وقتی خبر رسید که هلیکوپتر حامل رییسجمهور ایران ناپدید شده است، واکنش کثیری از ایرانیان در فضای مجازی شگفتیانگیز بود. عدهی زیادی دعا کردند؛ اما نه برای سلامت ابراهیم رییسی. یکی نوشت: «انشاءالله به زودی جشن ملی خواهیم داشت.» دیگری نوشت: «کاش چند آخوند دیگر هم با او بودند.» وقتی قطعی شد که آن هلیکوپتر سقوط کرده و رییسجمهور، وزیر خارجه و چند نفر دیگر در آن سقوط کشته شدهاند، باز آن خوشحالی در سخنان تعداد زیادی از ایرانیان ادامه یافت. بدیهی است که طرفداران ابراهیم رییسی و نظام جمهوری اسلامی ایران غمگین شدند و از «شهادت» او در راه خدمت به ایران سخن گفتند. اما آن چه مایهی شگفتی بود همان ابراز خوشحالی جمع بزرگی از ایرانیان از مرگ رییسجمهور و همراهانش بود.
وزارت خارجهی امریکا به رسانهها گفت که کشته شدن رییسجمهور ایران را تسلیت گفته، چون به صورت «کلی» مرگ آدمها به این صورت ناگوار است. شاید بسیاری از افراد خارج از ساختار حکومتها -که شدیدا مخالف حکومت جمهوری اسلامی ایران هستند- نیز خود را در چنان موقعیتی یافتند. به این معنا که حداقل از این واقعیت ناراحت شدند (هرچند به صورت خفیف) که کسی به این شکل فجیع جان خود را از دست بدهد. ایرانیانی که شادی کردند، اما آن احساس خفیف ناراحتی را هم نداشتند. برای آنان، آن مرگ فجیع یکی از شیرینترین رویدادهای امسال بود.
چرا؟
رقیب و دشمن
در هیچ کشوری، در هیچ مقطعی از تاریخ قدیم یا معاصر، همهی مردم در همهی زمینهها با همدیگر همآهنگ نبودهاند. به این معنا که مخالفت و ناسازگاری در جوامع بشری بیشتر قاعده بوده تا استثنا. در دورههای دور، این ناسازگاریها در هیأت جنگهای خونین نیز ابراز میشدند. نه این که امروز جنگ خونین دیگر رخ نمیدهد. در گذشتههای دور، حجم و بسامد این جنگها بسیار بالا بود. به بیانی دیگر، میزان خشونت در آن دوران بیشتر بود. طبق پژوهشهای بعضی از محققان، از جمله استیون پینکر (در کتاب «فرشتگان بهتر طبیعت ما»)، ما هرچه به زمان حاضر نزدیکتر میشویم، میبینیم که در کل از میزان خشونت در حیات انسانی ما کاسته شده است.
این کاهش خشونت که با ثبات سیاسی و اجتماعی در اکثر جوامع مدرن همراه بوده است، از جهتی معلول یک چرخش عمده در نگرش افراد این جوامع به مسالهی رقابت بوده است. در گذشتههای دور، رقیب همان دشمن بود. یعنی کسی که در موضع رقابت با شما قرار میگرفت، در واقع از امکان بقای شما میکاست و بنا بر این به راحتی میشد او را دشمن تلقی کرد. این وضعیت بعد از هزاران سال به تدریج تغییر کرد. بین مفهوم رقیب و دشمن فاصله افتاد. رقیب، در این مفهوم جدید، کسی است که میخواهد در یک چارچوب تعریفشدهی مورد قبول دو طرف یا چند طرف سهم خود از منابعی چون قدرت، ثروت، منزلت و معرفت را افزایش بدهد (به احتمال قوی بیشتر از سهم شما). اما در پی نابودی شما نیست. نمیخواهد شما را کاملا از عرصه حذف کند. دشمن کسی است که برای شما هیچ سهمی از حقانیت یا دسترسی به منابع -حتا دسترسی به حق حیات- قایل نیست. دشمن میخواهد شما اساسا در این جهان نباشید و مزاحمتتان به صورت بنیادی رفع شده باشد.
در جوامع مدرن و دموکراتیک، رقابت به عنوان چارچوب معقولتری برای همزیستی مقبولیت عام یافته است. به همین خاطر، نهادهای متناسب با این نگرش نیز ایجاد شده تا این رقابتها از کنترل عمومی خارج نشوند و به سطح دشمنی آشتیناپذیر و حذفگرا نرسند. در جوامع عقبمانده و استبدادی مدل روابط جمعی (حداقل میان حاکمان و محکومان) مدل حذف و دشمنی است. تو اگر با منی، حق حیات و بهرهمندی از امکانات داری. اگر با من همراه نیستی، ای بسا که مستحق نابودی باشی. به همین خاطر، در کشوری مثل ایران، میان مردم و حاکمان ماجرا به روشنی کامل رسیده است. به این معنا که مخالفان آن نظام میدانند که گردانندگان نظام ولایت فقیه دشمن آنان هستند. گردانندگان آن نظام نیز میدانند که مخالفان خود را باید به شدیدترین وجه ممکن مجازات و سرکوب کنند. ماجرا رقابت نیست؛ دشمنی است. در چنین وضعیتی، آن ساحت خاکستری اخلاقی (در مرگ دشمن شادی نکن) معنای خود را از دست میدهد. شادی نکردن در مرگ رقیب است که ممکنتر است.