رهبر طالبان کمکم به خالصترین نسخهی طالبانیسم نزدیک میشود. در آن نسخه، صدای زن مطلقا ممنوع میشود، پخش تصویر زندهجان حرام میشود، سنگسار بر میگردد، ریش و دستار الزامی میشود و مردم با شلاق به نماز جماعت کشانده میشوند. در نسخهی خالص امارت، تحصیل در خارج از مدارس دینی بیمعنا و پرداختن به هنر گونهای از کفر تلقی میشود. در آن نسخه، کسی حق ندارد به موسیقی گوش بدهد یا به انحرافی چون شادمانی متمایل شود. نیروهای امر به معروف و نهی از منکر شب و روز تلاش خواهند کرد ذهن و زبان و قدم و قلم مردم را بر صراط مستقیم نگه دارند و ظاهر و باطن مردم را از شائبهی آلودگی به کفر و معصیت پاک کنند. رهبر طالبان که در سه و نیم سال گذشته دندان بر جگر گذاشته و انحرافات بیشماری را در جامعه دیده، حالا توفیق یافته که از این دورهی تلخ صبر و درد بگذرد و از این پس همان گونه عمل کند و فرمان براند که دل خودش میخواهد. اما دیالکتیک روزگار میگوید که در همین کامیابی امیر نطفهی زوال امارتش نیز پرورده میشود.
کسانی که با دیدن هر فرمان تازهی امیر تلخکام میشوند و فکر میکنند که افغانستان با این فرمانهای قرون وسطایی به قعر انحطاط میلغزد، یک چیز را فراموش میکنند: در میدان تقابل این عصر و مدینهی کهن ملا هبتالله، آن که پیروز میشود ملا هبتالله نیست. امیر طالبان چانس بیشتری برای پیروزی داشت اگر مثلا میگفت:
«ما را چه کار به صدای زنان؟ بگذارید زنان هر طور که دوست دارند صدای خود را بلند کنند. بگذارید زنان درس بخوانند. به ریش و موی مردان کاری نداشته باشید. مردم اگر نماز خواندند، عالی. اگر نخواندند، مگر ما وظیفه داریم که مردم را به زور به مسجد ببریم؟ به ما چه که مردم به تلاوت قرآن گوش میدهند یا به آهنگ نغمه و منگل؟»
اگر ملا هبتالله میگفت: «ما احترام زیادی به ملا عمر داریم، اما فکر میکنیم که روزگار چیزهایی که او تبلیغ و تطبیق میکرد، گذشته است»، چانس بقای امارت خود را صدبرابر بیشتر میساخت.
اما از لطیفههای تکرارشوندهی تاریخ بشر یکی همین است که آن رهبری که قرار است قبر یک نظام یا سیستم را بکَنَد، بر عیبهای آن نظام پا میفشارد و از اصلاح آن اجتناب میکند. گویی یک جن در وجود این رهبران حلول میکند و آنان را وا میدارد که تمام فرصتهای اصلاح را هدر بدهند و فقط بر همان کارهایی اصرار کنند که به فروپاشی حکومتشان منجر میشوند. امروز، این تکلیف بر دوش ملا هبتالله گذاشته شده. وظیفهی اوست که امارت خود را دفن کند.
چهگونه چنین چیزی ممکن است؟
بسیاری بر این عقیدهاند که، اگر فقط از منظر تحلیلی به مساله نگاه کنیم، رهبر طالبان تا امروز آدم موفقی بوده است. میگویند او توانسته رقبای درونی خود در گروه طالبان را به حاشیه براند و سربازان و ماموران همسو با خود را در جاهای حساس بگمارد. میگویند قاطعیت او در برابر جامعهی جهانی سبب شده که کشورهای دیگر در پی تعامل با امارت او باشند و از مواضع تند قبلی خود به تدریج عقبنشینی کنند. با این حال، چهگونه ممکن است که ملا هبتالله در کار دفن کردن امارت خود باشد؟
دلیل این که ملا هبتالله امارت طالبان را دفن خواهد کرد (چنانچه او فرمانروا بماند) این است که ملا هبتالله نماد یک مقاومت ناممکن است: مقاومت سکون در برابر آنتروپی. ناممکن بودن تلاش برای نگه داشتن جامعه در چهارده قرن قبلی که دیگر نیست و نمیتواند باشد. این وضعیتی که ملا هبتالله خواهان آن است و میخواهد آن را به زور بر جامعهی امروزی افغانستان تحمیل کند، در برابر قانون فرسایش ناگزیر این وضعیت تاب نخواهد آورد. هرچه تلاش او برای ساکن ساختن افغانستان در پانزده قرن پیش بیشتر شود، شتاب آن فرسایش ناگزیر طبیعی این وضعیت نیز بیشتر خواهد شد.
نگرانی عمدهی اکثر نظامهای حکومتی و مدیریتی در جهان امروز این است که «مبادا تحرک رو به پیش ضعیفی داشته باشیم و به همین خاطر دچار فرسایش و آشفتگی شویم». یعنی کاردانان این نظامها حتا وقتی که بیشترین تلاش را به خرج میدهند که متحرک باشند، هنوز نگراناند که تحرکشان کافی نباشد. چرا؟ برای این که میدانند مرداب سکون جای گندیدگی و فرسایش و فروپاشی است. دیدهاند که سلطنتها و تجارتها و سیستمها این طوری از دور حیات بیرون رفتهاند و «نامربوط» شدهاند. آن وقت، امیر طالبان میخواهد قانون آنتروپی را نقض کند و با تعطیل کردن تمام تحرکات زیستی یک جامعه با تشدد و تعصب حکم براند و مدینهی فاضلهی خود را برپا دارد.
اگر در گذشتههای دورتر، رخنههای موجود در ساختار یک حکومت (بخوانید عیبهای سیستمیک آن) خیلی دیر از چشم مردم پنهان میماندند، امروز گردش اطلاعات، حتا در تاریکترین گوشههای افغانستان، به سرعت آن رخنهها را به روشنی میآورد. این یعنی این که دیگر پنهانروی و فریب و وارونهنمایی نیز آن گونه که در گذشته کار میداد، کار نمیدهد. حکومت ملا هبتالله هر رخنهای را که ببندد، رخنهی دیگری چاک بزرگتری از نظام ناکارآمد امارت را باز خواهد کرد. هر چه هم امیر طالبان بیشتر بکوشد که نظم مطلوب خود (یعنی به سکون و سکوت کشیدن کامل جامعه بر مدل چهارده قرن قبل) را بر مردم تحمیل کند، به آنتروپی نظام خود شتاب بیشتر خواهد بخشید. اگر سرسختترین مجری قانون امارت این امارت را به دست خود دفن کرد، تعجب نکنید. تعجب کنید از این که چنین نشود.