نویسنده: سمیر بدرود
مناقشه بر سر «افغان» و «افغانیت» سالهاست جامعهی سیاسی افغانستان را دچار شکاف عمیقی کرده است. گذشته از بحث روی مفیدیت و عدم مفیدیت این بحث در شرایط اشغال طالبان، متاسفانه این اختلاف از مسیر یک بحث منطقی خارج شده است و هردو طرف این مناقشه حاضر نیستند تا به راهحل و برون رفت آن فکر کنند. بدون شک اختلاف سیاسی یک امر معمول در جوامع است اما تن ندادن به حل اختلاف و یا حاضر نبودن به ترسیم قشر خاکستری غرض حل مناقشه، نمایانگر بلوغ فکری جوامع نیست. از دید این قلم، یک راهحل اساسی و ساده برای این مساله عبارت از تفکیک واژهی افغان در سه لایهی سیاسی، حقوقی و تباری است. مشکل موجود روی مبحث افغان دقیقا ریشه در خلط این سه لایه با همدیگر دارد. تفکیک دقیق این سه سطح عنوان “افغان” ممکن است که این مناقشهی درازدامن را در مسیر معقولِ گفتگو قرار دهد.
۱. بُعد حقوقی: افغان به مثابهی عنوان تابعیت شهروندان افغانستان
در مادهی ۴ قانون اساسی (که در حال حاضر نافذ نیست)، “افغان” صرفا عنوان تابعیت شهروندان افغانستان است. از این جهت، این عنوان یک امر حقوقیِ بیطرف، غیرتباری و مرتبط با رابطهی شهروند با دولت است. تابعیت یا شهروندی اساسا تعیین کنندهی چهگونگی رابطهی فرد با دولت است که مشخص میسازد یک فرد در یک چوکات مشخص سیاسی چه حقوق و مکلفیتهایی دارد و به همین منوال یک دولت نیز. نکتهی مهم در این راستا عبارت از قراردادی بودن این عنوان است. یعنی عنوان “افغان” در قانون اساسی تسجیل شده است و بدون شک و شبهه قابل بازنگری و تغییر است. از این جهت، این عنوان تا زمان تعدیل قانون اساسی و یا ترک تابعیت، از اعتبار برخوردار است. به زبان ساده، هرگاه یک فرد بدون ترک تابعیت افغانی و یا عدم تعدیل قانون اساسی ادعا میکند که #منافغاننیستم، چنین حرفی از منظر حقوقی اعتبار ندارد و یا میشود گفت که در محکمهی قانون قابل سمع نیست.
۲. بُعد تباری: افغان بهعنوان نام یک قوم
به لحاظ تاریخی “افغان”نام دیگر قوم پشتون است و کشور کنونی نیز نام خود را از همین قوم گرفته است. این مساله ویژهی افغانستان نیست؛ یعنی در همسایگی ما تاجیکستان، ازبیکستان و یا حتی فرانسه، انگلستان و آلمان نام خود را از گروه یا گروههایی مانند تاجیکها، ازبیکها، فرانکها، آنگلوساکسونها، ژرمنها و… گرفته اند. اما چرا این نام تباری هرگز نتوانست پایهی یک هویت ملی مشترک شود؟ پاسخ آن در لایهی سوم مبحث “افغان” نهفته است.
۳. بُعد سیاسی: افغانیت بهعنوان روایت قدرت
با شکلگیری دولت متمرکز در افغانستان، افغانیت به مثابهی عنوان تابعیت شهروندان افغانستان (لایهی حقوقی) فراتر از معنی تباری آن قرارداده شده و تبدیل به روایت سیاسی قدرت دولتِ افغانستان شد. این عنوان ممکن بود مایهی اجماع همه باشد، اما چهگونگی رفتار دولتهای مختلف افغانستان (به ویژه در قسمت گسترش هویت افغان به پشتونهای پاکستان، مخالفت همه جانبه با مرزبندی افغانستان با پاکستان با استناد قومی-تباری در حالی که سایر مرزهای افغانستان نیز اقوام را تقسیم کرده است، و مهمتر از همه برخورد هژمونیک با زبان، تاریخ و هویت اقوام دیگر زیر سایه یک روایت واحد و تک بعدی، یعین همان افغانیت) باعث شد تا مسالهی هویت در افغانستان تا این حد جنجالی شده و حتی از مرز یک بحث منطقی سیاسی بگذرد. در حال حاضر نیز آنانی که کمپاین #منافغانهستم را پیش میبرند، حاضر نیستند تا به یک پرسش ساده پاسخ دهند و آن اینکه چهگونه ممکن است یک شهروند پشتون پاکستان نیز افغان باشد و یک شهروند غیرپشتون افغانستان همچنان؟
نتیجهگیری
بحران افغانیت بحران یک نام نیست؛ بحران جابهجایی هویت ملی با هویت تباری و سیاسیشده است. بناان راه عبور از این بحران روشن است:
- مخالفان باید نقد خود را با تفکیک دقیق لایهها و نگاه آیندهمحور مطرح کنند. به این معنی که با حفظ اعتبار حقوقی مسالهی هویت، نقد باید متوجه ابعاد سیاسی-تباری افغانیت متمرکز شود. رد و انکار یک امر حقوقی صرف از مجاری مشخص آن قابل حصول است.
- موافقان باید از سیاسیسازی تباری دست بکشند و آمادهی بازتعریف هویت باشند. نگاه کلاسیک و حیثیتی به امر هویت در افغانستان به تاریخ پیوسته است. در شرایطی که بیداری در حد بالایی بین مردم گسترش یافته است، تحمیل معیارهای صد سال پیش و یا چسپیدن به تاریخ ۱۵۰ سال پیش نه تنها مفید نیست بلکه آینده مملکت را با خطر های بزرگ مواجه میسازد. ابتدایی ترین مسئولیت موافقان هویت افغان عبارت از برائت جستن از گسترش این هویت به فراتر از مرزهای افغانستان است.
- موافقان و مخالفان باید باید خود را آمادهی گفتگویهای سازنده در راستای عبور از بحران سازند. نفی کامل طرف یک مناقشهی سیاسی معقول و خواستنی نیست و چنین دیدگاهی تفاوتی با دیدگاههای طالبان ندارد. واژهی افغان با تمام مباحث مرتبط به آن در حال حاضر عنوان تابعیت شهروندان افغانستان است و تا زمان تعدیل آن نباید یکسره دست به نفی و انکار زد. در مقابل دیدگاههای مطرح شده علیه مبحث هویت ملی در افغانستان سراسر پوچ و معلول مداخلات خارجی نیست؛ بلکه در ابعاد کلانی از معقولیت برخوردار است. بنابراین، موافقان بحث هویت نیز باید خود را آمادهی گفتگو و مهمتر از آن بایست آمادهی بازتعریف رسوبات سیاسی یک قرن و نیم گذشته، سازند.
افغانستان به هویتی نیاز دارد که از دل توافق همگان بیرون شود. چنین توافقی روی هر نامی (به شمول افغان) قابل پذیرش خواهد بود، هرگاه قرار بر گفتگوی سازنده غرض عبور از بحران باشد.