close

ایستگاه ناگزیری

رقابت‌های منطقه‌ای و دیپلماسی سکولار طالبان

شمشاد زلمی

با گسترش و تداوم درگیری‌ها در سراسر جهان، تلاش‌های مداومی از سوی طرف‌های مختلف برای افزایش هم‌پیمانان و هماهنگی‌ها در جریان است. پس از درگیری‌های کوتاه‌مدت بین هند و پاکستان و با وجود تنش‌های پایدار، این تلاش‌ها در جنوب آسیا نیز افزایش یافته است و در این راستا، توجه به طالبان نیز بیشتر شده است. طالبان، پس از دست یافتن به برخی پیشرفت‌های دیپلماتیک، به مردم داخل افغانستان و در عین حال به مخالفان سیاسی خود این تصور را می‌دهند که حداقل در سطح منطقه‌ای اعتماد کسب کرده‌اند. اگرچه طالبان تلاش می‌کنند که حداقل در سطح منطقه‌ای خود را در میان نیروهای رقیب بی‌طرف نشان دهند و طبق شعار خود بر دیپلماسی اقتصادی تمرکز کنند، اما به نظر می‌رسد که طالبان در حفظ تعادل دیپلماتیک بین نیروهای رقیب دچار سردرگمی هستند و همچنین در این زمینه از یک موضع ملی برخوردار نیستند. طالبان تفسیر خاصی از دین دارند که بنا است مبنای عمل سیاسی‌شان نیز باشد، اما به نظر می‌رسد که در تلاش‌های دیپلماتیک جاری، به‌جای تأکید بر موضع دینی خود، عمل‌گرایانه رفتار می‌کنند.

رفتار عمل‌گرایانه در سیاست از دیرباز موضوعی مطرح بوده است و حتا شش قرن پیش از میلاد، سان تزو در کتاب خود «هنر جنگ» درباره‌ی عمل‌گرایی در جنگ صحبت کرده است. ماکیاولی ایتالیایی نیز در کتاب خود «شاهزاده» درباره‌ی سیاست، دیپلماسی و جنگ به این موضوع پرداخته و به همین دلیل یکی از اولین واقع‌گرایان محسوب می‌شود. او بر این باور است که یک حاکم باید آنچه را که به نفع او یا دولتش است انجام دهد و در این راه نباید نگران این باشد که این عمل از نظر اخلاقی درست است یا نه. طرف‌های درگیر در سیاست به این موضوع واقف هستند و به همین دلیل است که جنبشی مانند طالبان با ایدئولوژی دینی سخت‌گیرانه نیز راهبردها و سخنان خود را تغییر می‌دهد و از تاکتیک‌هایی استفاده می‌کند که در رسیدن به اهداف‌شان کمک‌کننده باشد- حتا اگر این تاکتیک‌ها با ارزش‌های‌شان در تضاد باشد. به‌عنوان مثال، سیگار در سال ۲۰۱۸ گزارش داد که طالبان حدود ۶۰ درصد از درآمد خود را برای جنگ از قاچاق مواد مخدر به‌دست می‌آورند. در حالی که از نظر اسلام تجارت مواد مخدر حرام است و اکنون طالبان نیز به همین دلیل از آن جلوگیری می‌کنند، اما چون این منبع درآمد خوبی برای آنان بود، تمام اصول دینی خود را برای آن کنار گذاشتند.

همچنین، طالبان در مدارس خود فقهی را تدریس می‌کنند که در آن تعامل با دنیای خارج تحت شرایط خاص مطرح است. به‌ویژه زمانی که صحبت از حفظ روابط دولت مسلمان با غیرمسلمانان می‌شود، علما و فقها اصل «ولاء و براء» را مطرح می‌کنند و می‌گویند که این باید اساس تمام سیاست‌ها با غیرمسلمانان باشد. علاوه بر این، در فقه کلاسیک حنفی، جهان به سه بخش تقسیم شده است: دارالاسلام (جایی که حکومت مسلمانان است)، دارالکفر (جایی که قانون «کفری»/غیرمسلمانان حاکم است) و دارالحرب (کفاری که با دولت مسلمان در جنگ هستند). براساس این تقسیم‌بندی در فقه، بحث‌های گسترده‌ای درباره‌ی تعامل دولت مسلمان با غیرمسلمانان و به‌طور کلی تعامل مسلمانان با غیرمسلمانان صورت گرفته است و خلاصه‌ی این بحث این است که روابط بین مسلمانان و غیرمسلمانان براساس دشمنی دائمی است. به همین دلیل آن‌ها جهان را به این سه دسته تقسیم می‌کنند و چارچوب تعامل را براساس این تقسیم‌بندی تعیین می‌کنند. به این ترتیب، این موضوع در فقه کلاسیک و همچنین در نوشته‌های جهادی‌های معاصر، از جمله ادبیات طالبان به وضوح آمده است که یکی از مسئولیت‌های حاکمان مسلمان دعوت به اسلام و «جهاد» است. این موضوع اخیرا توسط یکی از شیوخ مشهور طالبان، عبدالسمیع غزنوی، بار دیگر تکرار شده است.

اما به نظر می‌رسد که طالبان دیگر به این مفاهیم در تعاملات بین‌المللی خود حداقل در سطح عملی اعتقادی ندارند، بلکه بارها در کنفرانس‌های بین‌المللی و همچنین مصاحبه‌ها به کشورهای منطقه‌ای و جهانی اطمینان داده‌اند که افغانستان تهدیدی برای هیچ‌کس نخواهد بود و این سرزمین علیه هیچ کشوری استفاده نخواهد شد. وزیر امور خارجه‌ی طالبان، امیرخان متقی، بارها به چین اطمینان داده است که آنان اقدامات جدی برای از بین بردن تروریسم در کشور تحت کنترل خود انجام خواهند داد. همچنین، وزیر امور داخله‌ی طالبان و رهبر شبکه حقانی، سراج‌الدین حقانی، نیز در مصاحبه‌ای با سی‌ان‌ان گفته است که آنان امریکا را دشمن خود نمی‌دانند، خواهان روابط خوب با آن هستند، اما به نیت امریکا شک دارند.

به نظر می‌رسد که با عبور از خطوط ایدئولوژیک و اتخاذ رویکرد عمل‌گرایانه، طالبان در سیاست خارجی خود پیشرفت‌های اندکی داشته‌اند، اگرچه هنوز هیچ کشوری این گروه را به رسمیت نشناخته است. براساس برخی گزارش‌ها، در حال حاضر حدود ۳۹ سفارت و قنسولگری در کشورهای مختلف تحت کنترل طالبان هستند و همچنین حدود ۳۴ کشور در سطوح مختلف با آنان تعامل دیپلماتیک و تجاری داشته‌اند. به‎ویژه در این اواخر، پس از تنش‌های اخیر بین پاکستان و هند، گسترش روابط رژیم طالبان با هند را خودشان یک دست‌آورد می‌دانند و در راستای گسترش این روابط دیپلماتیک، وزیر امور خارجه‌ی طالبان، امیرخان متقی، اخیرا به چین سفر کرده و در آن‌جا در یک نشست سه‌جانبه با وزرای امور خارجه‌ی پاکستان و چین شرکت کرده است.

چین و هند دو اقتصاد در حال رشد هستند و هر دو کشور در تلاش ‌اند که نفوذ خود را در خاور میانه و آسیای جنوبی گسترش دهند. در این مسیر، هر دو طرف نیز علاقه‌مند به تعامل با طالبان هستند. به‌گفته‌ی ویویک کاتجو، سفیر پیشین هند در افغانستان، هند در خاک افغانستان هم‌زمان با پاکستان و چین درگیر رقابت است، و این موضوع طالبان را با دشواری مواجه می‌سازد که چگونه بتوانند بین طرف‌های سیاسی متضاد، توازن دیپلماتیک را حفظ کنند، بی‌آن‌که بیش از حد به یک طرف تکیه کنند و طرف دیگر را نادیده بگیرند. اما در عین حال، طالبان به‌دلیل نداشتن مشروعیت داخلی و وضعیت بد اقتصادی، ناگزیر هستند که دست‌کم با یکی از طرف‌ها تعامل بیشتر داشته باشند. در همین راستا، رسانه‌های هندی گزارش داده‌اند که چین، پاکستان و افغانستان تحت کنترل طالبان توافق کرده‌اند که افغانستان در پروژه‌ی CPEC چین وارد شود. شایان ذکر است که هند با این پروژه در پاکستان مخالف است و مخالفت خود را با پیوستن کشور دیگری به این پروژه نیز آشکارا اعلام کرده است.

برای این‌که طالبان بتوانند اعتماد کشورهای مختلف و به‌ویژه پاکستان را جلب کنند، ناچار اند که از برخی خطوط ایدئولوژیک خود عبور کنند. رسانه‌ی پاکستانی اکسپرس تریبون در گزارش تازه‌ای گفته است که پاکستان بالاخره توانسته طالبان را متقاعد سازد که علیه تحریک طالبان پاکستان در افغانستان اقدام کنند و همچنین شهروندان افغانستان مرتبط با این گروه را سرکوب کنند و مانع جذب افراد جدید برای آن‌ها شوند. احتمالا در نتیجه همین اقدامات بوده که وزیر خارجه‌ی پاکستان، محمداسحاق دار، در شبکه اجتماعی ایکس نوشته است که سطح روابط سیاسی بین دو کشور به سطح پذیرش سفیر ارتقا یافته و همچنین به وزیر خارجه‌ی طالبان، امیرخان متقی، دعوت‌نامه‌ای برای سفر به پاکستان داده شده است. طبق گزارش رسانه‌های پاکستانی، تعاملات دیپلماتیک در سطح بالا میان دو طرف افزایش خواهد یافت.

ایستگاه ناگزیری

از این تعاملات و رویدادهای اخیر چنین برمی‌آید که طالبان برای حفظ بقا و حل مشکلات حکومتی خود، ناگزیر اند که از یاران سنگرهای بیست سال گذشته فاصله بگیرند و از جنگی که هنوز هم آن را در مدارس خود «جهاد» می‌نامند، بیزاری خود را اعلام کنند. اما مسأله‌ی دشوار این است که طالبان چگونه خواهند توانست سیاست خارجی پراگماتیک و سکولار خود را در داخل کشور برای حلقه‌های تندرو و بنیادگرا توجیه کنند؟

اگر جنگ بیست‌ساله‌ و حکومت کنونی‌ این گروه با دوره‌ی اول حکومت شان مقایسه شود، روشن می‌شود که آنان در سیاست خارجی خود تغییراتی ایجاد کرده‌اند و حداقل در راهبردهای خارجی‌‌شان دیگر به ارزش‌های ایدئولوژیک خود آن‌گونه پابند نیستند که در ظاهر به مردم کشور یا در رسانه‌ها به جهان نشان می‌دهند. آنان به‌طور فزاینده‌ای با کشورهای جهان و قدرت‌های بین‌المللی بدون توجه به عقیده، دین، مذهب یا نظام سیاسی‌شان، صرفا براساس منافع خود تعامل گسترده‌ای دارند. در واقع، بحث سکولاریسم در سیاست نیز همین است: این‌که دین و سیاست باید جدا باشند، زیرا دین به‌دلیل مفاهیم کلی‌اش و تعبیرهای مختلف از آن، محدودیت‌ها و مشکلاتی به‌وجود می‌آورد. همچنین، سیاست به نوعی بازی منافع میان طرف‌های درگیر است که با زمان و مکان تغییر می‌کند و راهبردهای عمل‌گرایانه می‌طلبد. بنابراین، افکار خشک و ایستا مانع پیشرفت در این عرصه می‌شوند و این دقیقا همان چیزی است که طالبان اکنون، البته از سرناگزیری و نه باور درونی، در دیپلماسی خارجی خود به کار می‌گیرند.

اما پرسش این‌جا است: وقتی طالبان در روابط خارجی و دیپلماسی خود از بسیاری از خطوط مهم ایدئولوژیک عبور می‌کنند، چرا در داخل کشور بر اجرای تفسیری بسیار سخت‌گیرانه از دین پافشاری می‌کنند و براساس همین تفسیر، نظامی از آپارتاید جنسیتی را در کشور حاکم کرده‌اند؟ به نظر من، با از دست دادن حاکمیت نخست‌شان در برابر ایالات متحده امریکا و سپس در طول جنگ بیست‌ساله، طالبان دریافته‌اند که نمی‌توانند از طریق رویارویی با جهان، بار دیگر به قدرت برسند؛ بلکه باید با آن تعامل کنند، و تعامل زمانی ممکن است که آنان از خطوط محدودکننده‌ی ایدئولوژی افراطی خود عبور کنند. اما در داخل کشور، آنان با نیروی سیاسی‌ای مواجه نیستند که مانعی بر سر راه حکومت‌شان شود. علاوه بر این، در طول بیست سال گذشته برای طالبان آسان بوده که از طریق نظام مدارس، ذهنیت افراد را تغییر دهند و آن‌ها را با خود همسو سازند. ادبیاتی که در مدارس تدریس می‌شود، دقیقا همان چیزی است که طالبان در داخل کشور پیاده می‌کنند. این هویت ایدئولوژیک به طالبان کمک کرده که به‌عنوان یک گروه واحد باقی بمانند؛ اما در عین حال توانسته‌اند تا حدودی سیاست خارجی پراگماتیک خود را در پوشش برخی شعارها برای نیروهای خود توجیه کنند.

گرچه اختلافات آشکاری میان آنان بر سر برخی موضوعات وجود دارد، اما به نظر می‌رسد که طالبان اگرچه در سطح داخلی با مردم خود تعامل نمی‌کنند، اما برای حفظ منافع و قدرت‌شان، آماده‌ی پذیرش دیپلماسی سکولار در تعامل با جهان هستند و در این مسیر نه‌تنها یاران ایدئولوژیک بیست‌ساله‌ی خود را کنار می‌گذارند، بلکه حتا می‌توانند طالبان ناراضی داخلی را نیز سرکوب و خاموش کنند.

منابع: