افغانستان یکی از کشورهایی است که روند تحولات سیاسی در آن سریع است، بهگونهای که در حدود صد سال اخیر دهبار قانون اساسی و دوازدهبار پرچم آن عوض شده و اکنون هم بیثباتی سیاسی بهعنوان بحران اصلی، آیندهی این کشور را در هالهای از ابهام قرار داده است. اما در میان این همه تحول، این واقعیت تلخ باورناپذیرتر است: امروز افغانستان تنها کشوری در جهان است که نیمی از جمعیت آن از تحصیل و آموزش محروم است و این محرومیت براساس تصمیم حکومت برسر اقتدار اعمال میگردد.
پس از به قدرت رسیدن دوبارهی گروه طالبان در افغانستان در ۱۵ آگست ۲۰۲۱، این گروه محدودیتهای فروانی را بر زندگی مردم افغانستان وضع نموده که به مرور زمان این روند سیر صعودی به خود گرفته است. در جریان تحولات خشونتبار سیاسی که عمدتا مردم از آن متأثر میشوند، زنان افغانستان اما بیشتر از سهم خود قربانی دادهاند. در جهانی که اکنون برابری انسانی و برخورداری از حقوق و آزادهای اساسی جزء جداییناپذیر زندگی انسانها شمرده میشود، برای زنان افغانستان اما دسترسی به این ارزشها گویا به یک رویای دستنیافتنی تبدیل شده است و این سبب گردیده که بار رنج برشانههای زخمی زنان بیشتر سنگینی کند.
ممنوعیت «تحصیل و آموزش» زنان و دختران خطرناکترین سیاستی است که در قرن بیستویکم و بهعنوان «سیاست رسمی» در یک کشور روی دست گرفته میشود. با وجود درخواستهای مکرر مردم افغانستان و جامعهی بینالمللی برای رفع این ممنوعیت، تصمیم طالبان بر تداوم این سیاست همچنان پابرجا است. چرا این گروه آموزش و تحصیل زنان را ممنوع کرده است؟ آنان از چه میترسند و پیآمد این سیاست در آینده چه خواهد بود؟ در این یادداشت سعی شده به این پرسشها پاسخ داده شود.
چرا طالبان آموزش و تحصیل زنان را ممنوع کردهاند؟
آموزش و تحصیل بهعنوان یکی از حقوق اساسی بشر و بنیاد پیشرفت در جوامع انسانی، جایگزین دیگری ندارد. در منابع و آموزههای دینی و همچنین اسناد و میثاقهای بینالمللی به برخورداری از این حق، بدون توجه به «تفکیک جنسیتی» تأکید شده است. اما گروه طالبان برخلاف احکام و مفاد این اسناد و منابع، تحصیل و آموزش زنان و دختران را ممنوع کرده است. به نظر میرسد که اجازه دادن به آموزش دختران تا صنف ششم از سوی این گروه نیز در اثر فشارهای بینالمللی و افکار عامه و جلوگیری از شرمساری بیشتر صورت گرفته تا براساس یک تصمیم خودانگیختهی عقلانی.
در باب چرایی منع آموزش و تحصیل زنان از سوی این گروه، ناظران بر این باور اند که یکی از عوامل اتخاذ این سیاست، برداشت افراطگرایانهی آنان از آموزههای دینی است. بهگفتهی صاحبنظران، با اینکه منابع اصلی در دین اسلام، از جمله قرآن و احادیث بر آموزش و فراگیری علم و دانش -بدون تفکیک جنسیتی- تأکید دارد، طالبان اما با درک ناقص و معیوب دینی و بهبهانهی اجرای دستورات شریعت، به منع تحصیل زنان تصمیم گرفتهاند.
در بینش دینی طالبان، هیچ امر دیگری برای زنان، به میزان ماندن زن در «خانه» اهمیت ندارد. در کتاب «امارت اسلامی»، نوشتهی شیخ عبدالحکیم حقانی، رییس دادگاه عالی طالبان -که کتاب او به تأیید شیخ هبتالله آخوندزاده، امیر این گروه نیز رسیده است- آنقدر که به ماندن زنان در خانه تأکید شده است، حتا به حفظ حق حیات زن بهحیث نفس محترمه، توجه صورت نگرفته است. نویسندهی کتاب مذکور بهصورت گذرا و در یک یا دو مورد نسبت به حق آموزش زنان اشاراتی دارد؛ اما با استناد به کتب مختلف احادیث و روایات و در چندین صفحه تأکید میکند که زنان باید در خانه بمانند. او در حقیقت به حصر زنان در پستوی خانهها به مراتب ترجیح قایل است تا به کسب دانش و دانایی توسط زنان. در کتاب «امارت اسلامی»، نویسنده تا آنجا به حصر خانگی زنان علاقهی مفرط نشان میدهد که کلامش را با ذکر این مصرع از یک شعر مزین میسازد: «ز بیگانگان چشم زن کور باد/چو بیرون شد از خانه در گور باد» (حقانی ۲۰۲۲، ص ۴۷۰).
شاهد دیگر بر اینکه طالبان برای ممنوعیت آموزش و تحصیل زنان و دختران ریشهی دینی میتراشند. این است که اخیرا سخنگوی وزارت تحصیلات عالی این گروه پیام صوتیای را باز نشر کرد که در آن «شیخ عبدالعلی دیوبندی»، مفتی طالبان گفته بود: «آموزش زنان حتا در خانه جایز نیست.» سخنگوی موصوف، این فتوا را «مهم» خوانده و جامعه را بر عملی ساختن آن تشویق کرده بود. این مفتی طالبان حضور زنان در نماز جماعت و داشتن تلفون همراه برای آنان را نیز عامل فساد و فحشا دانسته است.
دومین عامل سیاست طالبان بر ممنوعیت آموزش دختران و زنان، فرهنگ قبیلهای حاکم بر این گروه و ارزشهای درون قومیای است که این گروه خود را به آن متعهد میداند. طالبان از دل فرهنگ قبیلهای سر برآوردهاند که در آن، ارزشهای قبیله همطراز ارزشهای دینی و پیشتر و مقدمتر از ارزشهای دیگر به حساب میآید. واقعیتهای اجتماعی به وضوح نشان میدهند که در فرهنگ قبیلهای حاکم بر این گروه، زن از حق آموزش، حق کار، حق مالکیت، حق ایفای نقش در اجتماع، حق سیاست و سایر حقوق و آزادیهای انسانی برخوردار نیست. به عبارت دیگر، باورهای قبیلهای، عنعنات و رسوم درونقومی در جامعهای که طالبان به آن تعلق دارند در پیوند به منزلت اجتماعی و انسانی زنان درست در جهت مقابل ارزشهای حقوق بشری قرار دارند که امروزه جزء جداناپذیر و غیرقابل تفکیک زندگی انسانها به حساب میآید.
ناظران بر این باور هستند که برداشتهای افراطی و غیرعقلانی گروه طالبان، بهخصوص رهبران این گروه از آموزهها و تعالیم دینی و مناسبات فرهنگی-اجتماعی حاکم بر جامعهی سنتی مربوطه، بهعنوان علل اصلی ممنوعیت تحصیل و آموزش دختران و زنان از سوی این گروه عمل میکنند. اگرچه شماری از چهرههای طالبان با این ممنوعیت و تحریم مخالفت نشان میدهند؛ اما آنان نیز در پای این موضع آنقدر ایستادگی نمیکنند که موازی با ارادهی حاکم، یک ارادهی مستقل و اعتراضی برای دفاع از حق آموزش زنان و دختران، شمرده شود.
طالبان از چه میترسند؟
از بدو ظهور گروه طالبان (۱۹۹۴) تا اکنون، این گروه همواره بر محدودیت حقوق اساسی زنان و بهویژه ممنوعیت تحصیل و آموزش آنان تأکید کرده است. بر فرض اینکه افرادی از حلقات سیاسی این گروه به تحصیل زنان رضایت داشته باشند؛ اما چگونه ممکن است این رضایتمندی را با سطوح و لایههای پایین گروه که عمدتا جنگجویان متصلب و دگماتیست هستند، در میان بگذارند؟!
طالبان در کلیت شان یک گروه ایدئولوژیک و جزماندیش است. به نحوی که کمترین تغییر و نوآوری را در عقاید و باورهای سنتیاش برنمیتابد. بر این اساس، ترس از اعتراض و تردید اعضای پایین رتبهی این گروه و نیز تشدید اختلاف و پراکندگی در صفوف طرفدران سینهچاک آنان، مانع از آن میگردد که سیاستگران این گروه دادن آزادی برای زنان را مطرح کنند. از اینرو، سیاستگران این گروه تلاش دارند تا با تشدید محدودیتها علیه زنان، پیوند ایدئولوژیک شان را با جنگجویان و نیز لایههای سنتی جامعهی حامی، حفظ کنند.
روشن است که در یک جامعهی مبتنی بر فرهنگ و عنعنات قبیلهای، در خانه ماندن زن و صرفا فرزندآوری برای تکثیر و تولید نسل یک امر امکانپذیر است؛ اما در جامعهی مترقی و متجدد- که زنان و دختران آن باسواد و تحصیلکرده هستند- زندگی زنانگی فقط تولید نسل نیست، بل مسئولیتپذیری در قبال جامعه نیز مهم و اساسی است. از این جهت، طالبان بهعنوان حامیان و حافظان فرهنگ قبیلهای اجازه نمیدهند تا مظاهر تجدد، از جمله باسوادشدن زنان و دختران در قاموس فرهنگ آنان راه پیدا کند. برفرض اگر شماری از اعضای طالبان آموزش زنان را قبول داشته باشند ممکن است فرهنگ و عنعنات عبورناپذیر قبیلهای این کار آنان را به چالش بکشد و این چیزی نیست که طالبان آن را بخواهند.
برخی هم به این باورا هستند که نگرانی از زیرسؤال رفتن مردسالاری -که از جمله ارزشهای دروناجتماعی طالبان شمرده میشود- میتواند دلیل دیگری برای ترس این گروه از دسترسی زنان به حق آموزش و تحصیل باشد. آنان، چنان که واقعیتهای اجتماعی نشان میدهند، از مردسالاری و سلطهی مردانه بر مناسبات اجتماعی همواره سود بردهاند. لذا تغییر در این مناسبات را غیرقابل تحمل میدانند.
بنابراین، گروه طالبان با توجه به دلایلی که بیان شد، از حضور زنان در عرصههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شدیدا نگرانی و هراس دارد. این نگرانی در حاشیهی نشست سوم دوحه در قطر، به نحوی توسط ذبیحالله مجاهد، سخنگوی ارشد طالبان که هیأت این گروه را رهبری میکرد، بیان شد. او در پاسخ به پرسشهای زیاد خبرنگاران مبنی بر وضعیت حقوق بشری زنان در افغانستان، بهویژه ممنوعیت تحصیل و آموزش آنان، در یک مورد پاسخی ارائه کرد؛ بدین مضمون که ممکن است در مورد این محدودیتها تجدید نظر صورت بگیرد اما مشروط بر اینکه افغانستان با یک انقلاب دیگر مواجه نگردد.
این نگرانی و ترس یک امر غیرمنتظره نبوده و نیست؛ چه اینکه طالبان برای رسیدن به قدرت سیاسی راه طولانی را طی کرده و موقعیت فعلی آنان استوار بر یک سلسله نرمافزارهایی است که میتوان رانده شدن زنان به زندانهای خانگی را یکی از آنها دانست. لذا هر امری که این موقعیت گروه طالبان را به چالش بکشد برای این گروه پذیرفتنی نیست. یکی از مواردی که میتواند بهعنوان یک چالش جدی در این عرصه ظاهر شود، حضور زنان در زندگی عمومی، بهویژه در امر تحصیل و آموزش است. هیچ تردیدی وجود ندارد که با بازگشت زنان به صحنه، مناسبتهای اجتماعی با دیگردیسی و تحول روبهرو خواهد شد و این امر سلطهی سنتی و دگماتیسم طالبان را به چالش خواهد کشید. از این جهت، این گروه به هیچ قیمتی حاضر نخواهد شد که این ریسک را بپذیرد و پایههای سنتی-ایدئولوژیک خود را با پرسش مواجه سازد.
پیآمدهای منع آموزش دختران و زنان
منع دختران و زنان از آموزش و تحصیل بیتردید پیآمدهای ویرانگری را با خود به همراه دارد و از هماکنون دورنمای این وضعیت برای مردم افغانستان تیرهوتار به نظر میرسد. در این بخش به چند مورد از این پیآمدها اشاره میکنیم.
توسعه بیسوادی: نخستین پیآمد منفی و ویرانگر سیاست محرومسازی دختران و زنان از حق آموزش، توسعه بیسوادی و غلبهی جهل و نادانی بر دانش و دانایی است. این رویکرد ممکن است در درازمدت به امر نسبتا همگانی تبدیل شده و تا آنجا ادامه پیدا کند که بخشی از جامعه به بیسوادی و جهل خو بگیرد. چنان که هماکنون در بخشهایی از مناطق کشور که قائم به سنتهای قبیلهای و قومی بسیار سختگیرانه هستند، عدم برخورداری زنان و دختران از سواد نه تنها هیچ نگرانیای را برنمیانگیزد، بل نشان پاکدامنی و عفت تلقی میگردد. از پیآمدهای چنین وضعیتی این است که بیسوادی و جهل جامعه را فرا میگیرد و آن را بهسوی نابودی و شکست سوق میدهد.
نهادینهشدن حذف زنان از اجتماع: پیآمد دیگری که بر ممنوعیت آموزش و تحصیل زنان متصور است نهادینهشدن حذف زنان از صحنههای عمومی و حیات اجتماعی است. اگرچه هماکنون نیز گروه طالبان زنان را از صحنههای عمومی حذف و آنان را دردرون خانهها محبوس و محصور کرده است؛ ولی با دوام این سیاست، حصر خانگی این طبقه نهادینه خواهد شد و سلطهی مطلقه و یگانهی مردان بر عرصههای مختلف زندگی عمومی و نظم اجتماعی قوام خواهد یافت.
رشد افراطگرایی: حذف زنان از زندگی اجتماعی با برداشتهای ناقص طالبان از آموزههای دینی و عملکرد آنان به سنتها و عادتهای ناپسند قبیلهای و قومی ممکن شده است. دوام این وضعیت به برداشتهای دگماندیشانه از حقوق زن و غیبت همیشگی زنان از اجتماع کمک خواهد کرد؛ تا آنجا که از این نوع نگاه غیرانسانی به زن قباحتزدایی شده و افراطیت و جزماندیشی ابعاد مختلف زندگی مردم افغانستان را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
چالشهای تربیتی: نقش تربیتی زن در خانواده بر هیچکسی پویشده نیست و تربیت نیز بخش مهم و حیاتی یک خانواده و به تبع آن یک جامعه به حساب میآید. بنابراین، تربیت فرزندان در یک خانواده پچیدگی و ظرافتهای خاص خود را دارد. لذا والدین، بهویژه مادران نیاز دارند تا مهارتهای کافی را برای شناخت این پیچیدگیها بدست آورند. نظر به این اهمیت است که میتوان گفت ممنوعیت زنان از آموزش و تحصیل کیفیت نقش تربیتی آنان را بهشدت تنزل داده و سرنوشت فرزندان خانواده را با جهل و نادانی گره میزند.
بازتولید نگاه مالکانه به زن: بر همگان پوشیده نیست که مردسالاری، اعمال خشونت علیه زنان و تبعیض جنسیتی در افغانستان پیشینهی درازدامن دارد. لذا مؤثرترین راه برای تغییر این نوع نگاه، توانمندسازی زنان، مبارزه با مردسالاری، برابری جنسیتی و جلوگیری از اعمال خشونت علیه زنان است. با توجه به این مسأله، در دودههی اخیر، به لطف حضور جامعهی جهانی در کشور و احترام به ارزشهای حقوق بشری و کرامت انسانی، جایگاه زن در حال تغییر از ملکیت مرد به شریک زندگی او بود؛ اما با رویکارآمدن گروه طالبان و محروم شدن زنان از حضور در صحنههای عمومی، بهویژه تحصیل و آموزش، نگاه مالکانه به زن بازتولید گردیده و در یک مقیاس وسیع تبعیض جنسیتی و خشونت علیه آنان اعمال میشود. لذا میتوان گفت که یکی از پیآمدهای محرومسازی زنان از آموزش و تحصیل، بازتولید نگاه مالکانه به زن است.
بهطور خلاصه، گسترش نقض حقوق بشر، نقض کرامت انسانی زنان، کمبود نیروی کار، کمبود متخصصان امور صحی و بهداشتی، گسترش فقر، افزایش ازدواجهای اجباری و زیر سن قانونی، افزایش خشونتهای خانوادگی، افزایش افسردگی و بیماریهای روانی، آسیب رسیدن به سلامت اجتماعی، افزایش مهاجرت و گسترش نابرابری جنسیتی از دیگر پیآمدهای سیاست منع تحصیل دختران و زنان به حساب میآید.