طالبان فقط یک چیز میخواهند: بردگی مطلق شهروندان افغانستان. هر چیزی که در برابر این خواست قرار بگیرد، حذف خواهد شد. بستن دفتر و نهاد خیریهی آیتالله واعظزاده بهسودی نباید مایهی شگفتی باشد. طالبان اگر این کار را نمیکردند، بیشتر باید سبب تعجب میشد. هویتهای متنوع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و گروهی با فلسفهی وجودی طالبان سازگاری ندارند. طالبانیسم یعنی یکسانسازی همه چیز بر انگارهای واحد- تقلیل بخشیدن همه چیز به چند کُد مذهبی-قبیلهای مقبول در نزد طالبان. هر نشانه و هر آدرسی که بوی تفاوت و تنوع و تکثر بدهد، باید حذف شود.
آنچه حکومت طالبان به درستی نمیفهمد این است که نشانهها را حذف کردن به معنای حذف باورها نیست؛ آدرسهای تنوع هویتی را بستن به معنای به صفر رساندن هویتها نیست. همانگونه که ریش مردان را به ضرب توهین و شلاق دراز کردن به هیچ وجه معنایش این نیست که فردی که ده سانتی ریش گذاشته، آدم دیگری شده است. همانگونه که زنان را در برقع و بوجی سیاه پیچاندن هرگز معنایش این نیست که حالا زنان به راه طالب آمدهاند و دیگر آزادی نمیخواهند و بردگی را میپسندند. فقط کافی است طالبان یک روز اعلام کنند که مردان میتوانند برای دو ماه ریش خود را بتراشند و موسیقی بشنوند و به نماز جماعت نروند. آن وقت خواهید دید که آن ریش تحمیلی چه بار گرانی بر صورت مردان بوده است. کافی است اعلام شود که زنان از این پس میتوانند تحصیل کنند و دختران میتوانند بالاتر از صنف ششم درس بخوانند. آن وقت خواهید دید که صدها هزار زن و دختر چهگونه بر دروازههای مکتب و دانشگاه هجوم میآورند. معنای این وضعیت این است که شهروندان افغانستان زیر شلاق و فشار آدمهای دیگری نمیشوند و شوق خود برای تنوع، پیشرفت، آزادی و رسیدن به آرزوهای فردی را رها نمیکنند.
چرا طالبان فکر میکنند آنان (در مقایسه با حکومتهای فاشیستی دیگر تاریخ) کامیابتر خواهند بود؟ چرا فکر میکنند که مردم افغانستان -برخلاف مردمان دیگر جهان که به آزادی و رفاه بیشتر رسیدهاند- در مسیر روبهانحطاط طالبان با طالبان همراهی خواهند کرد و به هزاروچهارصد سال قبل برخواهند گشت؟ چه چیزی طالبان را متقاعد میسازد که اگر نشانهها و آدرسهای تنوع هویتی در افغانستان را حذف کنند، خود آن تنوع ناگزیر و چارهناپذیر واقعی در زندگی مردم افغانستان نیز از میان خواهد رفت و به فراموشی سپرده خواهد شد؟
جهان قبل از این نیز طالبانیسم مسیحی و یهودی و اسلامی و نیز طالبانیسم سکولار را در جاهای دیگر تجربه کرده است. دنیای امروز همیشه اینگونه نبوده است. دنیای متمدن غرب نیز همواره اینگونه نبوده است. بسیاری از جاها در جغرافیای جهان نسخههایی از طالبانیسم را تجربه کردهاند و از طالبانیسم گذشتهاند. «گذشتهاند» به این معنا که به تجربه دریافتهاند که این سیستم فکر و حکومت و مذهب کار نمیدهد و کنارش نهادهاند. افغانستان نیز از این حیث کدام خاصیت استثنایی ندارد. همان چیزی که برای بقیهی کشورها کار نداده است، برای افغانستان نیز کار نخواهد داد. مردم افغانستان سرانجام ناگزیر خواهند شد این تنها جغرافیای موجود و در دسترس برای خود را از شر این تعصبها و حذفها و تنگنظریها خلاص کنند و افغانستان را به عنوان خانهی مشترک شهروندان این ملک بپذیرند. طالبانیسم و هر اندیشهی حذفگرای دیگر از این سرزمین رخت برخواهد بست. تلاش طالبان برای محبوس نگه داشتن زنان، برای قالب زدن مردان، برای یکسان ساختن یا حذف هویتها و برای راندن همه به تنگراههی تعصبات ایدئولوژیک بیهوده است. این تلاشها ممکن است برای مدتی کامیاب به نظر بیایند، اما آینده ندارند. به جهان بزرگ نگاه کنید و ببینید که میراث طرز تفکر طالبانی در کجا برقرار مانده است. در دنیای متمدن این میراث با طرد همگانی روبهرو شده است؛ چرا که با طبیعت رشد و روشنی در تضاد است.