان اند و سخاوت‌مند. انتقام‌جویند اگر به هر نحوی مورد تهاجم قرار بگیرند. چکش تور (Thor) خدای آذرخش از تولیدات درشت و برجسته‌ای دورف‌ها است. از نظر فیزیکی، معمولا با قد کوتاه کم‌تر از یک متر و دارای ریش و موهای انبوه هستند.

۳-۲. الف: الف‌ها در ادبیات فولکلور جرمن‌ها به یک نوع روح اطلاق می‌شود. بعدها به‌ معنای خاص‌تر موجود کوچکی است که اغلبا به ‌شکل انسان به‌کار می‌رود. الف‌ها به‌صورت کلی به دو دسته قابل تقسیم هستند: یک، الف‌های روشن که موجودات انسان‌نما هستند با چهره‌های زیبا و دانش‌های فراوان و عمر فناناپذیر. و دو، الف‌های تاریک که موجودات شرور و زشت هستند. در رمان «ارباب حلقه‌ها» از هر دو نوع الف‌ها استفاده شده است. در شعر «الف شاه»، اثر گوته، شاعر آلمانی الف‌ها از جنیان، دیوها و پریان دیگر متمایز شده‌اند.

۴-۲. اورک: اورک‌ها (Orcs) موجودات افسانه‌ای است با شکل‌های ترسناک؛ مثل هیولاهای دریا، غول‌های آدم‌خوار یا دیوهای جادویی. تالکین اما با یک ابتکار هنری در جهان داستانی خود، شکل انسانی و مدرن به آن بخشید. نام این موجود در زبان انگلیسی از دو ریشه مشتق شده است. اورک به ‌معنای هیولای عجیب‌و‌غریب که ساکن دریاها هستند و شباهتی با نهنگ‌های غول‌پیکر دارند، از اورکای (Orca) لاتین آمده است. ریشه‌ی دوم؛ در متون انگلیسی قرون وسطا، به‌ معنای دیو یا غول است. در شعر بیوولف به‌ معنای «هیولا» به‌کار رفته است. در خصوص این معنا اورک به اورکوس لاتین «خدای جهان زیرین» هم‌ریشه است.

۳. مهفوم‌شناسی تک‌چشم

۱-۳. تک‌چشم: تک‌چشم نمادی است که به ‌لحاظ ریشه‌شناسی به اسطوره‌های مصر باستان و چشم حورس برمی‌گردد. به نام‌های مختلفی در جهان‌های گوناگون انسانی به‌کار می‌رود؛ از جمله چشم جهان‌بین (All-seeing Eye) و چشم ایزدی (Eye of Providence). این چشم معمولا در یک مثلث محصور بوده و توسط پرتوهای نور احاطه شده است. در مسیحیت قرون وسطا و رنسانس در اروپا، تک‌چشم داخل مثلث نمادی از تثلیث به‌کار می‌رفته است. در جهان مدرن هم در معماری کلیسا و هنر مسیحی نمادی برای مشیت الهی است. در آیین بودیسم از بودا با صفت «چشم جهان» یاد می‌شود. نمونه‌ی برجسته‌ای آن را می‌توان در اسکناس یک دالری ایالات متحده دید. چشم ایزدی در قسمت عقب مهر بزرگ این کشور قرار دارد. همچنان گردن‌بند مثلث با تک‌چشمی در وسط آن، در بازار قابل دریافت است که بیشتر توسط افراد مذهبی پوشیده می‌شود. تئوری‌های توطئه‌ که محور این‌گونه مسائل طرح می‌شوند هیچ‌گونه مبنای علمی و استنادی ندارند و صرفا خوراکی هستند برای کفتارهای چون رائفی‌پور ایرانی، سخنران حکومت جمهوری اسلامی.

۲-۳. چشم سوم: چشم سوم (The Third Eye) یا چشم ذهن مفهومی است در هستی‌شناسی عرفانی (Mysticism) از گذشته‌های دور تا جهان مدرن مورد توجه‌ی فرهنگ‌های گوناگون بوده است. موقعیت آن معمولا در پیشانی انسان -بین دو چشم فیزیکی- به تصویر کشیده می‌شود که دارای قابلیت‌های متافیزیکی و فراتر از ادراک‌های حسی معمولی است. این چشم با «غده‌ی صنوبری‌رنگ» (Pineal Gland) موجود در مغز انسان مرتبط است. در برخی فرهنگ‌ها مثل هندوئیسم وسط پیشانی را با نقطه‌ای رنگی یا خط سفید تزئین می‌کنند. در بودییسم و هندوییسم از آن به‌نام «آجنا» یا «چاکرای سوم» یاد می‌کنند. از طریق فعالیت‌های مانند مراقبه (Meditation)، یوگا و سایر فعالیت‌هایی که بر تقویت ذهن آدمی منجر می‌شود، ممکن است با راهنمایی‌های بسیار ویژه بیدار شود. خدای «شیوا» در هندوییسم اغلب با چشم سوم به تصویر کشیده می‌شود که نشانه‌ای است از بیداری و روشنگری. (نکته‌ای را مایلم این‌جا ذکر کنم که بی‌جهت هم نیست. در گفت‌وگوی هاتف با داکتر اسماعیل درمان که یک ‌ماه پیش از اطلاعات روز منتشر شد، آقای درمان در توصیه‌ی‌ دوم خود گفت: «مراقبه برای ۵ تا ۱۰ دقیقه حداقل یک‌بار در روز». درمان بدون این‌که اشاره‌ای داشته باشد مبنی‌بر این‌که مراقبه واقعا چه ‌چیزی است، مستقیم گفته‌ است که مراقبه کنید؛ گویا ملت قهرمان همه می‌دانند ولی انجام نمی‌دهند. خود داکتر درمان واقعا هر روز ۱۰ دقیقه در جایی می‌نشیند و چشمانش را بسته و به ‌اصطلاح مراقبه می‌کند؟ خوب است از داکتر درمان خواهش کنم اگر فرصت داشت در همین مورد مطلبی بنویسد).

در آثار گوناگون ادبی و هنری هنرمندان با اهداف متنوع از پدیده‌ی چشم سوم استفاده می‌کنند. یکی از اهداف عمومی از کاربرد این پدیده، «مسأله‌ی قدرت‌ و نظارت» است. اصالت حس بینایی دیدن و نگاه کردن است؛ قابلیت فراتر از آن را هم دارد یعنی توانایی در «نظارت» و تسلط بر امور و چهارسو. امروزه و در آینده بیشتر دوربین‌های مداربسته و هوش مصنوعی در قامت چشم‌های نظارتی ظاهر می‌شوند؛ مسأله‌ای که در فیلم «آی‌ربات» به ‌خوبی بدان پرداخته شده است. اصطلاح علمی هوش مصنوعی صورت فارسی (Artificial Intelligence) است. اما روزانه به ‌شکل اختصار (AI) استفاده می‌شود. وقتی لفظ «ای‌آی» را به زبان انگلیسی تلفظ می‌کنیم، می‌شود: «اَی» (Eye) یا «آی» (Aye) که ممکن است معنای استعاری آن همان «چشم» باشد. حرف انگلیسی (i) در نام برندهای آی‌فون هم ممکن است اشاره‌ی ضمنی به چشم داشته باشد.

تک‌چشم ممکن است معانی استعاری دیگری را هم در دل داشته باشد؛ مثل خلاقیت در عکس‌های هنری که به‌صورت نیم‌رخ فرد نمایش داده می‌شود. یا هوش بالا در شخصیت‌های داستانی، مثل کارل پسر ریک در سریال «مردگان متحرک». یا داشتن استعداد رهبری و نظارت مانند شخصیت کشیش گابریل در سریال «مذبور»؛ یا پدر تور در فیلم‌های «تور»؛ یا فرمانده تک‌چشم سازمان استخباراتی شیلد در فیلم‌های «انتقام‌جویان»؛ یا قدرت رهبری بتمن در مقایسه با سوپرمن در فیلم «بتمن در برابر سوپرمن». یا ممکن است نیمه‌ی پنهان یا شرور یک شخصیت معنا بدهد؛ نمونه‌ی مناسبش را در فیلم «شوالیه‌ی سیاه» (The Dark Knight) اثر کریستوفر نولان، نشان می‌دهد که هاروی دینت چطور با از دست دادن دوست‌دخترش نیمه‌ی تاریکش آشکار می‌شود. وقتی هاروی کاندیدای وکالت می‌شود، لقب «شخصیت دوچهره» را روی او می‌گذارند. همین‌طور ممکن است معانی دیگری هم وجود داشته باشد. در «ارباب حلقه‌ها»، ممکن است تک‌چشم استعاره‌ی هوش مصنوعی باشد که به‌وسیله‌ی دوربین‌های یک‌چشم همه ‌جا حضور دارد (در تأویل چهارم از ارباب حلقه‌ها به شرح این بحث خواهم پرداخت).

۳-۳. فیلم داکتر استرنج: قهرمان فیلم «داکتر استرنج» (Doctor Strange; 2016) در پی تصادف وحشتناک با موتر، نیروهای دو دست خود را از دست می‌دهد و منجر به پایان حرفه‌ای او به‌عنوان جراح مغز و اعصاب می‌شود. به کشور نیپال، زادگاه بودا، برای دریافت درمانی می‌رود و هنرهای عرفانی-جادویی می‌آموزد. «فرد باستانی» (Ancient One) استاد اعظم این معبد به داکتر استرنج می‌گوید: «چشم سومت را باز کن.» تا ببینی چقدر کم‌اطلاعی! چه‌ چیزهای ورای مغز گوشتی آدمی وجود دارند و تو چه قابلیت‌هایی داری که اصلا خبر نداشتی. «هر زمان» به‌ بیان مولانا «نو می‌شود دنیا و ما».

۴-۳. عرفان اسلامی: می‌دانیم که ادبیات عرفانی-اسلامی پر است از اشاره‌ها به چشم؛ که با تعبیرهای گوناگونی از آن سخن رفته است: چشم دل، چشم درون، چشم باطن و امثال آن‌ها. چنان‌ که مولانا سرود: «آن چشم اگر گشایی، جز خویش را نشایی». آیا مفاهیم چشم سوم و چشم دل یکی هستند؟ در این مورد دو دیدگاه وجود دارد: برخی‌ها به این باور هستند که چشم سوم یا چشم ذهن، همان چشم دل است که در نگرش ادبیات ابراهیمی اشاره می‌شود. برخی دیگر آن دو مفهوم را جداگانه می‌دانند. و معتقد هستند که چشم سوم پدیده‌ی شیطانی است و به نفس اشاره دارد؛ درحالی‌که چشم دل بیشتر جنبه‌ی پاک و آسمانی و الهی دارد. به هر روی، هر دو یکی باشند یا نباشند، سخن این است که این پدیده وجود دارد و امروزه به یک مسأله‌ی عام تبدیل شده است.

در شماره‌ی بعدی (۱۴) به سه تأویل دیگر که به لایه‌های زیرین متن «ارباب حلقه‌ها» مرتبط است، خواهم پرداخت.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *