در موسیقی چیست که باید قدغن شود؟ به روایت «شاهنامه»، باربد که از بخل وزیران دربار از شاه دور نگه داشته میشد، سبز پوشید و در میان باغ پنهان شد تا هنگام جشن از میان درختان «سبز در سبز» بخواند:
«همه جامه را باربد سبز کرد/همان بربط و رود ننگ و نبرد
بشد تا بجایی که خسرو شدی/بهاران نشستن گهی نو شدی
بدانگه که خورشید برگشت زرد/همی بود تا گشت شب لاژورد
سرودی به آواز خوش برکشید/که اکنون تو خوانیش داد آفرید
بماندند یک مجلس اندر شگفت/همی هر کسی رای دیگر گرفت[۱]»
نظامی عروضی در «چهار مقاله»، روایت مشهور «بوی جوی مولیان» خواندن رودکی را میآورد[۲]. شاهنامهخوانی و حملهخوانی[۳] از سنتهای کهن دورافتادهترین روستاهای افغانستان اند؛ و بارگاه شاهان و امیران افغان، که اکنون مسند طالبان است، شاهد مجالس موسیقی بسیاری بوده است. غزل و سوگنامه، اتن و مخته، جزء جداییناپذیر شادی و غم مردمان سرزمین ما است. و سنتهای موسیقایی از نینوازی در کوهپایهها و همخوانی در کوچه پسکوچههای شهرها تا نوازش گوش حاکمان ارگ به راگ هندی و آواز خراسانی امتداد دارد. چرا طالبان، چیزی که در تاریخ، فرهنگ، و روان همگان ریشه دارد را منع میکنند؟
اکتفا به اینکه طالبان موسیقی را حرام میپندارند کمکی به درک این مسأله نمیکند زیرا یکی از کابردهای دین این است که دین زبان است و حکومت دینسالار به زبان دین صحبت میکند. مثلا آنچه نیک پنداشته میشود، حلال است؛ آنچه قبیح دانسته میشود، حرام است؛ و او که زمامدار است امیر مؤمنان میشود. از اینرو وقتی زبان حکومت زبان دینی است، برای حلال و حرام پنداشتن نیازی بهدلیل دینی نیست: هرآنچه دولت نمیخواهد حرام است. برای درک دلیل منع موسیقی و عدم آزادیهای فرهنگی باید به کاربرد و پیآمدهای این منعها توجه کرد.
حکومت خودکامه بهدنبال قدرت حداکثری است و برای بهدستآوردن این قدرت نیاز به ابزار دارد. برای طالبان سد راه، مردمان افغانستان اند: نه تنها اکثر جوامع افغانستانی پذیرای طالبان و خودکامگیشان نیستند بل سنتی بودن این جوامع موانع ساختاری بر قدرتخواهی حکومت ایجاد کرده است. از شاخصههای جوامع سنتی، اختیار بر امور محلی و شخصی است. از اینرو این جوامع، از حریم خصوصی خود با سرسختی محافظت کرده و خواهان توانایی حل اختلافات در سطح محلی اند. این خصوصیت سدی بر راه حکومت خودکامه است. تجربهی شاه اماناللهخان نشان داد که ورود دولت به حریم خصوصی مردم، حتا دوام شاهی، که مدعی غازی بودن در راه آزادی از استعمار و رشد اجتماعی بود را به خطر میاندازد. تجربهی طالبان در جهت مخالف اماناللهخان، در اجبار حجاب، برایشان دو مشکل عمده ایجاد کرده است: اول، واکنشهای منفی زیادی داشته و خشم از نقض حریم خصوصی مردم میتواند موجب شورش و ایجاد تزلزل در قدرت حاکم شود. دوم، اجبار حجاب با یکی از ادعاهای اصلی طالبان ناسازگار است. طالبان در توجیه حکومت خود میگویند که چون مردم افغانستان مسلمانان سنتی هستند پس باید حکومت نیز حکومت اسلامی و سنتی باشد. اجبار حجاب در این برهان شبهه ایجاد میکند زیرا اگر چنین است چه نیازی به اجبار با ارعاب یک سنت اسلامی است؟ از اینرو، حجاب ابزار خوبی برای کسب قدرت و رخنهکردن حکومت در حریم خصوصی مردمان نیست.
موسیقی با تمام اهمیتش بار حیثیتی حجاب -چه برداشتن یا اجبار آن- را ندارد. و از سویی مسألهی بسیار شخصی است: موسیقی نوعی ارتباط با محیط اطرافمان است. استفاده از هدفون فقط بهدلیل شنیدن بهتر نیست، خصوصیسازی یک تجربهی شخصی و دیوار کشیدن به دور شیوهی ارتباط با محیط هم است. تلاقی این دو ویژگی، موسیقی را حربهی کاربردی برای نفوذ قدرت حاکم به محیط شخصی شهروندان ساخته است. به این وسیله، سرباز طالب به خانه و حتا خصوصیترین مراسم عروسی وارد میشود؛ در ایست بازرسی، موبایل شهروندان را جستوجو میکند؛ دانشجویان دانشگاه فاریاب را سر میتراشند و لتوکوب میکنند؛ و در جاهایی مانند سمنگان در قبال اجازه اخاذی میکنند. و اینگونه، سرباز طالب -نمایندهی اتوریتهی دولت- در جامعهای سنتی، به خود اجازهی ورود به هر ساحتی را میدهد.
جدا از این، طالبان سعی در تغییر فرهنگی افغانستان دارند. توانایی هر رژیمی در تغییر فرهنگی و اجتماعی بسیار کم است. فرهنگ به لحاظ ساختاری وابستگی به حکومت ندارد و بازار کار فرهنگی مستقل است. راه نفوذ هر حکومتی به این ساحه، کنترل بر بازار و اقتصاد فرهنگی است. در قدیم، شاهان و ثروتمندان مهمترین حمایتکنندههای مالی هنرمندان بودند. «شاهنامه»ی فردوسی با تعهد پاداش مالی نوشته شد، و شاعران بسیاری از دربار شاهان به شهرت رسیدند؛ در ایتالیا، داوینچی و مایکلانجلو با حمایت خانوادهی مدیچی به موفقیت رسیدند؛ و ترجیح و جایگزینی موسیقی هندی با موسیقی خراسانی از دربار شاهان افغان آغاز شد. وقتی طالبان مداحانشان را جمع و شعرخوانیشان را از تلویزیون ملی پخش میکنند و از آنسو در هرات و بدخشان و سرپل، ابزار موسیقی را به آتش میکشند، در واقع سعی در نابودی بازار مستقل از حکومت دارند. رژیمی که قدرت حداکثری میخواهد، تحمل بازارهای مستقل را ندارد چون بازار مستقل به سلیقهی دولت جنس تولید نمیکند و خود برای تولیداتش مشتری و تقاضا ایجاد میکند. بستن در نگارخانهها از برچی تا هری نیز به همین دلیل است زیرا این بازارها از کنترل رژیم خارج اند و در پی ازبینبردن آن، هم مشتریان و هم کاسبان این بازارها از سر ناچاری یا از عرصهی هنری خارج و یا به بازار تحت کنترل دولت وارد میشوند. هر دوی این به قدرت طالبان میافزاید.
نفوذ و کنترل بازار سرگرمیها برای طالبان نفع سومی نیز دارد و آن اینکه مردم را به لحاظ ذهنی آمادهی پذیرش روشهای خشن طالبان میکند. تصور کنید جوانی، ناشناس و احمد ظاهر و هویدا شنیده به جایی میرود؛ کدام مقصد منطقیتر به نظر میرسد: کافهای برای دیدار با دوستان یا مجلس شلاقزنی و دارزنی طالبانی؟ بسیاری از آنچه طالبان میکنند طبیعتا زننده و وقیح است. از روشهای خشن مجازات تا انتحاری. اما انتظار دارند مردم از سربازانشان و روشهای وقیحشان حمایت کنند. ماندگاریشان نیز به حمایت مردم بستگی دارد چون ساعت بقای حکومت جبار همیشه در شمارش معکوس است. برای اینکه آدمی چیزی زننده را بهعنوان حقیقتی روزمره قبول بپذیرد یا از آن حمایت کند باید به چیزهای لطیفتر و نیکتر دسترسی نداشته باشد، باید با خشونت خو بگیرد، باید در محیطی باشد که از زندگی ارزشزدایی شده است. من شک دارم حتا کسانی که با اعدام موافق اند دوست داشته باشند به تماشای مرگ آدمی، زندهجانی چون هر یک ما، بروند. روان جامعهای که عاری از هنر و موسیقی است، عاری از این ابزار تلطیف حقیقت است، آماده است تا خشونت و شرارت را بپذیرد. و شاید از تجلیهای آن لذت ببرد؛ و شاید حتا به رژیمی خشن و مستبدی چون طالبان خدمت کند.
برای درک طالبان و آنچه میکنند نیاز است تا از دایره و پارادایم استدلال آنان خارج شویم. دین را دلیل آوردن برای نقض حقوق فرهنگی مردمان افغانستان به ما چیزی از انگیزههای آنان و یا کاربرد ابزارهایشان برای فشار بر جامعه -حتا اگر برایش توجیح دینی داشته باشند- نمیگوید. در پس منع موسیقی و نقضهای حقوق بشری و فرهنگی همانند این رژیمی است در پی قدرت حداکثری که تحمل خارج بودن هیچ ساحتی از قدرتش را ندارد، و در پی بر پا کردن جامعهای است مطیع و خوکرده به خشونت.
[۱] ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، پادشاهی خسرو پرویز، بخش ۷۰
[۲]نظامی عروضی، چهار مقاله، مقالت دوم: در ماهیت علم و شعر و صلاحیت شاعر، بخش ۴، حکایت ۲
[۳] حمله حیدری کتابهایی است که با تأثیر از شاهنامه و به وزن و سبک آن در مدح پیامبر اسلام، زندگی او، و جنگهای علی ابن ابی طالب سروده شده است. مشهورترین آن حملهی حیدری به قلم میرزا محمدرفیع باذل است و در افغانستان در مناطق هزاره-شیعهنشین این کتاب به شیوهی شاهنامهخوانی خوانده میشود.