نویسنده: اﺑوﺑﮑر ﺑروﻣﻧد
اﯾن یادداشت ﺑﺎ ﻧﮕﺎھﯽ ﺗﺣﻠﯾﻠﯽ ﺑﮫ وﺿﻌﯾت ﺑﺣراﻧﯽ ﻧﺳل ﺟوان اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن، ﺑهوﯾژه آﻧﺎنی که در ﺗﺑﻌﯾد زﯾﺳت ﻣﯽﮐﻧﻧد، ﻣﯽﭘردازد و ﺑر ﺿرورت ﺗﺟدﯾد ﺗﻌﺎﻣل ﻧﮭﺎدھﺎی ﺑﯾناﻟﻣﻠﻠﯽ ﺑﺎ ﻣﺳﺄلهی اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﺗﺄﮐﯾد ﻣﯽورزد. آﻧﭼﮫ در اﯾن ﻧوﺷﺗﺎر ﻣطرح ﻣﯽﺷود، ﺻرﻓﺎ ﯾﮏ ﻓﺎجعهی اﻧﺳﺎﻧﯽ ﻧﯾﺳت، ﺑﻠﮑﮫ ﭼﺎلش ﺑﻧﯾﺎدﯾن ﺑرای وﺟدان ﺟﮭﺎﻧﯽ و آزﻣوﻧﯽ ﺑرای اﻋﺗﺑﺎر ﻧﮭﺎدھﺎی ﻣدﻋﯽ دﻓﺎع از ﺣﻘوق ﺑﺷر اﺳت. ﻧﮕﺎرﻧده ﺑﮫﻋﻧوان ﯾﮏ ﺟوان اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎﻧﯽ، ﻧﺎظر ﺻداﯾﯽ اﺳت از ﺳﮑوت ﺳﻧﮕﯾن ﻧﺳل ﺧود، ﮐﮫ ﻧﮫ ﺑﮫدﻧﺑﺎل ﺗرﺣم، ﺑﻠﮑﮫ ﺧواﺳﺗﺎر ﺷﻧﯾدهﺷدن، ﻣﺷﺎرﮐت و ﺑﺎزﺷﻧﺎﺳﯽ ﻣﯽﺑﺎﺷد.
ﺳﻘوط ﮐﺎﺑل در آگست ٢٠٢١، ﺗﻧﮭﺎ ﺑﺎزﮔﺷت طﺎﻟﺑﺎن ﺑﮫ ﻗدرت ﻧﺑود؛ ﺑﻠﮑﮫ ﻟﺣظهی ﻣرگ اﻣﯾدھﺎی ﯾﮏ ﻧﺳل ﺑود. ﻧﺳﻠﯽ ﮐﮫ در ﻓﺿﺎی ﻧﺳﺑﯽ آزادی و آﻣوزش رﺷد ﯾﺎﻓﺗﮫ ﺑود، ﻧﺎﮔﮭﺎن ﺧود را در ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﻋﻘبﮔرد، ﺳرﮐوب و ﻓراﻣوﺷﯽ ﯾﺎﻓت. اﻣروز، رﺳﺎﻧﮫھﺎ ﺷﺎﯾد ﻧﮕﺎه ﺧود را از اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﺑرداﺷﺗﮫ ﺑﺎﺷﻧد؛ اﻣﺎ زﺧمھﺎی ﺑﺎز و ﻓرﯾﺎدھﺎی ﺧﺎﻣوش ھﻧوز ﺑﺎﻗﯽ اﻧد. آﯾﻧدهی اﯾن ﺳرزﻣﯾن در دﺳتھﺎی ﻧﺳﻠﯽ اﺳت ﮐﮫ ﯾﺎ در ﺳﺎﯾﮫ زﻧدﮔﯽ ﻣﯽﮐﻧند ﯾﺎ در ﺗﺑﻌﯾد؛ ﻧﺳﻠﯽ ﮐﮫ ﮔوﯾﯽ ﺟﮭﺎن، آنان را ﺑﮫ دﺳت ﻓراﻣوﺷﯽ ﺳﭘرده اﺳت.
ﻧﺳﻠﯽ در ﻣﻌرض اﻧزوا و ﻧﺎﺑودی
ﺑرﺑﻧﯾﺎد آﻣﺎر ﮐﻣﯾﺳﺎرﯾﺎی ﻋﺎﻟﯽ ﭘﻧﺎھﻧدﮔﺎن ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﻠل متحد، از ﺳﺎل ٢٠٢١ ﺑﮫ اﯾنﺳو، ﺑﯾش از ﺷش ﻣﯾﻠﯾون از ﺷﮭروﻧدان اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﻧﺎﮔزﯾر ﺑﮫ ﺗرک ﻣﯾﮭن ﺧود ﺷدهاﻧد. در داﺧل ﮐﺷور ﻧﯾز ھزاران ﺧﺎﻧواده در ﭘﯽ ﺟﻧﮓ، ﻓﻘر و ﺗرس ﺑﯽﺧﺎﻧﻣﺎن ﺷدهاﻧد. طﺎﻟﺑﺎن در ﮐﻧﺎر ﺳرﮐوب ﻣﺧﺎﻟﻔﺎن، ﻧﮫﺗﻧﮭﺎ ﻧظﺎم آﻣوزﺷﯽ را ھدف ﮔرﻓﺗﮫاﻧد، ﺑﻠﮑﮫ ﺑﺎ ﻣﻣﻧوﻋﯾت آﻣوزش دﺧﺗران و اﻋﻣﺎل ﺳﺎﻧﺳور ﻣطﻠق، ﺑﻧﯾﺎدھﺎی ﻓﮑری و ﻓرھﻧﮕﯽ ﮐﺷور را درھم ﺷﮑﺳﺗﮫاﻧد.
ﺑرای ﺟواﻧﺎﻧﯽ ﮐﮫ در دودههی اﺧﯾر ﺑﺎ آرﻣﺎن آﻣوزش، آزادی و ﺑراﺑری ﭘرورش ﯾﺎﻓﺗﮫ ﺑودﻧد، اﯾن ﺳﻘوط، ﺗﻧﮭﺎ ﯾﮏ ﺷﮑﺳت ﺳﯾﺎﺳﯽ ﻧﺑود، ﻓروﭘﺎﺷﯽ ﯾﮏ ھوﯾت ﺑود. آﻧﺎﻧﯽ ﮐﮫ ﺗﺎ دﯾروز ﺑﺎ اﻣﯾد ﺳﺎﺧﺗن آﯾﻧدهی روﺷن در داﻧﺷﮕﺎهھﺎ ﺗﺣﺻﯾل ﻣﯽﮐردﻧد، اﻣروز در ﮐﺷورھﺎی ﺑﯾﮕﺎﻧﮫ ﺑﺎ ھوﯾﺗﯽ ﺗﻘرﯾﺑﺎ ﻧﺎﻣﻌﻠوم روزﮔﺎر ﻣﯽﮔذراﻧﻧد ﯾﺎ در داﺧل ﮐﺷور در ﺳﮑوت و ﺗرس ﺷﺎھد ﻣرگ ﺗدرﯾﺟﯽ آرزوھﺎیﺷﺎن هستند.
زﻧﺎن و دﺧﺗران ﺑﮫ ﺷﮑل ﺳﯾﺳﺗﻣﺎﺗﯾﮏ از زﻧدﮔﯽ ﻋﻣوﻣﯽ ﺣذف ﺷدهاﻧد. ﺟواﻧﺎن اھل ﻗﻠم، روزﻧﺎﻣﮫﻧﮕﺎران و ﻓﻌﺎﻻن ﻣدﻧﯽ ﯾﺎ ﻣﺟﺑور ﺑﮫ ﻓرار ﺷدهاﻧد ﯾﺎ در زﻧدان و در ﺳﺎﯾﮫ زﻧدﮔﯽ ﻣﯽﮐﻧﻧد. ﻧﺑود ﻓﺿﺎی آزاد ﺑرای گفتوگو، ﻣﻣﻧوﻋﯾت اندیشهی آزاد و ﺗﮭدﯾد ﻣﺳﺗﻣر ﻋﻠﯾﮫ ھرﮔوﻧﮫ ﺻدای ﻣﺳﺗﻘل، اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن را ﺑﮫ ﺳرزﻣﯾﻧﯽ ﺑدل ﮐرده اﺳت ﮐﮫ در آن ﻧﮫﺗﻧﮭﺎ ﺣﻘوق اﻧﺳﺎﻧﯽ ﺑﻠﮑﮫ اﻣﮑﺎن زﻧدﮔﯽ اﻧﺳﺎﻧﯽ در ﺣﺎل ﻧﺎﺑودی اﺳت؛ اﻣﺎ آﻧﭼﮫ کمتر ﺷﻧﯾده ﻣﯽﺷود، رﻧﺞ ﻧﺳﻠﯽ اﺳت ﮐﮫ ﻧﮫ در اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﻣﯽﺗواﻧد ﺑﻣﺎﻧد و ﻧﮫ در ﺗﺑﻌﯾد ﺧود را ﯾﺎﻓﺗﮫ اﺳت. ﺑﺳﯾﺎری از ﺟواﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﮐﮫ اﮐﻧون در ﮐﺷورھﺎی ﻏرﺑﯽ زﻧدﮔﯽ ﻣﯽﮐﻧﻧد، دﭼﺎر ﺑﺣران ھوﯾﺗﯽ اﻧد. آﻧﺎن ﻧﮫ ﺷﮭروﻧد ﮐﺎﻣل ﺳرزﻣﯾن ﻣﯾزﺑﺎن ﺑﮫ ﺷﻣﺎر ﻣﯽروﻧد، ﻧﮫ در ﺳرزﻣﯾن ﺧودﺷﺎن ﺟﺎﯾﯽ دارﻧد. اﯾن دوﮔﺎﻧﮕﯽ، آنان را در ﺑرزﺧﯽ ﻣﯾﺎن ﮔذﺷﺗﮫ و آﯾﻧده ﻧﮕﮫ داﺷﺗﮫ اﺳت. ﻣﺎ ﺷﺎھد ﯾﮏ ﻧﺳل ﺑﯽﺳرزﻣﯾن هستیم؛ ﻧﺳﻠﯽ ﮐﮫ ھوﯾتاش در ﻓﺿﺎﯾﯽ ﻣﯾﺎن ﻣرزھﺎ در ﺣﺎل ازﺑﯾنرﻓﺗن اﺳت و ھﯾﭻ ﻣرزی آنان را ﺑﮫرﺳﻣﯾت ﻧﻣﯽﺷﻧﺎﺳد و در ھﻣﯾن ﻓﺿﺎی ﻣﻌﻠق اﺳت ﮐﮫ ﺧطر ﻓراﻣوﺷﯽ، اﻧزوا و ﺧﺷم ﺑﯾش از ھر زﻣﺎن دﯾﮕر ﻧﺳل ﺟوان را ﺗﮭدﯾد ﻣﯽﮐﻧد.
جامعهی ﻣﮭﺎﺟر اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن؛ ﺳرﻣﺎﯾﮫی ﻧﺎدﯾده ﮔرﻓﺗﮫﺷده
ما اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎﻧﯽھﺎﯾﯽ ﮐﮫ اﻣروز در ﺗﺑﻌﯾد ﺑﮫﺳر ﻣﯽﺑریم، ﺑﮫوﯾژه ﻧﺳل ﺟوان ﻣﻘﯾم اروﭘﺎ، اﻣرﯾﮑﺎ و ﺳﺎﯾر ﮐﺷورھﺎ، ﺣﺎﻣﻼن ﺣﺎﻓظﮫ و آﯾﻧدهی اﯾن ﺳرزﻣﯾن هستیم. ما ﺑﮫ اﻣﮑﺎﻧﺎت آﻣوزﺷﯽ، آزادی اﻧدﯾﺷﮫ واﻣﻧﯾت ﻧﺳﺑﯽ دﺳﺗرﺳﯽ داریم، اﻣﺎ آراﻣش نداریم. در درون ﻣﺎ آﺗﺷﯽ روﺷن اﺳت؛ زﯾرا ﺳرزﻣﯾنﻣﺎن در ﺣﺎل ﺳوﺧﺗن اﺳت، ﺧﺎﻧوادهھﺎیﻣﺎن در ﺧطر اﻧد و روﯾﺎھﺎیﻣﺎن در ﭼﻧﮕﺎل ﻓراﻣوﺷﯽ و ﺑﯽاﻋﺗﻧﺎﯾﯽ ﺧﺎﻣوش ﻣﯽﺷوﻧد. ﻣﺎ ﺻرﻓﺎ ﻣﮭﺎﺟر ﯾﺎ ﭘﻧﺎهﺟو ﻧﯾﺳﺗیم. ﻣﺎ راوﯾﺎن واﻗﻌﯾتھﺎی ﺗﻠﺦ، اﻧدﯾﺷﻣﻧدان ﻧوﮔرا و ﮐﻧﺷﮕران ﺻﻠﺢ و ﻋداﻟت هستیم. ﻧﺎدﯾدهاﻧﮕﺎﺷﺗن ﺟﺎمعهی ﻣﮭﺎﺟر اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن، ﻧﮫ ﻓﻘط ﺑﯽﻋداﻟﺗﯽ اﺳت، ﺑﻠﮑﮫ غفلت اﺳﺗراﺗژﯾﮏ اﺳت. اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﺑدون ﺗﮑﯾﮫ ﺑر اﻧدﯾﺷﮫ، ﺣﺎﻓظﮫ و ﺗﻌﮭد اﯾن ﻧﺳل، آﯾﻧدهای ﻧﺧواھد داﺷت. ﺟﺎمعهی ﻣﮭﺎﺟر اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن، ﺑﺎزﻣﺎﻧدﮔﺎن ﯾﮏ ﺑﺣران اﺳت و ظرﻓﯾت ﺑﺎﻟﻘوهای ﺑرای ﺗﺣول و ﺑﺎزﺳﺎزی اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﺑﮫ ﺷﻣﺎر ﻣﯽرود. ﺑﺎاﯾنﺣﺎل، اﯾن ﺟﺎﻣﻌﮫ ﺑﮫ ﺷﮑل ﮔﺳﺗردهای از ﺳوی ﻧﮭﺎدھﺎی ﺑﯾناﻟﻣﻠﻠﯽ و ﮐﺷورھﺎی ﻣﯾزﺑﺎن ﻧﺎدﯾده ﮔرﻓﺗﮫ ﻣﯽﺷود. اﯾن دﯾدﮔﺎه، ھم ﺑﯽﻋداﻟﺗﯽ اﺳت و ھم ﻣﺎﻧﻌﯽ ﺟدی ﺑر ﺳر راه ﻣﺷﺎرﮐت ﻣؤﺛر و ﺳﺎزﻧدهی اﯾن ﻧﺳل در روﻧدھﺎی ﺳﯾﺎﺳﯽ، اﺟﺗﻣﺎﻋﯽ و ﻓرھﻧﮕﯽ اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن. ﺟﺎمعهی ﻣﮭﺎﺟر اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن، ﻗرﺑﺎﻧﯾﺎن ﺳرﻧوﺷت و ﺳرﻣﺎﯾﮫھﺎی زﻧده و ﭘوﯾﺎ ﺑرای آﯾﻧدهی روﺷنﺗر اﻧد؛ ﮔﻧﺟﯾﻧﮫای از ﺗﺟرﺑﮫ، داﻧش و اراده ﮐﮫ ﻣﯽﺗواﻧد ﺑﺎزﮔﺷت ﺑﮫ زﻧدﮔﯽ و ﺛﺑﺎت را ﺑرای اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن ﺑﮫ ارﻣﻐﺎن آورد.
ﺿرورت ﺑﺎزاﻧدﯾﺷﯽ در ﺗﻌﺎﻣل ﺟﮭﺎﻧﯽ
ﺟﺎمعهی ﺟﮭﺎﻧﯽ ﻧﻣﯽﺗواﻧد ﺑﺎ ﺗوﺟﯾﮫ ﺑﯽﺛﺑﺎﺗﯽ، دﺳت از ﻣﺳﺋوﻟﯾت ﺑﺷوﯾد. ﺑﺎزاﻧدﯾﺷﯽ در ﺳﯾﺎﺳتھﺎ و روﯾﮑردھﺎ ﺑﮫ ﺿرورت زﻣﺎن ﺑدل ﺷده اﺳت. ﺣﻣﺎﯾت از ﻣردم اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن، اﻟزاﻣﺎ ﺑﮫ ﻣﻌﻧﺎی ﻣﺷروﻋﯾتﺑﺧﺷﯽ ﺑﮫ ﮔروهھﺎی ﺿدطﺎﻟﺑﺎن ﻧﯾﺳت، ﺑﻠﮑﮫ اﯾﺳﺗﺎدن در ﮐﻧﺎر ﺟﺎمعهی ﻣدﻧﯽ، ﻧﮭﺎدھﺎی ﻣﺳﺗﻘل و ﻧﺧﺑﮕﺎن در ﺗﺑﻌﯾد ﻣﯽﺗواﻧد ﺑﺎﺷد.
ﻧﮭﺎدھﺎی ﺑﯾناﻟﻣﻠﻠﯽ ﺑﺎﯾد زمینهی ﻣﺷﺎرﮐت ﻓﻌﺎل ﺟواﻧﺎن اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن را ﻓراھم ﺳﺎزﻧد- ﻧﮫ ﻓﻘط در ﺣرف، ﺑﻠﮑﮫ در ﻋﻣل. ﺣﻣﺎﯾت از طرحھﺎی آﻣوزﺷﯽ، آﻣوزش از راه دور، ﺗوﻟﯾد ﻣﺣﺗوای آگاهیبخش و مستندسازی جنایات طﺎﻟﺑﺎن، ﺑﺧﺷﯽ از اﻗداﻣﺎﺗﯽ اﺳت ﮐﮫ ﻣﯽﺗوان ﺑدون واﺑﺳﺗﮕﯽ ﺑﮫ ﻗدرت ﺣﺎﮐم، اﻧﺟﺎم داد.
ﺑﮫﻋﻧوان ﺟوان اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎﻧﯽ ﮐﮫ اﮐﻧون در ﻓراﻧﺳﮫ زﻧدﮔﯽ ﻣﯽﮐﻧد، اﯾن ﻣﻘﺎﻟﮫ را ﺗﻧﮭﺎ ﺑرای ﺗﺣﻠﯾل ﯾﮏ ﺑﺣران ﻧﻧوﺷﺗﮫام؛ ﺑﻠﮑﮫ ﺑﮫﻋﻧوان ادای ﺳﮭﻣﯽ از ﻣﺳﺋوﻟﯾت ﺗﺎرﯾﺧﯽ و ﺳﯾﺎﺳﯽ ﻧﺳل ﺧود، آن را ﻋرﺿﮫ ﻣﯽﮐﻧم. ﻣﺎ، ﻓرزﻧدان ﺗﺑﻌﯾد و ﺳﮑوت، ﺣﺎﻣﻼن رﻧﺟﯽ ﮐﮭﻧﮫ و اﻣﯾدی ﺗﺎزهاﯾم. ﺳﮑوت ﻣﺎ رﺿﺎﯾت ﻧﯾﺳت؛ ﺑﻠﮑﮫ ﻧﺷﺎنهی ﻓرﺻت ﻧﯾﺎﻓﺗن ﺑرای ﻓرﯾﺎد اﺳت.
ﻣن از ﺟﮭﺎن ﻧﻣﯽﺧواھم اﻓﻐﺎﻧﺳﺗﺎن را ﻧﺟﺎت دھد، ﺗﻧﮭﺎ ﻣﯽﺧواھم ﮔوش دھد و از ﻣﺎ، اﯾن ﻧﺳل زﻧدهﻣﺎﻧده از وﯾراﻧﯽ، ﻓرﺻتھﺎ را ﻧﮕﯾرد ﺗﺎ در ﺑﺎزﺳﺎزی آﯾﻧدهی ﮐﺷور خود ﺳﮭﯾم ﺑﺎﺷﯾم.