احمد برهان
«سهحلقه برای پادشاهان اِلف زیر گنبد نیلی؛ هفتحلقه برای فرمانروایان دورف در تالارهای سنگی؛ نُهحلقه برای آدمیان فانی که محکوماند به مرگ؛ یکحلقه برای فرمانروای تاریکی مالک سریر سیاه در سرزمین موردور، مکان سایهها. یکحلقه برای حکومت بر همهی آنها؛ یکحلقه برای پیدا کردن؛ یکحلقه برای آوردن همه و در تاریکی بههم پیوستن آنها، در سرزمین موردور، مکان سایهها.»
در بازخوانی آثار کلاسیک (۱۳) بهاجمال به جهان داستانی تالکین، مفهومشناسی پدیدهی تکچشم، و نخستین تأویل از رمان ارباب حلقهها پرداخته شد. در شمارهی حاضر سه تأویل دیگر که مرتبط است با نگاهی فرامتنی و لایههای زیرمتنی، به نقد و بررسی گرفته میشود. در تأویلها چنانکه در شمارهی قبلی اشاره رفت، تلاش میشود از منظر هرمنوتیک فلسفی گادامر دریچهای به جهان رنگینکمانی تالکین گشوده شود. متنهای کلاسیک با لایههای از تاریخ و تخیل، بهویژه متن بدیع چون ارباب حلقهها، از مناظری گوناگونی قابل مشاهده و ملاحظه هستند. نیروهای که در نقشآفرینی داستان چندوجهی، وارد بازی میشوند درگیر جهانبینیهای فیزیکی و متافیزیکی هستند. بحث از مفاهیم خیر و شر، به تنوع دیدگاهها به درازنای تاریخ برمیگردد. و بهشدت روایتهای اسطورهای را برمیتابد. پرسشی که بهگمان من، تالکین در صدد طرح آن بوده ممکن است این باشد: نیروهای شیطانی واقعا در چه جبههای صفبندی دارند؟ سائورون با آن عطش سیریناپذیری از قدرت مطلق، و با آن چشم جهانبین که به خصوصیترین حریم دیگران نفوذ میکند، چهگونه تهدیدی در مسألهی بقای بشر بهشمار میرود؟ تا چه محدودهی چنین ارادهی معطوف به قدرتِ مطلق، شرورانه بهتعبیر نیچه، باید تلقی شود؟ اگر اسم آن خواست را بهازای مفهوم «خدا» بگذارند، پدیدهی «شیطان» در روایتهای اسطورهای دینی از بیخوبن فرو نمیریزد؟ به این پرسشها در تأویل هستیشناختی از ارباب حلقهها پرداخته شده است.
(سه نکتهی مرتبط به متن: یک؛ متن (Text) چیست؟ متن به اطلاعاتی گفته میشود که در یک پیام وجود دارد؛ پیام ممکن است نوشتاری، گفتاری، تصویری، نمایشی، نشانهای و امثال آنها باشد. زیرمتن (Sub-text) چیست؟ زیرمتن پیامی است که بهصورت پنهانی و غیرمستقیم انتقال مییابد. یک متنآفرین به دلایل مختلف مانند ترس از تحریف و سانسور، یا فقدان شرایط مناسب برای درک مسأله، نمیتواند/نمیخواهد بهصراحت حرفش را ابراز کند. فرامتن (Hyper-text) چیست؟ فرامتن به پیامی گفته میشود که خارج از پیام متن وجود دارد و بسته به عوامل فرهنگی و شرایط محیطی درک و اثرگذاری پیام دارد. در تأویل و تفسیری هر متنی براساس هرمنوتیک فلسفی گادامر، عوامل فرامتنی از نقش عمدهای برخوردار هستند. هرمنوتیک فلسفی چیست؟ لطفا به بازخوانی آثار کلاسیک (۷) مراجعه کنید. آنجا به زبان ساده تشریح شده است.)
۱. تأویل اخلاقگرایانه: فرودو؛ قهرمان نوجوانان
تالکین گفت در خلق جهان داستانی خودش، بیشتر از همهی امور جانب «نوجوانان» را داشته است. در جهان غرب توجه به نسل نو و پرداختن به ارزشهای همشأن آنان، همواره دغدغهی اهل ادبیات بوده است. آنچه که باتأسف، مورد توجهی جدی باشندگان جهان سوم قرار ندارد. این تأویل (تأویل دوم) بهشکل ویژه به هابیتها و در رأس آن به فردو و سم میپردازد. منظری که هستهی داستان را بر محور عملکرد فرودو به نمایش میگذارد.
۱-۱. نژاد هابیت: جامعهی هابیتها در معنای استعاری جهان تالکین به قشر نوجوان اشاره دارد. از قد و قامت فیزیکی آنها گرفته تا برخی نشانههای شخصیتی و اجتماعی را ممکن است شامل شود. نسلی که ممکن در هر جامعهی بشری در شرق و غرب، از تیرهای مسمومکنندهی ارزشهای جهان قدیم در امان نباشند. حتا در کشورهای مانند بریتانیا و امریکا هر نسل نو در خطر فروافتادن به افراطیت دینی قرار دارند. فرودو بهمثابه قهرمان نسل نو مسئولیت نشان دادن راه را به عهده گرفته است. او قهرمانی است که بینهایت تلاش میکند تا در برابر بار سنگینی که بر دوش او نهاده شده، کمر خم نکند. پادشاه الف دربارهی فرودو با گندالف ساحر میگوید: «او مقاومت شدیدی از خود در برابر نیروی شیطانی [خواست حلقهی قدرت] نشان داده است.» فرودو نوجوانی است با روحیهی قوی که بارها میگوید: «ای کاش این حلقه هرگز بدست من نمیرسید.» گندالف در پاسخ با کمال خردمندی میگوید: «همه در زندگیشان در چنین موقعیتهای قرار میگیرند.» تعظیم تمام مردمان از نژادهای گوناگون به چهار هابیت در پایان داستان نشانهای است از احترام گذاشتن به نسل نو و امید فردای بشر در جهان مدرن.
در معنای دیگر؛ سفر پرماجرای فرودو (مانند ماجراجویی بیلبو) یادآور سفر زندگی است. نسل نو -چه بخواهد چه نخواهد- باید آمادهی مسئولیتپذیری باشد. زندگی ماجراهای نیک و بد در آستین دارد که هر آن ممکن است بر نوجوانان و جوانان تحمیل شود. چارهای جز ایستادگی در برابر چالشهای نوظهور وجود ندارد. باید عقلانی عمل کنند. شجاعت داشته باشند. و به تعبیر اوباما، رییسجمهور پیشین امریکا، «جسارت امید» نیز داشته باشند. حتا اگر راه را بلد نباشند، نباید بترسند. جسارت برداشتن نخستین گام را داشته باشند. بقیه راه خود نمایان خواهد شد؛ البته که با موانع. فرودو در مقایسه با سم، شخصیت خوشبینتری دارد. خوشقلبی او گاهی شخصیت واقعبین سم را برجسته میسازد. درست همانگونه که عملکرد این دو -فرودو و سم- نقشهای فرعی پیپین و میری را نمایان میکند. دو تای که بیستوچهار ساعت به فکر خوردن و خوابیدن هستند.
۲-۱. نژادهای دیگر: نسل نو در همیاری با اقشار دیگر جامعه مسیر آیندهیشان را میتوانند پیدا کنند. در خصوص فرودو، الفها نمایندهی جامعهی تحصیلکرده و دانشمند نقش پررنگی دارد. دانشهای چون فلسفه و ساینس، در روشنگری ارزشهای جهان جدید همواره موثر به میدان آمدهاند. گندالف میگوید: «گیلگالاد پادشاه الف و اِلندیل اهل وسترنس بودند که سائورون را برانداختند، هر چند خودشان نیز در جریان وقایع کشته شدند.» یعنی قربانی که فیلسوفان و دانشمندان از ناحیهی تندروان مذهبی در طول تاریخ دیده اند. گندالف در مورد عقلانیت جامعهی الفها در کتاب اول یاران حلقه میگوید: «سه تا حلقه که از همه پاکتر اند، فرامانروایان الف از سائورون پنهان میکنند و دست او هرگز آنها را لمس و آلوده نکرده است.» تفکر قرون وسطایی هیچگونه راهی به جهان ساینس و فلسفه ندارد. جامعهی دورفها هم در هنرهای صنعتگری و کارگران حرفهای نقششان را بهخوبی بازی کردهاند. آراگورن پسر آراتورن یک نجیبزاده است و از نژاد «نومهنور» که به طبقهی اشرافی مربوط میشود. گندالف، ساحر خردمند در این جهان، برای فرودو در قامت یک پدربزرگ دانا ظاهر میشود. پدربزرگی که جهاندیده است و اهل فهم. و اندرزهایش برخاسته از جهان واقع است؛ نه همچون ریشسفیدان برخی جوامع که در اوج پیری و سالخوردگی با نصیحتهای میانتهی، همانند دهل عمل میکنند.
گندالف خطاب به فرودو و با تأکید میگوید: «حلقه آنقدر قدرت دارد که سرانجام به کلی بر هر موجود فانی که آن را در اختیار داشته باشد، چیره شود. حلقه این چنین آدمی را تسخیر میکند.» نوجوانان نباید اسیر جادوی جهان قدیم و سنتهای گذشته شوند. تعقل نوجوان و جوان در برابر اسطورههای دینی مقاومت نمیتواند و خیلی زود گرفتار فریبهای واهی دینی میشوند. و جامههای ژندهی تندرو مذهبی بهراحتی میتوانند به جسم و جان نوجوانان جا بگیرند. گندالف دربارهی عطش سائورون به بردهگیری نوجوان میگوید: «هابیتهای اسیر و بدبخت برای سائورون بیشتر خوشایند هستند تا هابیتهای خوشبخت و آزاد. پای غرضورزی و انتقام هم در بین است.» در ادامه بهصراحت میگوید: «تو هنوز از خطر واقعی بیخبر هستی؛ اما خبردار میشوی. زمان آن رسیده که دربارهاش صحبت کنیم.» باید در مورد تهدیدهای بالقوهی افراطیگرایی دینی با نوجوانان صحبت شود. وگرنه سربازان باوفای برای ارباب تاریکی میشوند و در نهایت پیروان گروههای چون طالبان و داعش میشوند.
۳-۱. سائورون: سائورون کبیر، شخصیت شرور، استعارهای جهان قدیم است؛ قدرت تاریک مطلق همچون قدرت توتالیتر حاکمان کلیسا در هزار سال قرون وسطا. گندالف بزرگ در معرفی حلقهی یگانهی سائورون در یاران حلقه به فرودو میگوید: «این حلقهی اصلی است حلقهای برای حکم راندن. این همان حلقهای است که او با زوال گستردهی قدرتش، سالها پیش گمکرد. در اشتیاق آن میسوزد – اما دستش نباید به آن برسد.»
۴-۱. شخصیت گولوم: استعارهی شخصیت گولوم تهدیدی جدی است. نوجوان امروز اگر تسخیر تفکرات دینی شود و به وعدههای خیالی فریب بخورد، دچار جنون میشود. عقل در کل نابود شده و اختیار فردی را از او گرفته میشود. گولوم خیال میکرد که میتواند شریک قدرت حلقه شود، در حالی که خدایان قدرتشان را با کسی تقسیم نمیکنند. گولوم رفتهرفته هویتاش را فراموش میکند و چنان مسموم قدرت خیالی میشود که از روشنایی روز بدش میآید. گندالف دربارهی گولوم میگوید: «به شخص منفوری بدل شد و همهی خویشان از او دوری کردند. همیشه پیش خود غرولند میکرد و از گلویش صدای غلغل شنیده میشد. برای همین هم اسم او را گولوم گذاتشند و نفرینش کردند.» گندالف در ادامه میکوید: «داستان گولوم غمانگیز است و ممکن است برای هر کسی اتفاق بیافتد.» گندالف همچنان از امید به نجات افرادی که دچار افراطیگرایی دینی شدهاند، سخن میگوید: «گولوم کاملا فاسد نشده بود. معلوم شد که او خیلی مقاومتر از آن است که حتا خرمندان حدس میزدند. هابیتها هم ممکن است همینقدر مقاوم باشند. یک گوشهی کوچک ذهن او هنوز مال خودش بود و نوری از آن به داخل تراوش میکرد. مثل نوری که از یک روزنه به تاریکی بتابد. در عمل خوشایند بوده که صدای محبتآمیزی را دوباره بشنود که خاطرهی باد و درختان و آفتاب روی علفها و چیزهای فراموششدهای مثل این را زنده کند.» کودکان سرباز در خدمت گروههای تندرو همه امید به نجاتشان نمیرود. گندالف در مورد نفوذ قدرت حلقه در گولوم میکوید: «حلقه بر ذهن او تسلط پیدا کرده و عذاب آن تقریبا تحملناپذیر شده است.»
۲. تأویل هستیشناختی: جهان جدید در برابر جهان قدیم
«جهان تغییر کرده است. من آن را در آب حس میکنم. آن را در زمین حس میکنم. در هوا آن را بو میکنم.»
میان جهان جدید و جهان قدیم، نبردی بزرگی در جریان است. جهان جدید، با آغاز عصر رنسانس، سعی کرد از اسارت جهان قدیم بهکلی رهایی یابد- اما چنین چیزی اتفاق نیافتاد. نمایندگان جهان پسا-رنسانس، فیلسوفان و دانشمندان، در تلاشِ بازخوانی کهنالگوهای جهان قدیم ارزشهای مدرنی را برای بشری که آرمان اومانیسم را در سر داشت، به معرفی گرفت. با وجودی که اندیشمندان بزرگی در بسط اندیشهی روشنگری آثار بسیاری منتشر کردند، وقتی نوبت به نیچهی انقلابی فرارسید، «مرگ خدا» را بهصراحت اعلام کرد. رویدادی که از جهان جدید خبر میداد. با آن هم، ارزشهای سنتی-دینی با لجاجت تمام راهش را تا امروز بازگذاشته است. و در نتیجه، یکی از تأویلهای مهم و ممکن در تفسیر متن سهگانهی «ارباب حلقهها» در معناهای زیرمتنی و فرامتنی، نزاع و جبههسازی میان ارزشهای جهان قدیم که از قدرت مطلق حاکمان کلیسا دفاع میکنند، و پارادایمهای مدرن و اومانیستی، بوده میتواند. گندالف در کتاب اول یاران حلقه به فرودو میگوید: «این اسم را حتا شما هابیتها هم مثل سایهای در مرز داستانهای قدیمی شنیدهاید. همیشه پس از یک شکست و وقفه، سایه شکل دیگری بهخود میگیرد و دوباره گشترش پیدا میکند.» فرودو باتأسف میگوید: «ای کاش لازم نبود که این اتفاق در زمانهی ما بیافتد.» گندالف میگوید: «بله من هم میگویم ای کاش و همهی کسانی که زندهاند تا چنین روزگاری را نبینند… از همین لحظه روزگار ما کمکم سیاه بهنظر میرسد. دشمن بهسرعت دارد قدرت میگیرد. در موقعیت سختی قرار خواهیم گرفت… همه مقاومتها را خرد میکند و تمام سرزمینها را با تاریکی دوم میپوشاند.»
نمایندگان جهان تاریک سواران سیاهپوشی هستند که با بدست آوردن حلقههای قدرت از سوی ارباب تاریکی، بهطور کلی در اسارت سائورون درآمدهاند. آنها وظیفه دارند که هر گونه کورسوهای امید را در جهان جدید ببلعند تا مجالی برای درخشیدن آنها وجود نداشته باشد. اما سائورون نیروی پلیدی است و هرگز قدرت مطلقش را با کسی به اشتراک نمیگذارد. او در سرزمین موردور و در کوه هلاکت، در شرق، یا خاور میانه در جهان واقع، ساکن است. گندالف میگوید: «حلقه از انگشت ایزیلدور بیرون آمد و به او خیانت کرد. دهآگول را کشت. گولوم را در کام خودش گرفتار کرد.» چشم دوختن به قدرت سائورون گولوم را در نهایت بیمار روانی کرد. از روشنایی خورشید و ماه میترسید و از آن بدش میآمد و تا آخر هم همینطور باقی ماند. چسپیدن به قدرت حلقهی یگانه جنونزا است. همچنان گندالف میگوید: «نُه تا حلقه را به آدمیان فانی بزرگ و مغرور داده و به این ترتیب اغفالشان کرده. مدتها پیش آنها زیر سلطهی آن یکی درآمدند و به اشباح حلقه تبدیل شدند.» سائورون حلقههای قدرت را یا بدست میگیرد یا آنها را نابود میکند. گندالف در ادامه میگوید: «اگر دوباره به دستش بیاورد، دوباره بر همهی حلقهها فرومانروایی میکند. هر کجا که باشند. تمام چیزهایی که تحت فرمان آنها قرار دارند، بیدفاع خواهند ماند، و او قویتر از همیشه خواهد بود… امیدواری بزرگ او همین است و نگرانی بزرگ ما هم همین است.»
نمایندهی دیگر سائورون، یا بردهی دیگر بهتعبیر دقیقتر، سارومن است. او فردی ضعیفی است که کمترین مقاومت در برابر وعدههای واهی سائورون از خود نشان نمیدهد. تأویل شخصیت سارومن به سلیمان نبی/پادشاه توسط رائفیپور ایرانی، سخنران رژیم جمهوری اسلامی، مضحک است. اصلا سلیمان چیست؟ یعنی واقعی بوده؟ پیامبر بوده یا پادشاه؟ گفته میشود ابر و باد و جن و پری و دهها امور خیالی دیگر در تسخیر او بوده است. خلاصه اینکه سارومن بردهای است که بهراحتی کشته میشود.
در برابر سارومن، گندالف بزرگ قرار دارد. گندالف به تاریخ ۱۳ اپریل سال ۳۰۱۸ عصر سوم وارد خانهی فرودو میشود. با وجودی که میداند حلقه همان حلقهی یگانه است، از پذیرفتن آن دست میکشد. منش قهرمانانهی او این اجازه را نمیدهد تا با تصاحب حلقه بر ذرههای هوا و درههای زمین تسلط یابد و به یک نیروی اهریمنی همانند سائورون تبدیل شود. و با آن قدرت مطلق، چیزی بهنام حریم خصوصی و پشیزی بهنام اختیار فردی برای آدمی نماند و همهچیز را در کام قدرت خود فروکند. آنچه که خدایان باستان و خدای خاور میانه، همواره تشنه و گشنهی آن بودهاند- خودخواهی و خودکامگی مطلق؛ اقتدار بیچونوچرا. و با آن قدرت غیراخلاقی تا بتواند خون مالکیت انسانی را بمکد. آدمی را بهلحاظ عقلانی تهی کرده و به افراد بیمار روانی و جنونزده و انتحاری تبدیل کند. خدای که در خیال خود چنان به خود خورانده است که گویا وجود همهی وجودات بستگی به وجود او دارد. اگر او نباشد، تمام سازوکار زندگی عادی مردم فرو میریزد. ولی هیچگاه مسألهی غیراخلاقی بودن این قدرت مطلق در روایتهای دینی بهمیان نمیآید. اگر تفکر فاشیستی و حکومت توتالیتر غیرانسانی است، چرا قدرت مطلق خدای ابراهیمی بر حق جلوه داده میشود؟ گندالف خردمند میگوید: «نیروی تاریکی همهی ارادهی خود را معطوف این کرده تا همه را آنجا [سرزمین موردور] جمع کند.»
۳. تأویل آخرزمانی: نبرد بزرگ بر سر بقا
مسألهی بقا در برابر روایتهای آخرزمانی از دیرباز میان باشندگان جهانهای گوناگون بشری مسألهبرانگیز بوده است. بعید بهنظر نمیرسد که تالکین در خلق جهان داستانی خود به ایدهی آخرزمان نظری نداشته است. لشکریان سائورون ممکن است صورت فانتزیشدهای از پدیدهی مردگان متحرک باشد. فداییان مرگزای که یادآور انتحاریهای تندروان دینی هستند. سائورون معتقد به قدرت مطلق است؛ چنین قدرتی نشانهای آشکار از مرگ جوامع دیگر میباشد. جبههسازی در نهایت نسل بشر را به پرتگاه نابودی میکشاند. روایتی که در اسطورههای نگرش ابراهیمی بهشکل آشکار از آن استقبال میشود. خلاصه اینکه نبرد بزرگ بر سر بقا است و بقای یک طرف، نابودی طرف مقابل را میطلبد.
سخن پایانی
در پایان این نوشتار؛ دو تأویل جانبی دیگر هم قابل یادآوری است. یک؛ تکچشم نظارتی سائورون میتواند استعارهی هوش مصنوعی هم باشد. تهدید مطلق که رباتهای فوق هوشمند بههمراه خواهند آورد. بهتازگی ایلان ماسک گفته است که رباتهای تسلا سال آینده (۲۰۲۵) وارد بازار خواهند شد. جالب است که در فیلم آیربات (iRonot; 2004) از تهدید جدی رباتهای هوشمند در سال ۲۰۲۵ سخن رفته است. تأویل دوم؛ تکچشم آتشین سائورون ممکن است استعارهای بمب هستهای باشد. همانگونه که وجود اژدها در رمان «حماسهی یخ و آتش» بهنقل از سخن خود جورج آر. آر. مارتین، «استعارهی بمب هستهای» است.
در شمارهی بعدی به جهان داستانی جواد خاوری نگاهی میاندازم و به بازخوانی رمان جذاب «طلسمات» خواهم پرداخت.