در هفتههای اخیر، چند مورد از حملهی مردان «افغان» بر شهروندان آلمان سرخط خبرها شدند. حمله بر تجمع مخالفان اسلام، حمله بر یک زن و حمله بر تماشاچیان فوتبال از جملهی این خبرها بودند.
چرا مردان جوان افغانستان رادیکال میشوند؟ اکثر پاسخهایی که به این سؤال داده میشوند، به یک عامل ذهنی، یعنی شستوشوی مغزی، اشاره میکنند. گفته میشود که افرادی که دست به حملههایی از این دست میزنند، غالبا کسانی هستند که در معرض تبلیغات افراطیان قرار گرفتهاند و محتوای آن تبلیغات را پذیرفتهاند. بر اساس این توضیح، وقتی جوانان کماطلاع در معرض این شستوشوی مغزی قرار میگیرند به تدریج جهانبینیشان تنگ و تنگتر میشود و در نهایت دنیا و زندگی و مردمان آن را فقط در همان چارچوب دوگانهی حق و باطل و اسلام و کفر میبینند؛ این افراد سرانجام از لحاظ ذهنی و روانی آماده میشوند که به خاطر آن تصورات مخدوش و محدودِ دشمنساز از جان خود بگذرند و جان و امنیت دیگران را نیز تهدید کنند.
این توضیح کاملا نادرست نیست. به این معنا که واقعا هم آنچه شستوشوی مغزی یا ذهنی خوانده میشود، پارهی مهمی از جریان رانده شدن جوانان به سوی رادیکالیسم مذهبی است. اما این توضیح کافی نیست و کل تصویر رادیکال شدن جوانان افغانستان را باز نمیکند. عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، جمعیتی، روانی و خانوادگی دیگری هم در کاراند که کمتر مورد توجه قرار میگیرند. از باب مثال، بر اساس گزارش انستیتوت صلح ایالات متحده، یک پژوهش در سال ۲۰۱۴ میلادی نشان داد که در ترکیب سنی جمعیت افغانستان (در آن سال) ۴۷ درصد جمعیت افغانستان زیر پانزده سال سن دارد و ۳۷ درصد جمعیت بین پانزده تا سیونُه ساله است. وقتی هر دو را ترکیب کنیم، ۸۴ درصد جمعیت افغانستان زیر چهل سال سن دارد. بعید است که در ده سال گذشته تغییر کلانی در این ترکیب آمده باشد. این وضعیت جمعیتی ممکن است پیامدهای گوناگونی برای جامعهی افغانستان داشته باشد. یکی از آن پیامدها این است که بخش اعظم گفتوگوها و ارتباطات در افغانستان توسط مردان و زنانی تولید و مدیریت میشود که زیر چهل سال سن دارند. یعنی بلندترین صدا در دنیای ارتباط افغانستان صدای کسانی است که جوان و از وضعیت موجود ناراضی هستند و بالطبع تجربهی کمتر اما میل شدیدتر به تغییرات بنیادین ( Radical Change) دارند. کنار آمدن با تغییرات کند و تدریجی بیشتر محصول تجربههای طولانی و متنوعی است که غالبا با بالا رفتن سن همراه است. بعضی آمارها (از جمله آمار مخاطبان روزنامه اطلاعات روز) نشان میدهند که شهروندان بین ۱۸ تا ۳۵ ساله در افغانستان بزرگترین گروه مخاطبان رسانههای دیداری و شنیداری افغانستان را تشکیل میدهند. میتوان تصور کرد که ترجیحات، ذائقهها، تشخیصها و راهحلهای این گروه بیشترین توجه را در فضای مجازی جلب کنند و بیشترین تأثیر را در شکلگیری گفتمانهای کلان اجتماعی داشته باشند. وقتی این قدرت با بعضی عوامل دیگر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ترکیب شود، تصویر واضحتری از کشانده شدن جوانان افغانستان به سوی افکار و شیوههای رادیکال پدیدار میشود.
بانک جهانی در طرحی برای تقویت جوانان در برابر رادیکالیسم (مورد تاجیکستان) جوانانی را بیشتر مستعد رادیکال شدن میداند که کشور یا محل زندگیشان با شاخصهای شکنندگی، منازعه و خشونت همراه است. به این معنا که وقتی در یک کشور بیثباتی، بیقانونی، بیکاری و عدم اطمینان از آینده گسترده است (و نزاع بر سر منابع به منازعات خشونتآلود میانجامد)، دعوت به رادیکالیسم جاذبهی بیشتری مییابد و جوانان را -بیشتر از همه- به سوی خود میکشاند.
در افغانستان، مخصوصا در میان مخالفان گروه حاکم، به نظر میرسد که بحث در مورد رادیکالیسم جوانان به صورت اغراقآمیز یکجانبه و متمرکز بر آلودگی ذهنی جوانان در برابر تبلیغات ایدئولوژیک گروههای افراطگرا شده است. غیبت یک گفتوگوی همهجانبه در این مورد، گفتوگویی که در آن در کنار عوامل شناختی و ذهنی به عوامل اقتصادی و جمعیتشناختی و روانی و… نیز پرداخته شود، سبب شده است که جامعه در برابر موج رادیکالیسم جوانان خود را ناتوان و بیوسیله بیابد. این در حالی است که گروههای افراطی با جوانان فقط از «رضایت» الله سخن نمیگویند؛ وعدهی آنان به جوانان -در بهشت- شامل برخورداریهای دنیوی (قصر و زن و قدرت بیپایان) هم هست.
یکی از دشواریهای گسترده کردن این بحث، به اموری فراتر از جاهلیت جوانان شستوشویمغزیشده، این است که کثیری از افراد از آن بوی توجیه وضعیت حاضر را استشمام میکنند. چیزی شبیه «بیایید تروریستها را درک کنیم». اما حقیقت آن است که جامعهی افغانستان هرقدر که این بحث گسترده را دیرتر شروع کند، بیشتر در معرض رادیکالیسم جوانان قرار خواهد گرفت.