close

روزهای پرشمار پیروزی؛ ملت در حسرت خوش‌بختی

به‌مناسبت صدوپنجمین سالروز کسب استقلال افغانستان

در یک سده‌ی اخیر افغانستان، روزهای پرشماری به‌عنوان روز پیروزی مورد تجلیل قرار گرفته و می‌گیرد. در این میان کسب استقلال از بریتانیا، مهم‌ترین پیروزی‌ تاریخی محسوب می‌شود و تقریبا همه‌ی رژیم‌ها آن را گرامی‌ داشته و می‌دارند. اما مردم افغانستان طعم شیرین سعادت و خوش‌بختی را نچشیده‌اند و در حسرت آبادانی، صلح و زیست عزتمندانه به‌سر می‌برند. طبق روایت مشهور، صدوپنج سال پیش، به‌تاریخ ۲۸ اسد مطابق با ۱۹ آگست ۱۹۱۹،  شاه امان‌الله اعلام استقلال کرد و بریتانیا استقلال افغانستان را به‌رسمیت شناخت. البته در برخی منابع هشتم آگست به‌عنوان روز حصول توافق استقلال ذکر شده است. معاهده‌ی راولپندی پس از چند دور مذاکره در ۱۹۲۱ منعقد گردید و بریتانیا رسما استقلال افغانستان را پذیرفت. این دست‌آورد در نتیجه‌ی جنگ سوم افغانستان-انگلیستان و در فاصله‌ی کوتاهی پس از جنگ جهانی اول به‌دست آمد که هم به سومین جنگ دو کشور پایان داد و هم افغانستان از تحت‌الحمایه بودن انگلیس خارج شد.

 لازم به یادآوری است که افغانستان هیچ‌گاه مستعمره‌ی بریتانیا نبوده است؛ اما در جریان جنگ دوم افغانستان-انگلیستان در ۱۸۷۹ و براساس معاهده‌ی گندمک، که محمدیعقوب‌خان، جانشین امیر شیرعلی‌خان با حاکم انگلیسی هند برتانوی امضاء کرد، افغانستان تحت‌الحمایه‌ی بریتانیا قرار گرفت. نفوذ انگلیس بر افغانستان با امضای قراردادی موسوم به دیورند که در ۱۸۹۳ توسط امیر عبدالرحمان‌خان با مارتیمور دیورند، نماینده‌ی بریتانیا امضا گردید، بیش از پیش تحکیم شد و افغانستان در انزوای کامل بین‌المللی قرار گرفت. انگلیس در چارچوب بازی بزرگ به هدفش که جلوگیری از نفوذ روسیه به هند بود، رسیده بود، زیرا افغانستان به‌عنوان یک سد طبیعی و مورد اعتماد بر سر راه روسیه  قرار داشت.

 استقلال و تحولات بزرگ

کسب استقلال از بریتانیا یک سال پس از جنگ اول جهانی از جهات مختلفی برای افغانستان اهمیت داشت و سرآغاز تحولات مهم در کشور گردید. در این میان سه تحول خروج افغانستان از انزوای بین‌المللی، تحول در نظام آموزشی و تصویب اولین قانون اساسی از اهمیت فوق‌العاده برخوردار بودند.

افغانستان که بیش از چهاردهه در انزوای کامل بین‌المللی قرار داشت، با این رخداد توانست که به‌عنوان یک عضو  فعال جامعه‌ی جهانی و بازیگر تأثیرگذار در منطقه عرض اندام کرده و سیاست خارجی مستقلی را در پیش گیرد. کنش‌گری در عرصه‌ی بین‌المللی، ایجاب ساختار اداری و سیاسی زیر عنوان وزارت خارجه و شکل‌گیری دستگاه سیاست خارجی را داشت که تهداب این امر در زمان امان‌الله‌خان و پس از استقلال گذاشته شد. استفاده‌ی حاکم وقت افغانستان از فضای مساعد بین‌المللی مبنی بر پایان استعمارگری از دیگر نقاط برجسته‌ی این رخداد است. اعلامیه‌ی چهارده‌ماده‌ای وودرو ویلسون، رییس‌جمهور وقت امریکا که مبنای صلح ورسای و تأسیس جامعه‌ی ملل قرار گرفت، بر استقلال مستعمرات و جلوگیری از توسعه سیاست امپریالیستی کلاسیک تأکید داشت. افغانستان پس از استقلال، موفق به گسترش روابط رسمی با کشورهای منطقه و فرامنطقه گردید. اتحاد جماهیر شوروی جزء نخستین کشورهایی بود که استقلال افغانستان را به‌رسمیت شناخت. با کشورهای منطقه و اسلامی به سرعت روابط برقرار گردید. بین سال‌های ۱۹۲۱-۱۹۲۲ روابط رسمی با کشورهای مهم اروپایی از قبیل فرانسه، ایتالیا و آلمان برقرار شد. به این ترتیب افغانستان از انزوای بین‌المللی خارج گردیده و به‌عنوان یک بازیگر فعال در منطقه ظهور کرد.


افغانستان در میان کشورهای منطقه و فرامنطقه از قاره‌های مختلف که مستعمره‌ی استعمارگران اروپایی  بودند، جزء کشورهای پیشگام در کسب استقلال محسوب می‌شود. پیشگامی در کسب استقلال، موجب ارتقای پرستیژ و جایگاه بین‌المللی افغانستان شده بود و امان‌الله‌خان به‌عنوان یک رهبر الهام‌بخش شناخته می‌شد.

کشورقدرت استعماریتاریخ استقلال
افغانستانبریتانیا۱۹۱۹
بولیویاسپانیا۱۹۲۵
عراقبریتانیا۱۹۳۲
لبنانفرانسه۱۹۴۳
اندونزیجاپان و هالند۱۹۴۵
سوریهفرانسه۱۹۴۶
هندبریتانیا۱۹۴۷
پاکستانبریتانیا۱۹۴۷
میانماربریتانیا۱۹۴۸
سریلانکابریتانیا۱۹۴۸
مصربریتانیا۱۹۵۲
لیبیبریتانیا، فرانسه، ایتالیا۱۹۵۱
مالزیبریتانیا۱۹۵۷ و ۱۹۶۵
نیجریهبریتانیا۱۹۶۰
نیجرفرانسه۱۹۶۰
کویتبریتانیا۱۹۶۱
پیشگامی افغانستان در کسب استقلال

قابل ذکر است که در پایان جنگ جهانی اول به‌دلیل فروپاشی چهار امپراتوری بزرگ عثمانی، روسیه تزاری، اتریش-مجارستان و آلمان، کشورهایی براثر تجزیه‌ی این امپراتوری‌ها ایجاد شدند که در این‌جا در زمره‌ی کسب استقلال فهرست نشده‌اند. چنان که در اول دهه‌ی ۱۹۹۰ و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تعداد زیادی از کشورها در اروپای شرقی و آسیای میانه به استقلال دست یافتند.  

تحول مهم دیگر توسعه و مدرنزاسیون خدمات آموزشی بود. وزارت معارف ایجاد شد، آموزش‌ ابتدایی برای همه‌ی فرزندان افغانستان اجباری گردید و برای نخستین‌بار در تاریخ کشور، مدارس مخصوص دختران شروع به کار کردند و روند اعزام دختران برای آموزش به خارج از کشور آغاز شد. صدها دانشجوی پسر به کشورهای روسیه، ایتالیا، آلمان، مصر و ترکیه برای تحصیل اعزام شدند. درحالی‌که قبل از امان‌الله‌خان کل مدارس عصری کشور از چهار مکتب تجاوز نمی‌کرد، تعداد لیسه‌ها در افغانستان افزایش یافت و شمار مدارس ابتدائیه در سراسر کشور به ۳۲۲ مکتب رسید. آموزگاران فرانسوی و آلمانی در کنار آموزگاران داخلی شروع به فعالیت کردند. این یک نقطه عطف در تاریخ آموزش کشور محسوب می‌شود. اما روحانیان و محافظه‌کاران آموزش دختران در بیرون از خانه را خلاف شریعت دانسته از امان‌الله‌خان خواستند که مدارس دخترانه را ببندد. تلاش‌های امان‌الله برای متقاعد کردن این نیروها حتا با ارائه‌ی مثال‌هایی از مکه، مدینه، بغداد، دمشق و دیگر شهرها و کشورهای اسلامی مبنی بر عدم ممنوعیت تحصیل برای دختران و بانوان بی‌فایده بود.

یکی از رخدادهای مهم و زیربنایی عصر امان‌الله که بالافاصله پس از استقلال تعقیب گردید، تدوین و تصویب اولین قانون اساسی (نظام‌نامه‌ی اساسی دولت علیه افغانستان) به‌عنوان سند حقوقی و مبنای حکومتداری بود. با این‌که خواسته‌ی اصلی مشروطه‌خوهان مبنی بر تشکیل مجمع ملی منتخب مردم که دولت در برابر آن پاسخ‌گو باشد، محقق نگردید و کابینه به‌جای پاسخ‌گویی به یک پارلمان منتخب، به شاه پاسخ‌گو بود و شاه در قبال هیچ‌کسی پاسخ‌گو نبود، اما تهداب دولتی متشکل از قوای سه‌گانه‌ی مجریه، مقننه و قضائیه و مبتنی بر یک سند حقوقی گذاشته شد. با این همه، دوره‌ی اصلاحات و نوسازی کوتاه بود؛ اصلاحات امانی بیش از یک‌دهه دوام نیاورد و عناصر محافظه‌کار بر مقدرات کشور مسلط شدند.

دیگر روزهای پیروزی

در تاریخ یک سده‌ی اخیر افغانستان از روزهای پرشماری به‌عنوان روز پیروزی ملت، تجلیل شده و می‌شود؛ اما آنچه نصیب ملت شده است آوارگی، تحقیر، از دست دادن عزیزان و محرومیت از حقوق اولیه‌ی انسانی است. محمدنادرشاه در ۱۵ اکتبر ۱۹۲۹ به قدرت رسید و از این‌رو برای مصاحبان ۲۳ میزان از اهمیت بالایی برخوردار بود و آن را به‌عنوان روز پیروزی ملت افغانستان تلقی می‌کردند. نادرشاه در این روز پایه‌گذار سلسله‌ای شد که نزدیک به نیم‌قرن دوام آورد و در ظاهر ثبات بلندمدت را تضمین کرد، اما ملت رنج بردند و عقب نگهداشته شدند. داوودخان با کودتا علیه ظاهرشاه در ۱۷ جولای ۱۹۷۳ برابر با ۲۶ سرطان، نظام جمهوری اقتدارگرا را پایه‌گذاری کرد و به مردم نوید نظام مردم‌محور را داد. از این‌رو در پنج سال ریاست‌جمهوری داوودخان این روز نیز به‌عنوان روزی که ملت از شر سلطنت رهایی یافته و قدرت به جمهور منتسب گردیده است، پر اهمیت تلقی می‌شد. مشهورترین روزهایی که در تاریخ کشور تجلیل گردیدند، هفت ثور، سالروز کودتای حزب دموکراتیک خلق علیه داوودخان و هشت ثور، سالروز پیروزی مجاهدان بر حکومت نجیب‌الله اند. با این‌که در پی کودتای هفت ثور کشور وارد جنگ، اعدام‌های صحرایی و گروهی شد و اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی رقم خورد؛ ولی بیش از یک‌دهه از آن تجلیل گردید. از هشت ثور و پیروزی مجاهدان، که به جنگ دردناک داخلی، ویرانی کامل کابل و هزاران قربانی منجر گردید، نیز سال‌ها به‌عنوان پیروزی ملت، تجلیل به‌عمل آمد. سه سال می‌شود که از ۲۴ اسد، سالروز بازگشت گروه حاکم به قدرت نیز به‌عنوان روز پیروزی ملت به‌صورت گسترده تجلیل می‌شود.

مردم در حسرت خوش‌بختی

با وجود این همه پیروزی، قهرمانی و شکست دادن قدرت‌های بزرگ -از بریتانیا گرفته تا اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا و ناتو- مردم اما طعم شیرین خوش‌بختی را نچشیده‌اند. کلیشه‌ی‌ رایج که افغانستان قبرستان امپراتوری‌ها و قدرت‌های بزرگ است، در عمل اما معنای معکوس دارد؛ زیرا افغانستان گورستان آرزو‌ها و رویاهای ملت زجرکشیده و ستم‌دیده‌ی خود است و بس. این روزها در حالی از صدوپنجمین سالروز استقلال تجلیل صورت می‌گیرد که در پیوند به هر سه تحول بزرگ پیش‌گفته در عصر امان‌الله، وضعیت حاکم بر کشور بر عکس است. هیچ کشوری در دنیا اداره‌ی حاکم بر کشور را به‌رسمیت نشناخته و افغانستان در سازمان‌های بین‌المللی حضور ندارد. دختران بالاتر از صنف ششم و بانوان از تحصیل و کار محروم هستند. قانون اساسی ملغا گردیده است و افغانستان در خلاء قانونی به‌سر می‌برد. علاوه بر این‌ها، تنها در سه سال گذشته بیش از هشت میلیون نفر از کشور مهاجرت کرده و میلیون‌ها شهروند افغانستان شرایط تلخ و غم‌انگیزی را در کشورهای همسایه و منطقه سپری می‌کنند. کشور در بحران اقتصادی عمیق فرو رفته است و براساس گزارش سازمان ملل متحد، بیش از ۲۳ میلیون نفر در داخل افغانستان و بیش از هفت میلیون شهروند افغانستان در کشورهای همسایه در سال جاری میلادی نیازمند کمک‌های فوری هستند.   

پرسش‌های فراروی نخبگان سیاسی

پایان‌بخش این مطلب پرسش‌هایی است فراروی گروه حاکم و نخبگان سیاسی که بر مقدرات کشور تسلط یافته‌اند و یا در جایگاه تعیین سرنوشت قرار دارند. این پرسش‌ها مبتنی بر دو اصل دوره‌ی مدرن است: براساس اصل نخست، که یک اصل لیبرالی است و ریشه در اندیشه‌های جان لاک و توماس جفرسون دارد، اساسا فلسفه‌ی وجودی دولت خوش‌بختی مردم است؛ خوش‌بختی‌ای که تفسیرش حق زندگی، آزادی و دارایی است. اصل دوم یک اصل رئالیستی است، ریشه در اندیشه‌های متفکران واقع‌گرایی دارد و دولت را بازیگر خردمند می‌داند. با عنایت به اصل اول این پرسش مطرح است که اگر دولتی خوش‌بختی را برای مردمش به ارمغان نیاورد و برعکس موجبات سیه‌روزی شهروندانش را فراهم کند، دوام خواهد آورد یا روزی با اراده‌ی مردم از اریکه‌ی قدرت به‌ زیر کشیده خواهد شد؟ پرسش دیگر با توجه به اصل دوم این است که آیا خردمندی دولت ایجاب نمی‌کند که هم در محیط داخلی و هم در محیط بین‌المللی خردمندانه رفتار شود؟ و آیا خردمندی ایجاب نمی‌کند که از اشتباه‌های تاریخ درس آموخته شود؟ آیا گروه مسرور از پیروزی نمی‌اندیشد که اگر شاه امان‌الله هم‌زمان از باسمه‌چی‌ها در شمال و پتان‌ها در جنوب حمایت نمی‌کرد، دو قدرت بزرگ مشتاق سقوط وی نمی‌شدند؟