پیشگفتار
نخستینبار ذکر «هزاره اوغان» و «جرما» را در کتاب «پژوهشی در تاریخ هزارهها» خواندم؛ قبیلههای صحرانشین، جنگاور و شجاع، اما پیمانشکن و غیرقابل اعتماد که سالهای دراز اسباب ناآرامی و آشوب را در منطقهی کرمان و اصفهان و شیراز مساعد کرده بودهاند.
حاج کاظم یزدانی (۱۳۶۸) این قوم را در ذیل بحث هزارهها آورده و استناد میکند به اظهارات ضمنی عبدالحی حبیبی که آنان را از مردم افغانستان دانسته است و به محمدافضل ارزگانی که این اقوام را با هزارههای افغانستان از یک نژاد شمرده است و همچنان بهنوشتهی وحید فولادیان که این دو قبیله را از مردم قدیم غور دانسته و جرما را منتسب به «جرمک»، پدر امیر شنسب غوری منسوب دانسته است (ص ۲۰۰).
اما دریافت آقای سید حمیدالله روغ جالبتر است. او در دو مورد، دو برداشت متفاوت از خواستگاه این قبایل آورده است. یکبار فرموده است که «هزاره اوغان و نکودری و شادی از همین محل (هزارهجات افغانستان) تا به مکران و کرمان و شیراز رسیدند» (روغ، ۲۰۲۱، ص ۵۱۴) و باز در جای دیگر که دربارهی خواستگاه هزارهها صحبت میکند، این قوم را از مغولان شکستیافتهای میداند که از ترس سربداران خراسانی به این حدود (هزارهجات) پناه آوردند و بهخاطر دستیابی به یک راه مصالحه با آنان مذهب تشیع را که مذهب سربداران بود، اختیار کردند (روغ، همان، ص ۵۲۷). و دربارهی هزاره اوغان اضافه میکند که «… و در اینجا قید میکنم که تمام واحدهای لشکری به هزارهجات عقب ننشستهاند. آنانی که دورتر بودند، در همانجا باقی ماندند. مانند هزاره نکودری و هزاره اوغانی که مقیم اصفهان و کرمان بودند به مکران عقب نشستند و همین اکنون در بلوچستان غربی حضور دارند» (روغ، همان، ص ۵۲۷). که متأسفانه هردو نظرشان محل تردید جدی است و دربارهی خواستگاه هزاره هم یکی از نادرستترین نظریات را ارائه کرده است که در جای دیگر به آن خواهیم پرداخت.
واژه هزاره و اشتباهات ناشی از آن
نخست از همه باید به ریشهیابی کلمهی هزاره پرداخته شود که منشأ همهی اشتباهات و غلطفهمیها دربارهی قوم هزاره شده است. این یک بحث مهم و اساسی دربارهی شناخت هزارهها است و من چند سال پیش از این در این مورد مقالهای با عنوان «یک تعبیر جدید از واژهی هزاره» نوشتم و نشر کردم. در آن مقاله به این نتیجه رسیده بودم که کلمهی هزاره هیچ رابطهای با واژهی هزار ندارد. این کلمه اصلا همان است که خود مردم هزاره بهکار میبرند (آزره) و این یک واژهی بازمانده از زبان اوستایی و به معنای سرزمین بلند است. تاریخپردازان در این زمینه دچار اشتباه این کلمه با «مینگان» مغولی اند که رشیدالدین فضلالله همدانی، صاحب «جوامعالتواریخ» آن را «هزاره» ترجمه کرد. البته اختلاط و پیوستگیهای این هزارههای مغولی با آزرهگان قدیم، اسباب این همه آشفتهنویسیهای تاریخپردازان را مساعد کرده است.
۱. نظری شتابان بر گذشتهی قوم افغان
دربارهی گذشته و خواستگاه افغانان نظریات مختلف وجود دارد که در اینجا فرصت تشریح همهی نظریات نیست. اما نظر نزدیکتر به حقیقت آن است که این طایفه از نژاد آریایی اند. عبدالحی حبیبی آورده است که نام افغان را با استناد به سنگنبشتهی کعبه زردشت در شیراز که سابقهی آن به عصر شاپور اول در ۲۶۰ میلادی برمیگردد و در آن واژهی «اَپَگان» هم خوانده شده است و همچنان با استناد به دو بیت از شاهنامه که در آن نام «آوگان» آمده است قدامت کلمهی افغان را به ۱۷۰۰ پیش دانسته است (حبیبی، ۱۳۸۰، صص ۱-۲).
اما ذکر افغان در زبان فارسی را نخستینبار در «تاریخ یمینی» خواندم که از زندگی این قوم در صحرای غزنی حکایت دارد؛ «… و جماعت افغانیان و خلج که صحرانشینان آن بقاع (غزنه) بودند، در جملهی حشم منصور منحصر شدند و در کنف حمایت و اهتمام آمدند و همه بندگی و مطاوعت وی را کمر بستند. تا هرگاه محتاج مددی بودی و روی به مهمی از مهمات ملک آوردی، یا عزم غزوی محقق کردی، هزاران سوار از ایشان در خدمت رکابش منتظم شدندی و مطابعت رأی و مشایعت رایت همایون او واجب شناختندی (عتبی، همان، ص ۳۹). چنانکه از این قوم در جنگ با جیپال استفاده شده است. در اواخر تیرماه ۴۰۴ هجری محمود به قصد شکست جیپال لشکر کشید. جیپال پس از درگیریهایی به دژ نندونه پناه برد. این حصار در میان دو کوه بلند موقعیت داشت و جیپال معبر و مدخل آن را با پیلان کوهپیکر استوار کرده و دستیابی بر آن را دشوار ساخته بود. محمود از شجاعترین دستههای لشکر خویش در تسخیر این قلعه استفاده کرده است. به تعبیر تاریخ یمینی «رجاله دیلم و عفاریت افغانیان بر ایشان آغالید تا شیب و فرازشان را فرا گرفتند (عتبی، ۱۳۳۴، ص ۲۱۱). در جای دیگر هنگامی که محمود در سال ۴۰۹ هجری از جنگ قنوج برگشته بود، در مسیر راه، بهسوی غزنی، افغانها قسمتی از غنایم او را ربودند و این سبب خشم سلطان شده بود. در اواخر تابستان سال ۴۱۰ هجری محمود بر سر افغانان تاخت و پس از نبردهای سخت، ایشان را مطیع خویش ساخت (عتبی، ۱۳۳۴، ص ۲۵۱). در سفر معروف سومنات این سلطان لشکرکش در اردوی خود دوازده هزار جنگاور افغان را در کنار لشکر سی هزاری خویش داشته است و محمود پس از برگشت از هند افغانان را به انواع مراحم خسروانی نواخته و آنان را رکنی از ارکان دولت خویش قرار داده است (ابراهیم زی گنداپوری، ۱۳۱۱، صص ۶۸-۶۹).
آیا محمود در اسکان بیشتر از قبایل افغان، در حدود غزنه و قندهار نقش داشت؟ در تاریخ چنین نکتهای وجود ندارد. اما از آنجایی که این لشکرکش سیریناپذیر به دلاورانی بسیار در جنگهای خویش نیاز داشت، دور از حقیقت نخواهد بود که ادعا کنیم، بلی محمود بازهم تعدادی دیگر از مردم این قوم را از خواستگاه اصلیشان در اطراف و نواحی کوه سلیمان، در گرد و بر غزنی اسکان داده باشد، تا در موقع ضرورت از ایشان استفاده کند.
شجاعت این قوم در میان همهی مدعیان قدرت سمر گشته بود و کوشش میشده که هرجنگجویی برای احراز قدرت از آنها در جنگ استفاده کنند. تاریخ مواردی را هم به یاد دارد که در برخی از درگیریها افراد این قوم در دوسوی جنگ به پیکار فراخوانده شدهاند. در تاریخ فرشته آمده است، در جنگی که میان معزالدین محمد بن سام غوری و راجپوتان به رهبری پتهورای راج در سال ۵۸۸ هجری اتفاق افتاد، رزمندگان افغان در هردوسوی جنگ حضور داشتهاند (هندوشاه ۱۳۸۸، صص ۲۰۶- ۲۰۷).
مغولان و افغانان
چنگیزخان با سه لشکر از شمال به فرارود و خراسان حمله کرد. لشکری را که خودش رهبری میکرد، پس از تصرف شهرهای اترار، بخارا، سمرقند، ترمذ، بلخ و طالقان به بامیان رسید. در آنجا خبر جلالالدین خوارزمشاه را شنید که در غزنه فعالیت دارد. شتابان خود را به غزنی رساند و در تعقیب جلالالدین تا ساحل رود سند رفت. جلالالدین از چنگ او فرار کرد و چنگیز برگشت و بهار را در علفزارهای بغلان سپری کرد. لشکر دیگر چنگیز به رهبری تولی، پس از تسخیر خوارزم به مرو تاخت و چنگیز به یکی از سرلشکران خود (قوتقونوین)[۱] فرمان داد که به مرو برود و در گشودن آن شهر تولی را یاری رساند. او از قبایل افغان و خلج، مردم بسیار را به حشری گرفت که تعداد همهی لشکر او با این مردم حشری به صد هزار نفر میرسید. هرچند پیش از رسیدن آنان به مرو، این شهر تسخیر و ویران شده بود. اما با این لشکر حشری یکبار دیگر این شهر بلاکشیده، تاراج و همهی مردم آنجا بهگفتهی عطاملک جوینی به عقوبت دردناک نابود شدند (جوینی، ۱۳۸۲، ص ۱۳۲).
لشکری که قتوقونوین رهبری میکرد، متشکل از ۳۰ هزار نفر بود. در تاریخ مغول این تعداد از سی تا چهلوپنج هزار آمده است (اقبال، ۱۳۸۸، ص ۶۱) مردم حشری را که پیشاپیش لشکر برای ویرانی مرو میبردند، باید حدود هفتاد هزار نفر بوده باشد که از مردم افغان، خلج و احتمالا مردم گرمسیر تشکیل شده بود. هرچند پس از این به درستی معلوم نیست که با این مردم حشری، چه معاملهای صورت گرفته، اما از اوضاع نظامی آن دوران تصور میشود که مغولان پس از مشاهده دلاوری و تواناییهای این گروههای حشری، از ایشان لشکرهایی ترتیب کردند و برای تسخیر شهرهای دیگر در خراسان و فارس از آنان استفاده کردند. هزاره افغان و هزاره جرما همان به اصطلاح مغولان، مینگانهایی بودند که در گرد و بر مغولان زیستند و همراه با آنان در فتوحات هولاکو و فرزندانش یاری کردند.
مکثی بر هزاره جرما
چنانکه پیش از این اشاره شد، وحید پولادیان اصطلاح «جرما» را به «جرمک، پدر امیر شنسب غوری، منسوب کرده و به این باور رسیده است که قبیلهی جرما متشکل از مردم غور بوده است. این کلمه در «روضة الصفا» بهگونهی «جرمه» آمده (میرخواند، ۱۳۷۳، ص ۷۳۰) و منشی کرمانی در تاریخ خویش نیز این کلمه را بهگونهی «جرمک» ضبط کرده است؛ «… و پیغام مشتمل بر اعلام تصمیم عزیمت او بر توجه به طرفی دیگر دادند تا اوغان و جرمک مغول تمامت شوارع و ممرات و طرق را بر آن پادشاه بگرفتند» (منشی کرمانی، ۱۳۲۸، ص ۶۹).
اما آقای حبیبی در تعلیقات کتاب «طبقات ناصری» دربارهی اصطلاح جروم تحقیقی انجام داده که قابل توجه است. او آورده است که «جروم جمع جرم، معرب گرم است و مقابل آن صرود جمع صرد که معرب سرد بود» (منهاجالسراج جوزجانی، ۱۳۴۳، ص ۳۱۶). و مراد از جروم گرمسیرات بود که از قندهار تا کرمان را دربر میگرفته و مراد از صرود کوههای شمال همان منطقه. این دستهبندی از روی میوههایی صورت گرفته بود که در این مناطق میروییده است. چنانکه در «تاریخ مواهب الهی» میخوانیم: «…هزاره اوغانی در جروم و صرود کرمان سکونت دارند» (معلم یزدی، ۱۳۲۶، ص ۱۶۱).
اشتقاق نسبتی «جرمک» باید جرمکی شود نه جرمایی. احتمالا کلمهی «جرما» با گرما=گرمسیر ارتباط دارد. چون و از جانبی لشکر حشری که توسط مغولان گرفته شده بود، عمدتا از شرق رود سند تا حدود غزنی بود که قسمتهایی از گرمسیرات را نیز در بر داشت.
اصطلاح «هزاره» در متون تاریخی زبان فارسی
کوچکترین واحد اردوی چنگیزخان از ده نفر سرباز تشکیل میشد که آن را «اربن» میگفتند و یک فرمانده داشت. ده گروه ده نفری یعنی ده اربن یک گروه صد نفری را تشکیل میداد که آن را «یغان» مینامیدند. به همین ترتیب ده گروه یغان، یک گروه بزرگ هزارنفری را تشکیل میدادند که آن را «مینغان=مینگان» میگفتند. و به ترتیب ده دسته مینگان یک اردوی بزرگ ده هزارنفری را میساخت که «تومان» نامیده میشد[۲] (اشپولر، ۱۳۵۱، ص ۲۹۸).
چنگیزخان در حقیقت یک نابغهی نظامی بود. او هریک از دستههای نظامی اردوی خویش را کوشش میکرده از یک قبیله یا قبیلههای همجوار تشکیل کند که در زمان ضرورت بهصورت سریع قابل دسترس باشد. در عین حال، این افراد خویشاوند و همجوار، نسبت به همدیگر حس همکاری میداشتند و در جنگهای سخت از خود مقاومت نشان میدادند تا در میان قبیله افتخار کسب کنند. هر لشکر هزار نفری (مینگان) عمدتا از یک قبیله میبودند. معمولا نام هزاره با نام فرمانده مشخص میشد. مثلا هزاره قوتقو نویان که از قبیلهی تاتار بودند. اما پسانها نام برخی از مینگانها (هزارهها) با نام قبیلهی مربوط مسجل شد.
اصطلاح هزاره برای لشکرهای هزارنفری اردوی چنگیز و فرزندانش، توسط رشیدالدین فضلالله در «جامعالتواریخ» معمول شد. او زیر عنوان «ذکر امرای تومان و هزاره و لشکرهای چنگیزخان» همهی صدهها، هزارهها و تومانهای مغولی را تا حدی که برایش ممکن بوده، توضیح کرده است (فضلالله همدانی، ۱۳۷۳، صص ۵۹۲- ۶۱۶). او «یغان» را صده و «مینگان» را هزاره ترجمه کرده است.
در دوران تسلط امیر تیمور نیز این سنت ادامه داشته است. هنگامی که امیر تیمور در سال (۸۰۰ هجری) از کابل بهسوی پشاور میرفت، به قلعه ایریاب رسید و این قلعه را مرمت کرد. در این هنگام به دادخواستهای مردم هم رسیدگی میکرد. در مطلع سعدین آمده است که «و رعایای آنجا به تخصیص ملک محمد، برادر لشکرشاه اوغانی از موسی اوغانی که پیشوای کرکس است داد خواستند که هزاره ما را غارتیده و املاک و اسباب ما را گرفته و برادر ملک محمد مذکور را که گماشتهی حضرت بوده کشته و قلعه ایریاب را خراب ساخته و راه کاروان بند کرده، قطاعالطریق است» (عبدالرزاق سمرقندی، ۱۳۸۳، ص ۷۴۶). از این متن برمیآید که امیر تیمور پیش از این، به این منطقه رسیده بوده و از قبایل افغان، هزارهای تشکیل کرده و مأمور قلعه ایریاب ساخته تا در امنیت راهها همت گمارند. اما شخص دیگر بهنام موسی اوغانی هزاره (جامعه قبیلوی) ایشان را مورد تجاوز قرار داده است.
هزاره اوغان و جرما چگونه پدید آمد؟
آقای حاج کاظم یزدانی این قبایل را با مردم افغانستان مرتبط میداند. ایشان آورده است که آقای حبیبی بهطور ضمنی اینان را از مردم افغانستان دانسته و بنا بر ادعای وحید پولادیان این مردم منشأ غوری دارند و از قول بازماندگان این قوم آورده است که این قبایل خود را از اهالی افغانستان قلمداد میکنند (حاج کاظم، ۱۳۶۸، ص ۲۰۰)،
در بالا ذکر لشکر صد هزاری قوتقونوین و حشری او را که از مردم اوغان و خلج گرفته بود، آوردیم. قوتقونوین با این لشکر، مرو را زیروزبر کرد. پس از آن دیگر از این مردم ذکری در تاریخ نیست. تصور ما بر آن است که مغولان از این مردم حشری در ویرانی شهرهای دیگر خراسان نیز استفاده کردهاند. و بعد با ملاحظهی دلاوریهای این مردم، از آنان لشکرهای با عنوان هزاره اوغان و جرما ساختهاند. قرابت نزدیک این افراد دورمانده از خانواده با مغولان و آمیزش و ازدواج با بانوان مغولی، دورماندن از زبان و فرهنگ قدیم، در نسل دوم کاملا با فرهنگ مغولی آمیختند.
چرا هزاره اوغانی و جرمایی در کرمان؟
قضیه از این قرار بود که جلالالدین سیورغتمش قراختایی که جد شاه شجاع مظفری بود، از سلاطین چغتایی (ارغونخان) التماس کرد که لشکری به ناحیه کرمان بفرستند تا نواحی دور از دارالملک به حمایت ایشان مصون بماند. ارغونخان صدهی اوغانی و جرمایی را به این مهم نامزد کرده و آنان را به کرمان فرستاد. وقتی آنان به این خطه نزول فرمودند و به قول صاحب تاریخ آل مظفر، مراتع خصیب مشاهده کردند و به مرور ایام به کثرت اموال و اولاد موصوف شدند و سلطان شاه جهان با ایشان وصلت کرد و تا سال ۷۴۲ هجری که سلطان مبارزالدین بر کرمان مسلط شد، این قوم مورد حمایت و اعزاز او قرار گرفت (کتبی، ۱۳۶۴، ص ۷۰).
این گروه در زمان درگیریهای میان شیخ ابواسحاق اینجو و مبارزالدین مظفری در سالهای ۷۴۷ هجری به یک نیروی بزرگ تبدیل شده بود. چنانکه در تاریخ «حبیبالسیر» سخن از هزار سوار اوغانی و هزار سوار جرمایی رفته است که در زیر قیادت مولانا شمسالدین، از امرای شیخ ابواسحاق در برابر مبارزالدین میجنگیدهاند (میرخواند، ۱۳۸۰، ص ۲۸۳). این نشان میدهد که صدههای اوغانی و جرمایی فرستاده شده به خواهش سیورغتمش در سالهای پس از ۶۸۱ در کرمان تا سالهای ۷۴۶ در عصر مبارزالدین مظفری (در ۶۵ سال)، به یک اجتماع بزرگ تبدیل شده بودند. حتما هزاره اوغان و جرما که پیش از آن در حدود تبریز و آذربایجان بهسر میبردند، با شنیدن اوصاف چراگاههای خوب در کرمان، به این محل کوچ کردهاند.
شمهای در اخلاق و اطوار این قوم
پس از استقرار هزاره اوغان و جرما در حدود کرمان، همهی این مناطق دچار آشفتگی شد. چنانکه همهی تواریخ این دوران از آنان حکایت و شکایت دارند.
هزاره اوغان و جرما به زبان مغولی سخن میگفتند و دین مغولی داشتند و به مغول بودن خویش افتخار داشتند. در تاریخ کرمان آمده است که تغطای، بزرگ قبیلهی اوغان به جیرفت رسید و همهی معاریف قبیلهی اوغان و جرما را جمع کرد و گفت؛ ما هردو قبیله، اگرچه کرمانی محسوب میشویم، اما اصلا مغولیم (وزیری کرمانی، ۱۳۵۲، ص ۳۸۷). این قوم بهنوشتهی قاسم غنی، بنا بر بیدینی تکفیر شدهاند. او در «تاریخ عصر حافظ» آورده است که این طوایف از قبایل مغول اند و بت میپرستیدهاند. علمای اسلام به تکفیر آنان فتوی نوشتهاند (غنی، ۱۳۸۳، ص ۱۳۶). این قبایل همچنان به پیمانشکنی معروف بودهاند. قاسم غنی مینویسد: «شاه شجاع مظفری به پیرشاه از نوکران برادر خود (سلطاناحمد) گفت: به احمد بگو که به عهد و سوگند امرای هزاره اوغان و جرما اعتماد نکند» (همان، ۳۳۰). به هر صورت، استقرار این قبایل در کرمان بهجای آنکه برای آرامش متصرفات ایلخانان مفید واقع شود، اسباب اغتشاشات بیشتر را فراهم کرد و زمینهی سقوط آنان را تسریع نمود. اما باید تذکر داده شود که در این دوران بیشتر دستههای چریکی مغولان در تمام این سرزمین مصروف چور و غارت و کشتن بودهاند. در «تاریخ وصاف» میخوانیم که غازانخان ایلخانی در سال ۶۹۷ لشکری به فارس روانه کرد. این سپاه باید از راه کرمان میرفتند. مقدمهی این سپاه در تنگ بیژن میان جیرفت و بم به هزاره اوغانیان و جرما که سردارشان تیموربوقا بود، برخوردند. تیموربوقا با آنان درگیر شد و شکست شان داد و بسیارشان را اسیر گرفت. بعد از اسیران تفحص احوال کرد. گفتند لشکر سه هزاری بهسوی خانههای شما رفته است. تیمور بوقا به سرعت بهسوی منازل خود شتافتند. در یک منزلی صحرای بافت رسیدند و معلوم شد که خان و مان شان به یغما رفته است (آیتی، ۱۳۴۶، ص ۲۱۹).
نتیجه
چنانکه در طلیعهی این گفتار آمد، انتساب هزارهها به مغول ناشی از اشتباه گرفتن اصطلاح هزاره مغولی با آزره قدیمی است. هرچند اختلاط هزارهها با مغولان یک حقیقت است که بیشتر محققان آن را تأیید میکنند. اما انتساب نام هزاره از «آزره» میآید، نه از دستههای هزارنفری اردوی چنگیزخان.
برداشت حاج کاظم یزدانی از هزاره اوغان و جرما چون براساس همان کلمهی هزاره بنا یافته، دقیق نیست. اظهارات آقای روغ نیز در این زمینه قابل تأمل بیشتر است.
هزاره اوغان از بقایای همان لشکرهای حشری بودند که نخستینبار توسط قوتقونوین، یکی از فرماندهان نامدار اردوی چنگیزخان از مردم افغان و خلج و از حدود مناطق افغاننشین آن دوران، غزنی و گرمسیرات بهسوی مرو رانده شدند و بهمنظور تسخیر شهرهای باقیمانده خراسان و فارس از این لشکر ایلجاری، نیروهای منظمتر لشکری ساختند که بهنامهای هزاره اوغان و جرما معروف شدند. چون این دسته از لشکریان ایلخانی در سختکوشی و شجاعت نامونشانی داشتند، لذا برای رفع امور دشوار گماشته میشدند. یکی از دستههای این هزاره اوغان و جرما بنا به التماس سیورغتمش قراختایی به کرمان فرستاده شد تا مرزهای جنوب و شرق و حکومت ایلخانی را از صدمهی دشمنانش ایمن نگهدارند. اما این دستهها نه افغان ماندند و نه خلج و نه جرما. بلکه در مدت کوتاه در اثر نزدیکی با مغولان؛ زبان، دین و همه داشتههای فرهنگی گذشتهی خویش را فراموش کردند و کاملا فرهنگ مغولی پذیرفتند.
منابع:
- آیتی، عبدالمحمد (۱۳۴۶)، تحریر تاریخ وصاف، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
- ابراهیم زی گنداپوری، شیرمحمدخان (۱۸۹۴)، تواریخ خورشید جهان، لاهور: مطبعه اسلامیه لاهور.
- اشپولر، برتولد (۱۳۵۱)، تاریخ مغول در ایران، ترجمهی دکتر محمود میرآفتاب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- اقبال آشتیانی، عباس (۱۳۸۸)، تاریخ مغول از حملهی چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران: امیر کبیر.
- جوینی، عطاملک (۱۳۸۲)، تاریخ جهانگشای جوینی، تصحیح علامه محمد قزوینی، تهران: انتشارات افراسیاب.
- حاج کاظم یزدانی، حسینعلی (۱۳۶۸)، پژوهشی در تاریخ هزارهها، بیجا: چاپخانه مهتاب.
- حبیبی، عبدالحی (۱۳۸۰)، افغان او افغانستان، ترجمهی حبیبالله رفیع، بیجای: دساپی پشتو سیلنو او پراختیا مرکز.
- خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین (۱۳۸۰)، تاریخ حبیبالسیر، زیر نظر محمددبیر سیاقی، تهران: انتشارات خیام.
- روغ، سید حمیدالله (۲۰۲۱)، ما «کی» هستیم؟ «ما» کی هستیم؟، شتاده آلمان.
- عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق بن اسحاق (۱۳۸۳)، مطلع سعدین و مجمع بحرین، جلد اول، دفتر دوم. به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- عتبی، ابونصر محمدبن عبدالجبار (۱۳۳۴)، تاریخ یمینی، ترجمهی ابوشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی، تهران: چاپخانه محمدعلی فردین.
- غنی، دکتر قاسم (۱۳۸۳)، تاریخ عصر حافظ، تهران: انتشارات زوار.
- فضلالله همد انی، رشیدالدین (۱۳۷۳)، جامعالتواریخ، جلد اول، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران: نشر البرز.
- کتبی، محمود (۱۳۶۴)، تاریخ آل مظفر، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران: انتشارات امیر کبیر.
- معلم یزدی، معینالدین بن جلالالدین (۱۳۲۶)، مواهب الهی در تاریخ آل مظفر، تصحیح سعید نفیسی، تهران: انتشارات اقبال.
- منشی کرمانی، ناصرالدین (۱۳۲۸)، سمط العلی للحضرة العلیا، تصحیح عباس اقبال، تهران: شرکت سهامی چاپ.
- منهاجالسراج جوزجانی، منهاجالدین عثمان بن سراجالدین (۱۳۴۳)، طبقات ناصری، جلد دوم، تصحیح عبدالحی حبیبی، کابل: انجمن تاریخ افغانستان.
- میرخواند، محمدبن خاوندشاه بلخی (۱۳۷۳)، روضةالصفا، به کوشش عباس اقبال، تهران: انتشارات علمی.
- وزیری کرمانی، احمدعلیخان (۱۳۵۲)، تاریخ کرمان، تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات ابن سینا).
- هندوشاه، محمدقاسم (۱۳۸۸)، تاریخ فرشته از آغاز تا بابر، تصحیح محمدرضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
[۱] . این قوتقونوین همان است که در جنگ پروان از جلالالدین شکست خورده بود. و چنگیز پس از بازگشت خود از ساحل رود سند او را با لشکر سی هزاریاش، برای محافظت راه غزنی و غرجستان و زابل و کابل و فتح برخی شهرهای ناگشوده مأمور ساخته بود.
[۲] . این تجربه در تشکیلات جدید اردو در زمان معاصر باید برگرفته از همان تشکیلات لشکر چنگیزخان باشد.