ساحل از زمانی که تازه نوجوان شد، فرق بین پسر بودن و دختر بودن را یاد گرفت. از همان زمان به بعد، بزرگترین آرزویش این بود: «ای کاش بچه به دنیا میآمدم و از محبت بابهام محروم نمیشدم. و خوب میفهمم که این آرزویم را با خود به گور میبرم.» ساحل ده سال اخیر عمرش را با همان درد زیسته است و این تجربه چنان بر ذهن و زندگی او اثر گذاشته است که شخصیت او را شکل داده و بنابراین، هویت اجتماعی او را خلق کرده است. امری که ساحل در به وجود آوردن آن اندک سهمی نداشته است. همین مسأله بهگفتهی خودش، او را تا مغز استخوان میرنجاند و ذرهذره از درون نابودش میکند.
همین تجربههای دردآور ساحل را رفتهرفته بهسوی مردانهپوشی میکشاند. علاقهمند میشود که دست به موهای دراز و دخترانهاش ببرد و آنها را کوتاه و پسرانه کند. کفشهای ورزشی پسرانه به پا میکند. از شلوارهای زنانهی چون برجس فاصله میگیرد و در انتخاب شلوارهای جین کمرنگ دقت بیشتر میکند. همینطور ناخودآگاه بهسوی ادبیات پسرانه هم کشانده میشود. خواهرخواندههایش متوجه میشوند که از سوی ساحل با اصطلاحات چون «بچیم» یا «بابیم» مورد خطاب قرار میگیرند. بعد برای خودش نام پسرانهی مثل ساحل انتخاب میکند. وقتی لباس مردانه به تن میکند، حس میکند قوی شده است. شجاع شده است. حس میکند میتواند در برابر چالشهای اجتماعی راحتتر مبارزه کند. و بیشتر میتواند حضورش را در جامعه احساس کند.
دیروز؛ «تجربهی دردناک دختر بودن»
وقتی ساحل به دنیا آمد، ابروهای پدرش گره خورد و با عصبانیت فریاد زد که دیگر قبول نمیکند که دختر داشته باشد. از انتخاب نام برای او سر باز زد. پدر به مادرش گفته بود هر کاری که میکند به او غرض نیست. یعنی دل مادرش که او را نگه میدارد و بزرگ میکند و یا زنده به گورش میسپارد. پدر با همان عصبانیت که ناشی از تفکر سنتی در جامعه است، اضافه کرده بود که دیگر پول اضافه ندارد که خرج دختر سوم بکند. ساحل همینطور چندین روز بینام نوزادیاش را سپری کرد. چندین روز معلوم نبود که او زنده میماند و یا زنده به گور میشود.
برای او که آن زمان نوزادی بیش نبود و پدر نامی برایش انتخاب نمیکرد، اما ساحل برای خودش نامی انتخاب کرد که او را قویتر میسازد. ساحل دربارهی انتخاب این نام چنین گفت: «میفهمم که ساحل در فرهنگ ما یک نام بچگانه است. ولی از بعضی دوستانم هم شنیدهام که ساحل همچنان یک نام دخترانه است. یعنی بعضی نامها در فرهنگ ما رایج است که هم از طرف بچهها استفاده میشود و هم از طرف دخترها. و این نام را دوست دارم بهخاطریکه جنسیت مرا نشان نمیدهد. گاهی وقتی با خود فکر میکنم بچه بودن یا دختر بودن چه فرقی میکند. هر دو انسان هستند و هر دو را خدا خلق کرده.»
امروز؛ «دختر بودن یعنی زندهزنده به گور شدن»
ساحل میگوید این مصاحبه را در حالی انجام میدهد که عملا وجودش را حس نمیکند. مثل شبحی که حضورش نامرئی شده است. بودن و نبودنش در این دنیا دیگر معنا ندارد. زندگی برای او تا حس ذایقهاش کار میکند مزهی مرگ میدهد. هیچکسی درک نمیکند که پشت این واژه، این نام مستعار، آیا کسی نفس میکشد یا خیر. و او لازم نمیبیند که در پی معرفی خودش باشد. بهباور ساحل، مثل خودش هزاران بلکه صدها هزار دختر بینامونشان، مثل گورهای بینامونشان در افغانستان تحت سلطهی طالبان مردهوار به زندگیشان ادامه میدهند.
ساحل با تأسف میگوید: «این دخترها زنده نیستند. مگر زنده بودن همین است که فقط آشپزی کنی و لباسهای اعضای فامیل را بشویی؟ برای من به اندازهی سر سوزن ارزش ندارد که کسی بفهمد من کی هستم یا کی نیستم. من هر روز زندهزنده به گور شدن را احساس میکنم و به خوبی میفهمم نادیده گرفته شدن یعنی چه. چقدر سخت است مثل ارواح تو را کسی نبیند. مرگ یعنی همین دیگر.»
ساحل با کمال تأسف درحالیکه بغض گلویش را میفشارد، میگوید که طی یک سال گذشته بهشدت تحت فشار از طرف پدرش قرار دارد. پدر میگوید باید ازدواج کند. او را بهخاطر داشتن بدن استخوانی سرزنش میکند. حتا تحقیر میکند و علت خواستگار نداشتناش را لاغر بودنش میداند. میگوید بارها مورد لتوکوب قرار گرفته است؛ «بارها مرا لتوکوب کرده. وقتی عصبانی میشود خیلی ازش میترسم ولی به یک قسمی به خود میفهمانم که پسر هستم. دیگر دختر نیستم. قوی هستم دیگر ضعیف نیستم. و با همین تسکین دردها را تحمل میکنم.»
ساحل امروز را چنان زندگی میکند که سه سال گذشته را زیسته است. از مکتب که فارغالتحصیل شد، همهی داروندارش امیدی بود به اندازهی یک قلب کوچک. اما طالبان تحصیلات عالی دختران را از جملهی پدیدههای ممنوعه اعلام کردند. با زنجیر تعصب دینی-اجتماعی به دهان دروازهی مکتبها و دانشگاهها قفل زدهاند. بهباور ساحل، حالا که طالبان نفسهای او و دختران و زنان افغانستان را در زیر سلطه دارند، او چارهای جز صبر ایوب و تحمل شرایط خفقانآور ندارد. این مرگ تدریجی را به هر حالش باید بپذیرد و با آن کنار بیاید.
پینوشت: بخشهایی از حرفهای ساحل که با نوشتهی «اختلال چندشخصیتی؛ در پیداوپنهان دوگونه پوشش» مرتبط است، استفاده شده است.